ملا و گدا
تاریخ نشر پنجشنبه ۵ جون ۲۰۱۴ هالند
ملا و گدا
عزیزی غزنوی
تورنتو کانادا
*****
ملایی بر فراز منبری دوش
گهی در قیل و قال و گاه خاموش
به رسم واعظان میکرد گفتار
سخن میگفت از گفتار و کردار
چنین میکن که این دستور دین است
چنان میگو که در شرع مبین است
گروهی جمع گشته در بر او
به پهلو و به پیش منبر او
یکی زان جمله این آواز در داد
به آهنگ حزین و شکوه سر داد
مگو درس دیانت با گدایان
نجوید بینوا جز لقمۀ نان
من از فقر و تهی دستی بجانم
حدیث طاعت و تقوی ندانم
ندانم دین چه و مذهب کدام است
تمیز این و آن بر من حرام است
نیابد گر کسی یک لقمۀ نان
چه سود ار کفر باشد یا مسلمان
فشاندم آبرو در دیر و مسجد
خمیدم پیش پای شیخ و مؤبد
نه تقوی چاره ساز کار من شد
نه طاعت سد اندوه و محن شد
نه شد با من دمی هم بخت دمساز
که گردد ختم عسرت را سرآغاز
یکی از بام تا شام است نالان
یکی پیوسته ازعشرت غزلخوان
تپش در سینۀ بیچارگان مرد
نوا ازخوان گردون سرکشان برد
مگر نشنیده یی ای واعظ خام
که گوید این سخن از خاص تا عام
که ایزد قادراست و بی نیازاست
نه محتاج حج و صوم و نمازاست
تو و تقریر و وعظ و طُمطُراقت
فرازمنبر و لاف و پَتاقت
من و حشر و گناهان فراوان
خداوند عزیز و بحرغفران
عزیزی غزنوی
جناب عزنوی عزیز ، واقعآ زیبا و عالی سروده اید. خط بردم و کیف کردم. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر