بغلان
تاریخ نشر یکشنبه ۸ جون ۲۰۱۴ هالند
بغلان
عزیزی غزنوی
۷ جون ۲۰۱۴
تورنتو کانادا
*****
هنوز شعله های اندوه (ارگوی بدخشان)
از سینه ام شراره می کشد
که بار دیگر فضا عقدۀ دلش را ترکاند
اشک هایش را بر فراز (گذرگاه نور) باراند
اشک ها دست به دست هم داده
سیلاب را تشکیل دادند
سیلاب کور و خشمگین
با ریگ و سنگ و چوب
از فراز قله های کوه
و کوهچه ها و دره ها
در وادی و دمن سرازیر شد
هرچه بر سر راهش بود روبید
زنان و مردان سالمند
بیماران، کودکان معصوم
حیوانات بیزبان، حاصلات مزارع
باغ و باغچه، پل و پلچه
حتی خانه های گلین مردم
همه را با خود برد
شاید بخاطر اینکه نام آن محل (گذرگاه نور) است
و یا هم شاید های دیگر
این هم بسنده نه بود
جوی ها و چشمه ها را مسدود کرد
راه های مواصلاتی را برید
روزنۀ امید را نیز
کسی به امداد رسیده نه میتواند
نجات یافتگان
از نبود آب با مرگ دست و گریبان اند
گویند یکی از نامهای خداوند، قهار است
کار خداست، کارهای خدا، خالی از حکمت نیست
شاید حکمتی در این کار نهفته باشد
که ما نه میدانیم
و من تازه فهمیدم که
فاجعه هم حکمت است!؟
عزیزی غزنوی
جناب غزنوی عزیز ، بازهم مثل همیشه سروده زیبا و با احساس است. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
احساس تان قابل قدر است جناب عزیزی ، خداوند روح قربانیان سیلاب اخیر و سایر حوادث طبیعی کشور را شاد و به بازمانده گان شان صبر و شیکیبایی عنایت فرماید.
قیوم بشیر
آقایون مهدی بشیر و قیوم بشیر! از هردوی شما جهان سپاس، در پناه خداوند بزرگ باشید.
ممنون شما