شکاری
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۲ جون ۲۰۱۴ هالند
شکاری
صالحه وهاب واصل
۱۰ / ۲ / ۲۰۱۴
هالند
دوش دیدم چهره اش آن چهرۀ خندان نبود
برق چشمانش چو شبهای دگر رخشان نبود
تا که دستش را نوازش دادم از جایش پرید
در ادایش دیگر آن شادابی پنهان نبود
در لب خاموش خشکش صد هزاران گفته بود
لیک بیرون دادنش اندر سخن آسان نبود
هر نگاهش پُر بود از شرم جفا بر من ولی
بر سر مژگان او از بهر من گریان نبود
دیگر از قلبش هوس عشق مرا دزدیده بود
از برای وصل من او را دگر ارمان نبود
او دگر بیتابی های انتظارم را نداشت
زانکه او دیگر چو من تنها و دل داغان نبود
بسملی بودم که با صید دگر دورم فگند
بهر تیرش خون سرد من دگر سوزان نبود
شاید همچو من هزاران عاشق و پروانه داشت
لیک همچو من کسی در عشق او ویران نبود
از جفا و از هوس قلب مرا بشکست و رفت
لیک «واهِب» این تنم را غیر عشقش جان نبود
صالحه وهاب واصل
درود به خانم صالحه وهاب واصل , بازهم مانند همیشه سروده زیبا و عالیست. موفق باشید. مهدی بشیر