فنای دل
تاریخ نشر شنبه ۲۱ جون ۲۰۱۴ هالند
فنای دل
رسول پویان
۱۹ / ۶ / ۲۰۱۴
دل که فـانی می شــود رمـز بقـا می آورد
عشق را با وصل بی چون وچرا می آورد
در محبتگاه هسـتی می شـود خـاک زمین
تـاج کـبـر و آز را در زیــر پـا مـی آورد
می شود خالی ز کین و فتنۀ رنگ و نژاد
هـمـدلی را درجـهـان بی مـدعـا می آورد
اژدهـای نـفـس را در بـنـد زنـدان افکـنـد
حرف من رامی برد ازیاد و ما می آورد
جنگ قوم وطایفه را ازبیخ وبن برمیکند
حـق شهـروندان کشـور را بجا می آورد
اختلاف دین و مذهب را زدل بیرون کند
جای آن عقل وخردعشق وصفا می آورد
می ستیزد بافساد و رسم چور و اختلاس
عدل و قانون و مساوات و غنا می آورد
لاشخواران رازشهرعشق بیرون میکشد
بلبل خـوشخـوان و رویای هما می آورد
مردوزن را می دهد حق برابر در وطن
اتّحـاد و هـم دلی، مهـر و وفـا می آورد
عشق و مستی ومحبت را کند باب زمان
جذبه هاچون چسپ کاه وکهربا می آورد
شکّ و تردیـد و تحیّر را زدایـد از نهاد
بین یاران حکمت خیر و رضا می آورد
درمحیط جنگ وخون ووحشت افراطیان
شورعشق ومستی و رنگ حنا می آورد
میکند فقر و مریضی را بنور دل علاج
چون طبیب حاذق و لطف دوا می آورد
۱۹/۶/۲۰۱۴
سروده عالیست جناب پویان. موفق باشید. مهدی بشیر