شوق تعلیم …
تاریخ نشر چمعه ۲۴ اکتوبر ۲۰۱۴ هالند
شوق تعلیم …
محترمه پروین مشتعل
پروین مشتعل
طفلکان شوق به مکتب کردن
تا رود سوی تعلیم باصدشوق تمام
کتابچه و قلم و پنسل پاک
دربیک و خریط سوداکردن
دست بدست با پدربا صد وجست وخیز
چند قریه و بازار راطی کردن
تا رسد به مکتب الف و تا یا
پدرهم شوق مکتب بسرش تا به حیات
قصد دیدار معلم صاحب کردن
نزدیک مکتب که رسید صدای الف ویا نبود
نه درو نه دیوار ونه فضاء مکتب
زنگ مکتب به پشت دیگ کردن
طفک طفلکان را دید چو چوچه گان مرغ
سخت محکم گرفت دست پدر
قصد بسوی خانه کردن
اشک حلقه زد برچشمک سیاه
گلویش گرهٔ خورد پرعقده
سرخی روی ترکیده اش از خاک راه
مانده و خستگی را بهانه کردن
پدرازحسرت پسرخورد بزمین
پسرک ناله و فریادکردن
همه وارخطا شدند و دویدن
تارسد برای کمک پدر
پسر زیرک و هوشیاربه زپدر
اشاره بست و به خنده و گیریه کردن
گفت
معلم صاحب فرق حیوان وادم ز چیست
د رتحویله ادم را خرکردن
معلم زهرخندید و بگفت
اخر درس و سبق سفر بیمارستان کردن
چون همه سال نشستن برزمین تر
شگوه ازدرد پیش داکتر کردن
پدر سربلندکرد زاغوش زمین
گفت همه دنیا رسیدن به مرام ازخون ملت
سرما که رسیدن تقصیر کردن
کاشیکه رئیس نوسر بزند به قریه ما
باخبر شود از حال زارما
یک مکتب زیبا با فن و درس
چوکی وتخته ومود فیشن
در ملک ما هیچ نباشد بیسواد
همه با تعلیم اباد شویم
پروین مشتعل
درود به خواهر گرامی پروین جان مشتعل عزیز ، سروده زیبا ، عالی و مملو از احساس است . موفق باشید. مهدی بشیر
تشکر محمدمهدی بشیر عزیز و گرامی خیلی متشکرم از لطف تان موفق باشید.
تشکر محمدمهدی بشیر عزیز و گرامی خیلی متشکرم از لطف ما موفق باشید