گذرگۀ عمر
تاریخ نشر شنبه ۱۵ نوامبر ۲۰۱۴ هالند
مرو ز باغ که عمر ای نگار میگذرد
بساط ســـــــــبزی باغ و بهار میگذرد
ببین به گردش دورت در این گذرگۀ عمر
که روز مــــــــیرود و شام تار میگذرد
قرار مهر به زلفــــــین روزگار مبند
که روزگار بـــــــــسی بیقرار میگذرد
چه روز ها که برفت و چه شامها که بشد
زمان که جرقه زند چون شرار میگذرد
نشاط رفتۀ آن روزگار ناز کهن
ز چشم خاطر من بیشمار میگذرد
شمیم زلف دل آویزد ای بنفشه گلم
مرا چو نفحۀ گل از کنار میگذرد
بیاد روی بهارت چو میرود دلمن
هوای جان مرا خوشگوار میگذرد
شد عمر ها که ندیدم منت ترا یکبار
ولی هوات ز سر بار بار میگذرد
مرا به مغز جدائی در این دماغ غریب
همیشه فکرت یار و دیار میگذرد
قبای عیش ببر کن در این کمینگۀ جان
که بخت ناز تو ای گلعذار میگذرد
بنوش باده ولی و ببوس روی نگار
که دور باده و بوس و کنار میگذرد
۱۵ نومبر
ور جنیای شمالی
درود به پوپل عزیز ، سروده زیبا و عالیست . خط بردم و کیف کردم . موفق باشید. مهدی بشیر