اِبلیس به ستوه آمده
اِبلیس به ستوه آمده
حسن شاه فروغ
از لندن
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۵سرطان ۱۳۹۱ – پنجم جولای ۲۰۱۲
« کرزی » زِ تو ایـن ملـتِ افـغـان گله دارد
خاکِ وطن ازدستِ تو،ای جان گله دارد
صدعقده بدل هست وطن راکه ندانی
هر رِشتـهٔ این عُـقده زِ پیمان گلـه دارد
با دستِ صداقـت بِـکـشا عُـقـدهٔ دل را
ای عُـقده گشا دست زِدندان گله دارد
از صلح و صفا جُزسخن وحرف شنیدیم
با تـوپ و تـفـنگ آمده مهـمان گله دارد
ازخونِ شهیدِ وطنم دشت و دمن سُرخ
فریـاد کُــنـان کــوه و بـیـابـان گـلـه دارد
کس نیست زِ رُخ اشکی یتیمی بـزداید
صد طفلِ پـدر مُـرده ای گریان گله دارد
بـا نـامِ خـدا ســـر بِـبُـری مـردُم مـا را
طالب زِ تـو هـر فـردِ مُسلمان گله دارد
رشوت هـمه جا مُـرتشی بـیداد نمایـد
ازجُـرم و جنـایت هـمه یـاران گلـه دارد
هرجا کـه رَویِ مَـردو زن و هـموطن ما
ازچور و چپاول هـمه یکـسان گلـه دارد
ازچال و فریب خُدعـه و نیرنگ و تظاهر
اِبلس به ستوه آمده شیطان گله دارد
از پیرَهن و،واسـکــت و لـنگی و تـنـبان
دفـتـر بـه فِـغـان آمده دیـوان گلـه دارد
ازشعله و دودی که بَباغ و چمـن افتاد
بلبل همه جا زار و غزل خوان گله دارد
دُرو صـدف و گوهر و الماسِ وطن رَفت
با دَردو اَلـم لـعـلِ بـدخشـان گلـه دارد
خرموره بَبازارِ وطـن سخـت گـران شـد
خر موره فـروش بـیشـتـرازآن گلـه دارد
صد خـار بَپـایِ دلِ دیـوانـه شـکستـنـد
هر بـار نـمـود آبـلـه پــنـهـان گـلـه دارد
چون شمع درین غمکه سوزیم وگدازیم
روشـن بـود این کلـبهٔ ویـران گـلـه دارد
در عشـقِ وطن سـوزم و از درد بـنـالم
این شعله فروغ است زِتوفان گله دارد
حسن شاه فروغ
دیدگاه بگذارید