۲۴ ساعت

08 جولای
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۸۱

خردمند  کوشد   کز  آتش  رهد

نه خود را به سوزنده آتش دهد

                                   ( اسدی )

 نتیجه ء بی اتفاقی

تاریخ نشر یکشنبه ۱۸سرطان ۱۳۹۱  –  هشتم جولای ۲۰۱۲

در سال (۷۹۵ ) هجری امیر تیمور کورگانی بر شیراز حمله برد و شاه منصور بن مظفر که بعد از شاه شجاع در آن دیار حکمرانی میکرد پس از یک زد وخورد خونین بدست ملازمان شاهرخ سلطان پسر امیر تیمور به قتل رسید و تیمور بر شیراز و عراق مسلط شد . شاه شجاع در زمان حیات خود با تیمور مکاتبه داشت و باطمینان همین مکاتبات ، هنگامی که در بستر مرگ بود، وصیتنامه ای نوشت و آنرا نزد امیر تیمور فرستاد و اظهار امید نمود که امیر تیمور مواد آنرا اجراء کند.

ازجملهء مطالبی که در وصیتنامهء مذکور درج شده بود ، توصیه در بارهء فرزندش سلطان زین العابدین و دیگر برادر زاده گان و بنی اعمامش بود که عین عبارت قسمتی از آن در اینجا نقل میشود:

« بنا بر صدق و خلوص نیت و صفائی طویت که نسبت با حضرت معدلت پناهی از آفتاب روشن تر است واجب دید صورت حال انهاء کردن که فرزند دلبندم زین العابدین طول الله عمره فی ظل عنایتکم کاورا بخدا و بخداوند سپردم و دیگر فرزندان و برادران و برادر زادگانم را بجناب مملکت پناهی سفارش نمودن احتیاج نمیداند» و بعد از آن خواهش کرده بود که امیر تیمور« بقاعده مستمره ایشانرا با جمعهم بجانب مبارک خود مخصوص فرمایند»

بعد از اینکه شاه منصور کشته شد و تیمور بر شیراز و عراق دست یافت شاهزاده گان آل مظفر که علاوه بر سلطان زین العابدین ، شش نفر دیگر یعنی عماد الدین احمد و سلطان مهدی و معزالدین جهانگیر وسلطان محمد و سلطان ابو اسحق و سلطان شبلی بودند و هرکدام در گوشه ای فرمانروائی میکردند ، بطمع آنکه تیمور ولایت مسخر شده را بایشان خواهد سپرد بدرگاه وی رفتند و او نیز از ایشان بگرمی پذیرائی کرد ومقارن همان اوقات عده ای از مشایخ و زعماء فارس وعراق دربارهءحرکات ناپسند خاندان مظفری سخنانی به تیمور گفتند و او را نسبت به آن خاندان خشمگین ساختند.

روز دوشنبه ۲۳ جمادی الاخری ۷۹۵ امیر تیمور باتفاق شاهزاده گان مذکور بطرف اصفهان روان شد و دربین راه در منزل مهیا رقمشهء اصفهان آن هفت نفر را در یک جا نشانید و در سر یک سفره غذا خورانید. ناگهان فکری بخاطرش رسید و از آنان پرسید:

آیا شما هرگز مثل امروز با یکدیگر در سر یک سفره طعام خورده اید ویک جا نشسته اید؟

سلطان ابو اسحاق نواسهء شاه شجاع در جواب گفت :

 « اگر مارا این اتفاق بودی حضرت خاقانی به عراق چگونه مدخل یافتی؟؟»

گفتن این جواب همان بود و صدور فرمان قتل ایشان همان ، و تیمور امر نمود تا خورد و بزرگ ایشان را بقتل رسانیدند و بولایات دیگر نیز فرمان قتل منسوبان آل مظفر صادر شد و در حدود هتاد تن از ایشان اعدام شدند و تنها سلطان زین العابدین و سلطان شبلی که هر دو کور بودند زنده به سمرقند فرستاده شدند و یکی از شعراء آن عصر در بارهء این قتل عام خاندان مظفری گفته است :

به   عبرت   نظر   کن   به  آل  مظفر

شهانی  که گوی  از  سلاطین  ربودند

که در هفتصد و پنج و تسعین زهجرت

دهم  شب  ز ماه  رجب  چون  غنودند

چو  خرما  بنان  در  زمان ها  برستند

چو  تره   به   اندک   زمانی   درودند

سلسلۀ این حکایات ادامه دارد

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما