روزِ حساب
روزِ حساب
قیوم بشیر
ملبورن – استرالیا
سیزدهم جولای ۲۰۱۲
از گریه ات سحرگه دلِ من کباب شد
آتش زده به سینه و جان در عذاب شد
از رنجشی تمام جهان این دلم گرفت
دردآفرید ،غرقه به یک اضطراب شد
احساس مبهمی که دروناله ها ی ماست
اندر کویرِ غمزده رنگ سراب شد
رنجِ زمانه ، جورِ زمان ، بخت آدمی
چون خاطراتی بود که ثبت کتاب شد
هرچندکه عمررفته زکف دل حزین مباش
زیرا که این سفر همه با یک شتاب شد
در امتدادِ یک شب طولانی و سیاه
پیکی رسید به نورِ سحرگه خطاب شد
گفتا که سرنوشت بشر درد آور است
تقدیر و آرزو همه نقشِ بر آب شد
آرامش روان و تنم رخت بسته است
چون زورق شکسته اسیرِ عباب شد
دردم فزون گشته بغربت سرای غیر
شکوه مکن« بشیر» که روزِحساب شد
قیوم بشیر
دیدگاه بگذارید