“فروشنده”
تاریخ نشر دو شنبه ۲۲ جدی ۱۳۹۳ – ۱۲ جنوری ۲۰۱۵ کوریای جنوبی
“فروشنده”
از: شفیق احمد ستاک
خواننده گشته، پیشه و فَن را فروختیم
صوفی شدیم، تن تنَ تن را فروختیم
از رقص اوزبکی به که گویم خدای ِ من
ساز و ترانه، دُهل و اَتن را فروختیم
بهرِ رضای نفسِ بدِ خویش و قومِ خود
هم جسم و جان و روح و بدن را فروختیم
جنگل پس از فروش، بیابانِ خشک شد
چیزِی دِگر نماند که شَن را فروختیم
از حال وماضی، در دلِ تاریخِ ما مپرس
آیندهء زمان و زمن را فروختیم
بعد از فروشِ هر گل نارنجِ ننگرهار
عطرِ وگلاب و مشکِ ختن را فروختیم
بهرِ یُوان و دالر و کلدارِ دیگران
خشتِ طلا، ذخیرهء یَن را فروختیم
دستار و ریش و کرتی و پطلون، یکطرف
پیراهن و کلاه و چپن را فروختیم
بعد از فروشِ دین محمد”ص” به هر دیار
خونِ علی، حسین و حسن را فروختیم
گستاخی معاف، اینکه بگویم برای پول
گـه زیرِ ناف و زیرِ چتن را فروختیم
در راهِ کسبِ شهرتِ کاذب، برای خویش
نظمِ نوین و نثرِ کهن را فروختیم / نثر نوین و شعرِ کهن را فروختیم
گــُرز و کمندِ رستم و سهراب، در نخست
بعدش، سنان گیو و پَشن را فروختیم
بادِ بروت و غیرتِ مردانگی، چو رفت
آخر، حجاب و چادرِ زن را فروختیم
دادیم مفت، هر گلِ زیبایِ این چمن
خار و خس و گیاهِ وطن را فروختیم
بکوا و دشتِ لوگر و کوه جنوب را
هم هندوکش و هم قطغن را فروختیم
پس از فروشِ خاک وطن، خاکِ قبر را
هم گور و استخوان و کفن را فروختیم
شفیق احمد ستاک
درود به ستاک عزیز ، موفق باشید. مهدی بشیر – کوریای جنوبی