شامی که سرِ طالع ِمن سایه فکنده است
تاریخ نشر دوشنبه ۲۵ حوت ۱۳۹۳ – ۱۶مارچ ۲۰۱۵ هالند
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
فریاد که این عقــده ز دل وا شدنی نیست
این زخــــمِ جگـر سوز مداوا شدنی نیست
از زمزمه ی اشک من این نکته شد حاصل
دیـــدار تو بـــر دیــده مهـیا شدنی نیست
آزردگی و نالـــه ی من تــــــا به سما رفت
لیـــکن بــدرِ گـوشِ تو نجـوا شدنی نیست
شامی که سرِ طالع ِمن سایه فکنده است
با هیچ صبــحِ روشنی فـردا شدنی نیست
مجنون شــده در کوچـه و بد نام ز عشقـم
غیـر از تو بمن دلبــــر و لیلا شدنی نیست
در غنچه ی لبهای تو صـد جوش بهار است
این فلسفـــه را حــلِ معــما شدنی نیست
نامت بدل و گـــوش و زبانــــم شده جاری
اســــم دیگری بر تو مسما شدنی نیست
ای سنـــگدلِ خودکشِ بیـــگانه پرستــــم
قلب تو بمن نـــرم چو حلوا شدنی نیست
داری خبـــر از حـــالِ بد و شیـون محمود
امـــا به دلت غلغـــله بر پا شدنی نیست
———————–
شنبه ۲۳ حوت ۱۳۹۳ هجری خورشیدی
که برابر میشود به ۱۴ مارچ ۲۰۱۵ میلادی
ســــــــــــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان
محمود جان امپراطور عزیز ، سروده زیبا و مانند همیشه عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
درود..!
استاد بزرگوار، کاکأ عزیزالقدرم عالیجناب محترم محمد مهدی بشیر هروی صاحب، در برابر نوازش های خردمندانه و لطف بیکران معنوی شما واژه ای بجز از تشکرات و امتنان نمی یابم.
سلامتی شما ، عزیزان و همکاران شما آرزوی من است.
امپراطور
از شهر بیم و امید
باز هم شکر که غزل عالی از شما را خواندم محمود جان بسیار زیبا سرایده أید سبز وخرّم باشید
بسیار سرده ی زیبا
شاعری تواناکه تراوش قلم اش
مهر می افریند
گرامی امپراطور عزیز
صفیه از لندن
فریاد که این عقــده ز دل وا شدنی نیست
این زخــــمِ جگـر سوز مداوا شدنی نیست
امپراطور عزیز،
اشعارت به دل ها مینشیند و قلب ها را ارم بخش میشود.
قلمت نویسا باشد که ما خوشبختی آنرا داشته باشیم که از تو بخواتیم ،بدانیم و بیا موزیم!
سرت سبز و دلت شاد وجودت بی بلا باشد
یک ارادت مندت نوریه