رازِ نِهان
تاریخ نشر شنبه ۱۵ حمل ۱۳۹۴ – چهارم اپریل ۲۰۱۵ هالند
رازِ نِهان
م . یوسفی
سدنی مارچ ٢٠١۵
در سکوت نیمه شب ،دست دعا کردم دراز
داشتم راز نهانی ، تا بگویم باز باز
در پی دیدار معبود، ترک کردم بسترم
کوه بکوه ، صحرابصحرا، تا بیابم همراز
تا ببینم حضرت سبحان و ذات کبریا
روبرویش من نشینم، پرده بردارم ز راز
هر چه گشتم تا غروب ،همراز دل پیدا نشد
رو بسوی کعبه کردم ، با سینه یی مملو ز راز
دور دور کعبه گشتم، چشم هایم هرطرف
تا بیابم صاحبش ، إفشاء نمایم صد راز
هر چه کردم جستجو تا صاحبش پیدا کنم
بی جواب بودند همه ، داشتند راز و نیاز
آن خدا پیدا نشد تا بگویم راز خویش
رو بسوی خانه کردم با دل مملو ز راز
هر کجا یابم خدا گرشوق دیدارش کنم
اشک ریزم ،عفو خواهم، پرده بردارم ز راز
م . یوسفی
سدنی مارچ ٢٠١۵
درود به آقای یوسفی ، سروده زیبا و مملو از احساس است . همیشه قلم تان سبز و خو تان سلامت . موفق باشید. مهدی بشیر