یادی از زنده یاد استاد صابر هروی
تاریخ نشر پنجشنبه ۲۶ اسد ۱۳۹۱ – ۱۶ آگست ۲۰۱۲ هالند
یادی از زنده یاد استاد صابر هروی
قیوم بشیر
ملبورن آسترالیا
شانزدهم آگست ۲۰۱۲
بیست و هشتم رمضان المبارک ۱۴۳۳، برابر است با دوازدهمین سال درگذشت آزاده مردی از خطهء ادب پرور هرات که تا آخرین دقایق حیات پربارش لحظه ای نیاسود و هرگز زبان به مدح و ثنای اهریمنان نگشود.
آری ! دوازده سال قبل در چنین روزی اجتماع مهاجرین افغان در شهر راولپندی پاکستان به سوگ از دست دادن فرزند دیگری فرهیخته گان و اندیش مندان سرزمین ما نشستند. این مرد دانشمند و توانا کسی نبود جزِ زنده یاد استاد محمد محسن صابر « هروی » که در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در محلهء خواجه عبدالله (مصری) دیده به جهان گشود.
او شاعری بود وارسته ، ژورنالیستی بود وطنپرست ، مؤرخی بود بی بدیل و اکادمیسینی بود مؤفق که در نویسنده گی ید طولایی داشت .
مرحوم استاد صابر هروی پس از پایان تعلیمات ابتدایی در مکتب سلطان غیاث الدین غوری وارد لیسه جامی شده و تحصیلاتش را در آنجا به پایان رسانید ، اما نسبت کمبودی سایهء والدین بر سرش و موجودیت فقر و تنگدستی از ادامهء تحصیلات عالی بازماند ، ولی نسبت علاقه وافری که داشت توانست علوم متداولهء وقت را از محضر اساتید آنزمان کسب نماید.
مرحوم استاد صابر هروی طی سالهای ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ در معارف هرات به صفت استاد ایفای وظیفه نمود و بعد از سالهای ۱۳۲۵ بکار های هنری منجمله هنر تمثیل روی آورد و همواره مشکلات اجتماع را در قالب تیاتر به نمایش می کشانید ، چنانچه برای رفع نواقص موجود در جامعه تلاش بسزایی نمود.
زنده یاد استاد صابر هروی با داشتن قلم تند و تیزش که زبان حقیقت نویسی را دنبال میکرد بار ها از سوی حکام وقت دستگیر و روانهء زندان و توقیف گاه های دیارش شده بود. تا آنکه در سال ۱۳۲۸ خورشیدی به اتهام اظهار حقایق و تماس با حلقات روشنفکر به امر نایب الحکومهء وقت به تبعید از هرات محکوم وروانهء کابل شد و هرگز فرصتی برای بازدید دوبارهء زادگاهش برایش میسر نشد.
در سال ۱۳۲۸ پس از ترک هرات ، شامل اتحادیهء پوهنتون کابل شد و در همان سال بجرم تحریک محصلان بازداشت و برای سه ماه در نظارت خانهء ولایت کابل محبوس گردید.
وی در سال ۱۳۲۹ کابل را به مقصد بغلان ترک نمود و مؤسس نساجی ننداری بغلان شد.در سال ۱۳۳۵ خورشیدی آمر مطبعهء پروان گردید و در ۱۳۳۶ خورشیدی عضو تدقیق و مطالعات رادیو کابل شد.
و در خلال سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۸ وظایف مختلفی از قبیل آمریت مطبعهء بدخشان ، معاون مدیریت عمومی تبلیغات ونشرات شاروالی کابل و جریدهء پامیر ، آمر اطلاعات و ثبت جریانات دورهء دوازدهم و سیزدهم مقننهء شورای ملی و آرشیف ملی و مدیر عمومی تحریرات وزارت مالیه ، ایفای وظیفه نمود تا اینکه در هشتم عقرب سال ۱۳۵۸ زمانی که اختناق و بیعدالتی بیداد میکرد دستگیر و روانهء زندان مخوف پلچرخی کابل گردید. پس از آزادی از زندان در خلال سالهای ۱۳۶۲ ال ۱۳۷۲ بحیث منتظم و کنترولر اشعار دری در رادیو تلویزیون کابل مشغول بکار شد تا اینکه در سال ۱۳۷۲ که بر اثر جنگهای خانمانسوز و ویرانگر راکتی به منزل رهایشی اش اصابت نمود و ناگزیر ترک دیار نموده و روانهء غربت سرای پاکستان شد. در کنار سایر دردهاییکه استاد را احاطه نموده بود از دست دادن فرزند دلبندش محمد ناصر صابر بود که انقلابی را دروی بوجود آورد و به زنده گی فرهنگی اش رنگ خاصی بخشید.
شادروان استاد صابر هروی مردی بود متواضع و قناعت پیشه که هرگز زیر بار ستم نرفت و سر بر آستان حاکمان زر و زور و تزویر( مثلث شوم بشری) فرود نیاورد.
از زنده یاد استاد صابر آثار ادبی فراوانی تحت نام مستعار ( هریوال) به نشر رسیده که بصورت اشعار اجتماعی ، انتقادی ، تراژدی ، تربیتی و انتباهی سروده شده که اکثرآ در جراید و مجلات داخل و خارج از کشور منتشر شدند و تعداد زیادی نیز بصورت گنجینه های دست ناخورده در نزد شاعر باقی مانده که طی سال های اخیر فرزندان آنمرحوم اقدام به چاپ بعضی از این آثار بصورت مجموعه های جداگانه نموده اند.
از مرحوم استاد صابر علاوه بر آثار منظوم ، کتب و رسالات مختلفی نیز باقی مانده که در اینجا بصورت فشرده از آن یاد آوری میگردد:
۱- خوشه های ناچیده.
۲- افغانستان یا طشت خون دارای سه جلد.
۳- بوقلمون.
۴-زمزمه ها.
۵- مجموعهء تاریخ شورا در افغانستان قدیم تا دوره ۱۳ ولسی جرگه که سال گذشته توسط فرزندان آنمرحوم بچاپ رسید.
۶- تاریخچه شورای دولت .
۷- فانوس .
۸- تاریخ لویه جرگه های افغانستان.
۹- باغنامه های هرات باستان .
۱۰- حوضنامه های هرات باستان که پس از مرگ استاد توسط فرزندانش به چاپ رسید.
۱۱- عیاران ، پهلوانان ، مبارزان و قهرمانان خراسان.
۱۲- تازیانه عبرت .
۱۳- صدای آشنا .
۱۴- گداز ها.
۱۵- زن .
۱۶- چانته .
۱۷- رساله گازرگاه مدفن پیر هرات.
۱۸- رساله موسیقی خواجه کلل.
۱۹- چلچله ها .
۲۰- سخنوران محبوب هرات باستان.
۲۱- تصنیف ها و ترانه ها.
۲۲- هذیان ها و عطسه های قلم .
۲۳- جنبش های تاریخی.
۲۴- موسیقی و تیاتر هرات در یکصد سال اخیر.
۲۵- استفراغ تاریخ.
۲۶- خان یا زبان بدن آدمی.
۲۷- سخن سرایان جاویدان.
۲۸- یادنامه صابر – دالعلوم شرق ، مرکز رنسانس و نگین آسیا یا مرکز اکادمی ها و انجمن های ادبی ، علمی ، هنری و سرشت آن.
۲۹- جنگ دوم افغان و انگلیس معروف به جنگ میوند حاوی موضوعات اجتماعی و انتباهی.
۳۰- رساله برگهای پژمرده که حاوی اثار منظوم اخلاقی و اجتماعی می باشد. و چند اثر دیگر که در قلوب ادب دوستان جاودانه خواهد ماند و هر آن یاد آور آن فرزانه مرد شیرین سخن و شاعر شیوا بیان می باشد.
شادروان استاد صابر که در دیار غربت و دور از وطن می زیست ، هرگز نام وطن ، آزادی و آزاد اندیشی را رها ننمود و در حالیکه از شدت درد و دیدن حالات رقتبار هموطنان مهاجرش آزرده خاطر بود چنین سرود:
نفرین مهاجر
هرکه آتش ز د به کابل در بگیرد خانه اش
مثل ما آتش بگیرد خانه و کاشانه اش
هر که دست چور زد بر مال مردم از جفا
چور گردد مثل دیگر ها سر و سامانه اش
هرکه از سوز عزیزان خم نموده دوش ما
بار غم هرگز نگردد کم دگر از شانه اش
هر که آزادی کشور را نموده خدشه دار
تا ابد بینم گرفتار غل و زولانه اش
هرکه ما را کرده مجبو ر از وطن آواره گی
خواهم از حق احتیاج از خود وبیگانه اش
هر که از خونریزی مردم شود غرق شعف
پر شود از خون فرزندان او پیمانه اش
هرکه خاکسترنشین کرده است الهی خواهمش
تا که خاکستر نشین بینم به هر ویرانه اش
اما دریغ و درد که دست اجل مهلت بازگشت به دیارش را نداد و بالاخره با یک دنیا اندوه و ماتم در میان عالمی از آه و حسرت دیده از جهان فرو بست و بتاریخ ۲۸ رمضان المبارک سال ۱۴۲۱ هجری قمری دوستان و خانوادهء عزیزش را سوگوار ساخت .
در اینجا یکبار دیگر یاد و خاطرهء تابناک آن بزرگمرد فرهیخته را جاودانه ساخته ، ضمن آرزوی شادی روح آنمرحوم تسلی خاطر بازمانده گان ایشان را استدعا دارم. روحش شاد و یادش گرامی باد.
وصیت شاعر
در زمستان های سرد یخ زده
هر کجا دیدید یتیمی بینوا
بر سر راهی ستاده بی لباس
از شما دارد تمنای کمک
از من ای اهل وفا یاد آورید
درشب تاریک ووحشتزاءاگر
ساحلی دیدید میان جاده ها
پاره پاره جامه وعریان وزار
می کشد از فاقه فریاد و فغان
از من ای اهل وفا یاد آورید
دربهاران کزدل سنگ ودرخت
سبزه وگل هرطرف سرمیکشد
مرغکی دیدید دور از آشیان
هر طرف آواره و بی خانمان
از من ای اهل وفا یاد آورید
هر کجا دیدید موری دانه کش
بهر سد جوع هر سو می رود
بی رمق در سنگزار آرزو
پایمال مردمان بی خیال
از من ای اهل وفا یاد آورید
گر بزیر چکمه زور آوری
یا به چنگال یکی اهریمنی
غم نصیبی را پریشان یافتید
بیکس وبیچاره ومحکوم مرگ
از من ای اهل وفا یاد آورید
در میان منجلاب بیکسی
یا که درصحرای خشک بیعلف
با شما شد روبرو حرمانکشی
سر بزانو از حیا بگذاشته
از من ای اهل وفا یاد آورید
نیمه شبها که همه خوابیده اند
از میان خانه ی بی سقف و در
گر صدای دلخراشی بشنوید
کز شما دارد امید عاطفت
از من ای اهل وفا یاد آورید
یا به یک سلول زندان کثیف
هر کجا دیدید انسانی ذلیل
درغل و زولانه بی جرم وگنه
می کشد رنج و ندارد حامی ای
از من ای اهل وفا یاد آورید
هر کجا دیدی مرد فاضلی
با فضولی همترازو گشته است
یا بود دانشوری مقهور و زار
زیر دست و حکم نادانی اسیر
از من ای اهل وفا یاد آورید
هر کجا دیدید پست غایتی
بر سریر کامرانی کرده جای
صادقی را میزند نیشتر برگ
طعن بیچیزی دهرهردم به او
از من ای اهل وفا یاد آورید
گاهگاهی در میان کتله ها
شاعری دیدید بی قدر و زبون
از نظر افتاده ای بی حرمتی
همنشین بی سوادی هرزه ای
از من ای اهل وفا یاد آورید
در پایان شعری را که محترمه زهره صابر ساجد یکی از فرزندان آنمرحوم در سوگ پدرشان سروده است تقدیم خواننده گان محترم می نماییم:
تاج مرصع
دریغ و درد که رفتی و بیتو واماندم
به شهر غربتم از آشنا جدا ماندم
نکرد یک نگه از لطف کس بحال دلم
اسیر پنجهء اندوه و صد بلا ماندم
ز رفتن تو بهم خورد نظم شادی من
غمین به کشتی غم همچو ناخدا ماندم
پدرتوبودی یکی تاج مرصع بر سرمن
هزار دریغ که رفتی و بینوا ماندم
به ولع بوی تو من رو کجا کنم هیهات
اسیر دست تظالم به کربلا ماندم
زبان وصف چسان بازکنم زحال حزین
نگر چو مرغک پر بسته در خلا ماندم
به نزد« زهره» پدرجای تومدام خالیست
بیا به سوز دلم بین که در عزاء ماندم
« زهره صابر ساجد هروی»
دیدگاه بگذارید