فروغ جمال
محمد اسحاق « ثنا »
شهر وانکوور کانادا
جمعه ۲۹ میزان ۱۳۹۰
فروغ جمال
افزون مکن تو باز پریشانی مرا
دریا مساز دیده ی گریانی مرا
یک امشبم ز نور فروغ جمال خویش
سوی سحر ببر شب ظلمانی مرا
یارب مکن زسجده آلوده با ریا
از داغ فتنه دامن پیشانی مرا
چون من کجا کشید کسی غصه ی وطن
یا هم غم جدایی و زندانی مرا
همسایه در جهالت ما خنده میکند
بیند ازین که جلوه نادانی مرا
بسته عدو کمرکه کند ملک ما خراب
شاند به خاک خانه ای انسانی مرا
می شکست قلم به صفحه و میرفت ورق به باد
میگفت اگر “ثنا ” غم پنهانی مرا
محمد اسحاق ثنا
دیدگاه بگذارید