آخر گل شراب به ساغرشگفتنیاست
تاریخ نشر سه شنبه نهم سرطان ۱۳۹۴ – ۳۰ جون ۲۰۱۵ هالند
این شعر ها همین گونۀ ماندند در لای برگه های کهنه، اما ما ماندیم و درد فرو افتادن!
پرتو نادری
آخر گل شراب به ساغرشگفتنیاست
پرهیز زاهدانۀ لبها شکستنیاست
نقشی ز بوسههای شتابان و داغ من
بر کوچه باغ سرخ لبانت نشستنیاست
از برکههای جان من و تو به سوی نور
نیلوفر محبت دیرینه رستنیاست
عشق آمد و به شهر دل من به خنده گفت
این کاروان زمنزل آخر نرفتنیاست
« پرتو» من از تلاش دل خود خبر شدم
آخر مرا به حلقۀ زنجیر بستنیاست
حوت ۱۳۵۸
شهر شبرغان
درود به استاد پرتو نادری ، سروده عالی و مملو از احساس است . خط بردم و جالب بود . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر