خزان
تاریخ نشر دوشنبه اول اکتوبر ۲۰۱۲ هالند
محمد اسحاق “ثنا”
ونکوور کانادا
یکشنبه ۳۰/ ۹ / ۲۰۱۲
خزان
****
وزید باد خزانی زردگون برگ درختان شد
هوا تاریک شد خورشید را دست وگریبان شد
گلاب نرگس و سنبل ز تاراج ستمگستر
که هر یک پر پر و، از برگ ریزان لخت وعریان شد
درخت پیر قلبش از تپش افتاد و از سردی
ز گلبن در جوانی بلبل بیدل گریزان شد
ملولم با بهار و در خزان اینجا به صد خواری
دلم در خون تپید اندر هوای سیر پغمان شد
به این درماندگی یا رب وطن تا چند در حسرت
به داغ نا مرادی ها به خود پیچید و نالان شد
“ثنا” از سنگ میهن سرمه می ساید به چشم خویش
که یاد سنگ، سنگش در غریبی بسکه ارمان شد
محمد اسحاق “ثنا”
دیدگاه بگذارید