معلم من !
تاریخ نشر یکشنبه ۱۹ میزان ۱۳۹۴- ۱۱ اکتوبر ۲۰۱۵ هالند
معلم من !
باور بامیک
آی معلم مهارت و موفقیت تو در این نیست که شاگردت یا دانش آموزت را « کپی » خود بسازی و اندیشه ها ، باور ها و سلیقه های خود را بر او تحمیل کنی یا لوح سفید ذهن و ساغر تهی مغزش انباشته از فکر ها و باور های خودت کنی .مهارت و استادی تو در این است که بگذاری دانشجو یا دانش آموز تشنه و پر تلاش و پر تکاپویت بابال های خود پرواز کند و با من و سلیقهء خود موضوع ها را تجزیه و تحلیل کند و به نتیجه برسد .
ممکن است برداشت و باور های تو و دریافت هایت همه حقیقی و درست نباشند و نشود که انحرافات ذهنی و اندیشه گی و کج فهمی های خود را به او منتقل کنی . شاید حلال هایت هنوز حرام باشند و حرام هایت حلال .
معلم عزیز ! مرا بگذار با چشمان خودم به جهان ببینم و در چشم من عینک نگاه خود را نصب نکن و راه هایی که تو به سمت مقصود رفته ای پیشنهاد نکن فقط مرا راه رفتن یاد بده کافی است نه که مثل خود راه رفتن را ؛ لذت ها و کیف هایت مال خودت باشد من می خواهم کیف ها و لذت های خودم را داشته باشم . به من خواندن را بیاموز نه آنچه تو خوانده ای ، اندوخته ای و باور کرده ای . به من پنجره هایی به سمت روبا و دنیا های متفاوت بگشا نه دریچه یی به سمت مقصوره و محصورهء ذهن خود. انتخابش با من که به کدام دنیا بروم و به کدام رویا گره بخورم. نیاز ندارم تمام وقت گران بها و فواصل زمانی آموزشی ام را برای اثبات حلال و حرام و پوشیده و عریان صرف کنی .
کار تو نمایاندن و چراغ هدایت شدن است نه اعمال نظر و باور . کار تو متقاعد کردن من نیست ، کار تو اکراه در تبعیت و تقلید از خودت هم نیست ، کار تو حس افراط و تفریط و گرایش عاشقانه و حس مدارانه در زیاده روی وکم روی یک فکر و یک اندیشه هم نیست . من لقمهء جویده نمی خواهم و می خواهم خودم لقمه را بجوم و بچشم . نمی خواهم خطوط ترسیم شده ء ترا بروم می خواهم خودم خط بکشم ؛ می خواهم خودم ابداع کنم .
معلم من !
برگه ام را بده و حقم را در تصرف و احصار خود نگیر و اگرپرسیدی که در کندهار و تاشقرغان کدام میوه زیاد رشد می کند و حاصل می دهد و من به جای ذکر اسم آن میوه رسمش را کشیدم نمره ام را کم نکن و اگر به جای ” دو جمع دو چهار می شود ” گفتم ” چهار مجموعهء دو جمع دو ” است بر پاسخم خط بطلان نکش .
معلم من !
صنف جای موعظه و خطابه نیست ، میدان کا زار و ایفای نقش و تمثیل و تحلیل است . پس میدان از تو کار زار از من ؛ تو مدیریت کن و من فعالیت می کنم . معلم من زبان من را هم بیاموز و اگر در برگهء آزمون و ارزیابی با زبان و ادبیات تو سخن نگفتم، در نمره گذاری و عدالتت اشتباه نکن .
معلم من !
اگر برایم ” الله ” آموختی و من در پاسخت ” آفریدگار ، پرورد گار و خدا ” نوشتم ، موءاخذه ام نکن . معلم من ! دست آفرینش ذهن و زبانم را بسته نکن به فورمول ها ، ماده ها ، فقره ها و اصطلاحاتی که تو می شناسی و باور داری . من تنها نمی خواهم بشنوم ، می خواهم حرف هم بزنم؛ من تنها نمی خواهم حرف بزنم ، می خواهم ببینم و عمل کنم.من می خواهم تصور کنم و تهور کنم و از گذشته ها عبور کنم . درس تطبیق مادهء درسی و نشستن بر کرسی نیست . درس خاموشی نیست ، با هوشی ست . در س کنش و واکنش و آفرینش است ؛ درس گفتمان و جان و هیجان است . یاد گیری دیگر گون شدن است نه همگون شدن ؛ پاسخ بیان توتی وار و عینی الفاظ و ساختار نیست بل بیان تحلیلی، دریافتی و درونمایه گی متن و ساختار است. یاد گیری حفظ نظر ها، تعریف ها و الفاظ نیست، یاد گیری همان است که تغییری در برداشت، باور ها، نوع نگاه ما نسبت به پدیده ها و واکنش ما در برابر آنهاست. امتحان یا آزمون در حقیقت آیینهء تمام نمای تغییر دانش آموز و ارزیابی کارکرد معلم است و اشتباهش هم اشتباه معلم.
پس معلم من!
لباس کهنهء تفکر و باور هایت را عوض کن و از این بعد چنین باش و چنین کن .
باور بامیک
جناب باور بامیک ، نوشته تان در مورد معلم جالب است. خوشم آمد و حقایق را بیان کردید. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر