به دخترم
تاریخ نشر جمعه ۵ اکتوبر۲۰۱۲ هالند
صادق پیکار
به دخترم که پیش از من مهاجر شده بود
*****
نرود زیادم آن روز که ز من رمیده رفتی
به هوای ملک پایان ز برم دویده رفتی
چو غزال نوجوانی که رمد ز بیم صیاد
سر و دست نا زنینت زنظر کشیده رفتی
چو غروب سر د پاییز به پناه ابر غربت
ز فراق دشنۀ غم به دلم خلیده رفتی
ره رفتگان نوردی خم کوچه ها گذشتی
به غمم نشاندی اما به قفا ندیده رفتی
…گل باغ آرزویم همه نا شگفته پژ مرد
ثمر حیات عشقم تو چه نو رسیده رفتی
گل و برگ بوسه هایم به لبان داغ خشکید
و تو سیل اشکهایم به رخم ندیده رفتی
به حریم کعبۀ دل به محبتت گزیدم
چو کبوتری ز بامش تو چرا پریده رفتی
به کدام منزل استی به کدام میهن استی
سر من فدای راهت که چه سر کشیده رفتی
صادق پیکار
این سروده ای زیبا بحال من میخواند و هم از اوازی صمیمانه ای پدری عزیزم بگوشم با ملایمت طنین انداز. ممنون شما!
آقای پیکاراندیشمند سلام! با خواندم مهر پدرانه تان ،دلگیر شده وهمزمان به آنچه شما تصور واز دریچه ای قلب پرعاطفه ای شما مهر پدرانه ای تان آنقدر لذّت بردم،که خدا خودش میداند و بس!واقعاً لحظات مختص به اکثر انسان های شریف است به دسترس ما گذاشته اید ممنون وم تشکرم.در پناه عصمت الهی بوده باشید!(خشنودهروی کهدستانی).:ز فراق تو عزیزم،روزگارم خسته گشته + همه غم و درد بابا ،دانم فهمیده رفتی…
شهلا جان ولیزاده ومحترم کریم جان خشنود،
یک دنیا امتنانم را بخاطر ابراز نظر مقبول وتشویق آ میز تان به شما
إبراز می دارم . سلامت باشید.
صادق