مخمس ی برغزل زیبای زنده یاد
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۳ عقرب ۱۳۹۴ – چهارم نوامبر ۲۰۱۵ هالند
سلام عزیزان!
مخمس ی از من برغزل زیبای زنده یاد بیرنگ کوهدامنی
حضرت ظریفی
خسته ام در شهر غربت هجر را پیمانه ام
ساقی غم ها نوای بیکسی را لا نه ام
باز کن ای هموطن یکدم زپا زولانه ام
(خانه در دنیا ندارم، هست دنیا خانهام)
(آسمان ریزد فر، ویران کنی گر خانهام )
ای مهاجر هموطن تا از وطن بگسسته ای
با چنین حال پریشان بهر اندوه بسته ای
قسمت وتقدیر را با رنچ وغم پیوسته ای
(گریه داری در گلو، از درد غربت خستهیی)
(یک نفس بگذار سر، ای نازنین ! بر شانهام)
از دوچشمان روز وشب بر بوده ای خواب مرا
سیل ویران کن ربوده جمله اسباب مرا
یاد داری در جوانی حسن شادا ب مرا
(غم نبودی گر گرفتی دانه و آب مرا)
(بیمروت، بیخدا، برباد دادی لانهام)
فار غ از اندوه نگشتم لحظهء در یک نفس
درد بی در مان زقسمتگاه بوده پیش وپس
کس نبودم در جهن یک لحظه یی فریاد رس
(بود خونین چون پرم هر گوشه و کنج قفس)
(آخرش با زهرآلودی تو آب و دانهام)
گو چرا چون بیخبر مانند دوشین میروی
جمله گویندت چرا با ناز وتمکین میروی
غرق تا زا نو بخون جولان سر زین میروی
(خوانمت افسانه و در خواب شیرین میروی)
(دیده بگشا! تلخ باشد، قصهام، افسانهام )
بر سرم آید فرو جور حوادث زا سمان
در بلا ودود آتش باشدم رنگین کمان
طعنه میبارد به سر ازبیکسیهای زمان
(بعد عمری در دیار مرگبار دیگران)
(همچنان تحقیر گشته، بیوطن بیگانهام)
در تحیر گاه حسرت سوختم بی چند وچون
گوشهء افتاده ام چون صید در تالاب خون
خلق پندارند اینجا بوده ام زهل جنون
(آسمان بیرحم آمد جام سبزش سرنگون)
(میزند بر سنگ هر دم، شیشهام پیمانهام)
جای گر یه حق حق اشک است درنومیدی ام
گاه گاهی زیر پای اهل مجلس دیدی ام
رشته ای برجرخ ویران تا کجا تا بیدی ام
(از تبار ناصرم آواره ام، تبعیدیام )
(صبحدم در بلخ و شب در ساحل فرغانهام)
ساعت ۱۲ شب مورخ ۴/ ۱۱/ ۲۰۱۵ شهر تامپره کشور فنلاند
(حضرت ظریفی)
درود به استاد محترم آقای ظریفی و تشکر از مخمس زیبا و مملو از احساس تان برغزل زیبای شادروان بیرنگ کوهدامنی. روح مرحوم کوهدامنی شاد و شما زنده وسلامت باشید. مهدی بشیر
دنیای سپاس از محبت همیشه گی شما محترم لطف داشته وهمیشه مورد تفقد شما بوده ام قربان شما/