عمامه
تاریخ نشر دوشنبه ۸ اکتوبر ۲۰۱۲ هالند
شریف حکیم
سپتمبر۲۰۱۲
سیدنی – آسترالیا
** عمامه **
****
آسمان قهر و زمین دلتنگ و دریا بی خروش
زندگی این جاست بس بی رنگ وبیجان و خموش
این یکی کور است در شهر و نبیند غیر خویش
آ ن دیگر را پنبه از روز ازل ، باشد به گوش
آدمیت چهره اش پژمرد از غوغای دهر
آدمی بیگانه از اندیشه و از عقل و هوش
جای دستِ گل بود در دست های ما تفنگ
مرمی و باروت بفروشد دُکانِ گل فروش
از تحمل آنقدر دوریم کز حرفِ رقیب
بی تآمل ، خون به رگها میشود ، ما را به جوش
جای پایی گر هوس داری درین ماتم سرا
بر سرت عمامه بند وچهره با پشمی بپوش
شریف
این یکی کور است در شهر و نبیند غیر خویش
آ ن دیگر را پنبه از روز ازل ، باشد به گوش
زیباست! و این بیت بر دلم نشست،تشکر!
بعدِآن حمامه و دستارو شبها عیش ونوش
رو بَمسجد میبرند این کافرانِ زُهد فروش
!!!Beautiful