به لب شعرِ دری داری
تاریخ نشر شنبه پنجم جدی ۱۳۹۴ – ۲۶ دسامبر ۲۰۱۵ هالند
به لب شعرِ دری داری
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
به تن پیراهنِ بومی، به لب شعرِ دری داری
تو قندِ پارسی هستی و هند و مشتری داری
چه لبخندی قشنگی پشتِ لبهای تو پنهان است!
چه چشمانِ خمار آلودهی افسونگری داری!
نهان سویت که می بینم، دلم می لرزد و دستم
تو از هر دختری که دیده بودم برتری داری!
تو قافِ آخرِ عشقی و شهرِ مست می داند
که خونِ هرچه عاشق را تو در انگشتری داری
کسی روزی نخواهد دید اگر یک حلقه بگشایی
ازین یلدای طولانی که زیر روسری داری
دگر مادر نمی زاید بدین خوبی و زیبایی
که تو اهلِ خراسانی نژادی از پری داری
«نعمت پژمان»
درود به برادر گرامی آقای نعمت الله پژمان ، ضمن عرض سلام باز هم خوش آمدید. سروده زیبا ، عالی و مملو از احساس است . خط بردم و خوشم آمد. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
مراتب حرمت و احترام متقابل بنده را نیز پذیرا شوید جناب مهدی جان عزیز و ارجمند. سپاسگزارم بابت محبت هاتان. سبز و سرو بمانید.
درود و ارادت.
برادر گرامی آقای پژمان !بعد از تقدیم سلام سرودهء زیبای تانرا خوانده وبه استقبال آن فرد ذیل را سرودم:
هر آنگه بنگرم بر صورت زیبا وبی مثلت
تو از جمع پری رویانِ عالم برتری داری
موفق وکامگار باشید، داکتر حیدری