تنها من…
تاریخ نشر چهار شنبه هفتم دلو ۱۳۹۴ – ۲۷ جنوری ۲۰۱۶ هالند
پروین مشتعل
تنها من…
باران را دوست د ارم
اشکهایم راکسی نمیداند
هنوز اشکهایم
باباران همصداست
و
میریزد
اما تو
بیخیال از کوچه اشنایئ رد شدی
تنها
وتنها
رد پاهای ترا تقیب کردم
تا سرزمین
فصل دروگندم، پایئز
داس نامردی درنبض زمانه ما ازتن جدا کرد
اینجا ماندم
باسکوت وبغض میجنگم
و
شب های یائس مرا درهم وکوبیده
واثری مرا تغیر داد
وتنها ماندم
و
باران را دوست دارم
زیرکه
کس نمیداند گیریه های من
را
پروین مشتعل
درود به خانم پروین مشتعل ، تشکر از سروده تان. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
زیبا سرودید بانو مشتعل عزیز ، کامگار باشد.
قیوم بشیر « هروی »
متشکرم ازلطف همیشگی تان قیوم جان بشیر « هروی »