درجستجویِ گنج
تاریخ نشر یکشنبه ۱۶ دسامبر ۲۰۱۲هالند
درجستجویِ گنج
حسن شاه ” فروغ “
۱۵ / ۱۲ / ۲۰۱۲
لندن
****
ما زِدستِ خویشتن درغُربت و آواره ایم
در دیار و میهن خود همچنان بیگانه ایم
هست وبُودِ ملتِ خود را به آتش سوختیم
سال ها در گیر و دارِ بازیِ طفلانه ایم
کشورِخود را بدستِ خویش ویران کرده ایم
هر یکی در جستجویِ گنجِ این ویرانه ایم
شعله هایِ دود و آتش هر کجا سر میکشد
بال و پَر ما را بسوزد ملت پروانه ایم
هریکی دامی برایِ صیدِ جانِ ما تنید
گاه صید و گاه دام و گاه آب و دانه ایم
هرکسی جامِ خودش از خونِ ما لبریز کرد
گه ساقی میشویم گه مَی گهی پیمانه ایم
پیش ازین در هر کجا از ما نشان و نام بود
وای صَد افسوس حالا قصه و افسانه ایم
قطعِ جنگ وآشتی خواب وخیالِ بیش نیست
ما نه صاحب اختیار نی صاحبانِ خانه ایم
کس نمیپُرسد فروغ و عظمتِ ما را چه شد
از چه رُو اکنون غلام و نوکرِ بیگانه ایم
باتقدیم احترام فروغ از لندن
سوزناک و دلرُبا!
گر چه دست آسمان ما را نمود از هم جدا
عاشقان میهن و شهر و دیار و خانه ایم
عشق پیوند است ما را نگسلد این ریسمان
تا ابد خوشدل در این بند و در این زو لانه ایم
گر چه از پامیر دور استیم و هم از بامیان
شهره شهریم در کل جهان افسانه ایم
ای محبت تار تار جان من زین بیش سوز
عاشقیم دردیم و سوز شمع را پروانه ایم
به آقای فروغ تقدیم است و امید وارم کسالت شان رفع شده باشد. گر چند از طریق دوستی نامه ای برایشان فرستادم ولی جوابی نگرفتم.
عاشق دردیم و سوز شمع را پروانه ایم
آخ از درد غریبی و فراق میهنم
جملگی پیر وجوان در بند یک زولانه ایم
(بشیر)
نیست آزادى نصیب رشته اى تقریر ما
چون که در زنجیر گفتار تو در زولانه ایم
باتقدیم سلام و احترام خدمت جناب یوسفی!
اولاّ از بیت های مقبول که جهت رفع خستگی من سرودید
سپاسگذارم ، نمیدانم علت چه بوده چرا نامه ای شما را دریافت
نکرده واحتراماً به جواب جناب شما نپرداخته ام درغیرچنان
بی ادب هم نیستم که لطف و محبت دوستان را نادیده بگیرم
بهرصورت از جناب شما معذرت میخواهم
گرچه با عشق و محبت کرده ایم امرارعُمر
سوختیم پروانه سان چون عاشقِ دیوانه ایم
فروغ
آخِ پُر سوزت«بشیر»آتش فگند برجان و دل
ما همه پُر سوزو سازو قصه و افسانه ایم
فروغ
گرچه بِشکستیم قُفلِ رشته ای تحریر را
باز هم با خامه دایم هر کجا در چانه ایم
فروغ
شهلا جان عزیز قربان محبت های همیشگی شما