روزن امید
تاریخ نشر پنجشنبه ۲۰ دسامبر ۲۰۱۲هالند
« روزن امید»
شفیق احمد ستاک – تورنتو
****
شکوفه کرد، بر ودوش ِ شاخ ِ سبزِ تنم
رسا وپخته شد آخر ثمار هر سخنم
نسیم ِعطرِ بلاغت، بباغ ِ خانهء دل
فضـــای انس ومحبت میان انجمنم
نه بر خرابهء دلها، بنای کاخ ستم
نه ترس مرگ ومزار و نه خوفی از کفنم
ز فیض غسل و وضو رمز عافیت باشم
نه درنیاز طبیب ونه نافهء ختنم
پس هیچ رایحهء زشت، برنمی آید
زدست وپا ودهان وزبان وپیرهنم
شکایتی نکنم از جفای خار وخسی
چو سروِ سبزِ رسا وبلندِ هر چمنم
اگر خطاب کند جاهلی به طعنه مرا
سلامی بیش نیاید، برون ازاین دهنم
ولیک بهر دفاع از وطن به صحنهء جنگ
سنان ِ قاتل وخونریز گیو، در پشنم (۱)
پدر پدر همه حدّاد بوده اند، مرا
هزار ضربهء زرگر کجا و یک زدنم
هنوز روزن ِ امید، روی من باز است
اگر چه بست دو صد در، به روی ِ دل زَمَنم
بیا که مثل مشام ِ دو دیدهء یعقوب
هنوز منتظر بوی ِمشکِ پیرهنم
نه بلبلم نه چو پروانه، نه گل نازک
چو شمع، روشنی بخش ِ ظلام انجمنم
بیاض موی سیاهم، نشان ِ پیری نیست
گل سپیدِ “ستاکِ” بهــــارِ سبزِ تنم (۲)
*********
(۱) بیت بالا را میتوان اینچنین نیز نوشت: نمادِ خنجرِ خونریز گیو، در پشنم
و یا : چو ضرب خنجر خونریز گیو در پشنم
یا اینکه:
مثال خنجر خونریز کیو در پشنم
(۲) بیت فوق الذکر، درست به جانب مقابل گفته های شاعران شیرین زبان فارسی اشاره میکند که به بسیار زیبائی سروده اند:
« موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام» رهی معیری
یا اینکه شاعر توانای دیگری گفته است:
« مخند ای نوجوان زینهار، بر موی سپید من
که این برف پریشان بر سر هر بام میبارد»
اما در بیت بالا، از سپیدی موها به حیث نماد پیری نه، بلکه نشانهء بلوغ وآمادگی در جهت رفتن به مرحلهء ثمربخشی تعبیر گردیده است. مثلاً میتوان ادعا کرد که با فرارسیدن بهار، ابر سپیدی از شگوفه های زیبا بر فراز هر باغی در گوشه وکنار جهان، به پرواز می آید؛ چنانکه همین شگوفه ها همیشه در شاخه های سبز وجوان وسالم می رویند، نه در شاخه های خشکیده وضعیف. بعبارت دیگر، تنها درختان جوان وسبزهستند که شگوفه ها را بر فرق سر جا میدهند، نه اینکه درختان پیر واز کار افتاده که دیگر توانائی باردهی وحاصل را ندارند.
پس میتوان ادعا کرد که سفید شدن موهای سر، نباید انسان را مأیوس کند، زیرا این خود یک مرحلهء مهم وثمربخش زندگی است که طی آن، هر انسانی میتواند، حاصل یک عمر کار، کوشش، دانش وتجارب گوناگون خود را، به جامعه تقدیم میکند. « تو خود حدیث مفصل بخوان، از این مجمل».
با احترام
شفیق احمد “ستاک”
گریز نیست برادر ز دست موی سپید
تو گویی دور سرم بسته قطعه کفنم
خوشم که تا که سیاهی موی بودمرا
سیه نگشت دل خلق از خود و سخنم
به جمع چون که در آیم اگر چه می گویند
که همچو شمع سرم روشن است تا یخنم
زخاطرات سیه در سرم مکانی نیست
شهاب هاست که روشن کند شب بدنم
جناب ستاک سلام بر شما.
اشعار تان همه هنرمند انه سروده شده اند . مضامین عالى را ماهرانه شکل میدهید. همه را خوانده و حظ برده أم درین جا و در صفحه اى خاوران.
عالیست و دلپذیر!
برادران و خواهران دانشمند و بزرگوار با عرض سلام و تقدیم احترامات فائقه، از تشویقهای همیشگی شما یک جهان سپاس وتشکر میکنم. میدانم که اشعار این حقیر شایستهء این همه تمجید و توصیف نیست چنانکه یک شاعر کاملاً تازه وارد در جهان شعر و ادب پارسی دری هستم. باز هم از حسن نظر و مهربانی های شما شاعران وادبای بزرگ اظهار امتنان وقدر دانی کرده واز پروردگار عالمیان صحت وسلامتی شما و اعضای خانواده و دوستان واقارب تان را استدعا میکنم. بااحترام، شفیق احمد ستاک
ستاک عزیز،
به فحوای ” خیر الکلام ما قل و دلَّ ” ،گفتنی خودر در تک فرد آتی خلاصه می کنم:
ای شاخۀ نو رسته بنازم هنرت را
ازشاخۀ اشعار تو چیدم ثمرت را