آرزو !
تاریخ نشر جمعه هشتم اسد ۱۳۹۵ – ۲۹ جولای ۲۰۱۶ – هالند
آرزو !
محترمه خانم عزیزه عنایت
کنج قــفس نشسته و بستـــانم آرزو ســـت
بی بـال و پـــر هوا ی گلستـا نم آرزوست
گر بگــذری به گلشـــن و بشگفته بود گـل
یــادم بکــن که غنچۀ خنــدانم آرزوسـت
دامن پـر از ستاره شد از اشک چون گهر
رخشنده شب ز گو شــۀ دامانم آرزوست
گـر خیمه ی جنـون زدم در دیـا ر عشــق
عیبم مکن کـه سـوی بیــا بــا نم آرو سـت
تــا دست و گریبان شده ام با سپـاه عشــق
چون گل بسینه چاک گریبــانم آرزوســت
مـن مشــت خـاک وذ رۀ افتــاده ام ولـــی
دیــدار و همنشینی سـلطانــم آرزو ســت
ای غم , برو مزن بــد رء نســل آ د مــی
کز جان و دل براحـت انسا نــم آرزوست
گرچــه” عزیزه” دور بـود منزل وصـا ل
لیکن امید ورحمـت یــزد انــم آرزو سـت
عزیزه عنایت :
درود به خواهر گرامی خانم عنایت عزیز ، سروده زیبا و عالیست. همیشه زنده وسلامت باشید. مهدی بشیر
در وصف دوستان سخن جانم آرزوست — در دشت بیکران گل و ریحانم آرزوست
درود به برادر ارجمند جناب مهدی بشیر !
سپاسگزارم که با همکارهای فرهنگی خویش باعث نشاط خاطر میشوید و افتخار میبخشید .
خداوند افتخار هر دو سرا را نصیب شما بگرداند .