به یاد و بود فرزند مهاجرم
تاریخ نشر یکشنبه هفتم سنبله ۱۳۹۵ – ۲۸ آگست ۲۰۱۶ – هالند
به یاد و بود فرزند مهاجرم
محترم محمد صادق پیکار
نرود زیادم آن روز که زمن رمیده رقتی
به هوای ملک هجرت ز برم دویده رفتی
چو غزال نوجوانی که رمد ز بیم صیاد
سر و دست نازنینت ز نظر کشیده رفتی
چو غروب سرد پاییز به پناه ابر غربت
ز فراق دشنه ای غم به دلم خلیده رفتی
ره رفتگان نوردی خم کوچه ها گذشتی
به غمم نشاندی اما به قفا ندیده رفتی
گل باغ آرزویم همه نا شگفته پژمرد
ثمر حیات عشقم تو چه نو رسیده رفتی
گل و برگ بوسه هایم به لبان داغ خشکید
و تو سیل اشکهایم به رخم ندیده رفتی
به حریم کعبه ای دل به محبتت گزیدم
چو کبوتری ز بامش تو چرا پریده رفتی
به کدام منزل استی به کدام میهن استی
سر من فدای راهت که چه سر کشیده رفتی
صادق پیکار
درود به جناب استاد پیکار عزیز و تشکر از سروده عالی و خواندنی تان. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
مهدی جان، از لطف ومحبت تان خیلی سپاس گزارم.
با درود و سلام بر دوست عزیز و گرامی ام جناب پیکار گرانقدر ، امیدوارم روزی این درد غربت و دوری از عزیزان خاتمه یابد و درفضای صلح و صفا همه خانواده ها بهم بپیوندند.
سروده زیبای تان حرف دل هزاران هموطن ماست که جگرگوشه های شان راهی دیار غربت شدند.
با عرض حرمت
قیوم بشیر «هروی »