شعر وحشی
تاریخ نشر چهار شنبه ششم فبروری ۲۰۱۳ هالند
شعر وحشی
صادق پیکار
***
آن لحظه ها که احساساتم به جوش می آید و
تخیلاتم اوج میگیرد
واژه ها مانند حباب های تهی
ازروی آب جوشان احساساتم به هر سو می پرند
وهمه می میرند
ویا چون سنگریزه های وحشی
هراسانه ازنوک خامه ام
خود را پرت و پراگنده می سازند
ولی من مشتاقانه و با شتاب
به دنبال شان میروم تا رام شان کنم
وتصاویری از تخیلاتم را
روی صفحه کاغذنقش بندم
واژه ها همه هوشپرک اند
تخیلاتم را واهی می دانند
خامه ام را به مسخره میگیرند
و از من وحشت دارند
ومن با ذوق سرشار
می خواهم ازهیچ و پوچ
وازواژه ها و تعبیرات وحشی
شعری بنویسم، نغزونازنین، زیبا ودلپذیر
کارخودم را تمام کردم
شعرم را خواندم
دوباروسه بارو چند بارخواندم
چیزی نفهمیدم
مأیوسانه قلم را روی کاغذ گذاشتم
و به خواب رفتم
هاتفی درگوشم زمزمه کرد :
مأیوس نباش!
دیگران می فهمند!
صادق پیکار
این سروده طنزی است در قالب شعر منثور
جناب محترم آقای پیکار! خیلی زیبا،واقعاً عالیست.زنده وسلامت باشید. مهدی بشیر
سلام آقای پیکار
شرح حال مرا نوشته ای. جور باشی.
همانطوریکه گفته اید، من (که یکی از دیگرانم) می فهمم.
بیشتر در این صفحه ظاهر شوید.
جذاب و ماهرانه. بسلامت باشید عالیقدرم!
پیکار صاحب گلستان کلامت را همیشه بهار میخواهم . چه نازنین نوشته اى . فکر کنم خودت هم وزن و قافیه را خواهر خوانده و دست بدامان ……. زد ه اى و به گفته اى بعضى ها در تلاش هستى که به شعر خدمتى نموده آنرا از زنجیر اندیشه هاى کهنه رهایی بخشى . ولى باور کن که زیبا سروده اى . واژه ها ، مضمون ، أهنگ ، همه و همه خوش آینده و دل پذیر است .