۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

13 سپتامبر
۱ دیدگاه

چراغ جان . . .

تاریخ نشر : جمعه ۲۳  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

چراغ جان . . .

ای افق‌های دهان‌ بگشوده، آن غوغا چه  شد؟

 آن غرورِ کوه  و آن  سرشاریِ   دریا چه  شد؟

بر صفای  آسمان  گسترده   ذهنِ  شومِ شب

 آن صلای نور بر لب‌ های  پُر  فردا  چه شد؟

 قتلِ عامِ عشق جاری گشت، بیداری به خواب

 بهر  بیداریِ   بیداری ، صدای   ما  چه  شد؟

 تا به‌ کام‌ِ  دیوِ  بازار  است   آزادی  و  عشق

 خنجرِ   اندیشه‌یِ   تابانِ   بی‌ پروا  چه  شد؟

سنگ سنگ  افسانه‌ خوانِ  کاروانِ رفتن است

 نعره هایِ بی‌ صدایِ نقش‌ هایِ پا، چه شد؟

قصه گو، در قصه ات، گمگشته‌ی ما جا نداشت

 آن چراغ‌  آیینِ شب  ‌پیمای  تن  تنها چه شد ؟

 راه‌ها سر مانده در راهند و رهرو مانده است

 باد می‌موید که آن طوفان ‌روانی‌ها چه شد ؟

 باز این منظومه، مهر و  ماهِ  دیگر  می‌دهد؟

 پاسخِ آن در کتابِ  قلبِ عشق ‌ انشا چه شد؟

روغنِ   صافِ  طلوعی  در   چراغِ   جان  بریز

 جستجو کن!  آفتابِ  سرکش  رویا  چه  شد؟

فاروق فارانی

13 سپتامبر
۱ دیدگاه

دلِ معلق

تاریخ نشر : جمعه ۲۳  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

دل معلق

 تو می‌ روی و دلم روی دست ،  می‌ماند

 و موج اشک، که بر دیده است، می‌ماند

 لبم   به   جام   شرابت   نمی‌برم  هرگز

میان نشئه‌ی عشق ِ تو  مست،  می‌ماند

تو می‌روی و به خود می‌بری  سرودم را

طنین یاد تو  در این گسست ، می‌ماند

 ز نکهت ِ  بدنت  عزل کن  نصیب  مرا

 که خال‌کوبیِ نامت به دست، می‌ماند

 تو   مثل آ ینه  پیوند  ر ا  گره  زده‌ای

و شاعری که در این پای‌بست‌، می‌ماند

اگر  شراب  ترا   دید ه   دیده   پرهیزم

خمار نشئه‌ی عشق تو هست، می‌ماند

 احمد هنایش

 ۸ جون۲۰۲۴

13 سپتامبر
۱ دیدگاه

دل صد پاره

تاریخ نشر : جمعه ۲۳  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

دل صد پاره

اگر یک لحظه گـردد در تمام عمر همدردم

ز ژرفای دل صـد پاره شـاید بر کشد دردم

ز دامـان تـمــوز داغ بـرگـشـتـم؛ ولی دیـدم

که سـرمای زمستانی کـنـد آواره دل سـردم

چه یابیم ازگذشت عمر تکـراری درین دنیا

کند پـرواز گرچه شـوق رویـای جهانگـردم

زمیراث کهن برکف چه دارد نسل امروزی

بـرای کی دهـم بعـد از ســفـر یاد رهـاوردم

بـه تـاریــخ تکامـل تـا شــــدم آگاه دانـســتـم

که تا لایـتـنــاهی بـا امــور نـــو هـمــاوردم

سرود و قصه و حماسۀ دور کهن خوش باد

که نجـوا می کند اوصـاف اجـداد جوانمردم

مده عشق ومحبت را زکف درزندگی هرگز

کتاب عـشق انـسان را کند رنگین شاه فردم

ز چشم مولوی و حافظ و جامی و فردوسی

تمـاشا کن که خـون پالا دل صـدپاره آوردم

چه پرسـی از جفا و جور مزدوران امریکا

به ارزانی فروختند خاک رابا آنچه پروردم

به روی گنج میهن فقر و فاقه می کند بیداد

به یغما میبرند دزدان جاهل کان ولاجوردم

وطن بازیچه یی در دست امریکا وپاکستان

نگاه غـرب و سودخواران امریکا کند نردم

به طرح و نقشه و پیمان امریکا مکـن باور

جدا از مـام میهـن وز جـفای غـول نامـردم

فلسطین مسلخ و افغانستان زنـدان مظلومان

به پیش چشم عالم زنده درگورست فردفردم

بدست محتسب شلاق ودرجیب دالر و دینار

مقـابـل با سـلاح شــوم اسـتـعـمارشـبگـردم

جهـالـت می دهــد بـربـاد میــراث تمـدن را

وطن گوید که تاکی روبه روبا خیل ولگردم

تـرقـی و تکامـل را کـنـد افـراطیـت ویـران

مقابـل با جهـول و قـرن هـا ذهـن عقبگردم

ندارم باکی ازخصمی که افراط و ستم آورد

بـرای حــق و آزادی هـمـیـشـه بـاد نـاوردم

جـدا از مادر میهـن در غـربت شـدم نـالان

به دل صد آرزودارم که روزی بازبرگردم

بـه روی قـلۀ چـرخ زمـان بـالا شــدم دیـدم

گـذشت عمـر و تاریـخ پـریـشـان عملکردم

رسول پویان

۲۰ آگست ۲۰۲۴

11 سپتامبر
۳دیدگاه

ناتوان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ناتوان

 

 ۶۳ الف

 

     ناتوانم   کرد    آخر   این    توانایی   ،   خدا   

 باز  نادانم   کن   و    برگیر    دانایی ،  خدا

 هیچ   کس  آگه  نشد  از  راز   تنهایی ِ  من

 عالمی پیچیده در یک  لحظه  تنهایی  ، خدا

 راه بنمایم  که  تا  تکلیف  من  روشن  شود

من مسلمانم، یهودم  یا که  ترسایی  ؟ ، خدا

 حرف ها یادم  دهی و  ساکتم  سازی  چرا ؟ 

 یا که مثل من تو هم ترسی ز  رسوایی ، خدا

 چیست این ؟ عشق است یا دیوانه گی یا ساده گی

  شور باشد یا که شیرین است شیدایی ؟، خدا

 ای   تراوشگر  صدف از   بحر  بیرون ریخته

 ای نوازشگر بده  صبر و  شکیبایی    ، خدا

 آدمی مخلوق  نا شکر است  در  جنت مبر

  حیف آن زیبایی و حسن  و فریبایی ، خدا

شکیبا شمیم

 ۲۰۱۷

آلمان

11 سپتامبر
۱ دیدگاه

قصه . . .

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

قصه . . .

فردا  درون  قصه ی  ما  جا  نمی شود
در خواب  می برد ولی رویا  نمی شود
فردا بشارتی  است که در هر طلوع صبح
تکرار  می شود  ولی  فردا   نمی شود
تا قصه گو ز قصه،  جنون  را کشیده است
لیلا  چراغ   ظلمت   صحرا    نمی شود
ققنوس  خو   نموده  به خاکستر  دریغ
سیمرغ خسته مانده ،  پرش وا نمی شود
تا قصه  گو  به  سینه سحر را ن گسترد
در شام قصه، صبحی تماشا  نمی شود
آن شور و عشق و نفرت و آن هجر و آن وصال
در قصه  های  غمزده ، پیدا  نمی شود
تا  جوهر   بهار  در  آن  قصه   نفشریم
نوش طلوع  ندیده  ، نیوشا   نمی شود
آوای چشمه ی که فقط شکوه کار اوست
گم می شود به خامشی، دریا نمی شود
گل ها غنوده اند به گلدان ،  زبان عشق
جز  در  ستیز   خار   هویدا   نمی شود
فاروق فارانی 
آگست ۲۰۲۴
10 سپتامبر
۳دیدگاه

لبخند غزلواره

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۰ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

لبخند غزلواره

اوصاف تو را  یک  غزل ناب  نوشتم

با خون  جگر  از  دل  بی‌تاب نوشتم

  لبخند  غزلواره‌   و آن  ناز   نگاهت
از نیم  نگه در شبِ  مهتاب   نوشتم

تو شمع  دل آرای منی ای  گل مریم
با سوز جگر  در  دل  گرداب نوشتم

از کوهِ تو  تا رفتم  گرداب  شدم من
شب تا به سحر دیده‌ی بی‌خواب نوشتم

از مستی چشمان تو من مست و خرابم
با جوهر عشق از دل شاداب نوشتم

بر خیز تو ای عالیه از خواب  گرانت
من  شعر برات  از می نایاب  نوشتم

عالیه میوند 

  فرانکفورت

۱۵ جولای ۲۰۲۴

10 سپتامبر
۳دیدگاه

عشق ترا

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۰ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

عشق ترا

عشق ترا

در شعور ستارگان پروین دیدم

و از آسمانت دزدیم

و وقتی می سرایمت

پر شتاب، پرصدا، و رنگین

انگار آبستنم ترا

و دوست میدارم

در زهدان عشقم ماندگاربمانی

و تولدت

نوید دوری ات نباشد!

هما طرزی

نیویورک

 ۲۹ جون ۲۰۲۴

10 سپتامبر
۱ دیدگاه

نیایش

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۰ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نیایش

 دلی شاد و لبی خندان، برایت هر کجا خواهم

 تو را از غصه و رنج و مصیبت ها جدا خواهم

 حلولِ ماهِ قرآن  است ، مبارک باد  و فرخنده

 هر  آنچه آرزو داری ،  برایت  از  خدا  خواهم

نیایش  های  هنگامُ  سحر  باشد  قبول ِ رب

جهان آکنده شد از قهر و خشم و ظلم و استبداد

دو  دست ات پر زنورِ حق ، به هنگامِ دعا خواهم

جهان آکنده شد از قهر و خشم و ظلم و استبداد

 وجودِ   نازنین ات  را  ، جدا از هر بلا خواهم

 الهی لطف و مهرات را مگیر ا ز  بندگانِ خویش

 تو   را   با ناله  و  آهِ  غریبان  آشنا  خواهم

شبِ قدر است اجابت کن،دعای مستمندان را

 که من آوازِ لبیک  ات ،  زعرشِ کبریا خواهم

 مریم نوروززاده هروی

 دهم حمل ۱۴۰۳ خورشیدی

۱۸ رمضان المبارک ۱۴۴۵ هجری قمری

۲۹ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ”میهن عشق “

 هلند

 

 

09 سپتامبر
۱ دیدگاه

بوسه فریاد . . .

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

بوسه فریاد . . .

ای افق   بر تنگنای  سینه‌ ها   پهنا بیا

بر غروبِ عشقِ ما  فردا ترین  فردا بیا

 دست ها! ای جنگلِ بشکسته‌ شاخِ بی‌ثمر

 میوه‌ی مشتی بیا  و  شورشِ  برپا بیا

غرق شد در تشنگی، کشتی و کِشتِ زندگی

 در دلت بحری بکار و بر عطش دریا بیا

این جهان را تا گلوی زندگی  ببریده اند

 سنگ را در نعره آور ،  کوه  در آوا بیا

 عشق می میرد، درونِ صبر های پرده‌پوش

 پرده ها را پاره کن ،  عریانیِ رسوا بیا

در زغالت آتشِ الماس‌گونی خفته است

 خنده‌ی  الماسکی  بر گریه‌ی  دنیا بیا

 نیستی از خود، که دزدیدند خود را از خودت

خود” رها کن، “من” شو و با “ما” بیا با ما بیا

عشق و آزادی و بیداری همه یخ بسته اند

تف کن آتش بر سپهر و از زمین لاوا* بیا

 درسکوتِ عشق، دل خالی‌تر از سرگشته است

بوسه‌ی فریاد باش و  بر  لبِ  رویأ بیا

فاروق فارانی‌

* مواد مذاب و آتشینی که از دهانه آتشفشان جاری می‌شود

09 سپتامبر
۱ دیدگاه

نامه‌ای برای قهرمان

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نامه‌ای برای قهرمان

 ای  آنکه در  زلاله‌ی  تاریخ  مان  تویی

 می‌آید هر  زمانه ؛ ولی قهرمان   تویی

تا عشق است و تابش خورشید در جهان

 کوروش  عصر ما به دل  داستان تویی

ای قهرمان پس از تو همه  نا خلف نشد

 جز مَسخ ِ چهره‌ها کسی از ما تلف نشد

 انگیزه‌   ها   برای   عملْیات زنده است

حماسه‌ات  برای   ادبْیات   زنده   است

 دشمن فقط ز عایله و اهل خانه نیست

تنها نشانِ وحشت و  زشت زمانه نیست

 دشمن فراتر از  همه‌ی  مرزهای ماست

 او خواستار فرقه‌ی جاهل به جای ماست

 دشمن همیشه واهمه از جنگ تو گرفت

 ترسی به جان ز ریشه‌ی فرهنگ تو گرفت

 فرهنگ    پهنه‌   های    خراسانیِ  بزرگ

جغرافیای     فاخر       انسانیِ    سترگ

 فرهنگ   شاه‌ نامه  و  فرهنگ   فارسی

این  خواست‌ گاه بیدل  و  اقبال لاهوری

 این  اهل ِ خانه  آفتِ  آبادیِ  من است

 بار دگر غلام ، دشمن  آزادیِ من است

 پی  برده اند  نسل  تو  تکرار می‌شود

آن  نبض  سرخ  جاذبه  بیدار  می‌شود

 بار  بزرگ داعیه را می‌ کشد  به دوش

 از   متن  حادثه  ها  می‌کشد  خروش

 می‌رزمد از  حوالیِ  دل تا به  پای جان

 همگام   با   صدای  تو در  بستر زمان

 با این صدا، صدای تو پیوسته زنده است

 موجی برای جنبش نسل‌ات بسنده  است

 در کار زار بعد  تو هم ،  از  برای صلح

 اِستاده این سپاه تو با هر نوای  صلح

 در آستان  صحنه‌ی  پیکار و  این قیام

 قامت  بلند کرده  و  می‌آرد این دوام

 القصه  راه  سبز تو   پیروز  می‌شود

 چون  آفتاب  روشن  دیروز   می‌شود

 آن دشمنی ز تیغ تو دارد  نشان زخم

 پی برده است باز به میدان همان تویی

 با گام‌ های  نعره‌ی  آزادگی  و عشق

 تنها  انیس  و رهبر این راهیان تویی

 همت برای عزت فردای  روشن است

 همراه ما در این معارکه تاپای جان تویی

احمدهنایش

 ۵ سپتامبر۲۰۲۴

 آلمان

08 سپتامبر
۱ دیدگاه

طبلِ مقصود . . .

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

طبل مقصود . . .

یک  نگه   نوری  ز  نورستانِ   فردا  وام کن

 جاری‌اش در دل نما ، خود را  چراغِ شام کن

 دست و پایت در هزاران دست، رفته در فروش

 گامِ تو بیگانه شد، آن را به خود همگام کن

مرده ی ماهی‌ شدی، در رقصِ موج افتاده ای

 شو  نهنگِ  موج‌ ساز  و در  جنون آرام کن

 گرگ ماه‌ات می درد، زینِ زمین افتاده است

 ماه را دندان شکن ،  اسپِ  زمین را رام کن

سربِ شب را در رگان‌ات قطره قطره می دمند

 قرصِ خورشیدی برای  درد خود در کام کن

 ره چراغان نیست در شب، سوی دارت می‌برند

 دار  را   بیدار  کن،  اعدام   را   اعدام کن

باره‌ی سرخِ  حقیقت  را  درفشِ  عشق بند

 قله‌ی  خورشید‌ پرور را به  نامت   نام کن

 جاده‌ها و رود ها رقصان و  پیچان در سماع

 طبلِ مقصودی  بزن،  آغاز  را  فرجام کن

 از در آیینه  نه،  کلکینِ   شعرِ  خون گشا

مرهمِ بیداری‌ات  بر  زخمِ  جان  الهام کن

فاروق فارانی

 ۱۹ جون ۲۰۲۳

07 سپتامبر
۱ دیدگاه

زیبا پسند

تاریخ نشر : شنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زیبا پسند

غم خانه گشته است  دل مستمند من

هم شد خمیده قد چو  سروی بلند من

هر قدم رسد ز جور فلک بر دلم غمی

آرد  چگونه  تاب   دل   دردمند  من ؟

دارد  وطن خدا  که ز  ظلم ستمگران

تا کی شکنجه کوب شود شهروند من؟

برگو فلک که چیست گناه منی غمین

آورده  یی  به  درد  همه بند بند من

زشتی پدید گشته به هر سو که بنگری

در ناله است از آن دلی زیبا پسند من

پنداشتم ثنا که  مرا  دوست باشد او 

بوده است لیک  حیف به فکر گزند من

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۶ سپتمبر ۲۰۲۴

06 سپتامبر
۳دیدگاه

لبخند

تاریخ نشر : جمعه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

لبخند

با لبخند

بسوی خورشید میروم

وآرام آرام

می سوزاند

بالهایم را

و من در میان بازوان آتشین

شکوه عشق را می بینم

همچوقصه های رنگین پروانه ها

و امروز

در پرواز آخرینم

ترا به آغوش می کشم

تا بالهای سوخته ام

خاکستر امید را

در چشمان تیره رنگت بپاشد

و عشق …

ترا از یاد برد

هما طرزی

نیویورک

 ۲۸ اپریل ۲۰۲۴

06 سپتامبر
۱ دیدگاه

 به خود باور مکن . . .

تاریخ نشر : جمعه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 به خود باور مکن . . .

 تبر بر ریشه‌ ی خود زن، اگر برگ و بهارت نیست

گلِ  عشقی   نمی‌آری   و  بیداری  به  بارت  نیست

 چر ا  ره   از   قدومِ   تو  ،  چراغ‌ آور  نمی ‌گردد

 چرا  مشعل  شدن در پنجه ‌هایت ، انتظارت  نیست

 نمی ‌ لرزد   اگر  در  زیرِ  پایت   خاکِ  خون ‌آلود

 به خود  باورمکن  در سینه‌ات گر انفجارت  نیست

 درختان  از  گلوی   شاخه   ها   فریاد   می ‌خوانند

 تو ای  پاییز خو، جز رنگِ زردِ احتضارت  نیست

 بزن  آتش  به  خرمن‌ گاهِ   خود   ای   کاهِ   اندیشه

 اگر دریا  نمی  ‌گردی  و  شوقِ  کوه‌ سارت  نیست

 به  خود  باور مکن ، گر دود  می ‌خیزد  ز آوازت

 اگر در استخوان‌ هایت  نشانی  از  شرارت  نیست

 برو در  تخت  یا  تابوت ، خوابِ  تازه‌ یی  سر کن

 اگر در  بازی این عشق ، شوقی  از قمارت  نیست

بمان  در خاک‌ عشقت ریشه ، سر بر بالشِ خورشید

مگر معشوقه‌ ی  گمگشته‌ ی رویا  نگارت  نیست؟

 فلق   هرگز  نمی ‌بخشد   ترا ،   تا   آخرین   دیدار

 اگر  از    دار  هم    فریاد‌  های   داردارت  نیست

فاروق فارانی

۲۵  جون ۲۰۲۳

04 سپتامبر
۱ دیدگاه

زبانِ خنده

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زبان خنده

سکوتت هم  صدا  دارد ،  بخندیم  

نگاهت   ماجرا    دارد  ،  بخندیم

صدا و صورت تو  نیست عَورت

 که خارِ دیده  ها  دارد  ، بخندیم

۲۸ اگُست ۲۰۲۴

فرحت_رحمان

04 سپتامبر
۳دیدگاه

مغرور هیچ ِ خود

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

مغرور هیچ ِ خود

دیریست ما به پای ِ خرَد سر نمی نهیم

سر  را  برای  مقصد ِ  بهتر  نمی نهیم

خود بال ِ خود شکسته و فریاد ها کشیم

پر پر نموده بال ِ خود  و  پر نمی نهیم

پرگشته خاطرات، ز لهو لعب زچیست؟

 آموزه های علمی به دفتر  نمی نهیم

 ما خود نما و خود سر و خود  دان ِ عالمیم

 از ذهن ِ تنگ  ، پای  فراتر  نمی نهیم

 اندر زمین ِ خشک چه  مغرور ِ هیچ ِ خود

 بر   آسمان ِ  تیرگی  اختر  نمی نهیم

در دام و دانه بند شده روی خاک و گرد

 بر بام ِ این  فلک،  کبوتر  نمی نهیم

 بوی ِ دهن  کشیم ز دشنام و طعنه حیف

 اندر  کلام   نیک  ز عنبر  نمی نهیم

 از بسکه  با فریب و   ریا خو گرفته ایم

 حرف و دل  و  کلام  برابر  نمی نهیم

ما خود چنین و از  دگران  گله  ها چنان

سر را به راه ِ  عجز  بدان  در نمی نهیم

همایون شاه عالمی

سوم سپتامیر ۲۰۲۴  میلادی

04 سپتامبر
۱ دیدگاه

گذرِ عمر

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

گذر عمر

عمـر  در  انـتـظار  می گذرد

بـا دل  بـی قـــرار   می گذرد

تاکه چشمی  بهمزنی چالاک

صد خزان و  بهار  می گذرد

گله از روزگار  بی  ثمراست

زانکه او  خودکار  می گذرد

شاد زی تا که فرصتی داری

روزهـا بی  شـمار می گذرد

موج هـا دم  به دم می میرند

عمر چون  رودبار می گذرد

لحظه ها را اگر حساب کنید

ردبه ردچون قطار می گذرد

زندگی یک نفـس نباشد بیش

بس که چابکسوار می گذرد

زود بگـذشـت  سالـیـان دراز

حال و پار و  پرار می گذرد

زندگی در سفر بـود خوشتر

گرچه اینهم چو پارمی گذرد

بـاز  کـــردم  یـاد فــردوســی

ســـــفـر و  یـادگار می گذرد

رسـتم و  زال  زر کـجا رفتند

رزم اســـــفـنـدیـار می گذرد

عشق اگرچشمکی زندبشتاب

تا شـباب از کــنـار می گذرد

لفـظ و معنی بهم نمی سـازند

رنگ و روی  نگار  می گذرد

تا که کردم هوای پار و پرار

چشم دل دید که یار می گذرد

یار اگر با وفا و همدل گشت

زندگی خـوشگـوار می گذرد

وعده ها را عمل کنید امروز

ورنه قـول و قـرار می گذرد

در فـضــا و طیاره سـاعـاتی

در شب سرد و تار می گذرد

رسول پویان

۲۸ می ۲۰۲۴

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

شاعر شب گرد

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

شاعر شب گرد

      

صدای شعر قشنگی  به جان شنیده ترا

 دلی که از صف یاران، فقط گزیده ترا

صدای نغمه‌ی نامت به حجره – حجره‌ی جان

 هوای  جاذبه‌ ها  اند ، دل   تنیده  ترا

نگاه گر م تو  کز  چشمه‌ی  شراب  آید

 فضای نشه عجیب است، تا چشیده ترا

گهی که عاشق بی‌چاره در خیال خودش

 به حجم قیمت  یک آسمان خریده ترا

 به عاشقانه ترین شیوه از کرانه ی دور

 به اوج‌ صحنه‌ی رویای خود کشیده ترا

ببین که شاعر شب‌گرد، در ترانه‌ی خود

 میان   زمزمه‌  های  تر  آفریده   ترا

احمد هنایش

۸ سپتمبر ۲۰۲۳  

اسلام آباد

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

حسرتِ دیدار

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

حسرتِ دیدار

 صورتگرِ نقاش ، بکش صورتم امروز

فردای د گر   فرصتِ    اینکار  نباشد

 پرواز  کند  سوی عَدَم  روح و  روانم

در خاکِ  سیه ، جز  تنِ  بیمار   نباشد

 مانندِ  بهار ، خانهُ  گلهاست  دلِ من

 این باغِ جنان، جای خس و خار نباشد

 دانی که کدام بنده عزیز است به عُقبا

آنکس  که  زبان اش  پیِ  آزار نباشد

 از آنچه  بماند  همه  بر جای زانسان

 جز لطفِ خوش،اندیشه و کردار نباشد

امروز  کنم  زندگی  با  مهر و محبت

 فردا  بجز  از   حسرتِ  دیدار  نباشد

 یادی  بنما  از منِ دلخسته که روزی

 جز  خاطره  و  دفترِ  اشعار   نباشد

 مریم نوروززاده هروی

 ۱۶ جوزا ۱۴۰۳ خورشیدی

 ۵ جون ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ “پاییز”

هلند.

02 سپتامبر
۳دیدگاه

زندانِ خورشید

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زندان خورشید

زندان خورشید همان چشمان تست

که گیسوان شب را

در عبور از کوچه های ابری

با ابریشم نگاه هات

آرام آرام بافتی

و در سر زمین اندوه های تیره رنگ

رها ساختی

بهار برگشته

و امید،

 چشمانش را گشوده

بیا

بیا

و دستان سرد و زمستانی ام را

با نگاه های آتشینت

گرم ساز

و مرا به آغوش آرزو های پر رنگ

جاودانه ساز!!!!!!!!!!!!!

هما طرزی

نیویورک

 ۳۱ جولای ۲۰۲۴

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

کمین گاه

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

کمین گاه


آسمانم ! سردم  و  تاریک  و   پر آهم بیا
من دلم تنگ است،دل تنگم، بیا ،ماهم بیا
تا بچرخد خندهای  روی  لبم ، آهوی  من!
شیر پیرم ، لحظه  عمداً  کمین گاهم  بیا
من عزیزِ تو شدم هم تو  عزیزِ  قلب من
مثل یوسف ماندهام در بند،در چاهم، بیا
میشود تر چشمهایم نیمه شب درفکرتو
رد شدی از کوچهای ما چشم در راهم بیا
دیدنت با قیمتِ جان هم به دست آید خوشم
گاه گاهی  راهزن  شو ،لیک در راهم بیا
میروم،دنیا برایم جز غم ورنجش نداشت
گر پریشانی،دلت تنگ است، همراهم بیا
آخری عمرم اگر چیزی ز من  پرسند، من!
دیدنت را ازخدا یک لحظه میخواهم ،بیا

نوید الله محرابی (صافی)

31 آگوست
۳دیدگاه

کابل

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

**  کا بل **

آورد صبا  بــوئی  شهـــر و  فضای کابل

دل می تپد به سیـــنه داردهــوای کا بـل

شهـر  و دیــار دیــدم بــاغ  و بهــار دیــدم

ننشست بردلم هــیچ گلــشن بجای کابل

 تا ترک  دامنش را کــردم  بعـزم هجرت

 هر جا که پا گذارم  گریم  بــرای  کابــل

 گوشم نکرد عــادت با طبل و تال دیگـر

 آهنگ دل نشین است سازونــوای کابل

 تا دیدمش درآتش یکشب بخواب وآندم

 لرزید تن به بستر از  غصه های کابـل

ای هموطن ز الفــت  بنـــواز  پیکرش را

مرحم گذار  جانا  ســر  تا به پای کا بـــل

خوش باد(عزیزه)آندم دیدم قشنگ وزیبا

در موج ارغوانش خواجه صفای کا بـل

عزیزه عنایت

هالند

31 آگوست
۱ دیدگاه

هوس

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

هوس

 لعنت به کسی که قصه ها گوش کند

 و  از  زنده گی  زهر  غمی نوش کند

 یکباره  دل  از  همه  ببرد  دور  شود

 برجاست  که زنده گی  فراموش  کند

 بی  جا  نشود  تسلیم  دوران  هوس

یا  قصه ی  شیرین  همه  گوش  کند

این دل به پای  هوس ها خسته شده

(شکیلا) جان به غم باید گل پوش کند

 شکیلا نوید

31 آگوست
۱ دیدگاه

ماند بیرق از سماع . . .

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ماند بیرق از سماع . . .

 یک جهان  بال است  اما شیهه‌یِ  پرواز نیست

 بسته  لب  های  کتاب،  آوازه‌   و   آواز نیست

 می توان در قلبِ کورِ کوه  هم  راهی بجست

 راه‌ ها   باز  اند  اما ،  راهِ  دل‌  ها  باز نیست

 سکه‌یی  از زر شدی ، در  رقصِ   بازاری  ببین

 نیستی خود، هستی ات جز عرضه و پرداز نیست

 عشق همچون مار مرده، گشته بی زهر و شفا

عشق بی زهر و شفا مرگ است، عشقِ ناز نیست

 سینه غرق شور و  سر  بیدار و  دل دریادرون

 ساز ها در  ساختن  سوزند ، اما  ساز  نیست

 بر زبان  سرخ مشعل ، نغمه   های  نور  مرد

 ماند  بیرق  از سماع ، افروز  ها ، افراز نیست

 راه ها  تا در گل عادت  نشست  ، از راه ماند

 نقش ره بر ره  فتاده   لیک  ره  پرداز  نیست

 زنگ ها  آغاز  پایان  را  بگوش ات خوانده اند

 بگذر از  زنگار  آن  ،  پایان  هر  آغاز   نیست

 بر لبانِ  عشق  دیگر  بوسه‌ی  فتحی  نبست

 راهِ فردا گم  شده  یا   تیر و تیرانداز نیست؟

فاروق فارانی

31 آگوست
۳دیدگاه

زجرِ هجران

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زجرِ هجران

به داغ دوریت سوزم  ولی  بازهم  تو  را خواهم
شدم معشوق دل خسته تو را من از خدا خواهم

تمام  دلخوشی  هایم  تو   بودی   در  وفای  تو
نه کامی از جهان خواهم تو را  ای با وفا خواهم

به چشمانم   تو   می بخشی   تمام  دارِ  دنیا را
تو را  ای هم‌ نوا خواهم  نگاری  با صفا  خواهم

به  جز  مهرت   نباشد  آرزوی  وصل تو  در دل
به درگا ه خدا ای  جان  دعای   بی  ‌نوا  خواهم

ندارد   ” عالیه ”    هرگز   توان   زجر  هجرانت
چو بیمار  توام ای  جان ز دستِ  تو دوا خواهم

عالیه میوند 

 فرانکفورت  

 ۹/ ۷ / ۲۰۲۴