۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

12 ژوئن
۱ دیدگاه

کوچه ی ممنوعه

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۳  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوچه ی ممنوعه

هنوزم که هنوز است

« اندر خم » کوچه ی ممنوعه ی دوست داشتن  

تو ام

نشانی من :

از ازل تا ابد و یک روز

عوضش نمیکنم

هرگز، نه

شاید راه گم کنی

و از« من » بودن عبور ،

و به معراج « ما » شدن

پرواز کنی

که من عروس سیه پوش

تو ام

میترا وصال

۱۲ جون ۲۰۲۴

لندن

12 ژوئن
۲دیدگاه

سیاهه

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۳  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

سیاهه

ای سخت با توام شده پیوند

زیبایی    تبسم   یک  لبخند

بخشند  از کلید  سعادت ها

بر بندگان  خسته ی  ارمند

جمعی  نهال  ناله  بشاندند

درسرزمین  آتش و سوگند

از اعتبار  قطب  جلالت ها

نوری به  چشم  های نژند

ای در گرفته ی تقدیر، باز

پیوند اهرمن شده ، برکند

از سایه های رخنه ی دیوار

بهتر غرور دبدبه ی اروند

شاید تموز حادثه ، روزی

بر چیند از سماجت ارغند

ما را بهایی  نخواهند داد

نفرین  بر  تقابل هم  بند.

محمد زرگرپور

ارمند ( آرام گرفته )

نژند (اندوهگین)

اروند ( رود ، دجله )

ارغند ( خشمگین)

12 ژوئن
۱ دیدگاه

موسمِ پیری

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۳  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

موسمِ پیری

این  نقد جان  اگر  نپذیری  کجا برم ؟

این هدیه ام اگر تو  نگیری  کجا برم؟

ریزد سرشک زدیده ی زارم زدرد وغم

خیزد  ز ناله   نیز   نفیری  کجا برم؟

ای سر ، ترا  بپای   بتی  می کنم  فدا

گر در  قدومِ   یار   نمیری  کجا برم ؟

مویم سپید  گشت و نیامد هدف بدست

این ضعف تن به موسم پیری کجا برم؟

بیراهه رفت این دل تن پرورم به عشق

نگرفته  دست  دامنِ  پیری  کجا برم؟

ناموختم  ز مکتب و وز مدرسه  کمال

این بینی یی که نیست خمیری کجا برم؟

محمد اسحاق ثنا

۱۲ جون ۲۰۲۴

ونکوور – کانادا

11 ژوئن
۱ دیدگاه

برگرد

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

بر گرد

برگرد  تا   هوا   و   فضایم   دگر   شود

هر لحظه ام به زندگی خوشرنگ تر شود

برگرد  تا که  زنده  شود فصل های سال

فصل سپید  سردی  به گرمی به سر شود

برگرد  تا   تمام   خوشی   های   زندگی

در  یک  بغل  گرفتن  تو  مختصر  شود

با یک  دل  پر از  تو  نشستم  در  انتظار

تا  در هوای   آمدنت   شب   سحر  شود

خاموش  گریه  کردم  و لب تر نشد به آه

تا  کس  نه  از شکایت  دل  با  خبر شود

دلتنگی  یار  من  شد   و  تنهایی  همدمم

تا  گردش  زمان  و  مکان زودگذر شود

این  خانه از نبود  تو خالیست « واهبا »

برگرد  پیش ازین که غمت مستقر شود

۳ آگست ۲۰۲۱

صالحه واهب واصل

هالند

11 ژوئن
۱ دیدگاه

حُـرمت سخن !

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

حُـرمت سخن !

نارساست اگر  طبعم  ،  حُرمت  سخن  دارم

در کـمــال نادانـی ،  ذوق  عـلم  و فــن دارم

لفظ  و معـنی  رنگیــن  با  عبـارت  شـیـرین

از گُل  هــای  اندیشـه  ،  آذین  چمـن  دارم

عـفت کـلام  باشد ، رنگ  و  بوی مضمـونم

خوش بویی عرفان است یا مُشک خُتن دارم

دستور زبان نقـش است  در لوحه ی پندارم

طبع سلیم  است  پویا ؛ گر لطف سخن دارم

سرکش است خروش دل درخلوت ودرمحفل

دربدر انصـــافـم ، عُــــقـده ی کُـــهــن  دارم

زقُـوم  کــژ اندیشـــی در مـزرع  عام کاشتند

خاطـرم پریشان است؛ چون حُبَّ  وطن دارم

خفاشان رَجزخوان انددرظلمت ومن چون شمع

از آتش دل روشـن ، شــمع  انجـــمن  دارم

سادگی  نمایان  است  در نگارش  (نُزهت)

بی نیاز  تفسیر  است  آیاتی  که  من  دارم

( نُزهت هروی )

۱۰ جون ۲۰۱۴

هامبورگ

11 ژوئن
۱ دیدگاه

دوبیتی ها

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

دوبیتی ها

خیالِت  بر سر آید  ای گل  من
تو بیرون رفته یی از کابل من

اگر  دیدارِ  تو  قسمت   نگردد
رسد سنگِ  جریحه بر دل من

***
چرا ای دل به خود طوفان خریدی
هوای عشق  او  بر  جان  خریدی

نمی دانم  به  دنبالِ  چه   هستی ؟
به سینه  شور  بی  پایان  خریدی

***
به  باغِ  گل  نشستم  یارم آمد
لبِ   خندان   پیِ   دیدارم  آمد

نگاهِ  او پر از عشق و محبت
نشاطِ   تازه   بر  گلزارم  آمد

۱۶فبروری ۲۰۲۴

 فرحت رحمان

11 ژوئن
۱ دیدگاه

عرضِ حال

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

عرضِ حا ل

بجُز خالق  ز پُشتِ  پرده ى  عالم  نمی داند

ترا هم بردل آن دردیست نا محرم  نمی داند

بهریک عرض حالِ دل  نمودن سودمند نبوَد

کسانى  شاد زیستند  وز دل پُرغم نمی داند

نگهدارقطره هاى اشکِ  درد آلودِ چشمت را

که خارى گلستان از  ریزش شبنم نمی داند

مکن ازسیلِ اشکت جاده ى  رُخسار را ویران

کزین ویرانگرى جُز دامنِ  پُر نم  نمی داند

دلى درد دیده ى خود را تسلى دِه نریز اشکى

که دردِ چشمِ در این دهر را مرهم نمی داند

فراق و غربت و دورى میهن میدهد رنجت

شکایت هر قدر دارى بیش و کم  نمی داند

فروغ و الفت و مهرِ وطن درسینه پنهان دار

بجز فانوس  سوزِ شعله ى مُبهم نمی داند

وطندارم ، گلیمِ ماتم و غم از وطن برچین

جهان گردیده کوروکر، ازآن ماتم نمی داند

حسن شاه فروغ

۹ جون ۲۰۲۴

11 ژوئن
۱ دیدگاه

مشاعره قیوم بشیر هروی با محترم نعمت الله مختارزاده ( پیوسته بگذشته)

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

 پیوسته به گذشته…

شماره (۹)

رازِ نهان

خبر رسید که خورشید  دمیده  می آیی

ولی نه دست ز خوبان کشیده  می آیی

هنوز بدل هوس شوقِ گُلرخان باقیست

که اینچنین  به  سر و پا  دویده می آیی

بیا  که رازِ نهان   را  بهم   قصه  کنیم

تو (نعمتی) وچو باران چکیده  می آیی

گذشت  فصل  بهار  و نیامدی  چه کنم

بگرمی ات  دلِ  یاران  خریده  می آیی

نه ترکِ می  کنی و نه بساط عیش رها

شراب  شوق  بتان  را  چشیده  می آیی

سخن ز رازی که گفتی دمی بگوش دلم

وفا   و  مهر  و  صفا   آفریده  می آیی

بیا که  منتظر است  دیدگانِ  خستهِ من

به بزم شعرِ«بشیر» کی چمیده می آیی؟

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

****

عزتِ خریده

خمار و مست و خرابم ، که سر   به  بیابان کشیده آمده ام

به ذوق وشوقی، لبی را که سخت، به دندان گزیده آمده ام

به یادِ  قامتِ سر و ، به فکر پیکر  و اندام و گرمی آغوش

دوان  دوان ، فتاده ، گهی  ستاده  و گاهی  خزیده آمده ام

دگر نه کاری به زاهد،نه شیخ ونه به ملاها ومحتسب دارم

که  دستِ  دل ازین   تاجریانِ   دینی  فاسق  بریده  آمده ام

زفکر و باور و اندیشه های کهنه و فرسودهء به درد نخور

فرار کرده ز ایشان  و راه و شیوهء   نو را  گزیده آمده ام

به بزم شعر بشیرا! گهی به دیده وگاهی به دل دوان « نعمت »

مباد  فکری کسی  را، که  بیخبر به عزتِ  خریده  آمده ام

نعمت الله مختار زاده

اسن – آلمان

11 ژوئن
۳دیدگاه

دخترِ افغانی

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

دختر افغانی

ای ســرورمهــرویان ، ای دختــرافـغـانـی

صورت زپری بهـتـر،  سـرتـاج گلستـانـی

در دایره حُسنت ، کــردی تـوگــرفـتــــارم

افگنـدی به زندانـم، چون یوسـف کنعانـی

اصل ونسبت عالـی، خلـق وادبت احســن

درسیرت خود جـانـا، الگـوتو به دورانــی

یاقـوت لب لعـلت،دل میـبــرد ازهــرکـس

تاب نگهت نتوان، نی شیخ ونه روحــانـی

زلفان چـلیپــا یت ،وآن نرگــس شــهلایـت

بنـمــوده پـریشانـم، درهـجـروپـریـشـــانـی

قربان وفایت من، وزصدق وصفـایــت من

دائـم به دعـایــت مـن ،ای لعـل بـدخـشـانی

ای ســروخـرامـانــم،وی غـنـچـه خـنـدانـم

حُب توفـراگیـــراست،درمُلـک سـلـیـمـانـی

مه شدخجل ازرویت،مشک خـتـن ازبویـت

توحـوربهـشــت هسـتی،سیمیـن برونورانی

در حـفـظ وطـن جـانـا،مردانه توجنگـیــدی

رفـتـی به لـقـــاءالله،از راه مـســلـمــانـــــی

هم روس وهم انگریزان،ازغیرت توحیران

فردوس بریـــن جایــت،ازمســـند قـــــرآنی

با نصرت حق خواهــم،وزهـمـــت والایــت

شیطــان بزرگ را نیـز،ازکشـورخود رانی

امیــــد به خــدا دارد،تـا حیـدری مسـکـیــن

صهــبـــای بـقــا نوشـد، ازســاغـر یـزدانی

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۲۰ می ۲۰۰۵

سدنی – آسترالیا

11 ژوئن
۱ دیدگاه

در عطش ِ باران

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

در عطش ِ باران

به من بگو

خورشید از کدام سمت شانه هایت

طلوع میکند ؟

آسمان شانه هایت را بوسیده آیا ؟

توکاها و سار ها

از چشم های تو

پر های شان را سیه کردند ؟

بگو چندمین گل انار بر لبانت جوانه زده؟

من ترنم شعر هایم را

به آغوش تو میسپارم

فقط

آهنگی بخوان

آوازت زمزمه رود ها ست،

در ابر و باد

در عطش باران

و نیاز من به تو

شراب دیر پای همیشه مست یست

که در تنهایی

پیمانه ی عشقت را

جرعه ،

جرعه مینوشد .

میترا وصال

۱۱ جون ۲۰۲۴

لندن

10 ژوئن
۱ دیدگاه

مشاعره قیوم بشیرهروی با محترم نعمت الله مختارزاده (پیوسته بگذشته)

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ساغر و مینا

چنانکه دانم  و دانی  دویده  می آیی

خمارِ باده ،   لبی  را مکیده می آیی

ولی شکی نبود دروفا وحرف وعمل

چنانکه گفته ام حرفم  شنیده می آیی

بیادِ   دلبرکانِ   غزال   چشم ِ   سیاه

ز روی شوق  زبانی  گزیده  می آیی

چه آش با نمکی با مساله هایی غزل

و بارباعی وچند بیت قصیده می آیی

ز تارِ زلفِ  دلآرا  و   نخلِ   پیکرِ او

یواش یواش ز اناری چشیده می آیی

عجب بحیرتم ازجانفشانی های تومن

به غمگساری جانان  سپیده  می آیی

خوشابه نزد« بشیر»(نعمتا)رسیدن تو

که دل ز ساغر و مینا  بریده می آیی

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

رازِ میانِ من وتو

نه  دل  ،   ز باده  و  مینا   بریده  آمده ام

نه  دست  ، از سر خوبان  کشیده  آمده ام

نه ترکِ مستی و شادی ونه زعیش ونشاط

نه وهم و، هم  ،غمی را را خریده آمده ام

****

مگو  ز  میوهء  شیرین  پیکر   و  اندام

فقط  حلالِ  چشک  را  چشیده   آمده ام

نگو سخن ز مکیدن ، نزن  گپی  ز لبان

بدانکه سخت به  مقصد  رسیده  آمده ام

یواش  یواش  زبانِ  دلم به گوشت گفت

میانِ   تو  و من  آنچه  ،  پزیده آمده ام

بگفته  اند  که  پوشیده ، رازِ  مردان را

چه طعنه هاغی ازین گپ شنیده آمده ام

بشیر! مهرِ تو از بسکه  دردلِ «نعمت»

ز خوابِ ناز،  حضورت   پریده آمده ام

نعمت الله مختارزاده

اسن – آلمان

10 ژوئن
۳دیدگاه

برف

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

برف

به همسرم

عشق تو چون برفی

بارید بر انگشتانم

تا بسرایمت

گرم و امیدوار

زندگی من پر از عاشقانه های تست

باد ترا می نوازد

و باران ترا می سراید

و زوزه ی باد بتو می رسد

در بی انتها

و من در برف عشقت گرمتر از خورشیدم

و در انگشتانم

شمع های نورانی شعله ورند

و درخشان

گرمای عشق از آسمان نزول کرده

و برگه های شعرم

همان خورشید نگاه های تست

در سرزمین غربت

که نقاشی میکند آیه های عشق را

در سوره های پر بار زندگی…

هما طرزی

نیویورک

 ۸ ماچ ۲۰۲۴

10 ژوئن
۱ دیدگاه

دیوارِ حَرَم

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دیوارِ حَرَم

ببین  اشکم  به  دیوار  حرَم  مردانه  می ریزد

شراب ارغوان در کاسِ  من  مستانه  می ریزد

مسیحایی  اگر  روزی  به  فریادم   رسد  ورنه

به پیشِ پایِ شمعش بال چون پروانه می ریزد

بده ساقی مرا جامی  که مست عشق حق گردم

چه  گوهر  ها ز  حرف شاهد  فرزانه می ریزد

نسیم  از  کوی  یار  آمد  دماغ   دل  معطَّر  شد

تو گوئی مشک تاتار است در گلخانه  می ریزد

رُخت از پرده بیرون کن که بینم جلوه ی رویت

چه انواری به دیوار و  درِ  کاشانه   می ریزد

نشانت را  کجا  یابم ؟  منم  در  جستجوی  تو

رقیب اندر  رهم خار  ستم    دزدانه  می ریزد

میازار ای   رقیبِ   سنگدل    دیگر   دل ما را

که آهم آتش  اندر  خِرمنِ   بیگانه    می ریزد

سخن در گوش بیدردان  ندارد هیچ  سود ایدل

چو گنج  پر بها  در  دامنِ   ویرانه   می ریزد

بیا ای خنجری از بحرِ حرفِ  ما سخن  برچین

ز نوک خامه ی ما گوهر و  دُردانه  می ریزد

شیخ مولوی خنجری

کابل – افغانستان

۱۹ جوزای ۱۴۰۳ خورشیدی

10 ژوئن
۱ دیدگاه

بیخبر

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بیخبر

قدم بر جاى پاى  خصمِ  خاکِ   میهنت مگذار

که بعدِ هر قدم  در پیش  رویت خار گستردند

بسختى آن  همه   کوه  کُتل   پیموده  و دیدیم

بدستِ مردمِ  نا  اهل  و  بى هنجار   گستردند

براى مردمِ کاو سال ها  در خواب  غفلت بود

ز خارى افتراق  بر هر  درو  دیوار  گستردند

مرو برآن رهى جز مرگ وکُشتارو جنون نبوَد

کمین اندر  مَسیرت  دام  ها  بسیار  گستردند

شکسته شیشه ى شأن و غرورو عزت خود را

بپیش پاى خصمِ  خویشتن  هر با ر گستردند

اجیرى اجنبى  گردید هر یک  بهرِ سُودِ خویش

چو پاى  انداز برایش  دالر و کلدار  گستردند

مسلمان  بوده  اما  بى خبر از  دین  باعث شد

نفاق و دشمنى   در  بینِ هر  دیندار  گستردند

چنان  برجانِ هم افتاده  خونِ  یک دگر ریختیم

که گویى رنگ سرخ درکوچه و بازار گستردند

غلامى را بسى کرده  قبول  از  بهرِ زورو زر

بپاى دشمنان  شأن و شرف  بى عار گستردند

سر انجام در فروغ این همه میهن فروشى ها

گلیمِ  شامِ غم  در مُلک   چندین  بار  گستردند

حسن شاه فروغ

۶ جون ۲۰۲۴

 

10 ژوئن
۳دیدگاه

حسرتِ شیرین

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حسرتِ شیرین

گریه کن صبرِ نماده دل  سبک  تر می‌شود

اشک خودرا گرنریزی چشم دل تر می‌شود

زندگی  بالا  و  پائین   رنج دارد  بی‌ شمار

گر بخواهی  یا  نخواهی  باز باور می‌شود

حسرت  شیرین و تلخ زندگی هرگز  مخور

هرچه باشد قسمت‌ات  آن هم مقدر می‌شود

در شکست زندگی صبروقناعت بهتر است

گرنباشد صبر وطاقت دل ستمگر می شود 

پر تلاطم  مثل   دریا   زندگی   یعنی شرر 

بر خلاف  میل  دل  گاهی  مکدر  می‌شود

عالیه میوند

فرانکفورت

10 ژوئن
۱ دیدگاه

نگاه

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نگاه

خواهم شبی دوباره به تو یک نگاه کنم 

راضی به کار خودم  ، اگر هم گناه  کنم

بر من مگو که ترا کافر و ملحد شمرند 

در اولین قدم،  دلخوش منم که گناه کنم

مثل  شکوفه ی  بهار شدی و عطرآگین 

من آن خزان زده برگم ، به تو پناه کنم

تو می گریزی از من ، با یک نگاه ژرف

من با هزارنگاه سوزم وافغان و آه کنم

پاکیزه کن دهان خود از حرف پر فریب

شاید شود که شب غم زود تر پگاه کنم

احمد ضیأ حق شناس

10 ژوئن
۳دیدگاه

دوبیتی ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دوبیتی ها

خراسـان! راد  مـردانت کجــاشد

سپهسـالار  و  دورانت  کجــاشد

کجا شـد آن همــه نام  و نشانت

شمـالـی  و  عیـارانت  کجا  شد

==

ز پروان تـابه  پریان ناله دارم

شمالـیرا  سراسـر  لالـه  کارم

برای   سـر زمیـن    دردمنـدم

شوم برق سحـاب و ژاله بارم

==

بهار آید  طرب آید  چه حاصل

نمایان  گر  شود آن بدر کامل

برای  ما   دگر    فرقی  ندارد

شهید و  بسملیم  از تیغ  قاتل

==

زمین سـرد و هـوا  ماتـم  گرفته

غـم و درد و الـم،  عالــم  گرفته

قیـامت می دمـد  در ملک  خاور

شـرار و سـوز و غم جانم گرفته

==

هریــوای  خیــالم   دردمند  است

طراوش های ذهنـم درکمند است

قیامت گـل دمیـد از اشـک خامه

سـرودم آتش و کاغذ سپند است

محمد ادریس بقایی قطره

کابل افغانستان

10 ژوئن
۱ دیدگاه

نزدیک؛ اما دور

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نزدیک؛ اما دور

عمری به دلم بود ؛ ولی سهم من نبود

در جان من آسود؛  ولی سهم من نبود

در هر  نفسِ  تازه  و تا  جاده چشمان  

این سلسله پیمود؛ ولی  سهم من نبود

در خانه‌ی جسمش به هوای هوس ِمن

هر پنجره بگشود؛ ولی  سهم من نبود

گر  دست   حوادث  ز  کنارم  بِربودش  

برگشت به من زود؛ ولی سهم من نبود

در قالب هر واژه که ازعشق به من گفت

از مهر  بفرمود ؛  ولی  سهم  من  نبود

با  خرمن  گل   هر  وجب  پیکر   من را

با عطر تن آلود  ؛  ولی سهم   من  نبود

او   یار   وفا  پیشه  و   تندیس   مرادم

او هرچه به من بود؛ ولی سهم من نبود

احمد هنایش

۲ جون ۲۰۲۳ 

اسلام آباد

09 ژوئن
۱ دیدگاه

مشاعره قیوم بشیر هروی با محترم نعمت الله مختارزاده (پیوسته بگذشته)

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۹ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پیوسته بگذشته…       

      شماره (۷)  

غزلِ آرزو

بشارت است که عرضم ، شنیده  می آیی

خوشم چو فصل بهاران ، رسیده می آیی

مگو ز حال دلِ  ناتوان  و  خسته  و  زار

بگو به قامت راست ، نه  خمیده می آیی

من ازغنی و ترامپ ، شکوه ها بدل دارم

تو  هم   ز  تیرِ  جفا ، پر کشیده  می آیی

حضورِ تو  به  من حُکمِ ، قصیده ها دارد

اگر چه  گفتی  مرا ،  بی قصیده  می آیی

نوشته ای زکسی ، هیچ  گلایه  نیست ترا

ولی  ز جورِ  کسان  دل  رمیده  می آیی

تو(نعمتی) که رسیدی ، باوجِ عرشِ غزل

کنون که این  دلِ  زارم ،  کفیده  می آیی

بیا  بخوان غزلِ  آرزو  برای  « بشیر»

بگو    بگو  ،  غزلی    آفریده   می آیی

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

 فصلِ شباب

ز رزم ، دست و دل هردو بٌریده آمده ام

به  شهرِ  بزم  ، بلاخر  رسیده  آمده ام

کجاست  ساز و سرود ، نوا و نالهء نی

که خیلی  خسته ام و سر کشیده آمده ام

کجاست مطربِ زیبا،کجاست ساقی مست

که  از سیاست  و  ملا ، رمیده آمده ام

هوای باده  و  پیمانه  بر سر است مرا

که خیلی تشنه ام و، نا چشیده آمده ام

بیامدم  که کمی  ، دور از بگو  و مگو

ز بهرِ  ساغر و صهبا  دویده  آمده ام

بیامدم  که  ز بوس  و کنارِ  مهرویان

هزار دل ، به  نگاهی  خریده  آمده ام

خرابِ بیخود ومستم، به یادِ  فصلِ شباب

لب و زبان و دهان را، گزیده آمده ام

بشیر!   آمده ام   چیزکی   رقم  کرده

به « نعمت»آنچه که گفتی ندیده آمده ام

نعمت الله مختارزاده

اسن – آلمان

09 ژوئن
۱ دیدگاه

گل ممنوعهٔ عشق

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۹ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

گل ممنوعهٔ عشق

 تو که با هر نگه ات تیر زدی بردل من

 زخم هر تیر تحمل  نکنم پس چه کنم ؟

تو چه آسان بربودی  گل ممنوعهٔ عشق

پیش  اغیار  تجمل نکنم  پس  چه کنم ؟

ای که لبخند  شما  برده  دل  ‌و دین مرا

 کافرم گر که تجاهل نکنم پس چه کنم ؟

 ای که با سوزن مژگان تو زدی بخیه به دل

 گر که با تار تسلسل نکنم  پس چه کنم ؟

حُسن احساس به الفاظ خودت  ریخته ی

 حُسن احساس تقابل نکنم پس  چه کنم ؟

 عاقبت پای وصالت که بماندی تو به دل

 گر به وصل تو تعامل نکنم پس چه کنم ؟

هما احد لیان

۹ جون ۲۰۲۴

09 ژوئن
۶دیدگاه

مخمس

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۹ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مخمس 

عشق سویت  دوان دوانم کرد

باده  در  شعله‌ ی  روانم  کرد

در  خیال   تو    میزبانم  کرد 

پا فراتر   ز   کهکشانم   کرد 

آرزوی  تو    نوجوانم   کرد

****

در هوای تو میزنم  پر  و بال

سوی تو ره نبرد این مه و سال  

طالعم   بِرِّ  نکرد  یک مثقال 

بسکه از هرکه میشوم اخلال 

قوغ آتش به جسم و جانم کرد

****

یکطرف  درس   زندگی مغلق 

یکطرف مرگ وبندگی مطلق 

کُشت مارا وزنده کرد به حق 

بی  وفایی و ناسپاسی  خلق 

پوست بررویی استخوانم کرد

****

به خدا  زنده زنده می سوزم 

به خدا خنده کرده می سوزم 

به خدا رنج  برده می سوزم 

به خدا پوست کنده می سوزم 

جبر این هستی  خاکدانم کرد

****

دل عاشق  پرست ما بی گفت

فکر ما میرود به هرجا مفت 

دیگران رشد می‌ کند ما افت 

چشم بیدارهرچه دید نه خفت  

سوز عشق  تو  پاسبانم  کرد 

****

نه مرا شام و نی بود سحری 

روزی شادیست روزی دربدری 

عاشقی و هزار خون جگری 

این همه حادثات و چشم تری 

دشتی پر خونی ضیمرانم کرد

****

هیچ کس همچو تو پری نشود 

لهجه شیرین تر از دری نشود 

مانعی  عشق   چادری  نشود 

کس چو محمود مشتری نشود 

گرچه  دشواری  لالوانم  کرد

احمد محمود امپراطور

۳۰ جوزا / خرداد ۱۴۰۱ خورشیدی

۲۰ جون ۲۰۲۲ 

08 ژوئن
۳دیدگاه

پرنده تنهاست

تاریخ نشر: شنبه ۱۹  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرنده تنهاست

با بال عشق بسراغت آمدم

ای در کدامین سرزمین پیدایت کنم

ازنهانخانه ی جانم

تیری به بسویت رفت

و برگشت به اصالت یک موج

اکنون خاموشانه نگاهت می کنم

برگ ها از شاخه ها جدا می شوند

ولی باغ را با خود نمی برند

گلها درسنگفرش ها قربانی می شوند

ولی درخت هنوز استوار است

بهاران بار ها در سفر اند

ولی پرنده همیشه تنهاست

همیشه تنهاست

همیشه تنهاست

هما طرزی

نیویورک

 ۲۰ می ۲۰۲۳

08 ژوئن
۴دیدگاه

اشکِ فانوس

تاریخ نشر: شنبه ۱۹  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اشکِ فانوس

زندگی گاه گاهی دست
با بی رحمی ها با زانوی غم
دوری و جدایی می آفریند
بی خبر از دردو غم عندلیب های
بی پناه
سقف آسمان با ابرهای سیاه
به رقصیدن شروع تا
از زیر آوار دیوار های زخمی
صدای زنده جان مرده برآرد
منم زنده جانم هنوز
از خرمن آوار سر می کشم
تا صدایم به عرش تو
ای مهربان مهربان ترین ها
چه شد ؟
مادر ! کجاست پدر
بکش دستم از زیر خاک
برادر
من کودکم
مگر جهان کور شده ؟
اشک فانوس از آواز سنگ ها
بلند زمزمه کنان عاطفه و مهر می جوید
مگر همه کوچیده
کجا روم
با کی گویم
کیست دستم را گیرد
بغلم کند
شهررویایی من
شهر هریوای من
شعر مولانای من
دردمندست میان خاطره ها
قلبم می گیرید سخت
سرد و طاقت فرساست

عالیه میوند

۱۱ اکتوبر ۲۰۲۳

 فرانکفورت 

08 ژوئن
۱ دیدگاه

مرواریدِ غلتان

تاریخ نشر: شنبه ۱۹  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مروارید غلتان

رند و بد مستم  و من  فارغ  ز میخانه شدم

هرطرف افتان وخیزان پا  به  زولانه  شدم

رند وبد مستم که می خواری بود آب حیات

از  برای  زنده گانی  سر  به  ویرانه  شدم

رند وبد مستم که  زاهد عیب  نام من  کنند

من برای نام  خویش هم رنگ پیمانه  شدم

رند و بد مستم نداند راز من  را هیچ  کس

با غم های این جهان  یک سر دیوانه شدم

رندوبد مستم (شکیلا) سخن ز هوشیاری مزن

مثل  مروارید غلتان هر طرف  دانه شدم

شکیلا نوید

08 ژوئن
۱ دیدگاه

خورشیدِ زندگی

تاریخ نشر: شنبه ۱۹  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خورشیدِ زندگی

من ذره ام  مپرس ز دامان  کیستی ؟

خاکم مپرس  نیمهٔ  عریان  کیستی ؟

خشت ِگلم  که پا و   دو  بال کبوترم

از من مپرس توده‌ی بریان کیستی ؟

از کیسهٔ  وجود  نحیفم   که  میخزد

هر گزمگو رفیق به فرمان کیستی ؟

از معجز سکون دو  چاه  سخنورم

این را مگو کبوترِ  زندان  کیستی ؟

خاکم ولی شرف به سزاوار بود مرا

از کیمیا مپرس تو درمان  کیستی ؟

با این همه   الهه  خورشید زندگی

نورامید بنده تویی جان! تو کیستی؟

هما احد لیان