۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

03 آوریل
۳دیدگاه

عطرِ گل

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

    عطرگل
چمــن سبــز و زمیـن ســبز و زما ن سبـز

خجــسته  نــوبـــهاری عــا شـقــان سبــــز

گهـرمیــر یـــزد هـــر ســــو ابـر نیســا ن

د مــن پــرلاله شــد   صحـرا  چنـان سبــز

شگـــوفــه جـلــوه گـــردرشـــا  خســاران

گل نــو رستـــــه و نخل  جــــوان  سبــــز

لــب جـــــــو و کنــــار چشمــه  ســا ران

چــو دیبـــا دلــکـــش و پهنــای آن سبـــز

سحـــر د یــد م  چه زیــبا  و دل  افــــروز

قـــبـــای انجـمــن دربـــوستــــان  سبـــــز

شمــیــم وعطــر گــل  پیچیــد ه هــر ســو

بیــا  بلـبـل که  گشتـــــه آشیـــــان سبـــــز

طـــراوت مــی د مـــد از سبــــزه  زاران

غـــزالان را, بــه دامــا ن  آستــان سبـــز

الــهــی کـــی بــــود, تــــا  بـــاز  گـــــردد 

وطن  آبــاد و چـــون بـا غ جنــــان سبـــز

صبــــا آورد ( عزیزه )  بــــو ی میهــــن

دلـــم شـد از هــوا یـش  بی گمــان سبـــز

عزیزه عنایت

03 آوریل
۳دیدگاه

سلام

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سلام
آفتاب سلامی کرد
ولی جویبار در من
جاری بود
ابر ها سر دشمنی
گرفت
از فصل های خشک
گذر می کرد
اما عطر کشت زار های
بی حاصلم را
هدیه آورد !

عالیه میوند

۱۰ جولای ۲۰۲۰ میلادی
فرانکفورت

03 آوریل
۱ دیدگاه

آرزو

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آرزو

ما در این ماتم صحرا دور از  بهار افتاده یم 

برگ خشکیده  شده  در  زیر  خار افتاده یم

تا نظر واه کرده یم ازهم دیگر دور گشته یم

پیش پای ناکسان چون خس وخار افتاده یم

نه   سر انجام   زنده گی   نه  امید  زیستن

مرغ بی بال و پریم  زرد  و   زار  افتاده یم

سخت جانی را  ببین  بر  حال  زار   ما نگر

همچو   استخوان  بر   حال   زار  افتاده یم

برنمی دارد یک  سنگ کسی بر باز  سازی وطن

ما   بحث  در  فکر  تعمیر  دیار  افتاده یم

میتوان آسوده شد بر دزدان در این وطن ؟

(شکیلا) فکر کرده ، فکر کرده در کنار افتاده یم

شکیلا (نوید )

می ۲۰۰۸ میلادی

۱۱شب به وقت پاکستان

03 آوریل
۳دیدگاه

دوستی جاودان

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

دوستی جاودان

به دوستان خوب وجاودانم   

دوستی عطر اصالت هاست

که ترا به اندیشه ی وجودت پیوند زده

و در هسته مهر

به تو پیوسته

و دستی‌ است که

ترا سال ها با خود

در کوچه های پر پیچ و خم زندگی

همراهی کرده

وبسان دل خدا

به تو بزرگی‌ بخشیده است

دوستی پیام راستین من و توست

که بار ها ترا  زنده نگهداشته

و جوانی ات را تا ابد بدرقه کرده

در خونت بامحبت شناورگشته

و از همه به تونزدیکتر شده

ترا در آغوش گرمش جا داده

و سردی زندگی‌ را

با آتش محبت هایش گرم کرده

درعطسه های  ناگوار و دلخراش زندگی‌

به تونفس تازه دمیده

و دستانش را

در تیمار تو کاشته

و قلبش را

در دستان تو جا داده است

دوستی بوی نمناک کوچه های دور است

و خانه های پر نور

و پر صدا

و  باغچه های با صفا

که هنوز در یاد هایمان جاودان ا‌ند

 و همیشه در حال رقص…

و صفای زندگی‌ های پر جنب و جوش

غذای رنگین و خوش مزه ی مادر

اتاق  پر کتاب پدر

و قلم های خشک نشده از رنگ هستی‌…

یابوی خوش تکه نان گرم از نانوایی سر کوچه

یا کباب داغ که هنوز از بویش مستیم

یا دشت های سبز 

پر از شقایق های هستی‌

دختران و پسران جوان

غرق در عشق و مستی

دوستی  قصه همیشگی من و توست

که اشگ ها و لبخند هایمان را با هم وصله زده

و به وجود مان تصویر ابدی بخشیده

غم ها را در خوشی

و خوشی ها را در غم هایمان جا یگزین کرده است

ویا دیدن چهره ی دوست است

 در آیینه دل…

و صفای جوانی را در پیری حس کردن

همیشه زیستن

همیشه بودن

و همیشه درسرای عشق

جاودان ماندن

به من اندیشیدن

و به تو اندیشیدن

و در صحنه وجود باهمه پیوستن

دوستی شانه‌ ی استواری است برای گریستن

و گوشی برای شنیدن

و دلی‌ به پهنای آسمان برای دوست داشتن

و صدای پر محبتی که  ترا نوید خوشی است 

‌در لحظه های پرغم

ترا  در تنهایی مونس شدن

و با صدایت بیگانه نبودن

و به پای غم هایت اشک ریختن

دوستی  تصویرمن و توست

در دیوارهای رنگین زندگی‌

وخانه های رها شده از هرچه دلتنگی‌

پر از صفا های ابدی

و شبنم لطیف بهاری ،

 که راز بقای گل است

در صبح های پر امید جوانی

و شب های نیمه تاریک پیری

که غروب هایش

به رنگ عشق های دور

ترا صدا می‌ زنند

دوستی پدیده یی است

 بارورشده ازنیستی‌

که بوی صداقت هایش

عطروجود مان شده

در زیر پوست هستی‌

وما را تا مرز های ابدیت همسفراست 

در دیدار های  راستین

و  صحبت های مهر آفرین

دوستی صدای من است،

 و صدای تو

که چون شهنایی *ملکوتی

با سیتار* پیوسته

وبا سیم های جادویی اش 

قصه های با شکوه مانرا 

در صفحه ی تاریخ زندگی

با‌ طبل مکرر از رازهستی‌   

در معبد خدایان آرزو 

به زیبایی شکوفه های بهاری 

آرام  آرام

می‌ نوازد

تا زنده بودن

در یاد های مان

چون دوستی مان

جاودان باشد…

هما طرزی

۲۷ نوامبر ۲۰۱۰

نیویورک – امریکا

03 آوریل
۱ دیدگاه

نغمهِ بی ساز

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

نغمه ء بی ساز

(۱۶)

معرفت زر شد  و  بازار چه  بی زر شد وا

دوره ی جهل  در این  بادیه  از سر شد وا

نغمه ی عشق چه دیر است نمی گیرد ساز

اما که اینگونه نبودیم  چه  دیگر  شد وا !

گلشن  از  رفتن  مرسل  خبری  هیچ نشد

پر  پروانه ی   او نیز  چه  پر پر  شد  وا

سنگ  بر فرق  همه  اهل  معانی  خورده

غافلی  آمد   و  در  قافله   داور  شد   وا

جامه ء رنگ ، بهار از تن  نوروز  کشید

جامه ء کهنه و بی رنگ چه دربر شد وا

گرگ   بر روش  نقابی  ز  پلنگ  آورده

زاغ در ذهن  خودش  مثل  کبوتر شد وا

اصل نا اصل شد و  زشت در آیینه نمود

بحر خالی  ز صفای  در  و گوهر شد وا

خار بر  تارک  خود تاج  گل سرخ نهاد

در  نگاه  سحر  و  شام  معطر  شد وا

دامن آلوده  به  سر چادر  عفت  افگند

نام  آن  دامن  او  نیز  مطهر  شد   وا

شکیبا شمیم 

 

 

03 آوریل
۱ دیدگاه

بال های آزادی

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بال های آزادی

نه در ظلمت چشمان شب

نه در دیده گان پر فروغ روز

میخواهم در سایه دلاویز تو

به عبادت  باغچه روحت بنشینم

و به پرستشگاه سبز قلبت

به سجده بپردازم

میخواهم با تو دور از خود

در آبی امواج اقیانوس ها

با بال های آزادی به پرواز در آیم

وسفر نو آغاز کنم

ای رویایی بی فرجام من !

خورشید را بگذار بدرخشد

تا دور از سنگینی لحظه ها

تجسم بهار بودن را بیآموزم

و سکوت عشق را

با ترنم شعله های لبخندت

بر هم زنم.

      میترا وصال      

سوم اپریل ۲۰۲۴

لندن

02 آوریل
۳دیدگاه

خمارِ مهر

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خمار مهر

همیشه زنــدگـی  زیــبا   نبـا شد    

گل عیـش  ابــد، حــاشـا  نباشـد

دلی ســوزد کـه دارد  آتش غـم

دل بـی غصه را ســودا  نباشـد

بکــن جــامم تهــی ازبــادۀ کـه

خــمــارمـهــررا دارا  نــبــاشــد

چـه دیـده گوهــر نــایــاب ازآب

که جــایش جــزدل دریـا  نباشد

غلام خــود پــرستی آن نگــردد

که دنبال هوس هــرجــا نـبـاشد

(عزیزه) درپـی مقصود بشتــاب

که اکـنون فـرصت وفردا نباشد

عزیزه عنایت

02 آوریل
۱ دیدگاه

دلِ من

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

   دل من

از قلب    پاره  پاره

یارم    خبر    نداره

صد پاره شد دل من

هر پاره اش شراره

بر  یاد  روی   دلبر

این  دل  کند  گذاره

نه دست ان که گیرم

از    آسمان   ستاره

در چشم اشک بارم

اشکم همیشه قطاره

برمن مگو که  بگذر

از  راه  او    کناره

باشد که  باز    بینم

دیدار    آشنا     ره

ای (شکیلا) دلبرت کو

دستت گیرد دو باره

شکیلا نوید

قوس ۱۳۹۲

 

01 آوریل
۳دیدگاه

ادب

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ادب

(۱۵) 

هر روز کنم تازه  نفس های  ادب را

با رنگ حنا سرخ  کنم  پای  ادب را

با آنکه فقط قطره  گک   کوچک آبم

خالی کنم از وسوسه  دریای ادب را

آنجا که سخن است  چرا قند  نباشد

شیرین نکنم حیف که حلوای ادب را

آنجا که دلی است چرا عشق  نباشد

پرواز به عرش است چو رویای ادب را

آنجا که هنر است چرا رنگ  نباشد

صد رنگ کند ولوله دنیای  ادب را

آنجا که قلم است  چرا شعر  نباشد

گنجیست در این خاطره فردای ادب را

شکیبا شمیم

01 آوریل
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

  خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

 

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 

خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها

 

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 

خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 

و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 

قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

 

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

 

هما طرزی

۱۸ نوامبر ۲۰۱۰

نیوجرسی – امریکا

01 آوریل
۳دیدگاه

آفتابِ رخِ تو

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آفتاب رخ تو

در باغ دلم رسیدی

هزاران برگه امید و عشق

کاشتی

شعله های چل‌چراغ آیینه

شعرم قافیه می‌بافد

طعنه زنان به خاور زمین

وجودم پنهان

هم‌چو دریای خروشنده

به طغیان آمد

در باغ‌چه چشمانم سبزه دمید

گل احساس شکفت

چنار های سرخ در بیابان

های وحشی با آغوش

سپیدای شفق پیوست

همه جا پویا و جویا شد

لاله دستانم با واژه های

مست نغمه سرا

با بانک فراق می رقصیدند

ظلمت شب بهم ریخت

آفتاب رخ تو

کوچه و پسکوچه دلم

را نور باران کرد

عالیه میوند

۱۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی

فرانکفورت

01 آوریل
۳دیدگاه

میدانی ؟

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

میدانی ؟

‎غم انگیز ترین لحظه همان است

‎که نه بتوانی بنویسی!

‎نه بتوانی بسرایی!

‎نه بتوانی زمزمه کنی

‎که مبادا آوار بدنامی

‎گریبان لحظه ها را بدرد

‎که مبادا واژه ها سنگسار شوند

‎وقتی که در شهر ما

‎ عشق گناه است

‎و من عاشقانه هایم را

‎به پنجره میبندم

‎که یک سرش به کوچه ی بن بست

‎به دار میرسد

‎و سر دیگرش به نخلی که

‎قد کشیده تا آسمان

‎و من تا هنوز

‎به خاطر دارم که

‎« فروغ »میگفت

‎” پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست “

میترا وصال

۳۱ مارس ۲۰۲۴

لندن

01 آوریل
۱ دیدگاه

پیمان شکن ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

پیمان شکن ها

طبیبا  از سر  بالین  من  آهسته  تر  بر خیز

که ترسم  زینبم  داند  پدر  بارى  سفر بسته

بماند زینبم بارى ستم هاى  جهان   بردوش

نخواهد زاده مادر مثل او  انسان. بر  جسته

ازآن روزى که مولایم محمد (ص) رفت از پیشم

تمام دوست و دشمنها به مرگ من کمر بسته

شدم تنهاى تنها بى کس و بى یاور و مظلوم

شده جًزدرگه خالق  دیگر درها  به من بسته

بودم من حیدرى کرارکه کندم درب  خیبر را

وحا لا من شدم  تنها چه  شد اسلام  وارسته

اگرمن  ذولفغارگیرم کشم این ناجوان مردان

دیگراسلام نه خواهد ماند شوند آنهاهزاردسته

گرفتم  گوشه گیرى  و نشستم   گوشهً  خانه

که گویا  نیستم  من  شیر غراى   کمر بسته

بود  پیروزى اسلام ز  ضرب  ذولفغارى من

وحالا گشته ام  بى کس به کنج خانه بنشسته

و گفتم  بر پسر آندم  که  اینک  قاتلِ  من  را

پذیرایى کنید  وی را  اگر چه  فرقم  بشکسته

به شهرى کوفه من بودم  پدر بهرى یتیمانش

کی میگیرد خبرزین پس کی نان آورشان هسته

به  دنیا    آمدم   من خالقا  در خانه ی  پاکت

شهید  گشتم درمحراب چو بودم من شایسته

چوخرسندم از اینکه می روم من پیش زهرایم

چه خواهند آن یتمیان بعدِ من با آن دلِ خسته

هزاران دشمنِ خونخوار نا انسان سر راه اند

که هریک بد تر ازحیوان همه ازدین بگسسته

منم آن  یارِ  یغمبر که  گفت  روزِ قدیر آنجا

بگفت من کنت مولایى على مولاى او هسته 

ولی بنگر قدح بشکست و پیمانها  دگرگون شد

و آن پیمان  شکن ها کرده اند تهمت  بمن بسته

روم ازپیشتان مردم ولى با صد هزار ارمان

جفا دیدم من از جمعی  که بر دشمن  دلبسته

شکایت  مى  کنم  من  از شما در نزد پیغمبر

ببین این امت  خود را چسان این قلب بشکسته

حنیفه آرزویش بود اگر مى زیست  در آن ایام

و جانش  را  فدا می کرد  برای دین پیوسته

حنیفه ترابی بهنام

31 مارس
۵دیدگاه

شفیع

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را خدمت

همه مسلمانان جهان بخصوص هموطنان عزیزم تسلیت

 عرض نموده ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه

 درین شب های قدر التماس دعا دارم.

 قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

شفیع

بیا به کوفه رویم زان کرانه سر بزنیم

به سوی بیت علی عاشقانه  پر بزنیم

خبر ز گوشه ای ماتم سرای او گیریم

چو زینب و حسنین ناله ازجگر بزنیم

شب شهادت مولای متقیست علی (ع)

علی علی همگی  بانگ  با  اثر بزنیم

شب دعا و نیایش  بود شب قدر است

دعا کنیم نشود بی هدف به سر بزنیم

رویم  دلی  ز  یتیمان  آندیار   جوییم

« بشیر» به خانه مولا رسیده دربزنیم

دعا  کنیم  و بخواهیم  شفیع  ما گردد

حکایت دلِ  خویش  نزد  حیدر بزنیم

چهارم جون ۲۰۱۸

31 مارس
۲دیدگاه

دعای پدر

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دعای پدر

سینـــــه ام  آهی  بی اثـــر دارد

دیـــده ام لختــــه ای جگر دارد

پشت خنـــدیدنم چـــه  میگردی

غصــــــه از درد من خبر دارد

نان و حلـوای زندگی تلخ است

تن بیمــــــار مـــــا شــکر دارد

دل معشوقـه بردن آسان نیست

مـــاه نو تیـــــــغ  در کمر دارد

سخن کوتــــــــه می برد دل را

خامشــــی ارزش دیــــگر دارد

نشود ایمن هر که هر جا است

زیــــر این زنـــدگی  زبـر دارد

قـــدر انســـان به پیش انســان

قـــدر ناکس هـــرآنکه خر دارد

کیست آن پادشـــاه و دولتمنـــد

مشت دریــوزه ای که زر دارد

پشت دربـــار و در بـه در  آیی

راحتش نیست هــر که در دارد

میشود هر که در جهان محمود

به دعــــــای که از پــــدر دارد

بامداد دوشنبه ۱۰ حمل ۱۴۰۰ خورشیدی

که برابر میشود به

۳۰ مارچ ۲۰۲۱ ترسایی

سرودم

احمد_محمود_امپراطو

30 مارس
۳دیدگاه

نورِ سبز

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نور سبز

مثل نور بهاری تو

گل های امیدم

را پر ثمر کن

لاله ها را از

چشمانم بچینی

از نیزه انگشتانت

عشق را بریز

تنم را بپوشان

قبله ات را طاق

ابروانم بساز

بیا !

عبادت گاه

عشق یعنی اینجاست

عالیه میوند

۲۹ جنوری ۲۰۲۱

فرانکفورت

30 مارس
۱ دیدگاه

مرغِ سحر

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مرغِ سحر

مــرغ سحــر بانگ زد, غفلتم آگه نمـــود

دیده گشودم زخواب, صبح  دل افروزبود

صبح  پر از نور مهر , صبح دل  آویزوشا د

دامن شب  چیده  بود , صفحه ء چرخ کبـود

پــرده زدم  در کنــار ,  تـــا   نگرم  کوهسار

جلوه کنان   مرغزار , دل  ز کفم  در ربــود

چهچهـۀ بلبلان , شاد کــند  رو ح  و جـــا ن

ابربؤد در, فشان, با د  صبـــا   همچو عــود

موسم فصل بهار, بزم و  طرب  هــر  کنــا ر

در پی نقصان مبا ش , سیر نما فصـــل سود

لاله چــراغان نمـود, زیـب  گلستان  فــــزود

هــر نفسی بــوی  گل, عقــدۀ دلها  گشـــــود

کاش (عزیزه ) بؤد , سیــر چمن   اینچنـــین

فرصت ارزنده است ,  موسوم نـای و سرود

عزیزه عنایت

 

 

30 مارس
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم 

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها …

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت…

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

هما طرزی

نیو جرسی

۱۸ نوامبر ۲۰۱۰

30 مارس
۱ دیدگاه

غم مخور

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

غم مخور

روز رفت

آفتاب نشست

تیره شام شد

چون رفت و بر نگشت

مکن غصه غم مخور

هر گز مکن فکر آب رفته را تو هم

چون رفت که رفت

در غم و در فکر آن مباش

بین دفن زمان گشت

سخنی از پسش مگو

تو پشت سخن مگرد

شکری بکن دم غنیمت دان

که این دم غنیمت است

فرداست در خیال

شب تار در میان

شب ترس و هم هراس

قسمت اگر بر آید آفتاب بخت ما

از آن دور

از آن پشت ابر های بی ستون

تا جان بدمد بر تن ما

باز به فردا

یا اینکه ما بخواب فرو رفته

تا ابد

داؤد عاشوری

بیستم جنوری ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

30 مارس
۱ دیدگاه

ایستاده ام

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ایستاده ام

آن کشتی ام

که تسلیم تلاطم دریا نمیشوم

آری نمیشوم:

حاشا نمیشوم:

هرگز نمیشوم:

بنگرچه سان

بر سلی موج بوسه می زنم

رویین تنم،با این تنم

ایستاده ام و برشکست تو لبخند می زنم

شلاق بدست کور

بر پشت من نویس:

باخون من نویس:

آزاده ام٫زندان دیده ام

نه یک بار

که بار بار دیده ام

تصمیم من همین

سوگند به عقل و عشق

تا پای جان

این جان نیم جان

تا پای دار ظلم

لبخند زنان گویم

آزاده ام،آزاده ام

آزاده هم می میرم

صامدی

ملبورن – آسترالیا

30 مارس
۱ دیدگاه

کوچه ی دل

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوچه ‌ی‌ دل

کوچه‌ی دل شده بی‌ باغ  واناری  نکفید

ناله‌ ی نی‌ لبک و بانگ  هزاری  نکفید

دگر از چرخش چرخشت نباشد  خبری

خشم  آشفته ‌ی  مستور  خماری   نکفید

بسکه  آبستن کولاک  بود بهمن   و دی

خنده‌ ی  گل ‌نفس   سبز  بهاری   نکفید

مویه  شد موی و گره در نگه  بوم افتاد

رنگ نیرنگ زد و نقش و نگاری نکفید

در شب تار و‌ سراپرده‌ی خالی از عشق

ذوق و بی‌ ذوقی  پنهان  سه‌ تاری  نکفید

سربداری که  انالحق نزند  محکوم است

آسمان  هو  نزد و حلقه‌ ی  داری  نکفید

خامه خنجرشده درپنجه‌ ی سرشارازخشم

شاهکاری   ندرخشید  و  شعاری  نکفید

همچو  پوقانه   کفد    باور  آتش  ‌افشان

در   تساهل‌  کده   آیینه‌   مداری   نکفید

باغبان خسته و پیوسته  نویسد بر خاک:

کوچه‌ی دل شده  بی ‌باغ  واناری  نکفید

عبدالغفور آرزو

هانوفر

۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی

۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی

30 مارس
۱ دیدگاه

تارِ عنکبوت …

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تار عنکبوت …

صبح بخیر هموطن !

ما به فکر زنده ماندن   جاهلان  دعوا کنند

رنگ و رنگی بیرقی   بر  میل دل  بالا کنند

غنچه ی  امید  ما  در   بین   تار  عنکبوت

پیچ  و  پیچ  افتاده  دستانی   ندیدم  وا کنند

جوی خشک مغز اشراف ازغضب پرگشته باز

بغض  را  بین گلوی   بی نوا     دریا  کنند

صلح  شد خواب  و خیال  از  ابتدا  تا انتها

دو جناح  اجنبی  مکتوب  مرگ  امضا کنند

یک  گروه  تازه  دم در این   وطن پیدا نشد

تا که طفل وبیوه زن را فارغ  ازغم ها کنند

بی خیالی ها گذشت از حد  نمی  داند  کسی

بعد  مردن  دفن  خاک  مرده   را  تنها کنند

پیش پا بینان فقط  امروز  را   ترجیح  دهند

ضعف ایمان را بلند  از غصه ی   فردا کنند

زیر پا کرده  لگد  مال  اصل  فرهنگ  قدیم

پیروی از کلچر ………….……… کنند

هما احد لیان

۲۶ مارس ۲۰۲۴

29 مارس
۱ دیدگاه

نیمه شب ها

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نیمه شب ها

نیمه  شب ها  با  خدا  خلوت  کنم

یار  بى  همتاى  خود  دعوت  کنم

تا  که  حاضر گشت رو بر او  کنم

راز دل  را  من  به او باز  گو کنم

او که   مى داند همه  اسرارِ   من

خسته  کی   گردد  از  تکرارِ   من

چونکه فرموده است درقرآن خویش

کى فراموشت کنم اى جان خویش

هر نفس که  مى کشى مى  دانمت

قصه  و اندویى  تو  مى خوانمت

گر  نباشم    من   با   تو    لحظء

هر چه  دادم  با  تو  با  اندازه ای

چند روزى در جهان  مهمان شوى

بعد  پرواز  کرده  با جانان شوى

هرچه کردى کوله بارى خویش را

گر گرفتى  دستِ  یک درویش را

آن تو  را آید  در آن دنیا به کار

کوله بارى  از گناه  با خود نیار

گفت  حنیفه  اى خداى مهر بان

دست ما گیر تا که باشیم  در امان

حنیفه ترابی بهنام

۵ نوامبر ۲۰۱۸ میلادی

 

29 مارس
۱ دیدگاه

تنورِ عشق

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  تنور عشق

مپرس از من و از درد  و  تلخی کامم

ز اشک وناله وغمهای بی سرانجامم

منم کبوتر  ِ بشکسته  بال  ِ زخمی تو

که  در امیدِ  پیامت نشسته    بر بامم

اگر توان  ِ  ترحم    نداری ای   صیاد

مپرس از قفس و صید و دانه و دامم

کجا توان که شوم پخته در حرارت ِعشق

که در تنور  ِ محبت   نپخته  و  خامم

اگرچه شهرت ِمن پرنموده مدرسه ها

ولی چه سود که در درس عشق ناکامم

  مکن   توقع   نام  ِ  نکو  ز من  زیرا 

ز عشق  ِ چشم تو دیوانه خوی و بدنامم

خدای  را مددی  کن  برای من ساقی

شرابِ   ناب   بده  از  لب    دلآرامم

وگر   شراب   ندارد  شمیمِ   لبهایش

به سنگ ِ کعبه شکن فرق شیشه و جامم

برای آنکه شود شعر ِمن عروس  ِفلک

ز آیه  آیه ی عشقت  بده  تو الهامم

مسعود خلیلی

29 مارس
۳دیدگاه

بهار آرا

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

 بهارآرا

به  فصلِ  نوبهار آبستنِ  گل  را  تماشا کن

گل آورده به عقدِ خویش بلبل را، تماشا کن

بنازم عشق بازی را که مشتاقانه  می پیچد

به دورِنسترن، گیسوی سنبل  را تماشا کن

به سازِباد، روی شانه های  بیدِ مجنون هم

غِرِموی درازو رقصِ  کاکُل   را  تماشا کن

زبعدِ فصلِ سردِ سختِ دی، نشوو نماها، از

بهارِخوشگوارِشوخ و شنگُل را تماشا کن

خمارآلوده شد باغِ جهان، چون ساقی هستی

گرفته درکف اش جامِ پُراز مُل را تماشا کن

زمان مطبوع، زمین مینو برآمد، دختِ فروردین

نموده غارتِ دل ها، چپاوُل  را  تماشا کن

بهارآرا شده، گل کاشته، شوق آفرین گشته

میانِ   باغچه ،  کارِ  قرنفُل  را  تماشا کن

سه فصلِ سال را کرده صبوری تا گل افشانده

طلوعِ طالع و طرحِ  تحمُل  را   تماشا کن

دگرگون ساخت اوضاعِ  چمن را سبزجوشی ها

تب و تابِ تمامِ  این  تحول   را  تماشا کن

علی احمد زرگرپور

دوم حمل ۱۴۰۳ خورشیدی