۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

24 فوریه
۱ دیدگاه

فرصتِ تقاضا

تاریخ نشر : شنبه ۵ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۴ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سروده اییرا از زنده یاد مولانا عبدالله شفیقی هروی ، عارف متصوف ،  شاعر خوش قریحه ،

ادیب فرزانه و عالم دین برگزیدیم که اینک تقدیم خوانندگان محترم می نماییم.

روانش شاد و یادش گرامی باد.

فٌرصتِ تقاضا

دگرم  فرصتِ  تقاضا نیست

مهلت  انتظارِ   فردا  نیست

چون  سپندی نهاده  بر آتش

غیر  یک ناله ام  مهیا نیست

چند دل بسته ای به نقش هوس

زندگی  صحنهء تماشا نیست

این قدر   جانب   فرنگ  مرو

راه مسجد ازین کلیسا نیست

آنکه با روم و  ری بود خرسند

در دلش   مهر  آریانا  نیست

هرکه از ما برید محجور است

هر که با ما نبود از ما نیست

از جماعت  دمی  کناره  مکن

قطره بیرون ز بهر دریا نیست

آن که از دوستان نگشت جدا

گرچه تنها نشست تنها نیست

چون شفیقی به دشمنان ننشین

از تو هم غیر  این تمنا نیست

مولانا شفیقی هروی

هرات – افغانستان

23 فوریه
۵دیدگاه

صبر کن !

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

صبر کن !

شک نداشته باش !

که در باغ وجودم

 نهال نامت را غرس کردم

 و بر قلبم خال کوبی !

 همه آینه های شهر زیبایی تو را

 حکایت می‌کنند

 بی صبرانه منتظر قدم‌هایت هستم

 آرزو هایم را خوشه می ‌کنم

آفتابگردان می‌شوم دورت می‌چرخم

شعر های عاشقانه‌ام تو را منعکس می‌کنند

 صبر کن !

انارهای چیده دامنم را فرش قدم‌هایت کنم

 در وسعت بازی های جهان

 هنوز دختران قالین باف با تار های رنگی

 عشق را می‌بافند

 من همان دخت خراسانیم

 با من قدم بزن در کوچه های خیالم

عاقله قریشی

ملبورن – استرالیا 

23 فوریه
۱ دیدگاه

ظرافتِ شعر

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ظرافت شعر

با همه پاشیدگی ها
دلم را به دست رویاهایت سپردم
هر صبح با نگاه خورشید
ابر سیاه از چشمان بی پنهاهم دور
و قلبم با عشق آغاز دو باره
می گیرد
سرنوشت زخمی
زبان خیابان را
در کنار جاده خلوت
برای کلاغ ها و خفاش ها رها
و با هجای بلند زندگی
دفترچه سروده هایم حاصل خیز
از بزاق واژه های تو دانه پاشید
عاشقانه هایم جوانه زد
ظرافت شعرم سبز
خورشید گرمت بر من
به یقین می تابد

عالیه میوند

  فرانکفورت

23 فوریه
۱ دیدگاه

فلسفه

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فلسفه

با صوت  او   به   بحر  ترنّم  شناورم !

در انجمن  به  دامنِ   انجم  شناورم !

تا انتهای  شهدِ  شکر  خندِ  او  هنوز

در چشمه‌سارِ شهدِ تبسم شناورم !

در رازهای برکه‌ی آن چشم‌ها ز دور

ماهی‌ صفت  بدونِ  تکلم  شناورم !

واعظ  اگر  گرفت  ز  دستم  پیاله را

بر من پیاله چیست که در خم شناورم !

بس ‌ آشنای   سیلیِ    امواجِ  آفتم

ایمن میانِ  سیلِ  تلاطم  شناورم !

بر من عرق ز جبهه‌ی زحمت معطر است

من در صفای نگهتِ مردم شناورم!

عمری‌ست در میانه‌ی گرداب فلسفه

گم کرده‌ام کرانه و سرگم شناورم!

غافل که خشک‌کامیِ جوینده خوش‌تر است

سیراب در سرابِ  توهم  شناورم !

(حکمت) ز صبحگاه ازل  تا کنون همی

در اشکِ رنج در پی  گندم شناورم! ۱

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

۱– بیدل:

«در پی روزی تلاش آدمی امروز نیست

از ازل آواره دارد فکر گندم کردنش»

 

23 فوریه
۱ دیدگاه

شکسته بال

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

غزل زیبایی از زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی ، روان شان شاد ،

یاد شان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد

شکسته بال

مرغی شکسته بالم ، راهی به آسمان کو ؟

در   روز   بیکسی   ها  یارانِ   مهربان   کو ؟

گر بر زمین  نهم سر ، کو گوشهء  فراغی ؟

ور بر فلک  گریزم  ،  اسباب  و  نردبان  کو ؟

بر خوان زندگانی  میهمان  اشک  و خونیم

کس نیست  تا بپرسد احسان میزبان  کو ؟

این حرف های بیجان ، این لفظ های مٌرده

در شرح عشق گنگ اند ، جز اشک ترجمان کو ؟

هم روز تیره گردید ، هم شام  تیره  تر شد

گمگشتهء     زمینیم  ،  انوار   آسمان  کو ؟

نیمِ شب  است و یادش آتش زده به جانم

قربان چشمِ ساقی آتش نشانِ جان کو ؟

در شهر  ناشناسان  با  هم  درخت  واریم

صد شکوه مانددر دل تا سر کنم زبان کو ؟

استاد خلیل الله خلیلی

23 فوریه
۱ دیدگاه

اعجازِ چشمانت

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اعجازِ چشمانت

هزار منظومه غرق در نازِ چشمانت
چه آهنگ بُلندیست سازِ  چشمانت
گُمانم  می برَد  بر  منظرِ  مهتاب
شُکوه  و  نخره یِ پروازِ  چشمانت
نگاهت می کنم اما چه  بی تردید
شکارم  می کند آن  بازِ  چشمانت
و این دریاست  یا پیمانه ای انگور
بر انداز  پرده  را  از  رازِ  چشمانت
خُمارش از  هزار خُمخانه  مخمور تر
مُرَّوَح   می کند   اعجازِ  چشمانت

پرواته شیرین سخن

۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی

 

23 فوریه
۱ دیدگاه

حبیبِ عشق

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

حبیبِ عشق

 

فردا  که  باد  بوی تو  از  گلشن آوَرد
شادی درون خانه  و  جان بر تن آوَرد
حالاکه عطر موی تو می پیچد هر طرف 
صد گونه جان دوباره مرا  در تن آوَرد 
چشمان کور گرچه  بگوید حبیب عشق
بر باغ   لخت  مژده ی  پیراهن آوَرد
بی شک شراب ناب  جهان است دو لبت
خورشید نور خود به  سوی لندن آوَرده
آب از سرِ دو چشم گهربار  من گذشت 
بادی که با خودش  نفس  سوسن آوَرد 
باید بهار  بنگرد  آن  سرنوشت خویش
تا در مسیر  حُسن،  دوصد  خرمن آوَرد
مریم سپهر
۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی
تهران     
23 فوریه
۱ دیدگاه

باده نشینان

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

باده نشینان

حیف این باده نشینان خون دل نوش کنند

یا  به  قصد  دیگران  غم   در  آ غوش کنند

یا چو هم دست شوند مست به گفتار آیند

یا به پای  هم  فتند غلغله ها  گوش کنند

یا چو از خاطر خود دور کنند جایگه بی خردان

یا به قصد دیگران خنده ی  خاموش کنند

یا چو پروانه صفت رقص کنند گردی شمعی

یا به جان هم فتند سرسری در گوش کنند

یا چو بیجا  بگویند  سخنی  از  بلهوسی

یا به هر در بروند سلسله ها روش کنند

یا افطار  دهند   رطل   گران  مستان  را

یا به ویرانی خویش چند سخنی گوش کنند

یا چو از رشک فشارند به جگر دندان را

یا به گلخن بروند  آب کثیف   نوش  کنند

یا چو  از بیخردی  کار  هم  انجام  دهند

یا به همت سخنی از دهنی گوش کنند

یا چو بیزار شوند  باده  نشینان ز  رهی

یا به فکر وطن از راه  صلح  گوش  کنند

یا چو مضمون کنند گوهر ناب دل  خویش

یا به خون دشمنان دست خود گل پوش کنند

یا چون در انجمن سرمه ی بینایی ارباب شوند

یا به تسلای غم دل (شکیلا) گوش کنند

شکیلا (نوید )

جدی ۱۳۹۱

23 فوریه
۱ دیدگاه

انبیق یادها

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

انبیق یادها

صـدای  بلـبـل  آبـی  و  شـالـیــزارانم

دوباره  زنـده  کند  خاطـرات دورانم

ز درد و  داغ غریبی کجا کنم فریاد

بگوش کس نرسد ناله های هجرانم

سـتم چونان زده بر آشـیانـه ام آتش

که از شـرارۀ آن  تا  هـنـوز سوزانم

سـتارۀ سـحـری  می کـنـد مرا بیدار

عـروس سـرخ شـفق گلعذار خندانم

هـنـوز بـوی خـوش بام کاهگلی آید

نوای شرشر نـودان و  صوت بارانم

هوای دهکده وباع وبوستان از دور

بـه  یـاد آور  پایـیــز  و  نــو بهــارانم

گل گلاب  در انـبـیـق یادهـا  ریـزیـد

که تا بـه محفـل یاران گلاب افشانم

خبر ز مدرسه و شوق دوستی آرید

از آن  روابــط  پـاکـیــزۀ  دبــســـتـانم

ازیـن زمانـۀ پـرفتنه و فـساد مپرس

که از شرارت وحشیگـری به افغانم

زآز جنگ  تجاوزگران  جهان  خونین

بـه حال مـردم بیچاره  سخـت گریانم

زبیم ووحشت جنگ اتم دلم خونست

ز محـو عـالـم انـسـانـیـت هـراسـانم

میان کشور دل عشق را کنم سلطان

که عدل و صلح ومحبت بُوَد ارمانم

رسول پویان

۱۱ جون ۲۰۲۳

23 فوریه
۱ دیدگاه

بحرِِ مروارید

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بحرِمروارید
تن  شود گر خاک جانِ  جاودانم  پارسی  ست
گوشتِ من لفظِ دری و استخوانم پارسی ست
گر کنم  وصفِ  زبان   ترسم   زبانم   بشکند
با زبانِ  جان  و دل  گویم  زبانم  پارسی ست
با  تکلم  راحتم   هر  شب   در  آغوشِ  غزل
بسترِ     گرم    زبانِ    پرنیانم    پارسی ست
می کشد  تا  بی نهایت پَر ، عقابِ طبعِ من
از  زمین  تا  آسمانِ   آشیانم   پارسی   ست
دُرّ دریای  دری  در  ساحل   اندیشه   است
بحرِ  مروارید   غلطانِ   بیانم    پارسی ست
سوژه گل ، تشبیه گل ،تصویرِشعرِمن گل است
چون بهارستانِ طبعِ گل  فشانم پارسی ست
خونِ گرمِ پارسی  جاریست در  رگ های من
قوتِ قلب و توانِ جسم و جانم پارسی ست
در کجا بهتر  از این تشبیه  پیدا  می شو د
قلبِ قلب و جانِ جان درهر زمانم پارسی ست
در خورِ تحقیقِ من موجِ  زبان  ها پُرخروش
آن که جوشش زاست بحرِ بیکرانم پارسی ست
علی احمد زرگرپور
21 فوریه
۳دیدگاه

سرشکسته

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 غزلی را  برگزیدیم از زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی شاعر چیره دست ،

آزاده و طنز پرداز آگاه که درمجموعه اشعار شان ( پیوند عمر) بچاپ رسیده.

روح آن مرد وارسته و خوش کلام را شاد وخشنود می طلبیم.

سرشکسته

شنیدم   که    مجنون    وارسته ی

پریشان و محزون   و  دل خسته ی

به ره گام   میزد   به  کردار مست

بخواری  سرش  را  تگرگی شکست

چون شد ازسرش خون فراوان روان

چنین  گفت    کی   کردگار  جهان

سرم  به   تگرگی    شکستی  چرا

برویم  دری    لطف   بستی  چرا

اگر  باشدت   نیک  کاری   و  زور

سری را شکن کان   بود  پر  غرور

سر راستان  را  شکستن   خطاست

کجان را  اگر سر شکستی  بجاست

۱۶ قوس ۱۳۹۴ خورشیدی

 مجموعه ” پیوند عمر”

21 فوریه
۱ دیدگاه

گفتم و گفتا:

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گفتم و گفتا :

گفتم : روم  ز پیشت ، باری به من نظر کن

گفتا  : محال  باشد  ، تو ترک  این سفر کن

گفتم : دلم به خون شد ، ازغصه ها بیرون شد

گفتا  : به دل نظر کن ، از گفته ها حذر کن

گفتم : همه جا خون است ،برسر ببین جنون است

گفتا  : چه یاوه گویی ، بر گفته ام نظر کن

گفتم : روم زشهرم، در شهر من فساد است

گفتا  : فساد همه جاست ، قانون را خبر کن

گفتم : نه قانون است ،در شهر بوی خون است

گفتا  : به شهر قاتل ،  قاضی  را  خبر   کن

گفتم : نه قاضی اینجا ،نه بوی تطبیق اینجا

گفتا  : کجا روی تو ، چادر صبر  به  سر کن

گفتم : صبر  نمودم  ، از  صبر  در  جنونم

گفتا  : جنون گناه است، ازگفته ات حذر کن

گفتم : هر روز انتحاری  ، تو غم من چه داری

گفتا : (شکیلا) بشنو ، به گفته ات نظر کن

شکیلا نوید

 ۱۳۹۵ خورشیدی

20 فوریه
۱ دیدگاه

ای خراسان من !

تاریخ نشر : اول حوت ( اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ای خراسان من !

ترا روزی از این جهل و جنون

آزاد میخواهم

پامیرم را سر بلند

و مردمم را شاد میخواهم

ترا ای خراسان من!

به قله های بیستون سبز آزادی

نماد عاشق ترین پری زاد میخواهم

هندوکشت را

باغ سبز شمشاد میخواهم

ترا ای خراسان من !

ای خانه‌ی کهن زرتشت

کانون ایجاد میخواهم

ترا از ابتدای جهان هستی

تا آن جا که کوروش گفت :

پندار نیک ،

گفتار نیک ،

کردار نیک میخواهم

ترا برای پر کشیدن

ترا برای پرواز

تا دل یک کهکشان عشق و برابری

ترا ای افغانستان من !

جاوید و آزاد میخواهم.

میترا وصال

۱۷ فبروری ۲۰۲۴ 

لندن

20 فوریه
۱ دیدگاه

عبادت گاهِ عشق

تاریخ نشر : اول حوت ( اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا


عبادت گاه عشق

ای مهر پر معنی
از دلتنگی ها مگو
در این صحرای سینه ی سوزان
لاله خزان شد
با این چرخ ناموزون گردون
فریاد چون سایه پیچید مرا
در تماشای نگین چشمان بی پناه
ساحل قلب من با پنجره سخن می گفت
با رفتنت ریگستان وجودم به طنین آمد
با دلهره گی گفتم
فاصله ها را بردار
آینده باریک و مبهم ما را بغل می زند
ولی می دانم
تنها آبی سست آرام با موج بلند است
لاله ها را از چشمانم بچین
از نیزه ی انگشتانت عشق را بریز
تنم را بپوشان پر از رمز مملو از باران مهر
قبله ات طاق ابروانم
بیا به عبادت گاه عشق
نو بهار عشق سوزانم تویی

عالیه میوند 

 فرانکفورت 

۱۹ جون ۲۰۲۳

20 فوریه
۱ دیدگاه

آزاد باش

تاریخ نشر : اول حوت ( اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی -۲۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اینک با نشر این سروده ی زیبا یادی می کنیم از زنده یاد استاد محمد آصف فکرت هروی

روزنامه نگار ، پژوهشگر ، فهرست نگار ، مصحح ، مترجم و شاعر توانای کشور ما که سال

گذشته رخ در نقاب خاک کشید و چشم از جهان پوشید.

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

این سروده در شماره ۱۸ سال پنجم جریدهء ملی بیطرف فکاهی ، سیاسی ، انتقادی و اجتماعی ترجمان

مؤرخ ۲۶ اسد ۱۳۵۱ خورشیدی برابر با ۱۷ آگست ۱۹۷۲ میلادی به نشر رسیده بود.

آزاد باش

من نمی گویم که مجنون گرد یا فرهاد باش

هرچه  می باشی  ز قید   ناکسان  آزاد باش

پیش پای هر خسی چون بید مجنون سر منه

ترسی از مقراض گلچینان مخور شمشاد باش

چون نفس گر راه هستی بر تو  بندد مدعی

هان مشو افسرده اندر  سینه و  فریاد باش

گر بقا خواهی به پیش دشمنان  نرمی مکن

تا به خواری نشکنندت سخت چون  پولاد باش

در اسارت یک جهان عشرت سراسر محنت است

با همه غم  ها  اگر  آزاد  بودی  شاد  باش

ای وطن ای مهد  پاک  شیر مردان  دیر زی

جاودان گهوارهء  عرفان  و دین  و داد باش

تا جهان پاینده  است آ زاد باش ای هموطن

تا زمین  گردنده  باشد ای  وطن  آباد  باش

فکرت آنگو  بر  وطن خواری  پسندد از عناد

خانمان و هستی اش گو کنده  از نیاد باش

محمد  آصف فکرت هروی 

19 فوریه
۱ دیدگاه

من کوزه ام

تاریخ نشر: دوشنبه ۳۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

من کوزه ام

من کوزه ام

برساخته خاک رس

که خود سلی می خورد از موج آب

اما من آب را و شراب را

در دل خود جا دهم

خیام نیشابوری

مرا خوب می شناخت

صامدی

ملبورن – آسترالیا

19 فوریه
۱ دیدگاه

نازنین

تاریخ نشر: دوشنبه ۳۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نازنین 
نازنین  زیباترین   بانوی   شهر 
 از همه گل‌ های  گلشن تازه‌تر
 قامتش  چون سرو  بالا و بلند 
 گیسوانش حلقه  حلقه تا کمر
 گونه‌هایش رشک گل‌های چمن 
 چشم‌هایش می‌زند بر دل شرر 
 از ازل درباغ حسنش کاشته اند
نخل‌ ها  و   میوه‌ های   پر ثمر 
 خرمن قند است درهر بوسه‌اش 
می‌تراود از لبش  شهد  و شکر
 بوی مشکش چون نسیم نوبهار 
 می‌وزد بر جان من  وقت سحر 
نازنین چون شمع در رخسار شب 
 نازنین روشن‌ تر  از  ماه  و قمر 
 نازنین   آراسته   با   صد   هنر 
 نازنین یعنی به خوبان  تاج سر 
 جلوه‌ی حسنش چو فانوس تابناک 
 حسن مهرویان  ز حسنش بارور
 نقش   او  بر  لوح  دل  آراسته
عکس او  بر  قاب  دل  پیراسته 
نیست در شهر بهتر از وی بانویی 
 بانویی مقبول‌ تر از شهبانویی 
 نازنین   شهبانوی   کابل‌  زمین 
 نازنین خوشبوتر  از آهوی  چین 
عشق او در من رها گردیده است 
 عشق اغیار از دلم برچیده است 
وحدت‌الله درخانی
19 فوریه
۱ دیدگاه

یکطرف

تاریخ نشر: دوشنبه ۳۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اقتباس از شماره ۱۰ سال دوم نشراتی جریده ملی بیطرف

فکاهی ، سیاسی ، انتقادی و اجتماعی ترجمان

مؤرخ ۲۹ جوزا ۱۳۴۸ خورشیدی برابر با

 ۱۹ جون ۱۹۶۹ میلادی

یکطرف

بسته ام با نازنینی  عهد  و  پیمان  یک طرف

میروم همراه  او  فردا  به  پغمان   یک طرف

جای های خوب زین پس قرغه واستالف است

کوه یکسو، رود یکسو ، سبزه میدان یک طرف

باغ   بالا  را   اگر  بینی   تو  در  این  روز ها

غنچه میرقصد به همراهِ  گلتسان  یک  طرف

یک صدی یا دوصدی هرجا که مصرف میشود

پیش خود می گیرم اینها را  بتاوان  یک طرف

هر قدر در  زندگانی   دیده ا م  رنج  و فشار

نیستم از کرده  های خود پشیمان  یک طرف

دوست یا دشمن  اگر عیب مرا گوید  چه غم

طعنه ها را می نهم درطاق نسیان یک طرف

عشق خود را تازه میخواهم بهرنحوی که هست

تا که باشم  از  غم  و  اندوه  دوران یکطرف

خانه ام  غمخانه  را ماند به  فکر و زعم  من

مادر  اولاد هایم   چشم   گریان   یک طرف

طفلکان  از کاغذ  و خط و قلم گویند و بس

بابه ام صحبت کند  از کشتمندان  یک طرف

عدهء  از  طفلکان  من که  شوخی می کنند

مادرم  افسانه  می گوید  باوشان یک طرف

منکه یک ساعت به طبع خود نمی خواهم ملال

روزوشب اندردل من هست  ارمان یک طرف

شامگاهان   را  به  رستوران   خیبر  می روم

می نشینم  گرم هر ماه با رفیقان  یک طرف

یطرف ساز سرود و یکطرف  عیش و نشاط

در مقابل  چهرهء  زیبای  خوبان  یک  طرف

کسب وکاری نیست چون مشغوف دراین مملکت

منحرف میداردم هر لحظه شیطان یک طرف

میر محمد امین مشعوف

18 فوریه
۱ دیدگاه

ای آزادی !

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۹ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ای آزادی !
زیر برف کدامین زمستان
خفته ای
که آرزو هایت
هنوز
به امتداد
فصل یاءس و نامیدی
یک به یک
رنگ باختند
و من به کدامین کتاب
ایمان بیاورم
که مرا به جرم
پرواز
حلق آویز نکنند.
میترا وصال
۱۴ فبروری ۲۰۲۴ 
لندن 
18 فوریه
۳دیدگاه

خلوتگاه

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خلوتگاه

 در خلوتگاه گرم و تاریک

 دستانم را ربودی

 و قلم ها ترا می سرایند تند

 و نفس هام را می شمارم

 تا آخرین نواهای پر طلاطم

 آهسته آهسته در زمزمه هات می خوانم

 ثبوت یک عشق را

 و افسانه ی یک هم آغوشی را

 تقدس جفت گیری

 همان عبور از تاریکی هاست

هوس تو داشتن قصه ی زنده شدن دوباره

 در کوچه های خلوت یک احساس

 من در تو آمیخته ام

 من در تو از خویش رسته ام

 و من در تو پیوسته ام

 و می سرایم …

 و گیسوانم در پیچ و خم هاش

 نوازش انگشتان ترا می شمارند

و خفاش شب به بوی تو عادت دیرینه دارد

 و نگاه هاش ترا در بی خوابی هات دنبال می کند

 و من همان عابری هستم

که از کوچه نگاهات عبور می کنم

هماطرزی

نیویورک

 ۱۴ می ۲۰۲۳

18 فوریه
۳دیدگاه

مخمس

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مخمس

درمانده‌ ای  روز و  روزگار ایم همه
در ماتم و  غصه  سردچار ایم همه
زخمی ز اسید  و  زهر مار ایم همه
ایستاده  به زیر  چوب دار ایم همه 
بر مُردن خود لحظه شمار ایم همه 
——————
باران و بهار و رنگ و بو از ما رفت
جام می وساقی و سبو از ما رفت
شاًن و شرف و نامِ نیکو از ما رفت 
در  عالمِ  هستی  آبرو  از  ما رفت
آفت  زدگانِ  شامی  تار ایم  همه 
——————
در پیشِ خدا و خلق  بازنده  شدیم
بر بنده‌ ای بندی بنده ما بنده شدیم 
با زهر فساد هر که  آکنده  شدیم 
والله که به پیشِ شرم شرمنده شدیم 
واپس شده جنسِ  نابکار ایم همه 
——————
یک بر دیگری دام و کفن می دوزیم 
در آتشِ جهلِ همدگر می سوزیم
از فتنه‌ ای دشمنان  نمی آموزیم
هر روز ز  روزی  دیگری بد روزیم 
گویی که  ز  منبع  نقار ایم همه 
——————
در ب ینِ  کلاغ  ها قناری  چه کند 
در فصلِ خزان عطر بهاری چه کند 
بر مرده هزار عذر  و  زاری چه کند 
بر شوکتِ  رفته غمگساری چه کند
رسوا  شدگانِ  بی  دیار ایم  همه 
—————–
پاها همه سر سر ها همه پا باشد 
بدبختی و رنج  و غم  هویدا باشد 
هر جای جدل و جنگ و دعوا باشد 
هر  گونه   شقاوتِ   مهیا   باشد 
با خنده به روی خود نیار ایم همه 
——————
کس گوهرِ ما به مُشتی خاکی نه خرد 
خونِ جگر و سینه‌ ای چاکی نه خرد
این درد ز  هر که  انفکاکی نه خرد 
این شام سیاهیء  تابناکی نه خرد 
بازنده‌ ای  بازیی    قمار ایم همه 
——————
با چُرت و خیال  کاری  دنیا  نشود
بی چقمقِ عشق شعله بالا نشود 
بی مریمی زندگی  مسیحا نشود
آیینه تمیزی  زشت  و  زیبا نشود 
پندار که با  هیچ  شکار ایم همه
——————
ناچار و پریش و خانه  بر دوش شدیم  
از زخمِ کدورت هر که مخدوش شدیم 
نادیده جمالی رفته  بیهوش شدیم
بی آنکه خزان شود  خزان پوش شدیم
چشم بر رهی صبحِ نوبهار ایم همه 
——————
افسوس که ختمِ قتل و آشوب نشد 
دزدانی  سرِ  گردنه  سرکوب نشد 
اهلِ دلی در مقامی منصوب نشد 
صد نامه به لب رسید و مکتوب نشد
محتاج به  لقمه ای  نهار ایم همه 
—————— 
از هر طرفی به جان  ما  تیر رسد 
از چشم و زبان هر که تحقیر رسد 
همیاری به گونه های  تزویر رسد 
دَم   نازده   واژگان   تکفیر  رسد 
بر دشمن و دوست جان نثار ایم همه 
—————— 
محمود ز علم و عشق پرچم داریم
باغی ز  کلامِ  نیک  و خُرم داریم  
در عالمِ هستی مان دو عالم داریم 
ابیاتِ بلند و نغز  و  محکم داریم 
هرچند به خون فتاده زار ایم همه
—————————— 
احمد_محمود_امپراطور
سه شنبه ۲۴ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی 
۱۳ قبروری ۲۰۲۴ میلادی 
18 فوریه
۱ دیدگاه

تصویری از متملق

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

اقتباس از :

شماره دوم – سال اول جریده  ملی بیطرف فکاهی ، سیاسی، انتقادی و اجتماعی ترجمان

مؤرخ ۵ ثور ۱۳۴۷ خورشیدی

۲۵ اپریل ۱۹۶۸ میلادی

تصویری از متملق

دلا بگریز  از آن بر  گشته ایام

که در  راه تملق  می زند گام

تنور گله اش  پر  آتش  حرص

نماید  پخته ، تا   اندیشهِ  خام

زند بر سینه  سنگ نوعخواهی

ولی بیچاره ، از چوبش در آلام

ز رنگ و چابک و روباهکار است

به  مکاری  نماید  شیر  را  رام

به لشمی ها بود چون آب صابون

به الفت ها مثال   لًنگِ  حمام

به محفل هیچ مقدارش  نباشد

بود چون  میهمان ِ   نا  بهنگام

به نمامی  نماید  شام   را روز

به غمازی  نماید  روز  را  شام

نمی آساید   از   نیش  زبانش

کسی از بد گهر  تا نیک فرجام

دو رویی عادت دیرینهء اوست

که ترکش با مریضی یابد انجام

به این بی آبرویی همچو آبست

که شکل دیگری گیرد به هرجام

رفیق گرگ و همراز  شبانست

چنان کز هردو بیند لطف و اکرام

بهر کس شیوهء مخصوص دارد

ازین ره کرده حاصل شهرتِ عام

چنان دارد به  فن  خود مهارت

که بگرفته است از ابلیس انعام

مزاح  او  دروغ  و  فتنه جویی

نشاط  او که در ره گسترد دام

سلام او به حاضر عرض مطلب

کلام او به غایب فحش و دشنام

سرودش بیقرار های « کلبی »

غم او کز چه مقصود است آرام

دعایش   مدعای   وام خواهی

ف نا  بهرِ   طلب   ناکردن وام

کسی کاورا چنین خوی است و عادت

کجا ، مصلح ! وطن گیرد از او کام ؟

میر زمان الدین مصلح هروی

17 فوریه
۱ دیدگاه

دنیای رنگ رنگ

تاریخ نشر: شنبه ۲۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دنیای رنگ رنگ

کردیم خطر چو تنگ  گرفتیم در بغل

 شیشه به سالِ سنگ گرفتیم در بغل

 افتاده بودلاشۀِ احساس ما به خاک

 تن  را  به پای  لنگ گرفتیم در بغل

 برجبهۀِ قشنگِ قلم، پشت کرده ایم

 تا جعبۀِ  فشنگ  گرفتیم   در  بغل

 سالانه فصلِ بوقلمون واردیده ایم

 دنیای  رنگ  رنگ  گرفتیم  در بغل

 دل ها چوشد رها ز سرِگیسوانِ صاف

 زلفینِ  چنگ  چنگ گرفتیم در بغل

 ازشهدِ روزبهی، قدحِ ماچوشد تهی

 خُمِ  پُر از شرنگ  گرفتیم  در بغل

 تیغِ جنون وجهل به قتل وقتالِ خویش

 کارا تر از تفنگ  گرفتیم   در  بغل

 ماهم پی خرابی  دیوانِ کاخِ ظلم

ترواژه ی  کُلنگ  گرفتیم   در  بغل

 صلحِ موقّت است، که آرام گشته رام

صیدی که ما به جنگ گرفتیم در بغل

 مِرکِل به طعنه گفت سرِراه بود حجاز

 ما تا  سرِ فرنگ  گرفتیم  در  بغل

 علی احمد زرگرپور

آلمان

مِرکِل ” صدراعظم آلمان

17 فوریه
۱ دیدگاه

خالی از آشفتگی

تاریخ نشر: شنبه ۲۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خالی از آشفتگی

نکشیدیم  اگر خار   غم  از   پای کسی
نشدیم  باعث درد سر و  سودای کسی

ما به  پای  خرد  خویش  روانیم  مدام
ننشستیم   به   امید  و   تمنای  کسی

بی بضاعت بُدیم و  رشک نبردیم باری
به مقام و حَشَم و ثروت و دنیای کسی

متقاضی نشدیم از کس و ناکس گاهی
گر  ندادیم  جوابی  به  تفاضای  کسی

ما به  کوری حسودان ننشستیم از پای
گر نشد باز  به  ما  دیدۀ  بینای  کسی

نزدیم  بر  در  هیچ کس انگشت طمع
نیستیم خادم و یا رهبر  و مولای کسی

رهنورد  ره   آیین   خودیم   و   نزدیم
طعنه برصومعه و دیر وکلیسای کسی

جز خدا  در  همه احوال  نداریم هرگز
با دل  خالی از آشفتگی  پروای  کسی

مرحوم استاد صابر هروی
 حمل ۱۳۷۲

کابل  – افغانستان 

17 فوریه
۳دیدگاه

زندگی آخر سر آید

تاریخ نشر: شنبه ۲۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

زندگی آخر سرآید

زندگی  آخـر  سـرآیـد ، میهـنم  هجـران تو

کرده است دیوانه ام، جنگ  بی پایان تو

از برت تا دور بگشتم ، کشـور زیبـای من

خون دل خورده و باشم دائماً ، حیران تو

ازولادت تا به ترکت ، دل  ربودی از برم

زآنکه دورم ازبرت،گشتـه  ام  گریـان  تو

گر بمـیـرم دامنـت، یابـم  حیـات نو ز سـر

زنـدهء جاویـد باشد،آنکه اسـت دامـان تو

 همچومجنـون گشتـه ام،ازیـاد زیباکشورم

 تـیـره روزم از فــراق ، آهـــوان نــالان تـو

  دوردنـیـا گربگردم،هـیچ جایی هم نه یابم 

چهــرهء زیـبـا رخـانِ ،  دخـتــرِ شـغــنـان تو

بـی قــرارم از فـراقـت ، مأمـن اجـداد مـن

چـون غـزالان رمـیـده ، باشـم سرگردان تو

زآنکه ازآب وهوای،جانفزایت بی بهره ام

گـشـتـه ام بـیــمـار و زارِ، تـپـهء پـغـمـان تو

خواهم از خالق نماید،لطف بی پایـان خود

تا شوند نابود زریشـه، جملگی خصمـان تو

بی قـرارم دلـفـگارم، چونکه دورم از وطن

  ظـالـمـان ملـیـونراننـد،ازخــون یـتـیـمـان تو 

حیدری خواهد زیزدان،تا که باشد خدمتت

وآنگهی جانش ســرآیـد،سـایـهء فـتــان* تو

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۱۰ فبروری ۲۰۲۴

سدنی – آسترالیا

* فتان_زیبا ودلفریب که با زیبائی خود مردم را مفتون سازد