۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

10 فوریه
۱ دیدگاه

دلِ صاف

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دلِ صاف

قلم برگیر ! نویس ! برصفحه لوح 

توخواهی آنچه هست درقالب روح

بیرون   از  آن   نبینی  ذره  چیزی

بدون   اذن   او  از  جای   نخیزی

ترا عقل  و شرف  از بهر آن است

علیه   نفس   شیطانی    ستیزی

در این  عالم  تو می بینی  لذایذ

تراست  در  برسی  از آن  غرایض

تحمل  با  تعمق   باد  در  توانت

یگانه  تیر عدل  باد   در   کمانت

مشو مغرور که  تو افسرده حالی

اگر چه  هر زمان  پر قیل  و قالی

سخن  پاکیزه  گو   از   بهر  اِعزاز

که   تا  باشد  تمنای  تو  دمساز

به  پشت جاه  و اموال تو نگردی

یقین می دان که درعالم تو مَردی

دماغت  از  رذالت  دور  میساز !

که  تا  با مٌجرمان نگردی تو  انباز

بزی (خشنود) تودر این دیر پراِسرار

دل صاف  تو  بِالحق   دارد  اِقرار

عبدالکریم خشنود هروی کهدستانی

مقیم شهر کییف اوکراین.

ـ
09 فوریه
۵دیدگاه

بیچاره گک

تاریخ نشر: جمعه ۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بیچاره گک

صــدقه میشم قامت  و رفتـــارته 

غمـــــــزه و ناز و  شیرین گفتارته

بـــا حریفــــــانم نکن لطف نظـــر

بسکلان  این رشتــــــه ی  ناکارته

بی مــروت بودنت مطلوب نیست

میکشی بیچــــــاره گک  دلـــــدارته  

نیست انصافی چنین با من نکن

مختفی  ســــازی  چـــرا رخسارته 

انتظاری  بــــرده  کـــارآیی  ز من 

ده تو  پایـــان این  همـــــه آزارته

از پریشــــان حالی  و درمانـدگی

بوســــه می گیرم  جـــغِ دیـوارته

باز بر یاد همـــان روز های  دور

بر تنــت کن جامـــــه ی  گلدارته

می کنم تشمیـــم عطر پیــــکرت  

روی چشــم من  بمــــان  پیــزارته 

تا رویـــم هر دو به گلگشت چمن

زهــــره کف بینـــم  جمع  اغیارته

در تن من جای زخـم تازه نیست

مرهمــــی ده محمــــودِ اوگـــارته

بامداد سه شنبه ۲۱ دلو ۱۳۹۹ خورشیدی

که برابر میشود به ۰۹ فبروری ۲۰۲۱ ترسایی

سرودم 

احمد_محمود_امپراطور

09 فوریه
۳دیدگاه

مخمس بر غزل استاد شهریار شاعر شهیر ایران

تاریخ نشر: جمعه ۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 مخمس بر غزل استاد شهریار

شاعر شهیر ایران

به عمرم جستجو کردم  که یابم کامرانى  را
ندیدم غیر  اندوه من نشاط و شادمانى  را
برانداخت  چرخ گردون صد بلای ناگهانى را
جوانى شمع ره کردم که جویم زندگانى  را
نجستم  زندگانى را و گم  کردم  جوانى  را

دریغا رفت جوانی ام  به پیری دربدر گردم
کجایی ای جوانی تو، که با تو همسفر گردم
به هرکاری نهم من رو به آن کارش ظفرگردم
کنون  با  بار  پیرى  آرزومندم  که بر گردم
به  دنبال   جوانى  کوره  راهٌ  زندگانى  را

میان بستم به بزم یار غلام و برده را مانم
به عشق او وفا دارم نمک  پرورده را مانم
مرا دام هوس پژمرد و دل افسرده را مانم
بیاد یار  دیرین  کاروان گم  کرده  را مانم
که شب درخواب ببیند همرهانِ کاروانى را

انیس و غمگسار و مونس و اى مهربان دل
به کس کى میتوان گفتن ز اسرارِ نهانِ دل
حدیثِ شور و شیدایى و فریاد و فغانِ دل
سخن با من نمی گویى الا ای همزبانِ دل
خدایا با کى گویم شکوهٌ  بى همزبانى را

لقاى  ناب  جانان کو که یار مهربان دیده
بگو آن عیش دوران کو،که آن شیرین زبان دیده
کجا دیدید عاشق را که از عشقش امان دیده
نسیم زلف جانان کو، که چون برگ خزان دیده
به پاى سرو خوددارم هواى جانفشانى را

خردهرجا که لافد بهره دارد ازصفاى جان
صفاى دل اگر خواهى بنگر در حیاى جان
تن آدم شریف گراست باشد در بقاى جان
به چشم آسمانى گردشى دارى بلاى جان
خدا را بر مگردان  این   بلاى  آسمانى را

مرا یار وحبیب و یاور این همزبان  گفتن
کجا مانند شعر شهریار شعرى توان  گفتن
جلال شعر نکویش را به اوج آسمان  گفتن
نمیرى شهریار ازشعر شیرین و روان گفتن
که  از آب  بقا جویند  عمر جاودانى  را

سید جلال على یار

۸ فبروری ۲۰۲۴

 ملبورن آسترالیا

09 فوریه
۱ دیدگاه

خون عشق و محبت

تاریخ نشر: جمعه ۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خون عشق و محبت

بیا که دامن صحرا سبز  و رنگین است

بهــار نـاز طـبـیـعـت  غـرق آ ذیـن است

به هر طرف نگری مرغکان می خوانند

چو نغمه های خوش دلبران شیرین است

در ایـن غـریب دیار بـه چـنگ اقیانوس

هوای سنبله چون حوت وفروردین است

بـه روی مـاسـۀ دریـا قــدم زدن بـا یـار

پـر از تـرنّــم امـواج چین در چین است

بـه خلـوتی  که رهـا میکـنـیم دل ها را

شـمیـم رازدل وگفـتـمان دیـریـن است

به باغ و راغ و چمن تاکنیم سیروسفر

چو یادمکتب بهـزاد بـس نگارین است

دل از رفاقت دل مست و شاد می گردد

که خون عشق ومحبت در شرایین است

کهـن سـرو دل آراسـت سـنـبـل وحـدت

که عـمق ریـشۀ ما در نهاد پیشین است

به پـیـش هـرقـدم ات بـاغ گل بیفـشـانم

چرا که دامن دل پرگلاب ونسرین است

حـریـم خلـوت دل را کـنیـم حجـلۀ شـاد

به گونه یی که شایان رسـم و آیین است

بیا که چهــرۀ گـردون را کـنـیـم مقـبـول

به خامه یی که زنیزارحال وپیشین است

زیادمان نـرودعشق و دوسـتی هرگز

زیار غمـزه و ناز و زدل تمکین است

اگـرچه میهن آتـش گـرفـته ویـران است

دلم به تابش  خورشید خلق خوشبین است

زنــد بـه قـلـعـۀ بـرفـیـن ظـالـمـان آتـش

که آه سـیـنـۀ ســوزیــدگان آمـیــن است

شب سـیاه سـتم می شـود سـحـر روزی

خدای مهروخرد همنوای مسکین است

جهان بـه شـکل نوینی اگـرشـود تنظیم

رهـایی ازقلل و بـنـد نـیـز تأمیـن است

رسول پویان

۱۸ آگست ۲۰۲۳

08 فوریه
۳دیدگاه

ناتوانی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

نا توانی

 شـدم هشتاد وشش در دهـرفـانی

نـکــردم  کــار  نیـکــو  در  جـوانـی

جــوانـی   و  زمــان   تـنـدرســتــی

گـذشـت  بیهـوده ، حـالا نـاتـوانـی

خـدا یا !لطف کـرده یاری ام  کـن

وگـرنـه  بیحاصل ، ایـن  زندگـانـی

کـریمـا!  بنـدهء عــاصی  مـنـم من

اگـر بـخـشـی  مــرا  از  مهــربـانـی

الـهـی! از کــرم ، عــفــو گـنــا هـام

نمائـی چـونکه هـستم، زار وفـانی

به عرش وفرش وکرسیت خـدایا!

بـری ام بی گنـاه زیـن دهـر فـانی

هـمیـشـه “حیدری“چـشـم امیـدش

بـه لـطـفـت بـوده و، بهـتـرتودانی

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲۳ جنوری ۲۰۲۴

سدنی

08 فوریه
۳دیدگاه

نیلوفر وحشی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

نیلوفر وحشی

در برکه عشق –

نیلوفران وحشی

و گیسوان باغ –

در شکوه و مستی

و من لختی شاته هایم را

با گلهای نیلوفر می پوشانم …

هنوز دهانم بوی مستی دیرینه دارد

اگر وجب وجبم را می شناختی

با من چنین بیگانه نبودی

و بیزاری من از تو

بیقراری عشق است

در ستون های محکم زندگی

هر بار بتو می اندیشم

فرار از حقیقت هاست …

غربت را دوست دارم تا در بغلش شنا کنم

و در عبور از کوچه های بیقرار

سبد بیقراری هایم را رها کنم

و خود را عاشقانه

از سرزمینم جدا کنم

تو در گلوی عشق گیر کردی

و من در لب های عشق جاودانه ام

لبخند من به زندگی

دهن کجی ی عشق است به روزگار

و در طراوت یک صبح بهاری

هنوز عاشقم و بیقرار

و هنوز در نفس هام میدوی

و تیک تاک قلبم

همنوا با قدم های عاشقانه ات است …

هما طرزی

…. نیویورک

 ۱۴ می ۲۰۲۳

از مجموعهِ رقص شگوفه ها

 

07 فوریه
۸دیدگاه

هوای عشق

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

هوای عشق

هوای عشق  رسد  از  هجومِ جولانش 
گلِ  بنفشه   بروید   ز  گردِ   دامانش
به سرزمینِ غرورش کند  کرشمه و ناز
ز بلبلانِ   هوس  پر   بُود   گلستانش 
به ناخنش زده از رنگِ خونِ دیده ای من
به جلوه برده دلم جسمِ نیمه عریانش 
دگر تمامِ صفاتش ستودنی ست ولی
خدا عوض کند آن خویی  نابسامانش 
دلم به سیخِ  جفا  می زند گلابی من 
ز خنده  پُر  بُود  اما  گلابِ  خندانش 
به من نمانده مجالِ نفس  کشیدن را 
خطِ مقدمِ جبهه  است تیرِ  مژگانش
من عاشق هستم و او نازنینی  بی پروا  
گرفته او  جگرم  را  به   زیرِ دندانش
جنون  خیالم  و  پروازِ   آتشین  دارم 
چو  آفتابِ  فلک  می کنم چراغانش 
ز مالکِ دو جهان التماس من این است
نه بینم هیچ زمان  دیدگان  گریانش 
دلشکسته ای محمود را نشد مرهم 
یکی نگشت که گوید دیگر مرنجانش
———————— 
چهارشنبه ۱۸ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی 
 ۷ فبروری ۲۰۲۴  
 
احمد_محمود_امپراطور
07 فوریه
۱ دیدگاه

خورشیدِ عالمتاب

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خورشید عالمتاب

بگو ای مرد !

ای مردی از تبار همه عاشق

ای در تو جاری همه خون شقایق

بگو ای مرد من ! 

ای کوه ایستاده!

ای کهکشان بی نیاز!

ای خورشید عالمتاب !

بگو ! 

با من بگو !

کدام اندوهی ترا با خودش برد ؟

کدام طوفان کتاب عشقت را دزدید ؟

بگو ای مرد همیشه عاشق !

در کدام زمستان لبخندت را یخ بست ؟

که من اینگونه غریب شدم و پر ، پر

به انتظار یک لحظه لبخند تو .

میترا وصال

۳ فبروری ۲۰۲۴

لندن

02 فوریه
۷دیدگاه

اختاپوسِ وحشت

تاریخ نشر: جمعه ۱۳ دلو( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

اختاپوس وحشت
آفتاب  ما به  زیر  ابر  ها  افتاده است 
نامه ای تقدیر بر دست بلا افتاده است
دفتر گلزار را  روزی که بلبل  می سرود
حسرتا امروز زیر دست و پا افتاده است
بال  پرواز  همای  آرزو  بشکسته  است
کاروان گمراه و منزل ناکجا افتاده است
خاطر آسوده در افسانه ها باید که جست
لقمه ای نان از کف شاه و گدا افتاده است
شیون  زنجیر  استبداد  شد  تا نوحه گر
ناله ای مظلوم بر باد صبا افتاده است
ارزش خورد  و  کلان دیگر  ندارد  جایگاه
از وقار مرد و زن شرم و حیا افتاده است
آدمی غرق است در ابحار تشویش و جنون
چار اطراف جهان در ماجرا  افتاده است
تا قرار داد  طبیب و  قبر کن  شد پایدار
شد مرض بسیار و تاثیر از دوا افتاده است
نی تواضع نی تحمل نی مروت نی وفاق
پای اختاپوس وحشت هر کجا افتاده است
گویی بمباران اسرائیل  و جنگ غزه است
هر طرف از چارچوب خود خطا افتاده است
نیست فرجود به جز از  درگه ای پروردگار
شوربختی بسکه از ارض و سما افتاده است
از چنین فرعونیان  محمود باید داشت بیم
چون که از دست کلیم الله عصا افتاده است
——————————-
دوشنبه ۰۲ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی 
۲۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی
امپراطور
02 فوریه
۳دیدگاه

قیامت

تاریخ نشر: جمعه ۱۳ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

قیامت 

حال ما اصلا به غیر  از ما نمی ریزد به هم

حال  موج  آب  جز  دریا  نمی ریزد به هم

ما مهاجر های  آن  دنیاستیم  اینجا  غریب 

اهل این دنیا  چنین دنیا  نمی ریزد به هم 

ما   بقایای    فرو      افتیدن   دیروز  ها 

آنکه ازفرداست پس فردا نمی ریزدبه هم

انتظار آنچه از ما نیست ما  را  می کشد 

مرگ هرگز هستی ما را نمی ریزد به هم 

تا قیامت طفل نادانیم و در گهواره خواب 

مردعاقل هرچه بی پروا نمی ریزد به هم 

رایگان دانیم اشکی را که جان پرورده است 

هر که داند قدر دُر بی جا نمی ریزد به هم 

احتمالا   با   خدا  یکجا قیامت می کنیم

جمله دنیا را یکی تنها نمی ریزد  به هم 

باغبان هم مهر باگل ها اگر دارد به دل 

هیچ گاهی باغ آن گل ها نمی ریزد به هم 

نیست تقصیر من ار دل می کند دیوانه گی

هیچ غیر ازعشق این شیدا نمی ریزد به هم 

شکیبا شمیم

02 فوریه
۳دیدگاه

غرقه

تاریخ نشر : جمعه ۱۳ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

غرقه 

                                 به یار

و آبشار

پر صدا سرازیر می شود

شر شر آب

دریاچه دلم را نوازش می دهد

و سنگ ها

نرمتر از مخمل ابریشمی

دریاچه را نوازش می دهند

و من در رحمت تو غرقم 

 هما طرزی

نیویورک

۹ جنوری ۲۰۱۴

02 فوریه
۱ دیدگاه

” سودابه ” دخترِ صدای من

تاریخ نشر : جمعه ۱۳ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

 “سودابه”، دختر صدای من

صدای من ، صدای آزادی یست

 که هر چه بیشتر خفه اش کنی

 دوباره جوانه میزند

 و عطر زندگانی میدهد

 در صدای من

نبض نفس های” تهمینه ” 

می تپد

 در صدای من

“رودابه “یست

 که ترا به اسارت می کشاند

 پرواز” سیندخت” صدای من

 آغاز ویرانی توست

 “سودابه”، دختر صدای من

 در انتهای این عصر جهل

 آزادی و برابری را

فریاد دارد

در صدای من گل عشق “رابعه”

 پیچان پیچان است

 صدای من، صدای ترس نیست

صدای من به بلندای” پامیر “

 استوار می ایستد

 و ترانه ی زن زندگی آزادی را

میسراید

و تو از جهل مرکب خویش

پایین بیا

 ترا با من مقایسه‌ای نیست

 که من سر به آسمان دارم

 و تو سر به زیر خاک

 مرا به عمق

 نر بودنت

جهالت ات

 به صحبت

 دعوت کن

 که مهرم

 را به چشمان نفرین بار تو

 بریزم

 تا

زندگی را

 نامم را

 هویتم را

 و حضورم را حذف نکنی .

میترا وصال

۲ فبروری ۲۰۲۴

لندن

01 فوریه
۱ دیدگاه

بختِ سیاه

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۲ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

بختِ سیاه

با   ابر  هاى  تار  ربودند  ماه  را 
بردند  از   ستاره   سرودِ  نگاه  را 
آلوده بود دامنشان از فریب و مکر 
در راه ما همیشه  نشاندند چاه را
بر بال هر پرنده نشانِ  شلاق بود 
بستند بر قفس همه حکم گناه را 
ایستاده بود دربرِ او چهره ى خودش 
با هر نفس شکست در آیینه آه را
ازکوچه هاى خسته ى بن بست مى رویم
ما خلق گم شده که ندانیم راه را
رقصیده بود تا دمِ مرگش به روی دار 
هر زن که داشت چادر بخت سیاه را
شگوفه_باختری 
ملبورن – استرالیا
01 فوریه
۱ دیدگاه

پرچمِ عشق

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۲ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

پرچمِ عشق

شکستی له شدی همواره در تبعید می فهمی
مرا وقتی که از غم شانه ات لرزید می فهمی

هوا  آلوده‌  یا   تازه   ،   ندارد   فرق  چندانی
زمانی که نفس درسینه ات حبسید می فهمی

اگر  آمد   شبی   از  پنجره   پروانه ای   تنها
به دورت عاشقانه  پر زد و چرخید می فهمی

فقط  تو  با  سکوت   چشمهایم  آشنا هستی
بگویم یا نگویم صاف  و بی تردید می فهمی

منی که بر صلیب زندگی   بار گناهم   ریخت
ندارم حاجتی  بر توبه  و   تعمید  می فهمی

اگرچه   پرچم  عشق  تو   را   پایین  نیاوردم
مگر چشمت مرا هرگز  نمی فهمید، می فهمی

برای آمدن  دیرست  اما   یک  نفر می گفت
ندارد  انقضای  عمرمان   تمدید  می فهمی

مریم_سپهر
تهران  

۲۹ میزان(مهرماه) ۱۴۰۲ خورشیدی         

01 فوریه
۱ دیدگاه

منطقِ دل

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۲ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

منطق دل

هـنــوز  نـای  نیـســـتـان آرزو    نـال است

نـوای دل نـه عـربـدۀ قـیـل  و  قـال است

سکوت راگ سحر را ز دل کنید احساس

که پر ز نغمه و آواز تال و  تینتال است

دلی که عـشق حقـیـقی در آن زنـد آتـش

هماره پرشرر وشـور ومستی وحال است

بـیابـیـا که دو دل قـصه هـای  نـو دارنـد

اگرچه گیتی گرفتارجنگ و  جنجال است

دل ار دعـوت دل  را کـنـد ز  دل روشن

دگرنه جایی به ابهام و جادو وفال است

سرشت رابطۀ عشق ودوستی درچیست

خلوص و حرمت دل بی ریا و اغفالست

فریب چهرۀ صیاد را  مخور ای  دوسـت

که دام درپس آهوی پرخط و خال است

بدا که عـشق و  هـنر را  تجارتی  کـردند

مرام سـلطۀ قــدرت ثـروت و  مال است

اگر بخشش ولطف و کرم به خرواراست

ولی حساب تجارت به انس ومثقال است

خلوص عـشق حقیقی در سیاست نیست

چرا که منطـق دل در  کلام ابـدال است

ز اهل مشرب دل درس  عشق آمـوزیـد

حـدیث مکتب افـراط درس  ابطال است

ز سـرّ عـشـق چه دانـد  مـدعی ، هیهات

که غرق ظاهر افعال ونقش تمثال است

دلـی که در خـم زلـف سـیه فـتـد در دام

همیشه درطپش وروی موج زلزال است

ســرایـشـی نکـنـد  ســاعـتــی  دیجـیـتـالی

بـه گـوش دل هـنـوز نغـمـۀ گـریال است

مفیدعـمری که کـوتاه و مخـتصـر باشـد

هزار مرتبه بهتر ز  هیچ صد سال است

نهـال تـازه که در  بـاغ  می زنـد  لبـخـنـد

بـرای دادن بار و  ثمـر خـوشـحال  است

میان پخته و نارس فـرق در عـقل است

درخت پیر اگر میوه هـای آن کال است

حـماســه از  دل  تاریـــخ  ســر کـنـد بـالا

هنوز قصۀ جمشید و رستم و زال است

کـهــن تبـسـم تاریـخ می کــنــد دل شـاد

هماره شعروشعور وطرب برحال است

رسول پویان

۱ جنوری ۲۰۲۴

01 فوریه
۵دیدگاه

وطنم !

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۲ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

وطنم !
وطنم !
وصف زیبایی تو‌ آنقدر زیاد است 
که در سروده سپید من 
 نمی‌گنجد
بهترین واژه‌ها را باید نوشت
قشنگی‌ات!
 کابوس سنگ‌ها را می‌شکند
 آب و هوایت 
 بر قامت درختان سرود عشق می‌کارد
 سکوت برگ!
 چتری نوازشگری‌ست
بر عابران که با لبخند کوه 
صخره ها را بالا می‌روند
 نشسته اند به تماشای انگشتان آب
دست از عکاسی بر نمی‌دارند
 بر زیبایی وطنم !
جهان خیره مانده
 عاقله قریشی
ملبورن – آسترالیا
01 فوریه
۱ دیدگاه

زنانِ قهرمان

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۲ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

تقدیم به زنان سرزمینم

زنانِ قهرمان

گُل به صحرای جهان بودیم و بس 

شور و شوقِ باغبان بودیم و بس 

بر گُذَرهایی  که  راهش  تیره بود 

همدل و  همرهِ جان بودیم و بس 

در    سراشیبیِ      راهِ     زندگی 

صبحِ فردا را  نشان بودیم  و بس 

بر  کویرِ  خشک  و  بیجانِ   حیات 

ما  بهارِ   جاودان  بودیم   و  بس 

ما به زندانی که نامش  خانه بود 

خوش نما نقش جهان بودیم و بس 

در   غریبانه   ترین    شامِ   زمان 

همچو باران  مهربان بودیم  و بس 

هرکجا سَقفش  خمید  بر  ما بدان

ما  بلندِ  آسمان  بودیم   و   بس

گرچه سرکوب گشته ایم در هرزمان

ما  زنانِ   قهرمان  بودیم  و  بس

پروانه شیرین سخن

۱۱ دلو(بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی

31 ژانویه
۱ دیدگاه

لب خندان کابل

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۱ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

لب خندان کابل

بنازم  بلبل  خوشخوان   کابل
بمیرم  کاش  در  دامان   کابل

سرو جانم به قربانش بسازم
اگر روزی شوم  مهمان  کابل

ز هجرانت همیش در ناامیدی
بمیرم   از   غمِ    پنهان   کابل

فدای دشت  های لاله زارش
هوای   تازه ی   پغمان   کابل

از  این  ماتم  اگر  روزی  براید
برویم  گل   تن   ویران    کابل

چه خونین گشته است دریای کابل
ز اشک چشم خون باران کابل

خداوندا   همه   چور  و  چپاول
فتاده  هر  یکی  بر  جان  کابل

الهی  حاجتم  را   تو   روا   کن
ببینم   من   لب   خندان   کابل  

    عالیه میوند 
فرانکفورت – جرمنی
۳۰ اگست ۲۰۲۱

 

30 ژانویه
۳دیدگاه

سنگِ آسیاب

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۹ دلو (بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سنگ آسیاب

آستینم   مار  داشت ، بی خبر از مار من

می شگفتم  مثل  گل  ، در کنار  خار من

زندگی یعنی همین ، خوب و بد یک ره روان

او به  پنداری  روان  ،  با  دگر  پندار  من 

می رسد گاهی شبی ، کو ز دوزخ داغ تر 

نیستم دیگر به جز ،  گریه  های  زار  من 

می رود  اما  شبی  ، کو ز دوزخ  داغ تر 

با دلِ رفته ز دست ،   باز هم  دلدار  من

ای فلک سنگت بزن  ، نیستم شیشه دگر 

نی صدای  ناله ای  ،  تلخ ِ  ناهنجار  من 

رنگ کاغذ می پرد ، گر نویسم شرح خود 

زهر ریزم  در قلم  ،  باز  هم  خروار  من 

راز این دیوانه گی  ، کس نداند جز خودم 

باز هم یک  پرتگاه ،   باز  هم  تکرار من 

آه باز افتاده ام  ، کیست  تا دستی دهد 

کیست  درمانم  کند ،  باز هم  بیمار من 

زیر  سنگ  آسیاب  ، آرد  گشتم  بار  ها 

باز قد  بالا  شد  و  ،  باز  در  انبار  من 

باز هم غم رو برو ، پشت سر ، دیوار شد 

می رسانم خویش را ، بر  سر  دیوار من 

باز هم آتش زدن ، باز هم  هی  سوختن 

باز هم بیچاره گی  ،  باز  هم  ناچار من 

می خورم  اما  قسم  ،  بر  حریم  باورم 

گر چه سر بشکسته است، می شوم سردار من 

زندگی  لیلام  کرد  ، این  من ِ  ناکام  را 

می خرم خود ر ا خودم ، از سر بازار من 

شکیبا شمیم

30 ژانویه
۵دیدگاه

تیغِ الفت

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

تیغ الفت
در دل بی تاب  من امروز تاب   دیگر است

آسمان  خاطرم  را   ماهتاب   دیگر  است

شاعرم خو کرده با آتش بس  و  با انقلاب

بعد هر آتش بسی یک انقلاب دیگر است

نیست آسان  آبروی  من  بریزی  ای عدو

می‌رود هرچند آب از چشمه آب دیگر است

باغ عشق من ز گل چیدن نمی گردد تهی

غنچه ء دیگر شود باز و  گلاب دیگر است

دل خراب عشق دلبر می شود  هر دم ز سر

هر چه آبادش کنم  بینم خراب دیگر است

برگ برگ هر درخت  از صد کتاب آورده  حرف

هر چه بشماری  هزاران  سر کتاب دیگر است

بی ستاره   کهکشان  باورم  هرگز  مباد

ابر طوفان هم کند باز آفتاب  دیگر است

از درون زخم احساسم حلاوت می چکد

تیغ الفت چون بُرُد آن التهاب دیگر است

شکیبا شمیم

30 ژانویه
۱ دیدگاه

گفتگوی عاشق با معشوق !

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

گفتگوی عاشق با معشوق !

دوش  اندر  بـاغ  دیدم   دلربایِ   خویش  را

آن  مه ی  زیبا  نمایِ  مه  لـقایِ  خویش را

گفتمش کی از لبِ خود شاد میسازی مرا؟

گفت بر من کم بزن‌ حرفِ جفایِ  خویش را

گفتمش از یک نگه دین و  دلم  را  برده ای

گفت : قربان کن دلِ درد آشنای خویش را

گفتمش تاکی کشم جور و جفایت را بجان؟

گفت تا وقتِ  که  یابی  با  وفای خویش را

گفتمش ازعشقِ تورسوای عالم گشته ام

گفت از ما چشم  گیر اینک نگای خویش را

گفتمش بیتو مرا این زنده گی بیهوده است

گفت از بهرِ خدا  کم  کن  صدای  خویش را

گفتمش پنهان شبی آیم به سوی مسکنت

گفت نکشایم به رویت من سرای خویش را

گفتمتش شور و نوا و آهِ من  بشنو  بگوش

گفت پیش من مکن شور و نوای خویش را

گفتمش گر “انوری “از تو  بخواهد کام  دل

گفت از  الله  بخواه  هر  مدعای  خویش را

حاجی فریدالله انوری فکری

29 ژانویه
۱ دیدگاه

تشنه کامی ها

تاریخ نشر : دوشنبه ۹ دلو(بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

تشنه کامی ها

بار ها  گفتم    بدنیا   مست   حیرانت منم
چلچراغی  در    میان   هر  شبستانت منم

چون بنفشه سر فرو آورده ام  در راه عشق
گر کند سجده  به کنج   پاک   دامانت منم

چون  گرانسنگی  فتاده  در  رهی امید  تو
چون گهر  در ساحل دشت  و  بیابانت منم

بر   نمی  آید  ز  صحرای    غزالانت   غبار
چونکه  گرد   پای  آن   فوج   غزالانت منم

با که گویم شرح حال خویش  را شهناز من
در  گلستان   ادب   چون   عندلیبانت منم

مستی حسن  تو دارد  دامن  فیض  سوال
آنکه   می نالد  به  پای  کوی  جانانت منم

خورشید حسنت  همی  تابد  بدور  گردنت
منتظر    بر   دامن    صبح  گریبانت منم

از فروغ  آن  لطافت های  حسنت  سوختم
عا شق   شوریده ئ   پیدا  و  پنهانت منم

شوق  موج  زلف پیچان  تو دارد اضطراب
عمر ها   در  بستر   خواب  پریشانت منم

تشنه کامی ها مرا دارد در صوم  و صلواه
در   تمنای   همان    سیب   زنخدانت منم

همنشینی را  ازان معراج  حسنت  دیده ام
واعظی گشتم که اکنون  مرد میدانت منم
ملا عبدالواحد واعظی
۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی
۲۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی
29 ژانویه
۱ دیدگاه

قسم

تاریخ نشر : دوشنبه ۹ دلو(بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

قسم

به چکه چکه ی هر اشک بی بهانه  قسم

به تار موی  رها گشته  روی  شانه قسم

به  کفتران  خموش  نشسته  بر  لب  بام

پرنده ای که  نخوردست آب و  دانه قسم

قسم به قامت در خون نشسته ی خورشید

به آفتاب  که سر می زند  به  خانه قسم

به.  شوق   دیدن  یارم  نمی  برد  خوابم

به  درد  بی تب و  تاب  غم  شبانه قسم

به اشک های  غم انگیز  شاعرانه ی من

به شعله ی که ز دل می کشد زبانه قسم

به  درد   من   که  رفیقم  خود  خدا   داند

به  پاره  پاره ی  هر  زخم  جاودانه قسم

که  داغ   های    محبت    نمی‌رود   یادم

به این غزل که  شده آخرش ترانه قسم

مریم سپهر

۲۷ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ 

28 ژانویه
۱ دیدگاه

مٌرغِ دل

تاریخ نشر: یکشنبه ۸ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

مٌرغ دل

این چه  رازیست  ز  هوا  بوی  شفا  میاید

این چه عشق یست ز دل شوق وفا میاید

طلبم نیست به جز  از حرم  عشق و  صفا

محبوب   رفته ی   من   با   چه   ادا   میاید

منم    آواره    و     اندر    طلب    یار   هنوز

تن  من   لرزه  کنان  دست  به  دعا   میاید

درِ  دروازهِ  این  کلبه   ما   رو  به    سکوت

مرغکِ   خسته    دلم    روی    هوا    میاید

به جز  از  مهر  و  وفای  تو  نباشد  در   دل

چه  عجب   مرغک  دل  همچو  هما  میاید

مرغ دل مست و غزلخوان شده از فرط خوشی

غم  دل  کرده  رها  چه  خوش   لقا  میاید

     عالیه میوند 

۲۵ آگست ۲۰۲۱

فرانکفورت جرمنی

28 ژانویه
۱ دیدگاه

نبض ثانیه ها

تاریخ نشر: یکشنبه ۸ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

نبض ثانیه ها

کوله بار خود را جمع می‌کنم
شاخه های شکسته از عشق را
در آشیانه خاطرات
هر روز مرور می‌کنم
نبض ثانیه ها
امیدیست به دیدار دوباره
قدم می‌زنم بر وادی معشوق
مانند رهگذر در گلشن بی انتها
زنده می‌شود رویا های تو در من
بی خیال!
از این دنیای پر شور
با تو ! کنار دریای چشمانت
چون ماهی آزاد شناورم
در آرامش تمام
عاقله قریشی
۲۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – آسترالیا