۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

26 نوامبر
۲دیدگاه

یاد کابل

تاریخ نشر : یکشنبه ۵ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یاد کابل

 ای وای نگر که  مرغ  دلم با نگاه سرد 

سوی دیار خاطره ها 

پر گشوده است 

سوی همان کوچه که با قصه های درد 

سالهاست مرا 

به غصه و اندوه سپرده است 

****

یادش بخیر 

خانه ای پر نور و رحمتش 

و آن بیشه های سبز و شبستان عزتش

آن شهر پر صفا 

از درد و غم جدا 

 آن شهر پر صدا  و  نوا ها و عزلتش

آن کابل عزیز

آن کابل عزیز …

امروز به کوچه ها ،   صدا ها  غریبه ا‌ند

هر جا که می رویم ،  نگاه ها غریبه ا‌ند

سر تا  بپای شهر به اندوه  نشسته ا‌ند

مرغان  پر امید  ، به  هر سو   پریده ا‌ند 

****

بیچارگی چهره ای حیران شهر ماست 

آوارگی  قصه ای  ویران  شهر  ماست 

لب ها همه خموش ، 

ساکت نشسته ایم،   

حیران مانده ایم ، 

در دام این فساد  بیجان و  خفته ایم 

انگار مرده ایم ، 

انگار مرده ایم …

  هما طرزی

نیویورک ۱ سپتامبر ۲۰۲۱  

25 نوامبر
۲دیدگاه

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

تاریخ نشر: ۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

به استقبال شعری از « فروغ فرخزاد »
« مرگ من روزی فرا خواهد رسید »
امروز،
یا فردا
در لابلای هیاهوی ابر ها
در سکوت بی درنگ نیمه شب ها
در تحیر لحظه های آشنا
در نجوای دریایی بی صدا
در معصومیت خار ها
در پریشانی گل ها
در سینه تنگ برگ ها
در اشک فرو ریخته « مادرم»
آنجا که دیگر چشمان من
به انتظار سپیده صبح نخواهد ماند
“گونه هایم”
خالی از بوسه های داغ « دخترم »
لب هایم خاموش از مستی گفتن « پسرم »
مو های پیچ پیچانم در ابدیت حجاب
دست هایم خنک از عاشقانه های ناب
آوازم با آهنگ سفر
همسفر به سوی خاک
عزیزان میگذارند به قبرم
و
من آهسته آهسته
سنگینی خاک را
در بر و دوش خویش
احساس میکنم
روح من به دنبال نور
در کهکشان بی فرجام
سرگردان ،
پنهان ،
تنها ،
پس از آن
در قلمرو هستی
مرثیه خوانی میکنند
و بعد
“گور من”
در غروب ابدی
در غربت بی پایان
در بی کجا ،
در ناکجا
در تنور های داغ نام ها
ننگ ها
در گمنامی مطلق ،
فراموش میشود
دقیقا” آنجا که شاه و گدا
همه بی همه رفتند و بر نگشتند
آری !
” مرگ من روزی فرا خواهد رسید “
میترا وصال
25 نوامبر
۱ دیدگاه

اختر تابنده

تاریخ نشر : شنبه ۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳ – ملبورن – آسترالیا

به یادبود از چهل و دومین سال درگذشت جاودان یاد

مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی

محمد اسحاق ثنا

ونکور – کانادا

۲ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی

اختر تابنده

ز باغ  شعر  و  ادب  بلبلِ  غزلخوان  رفت

چنان  چو   اختر  تابنده   و   فروزان  رفت

چنو  ندید  کسی  بعد   ازین  نخواهد دید

که بعد خدمت  پربار سوی  رضوان  رفت

کسی  ندیده   چنین   مرد  خبره   و  دانا

قلم به صفحه گریست ،گفت که این سخندان رفت

به بزم جمع ادیبان چو نور شعله  فشاند

ز آسمان  سخن  همچو  ماه  تابان  رفت

بفهم و دانش او کم کسی  نمود  سراغ

ز جمع خامه طرازان  و لیک آسان  رفت

ندید  صبح   سپیدی   در   آسمان  وطن

به آه وحسرت و حرمان زین شبستان رفت

همیشه حین سخن همچو چشمه جوشان بود

چه با خروش  ولی با  دلِ  پریشان رفت

« ثنا » به روح ” بشیر” صد دعا  نثار نما

دریغ و درد که استاد ز جمع  یاران  رفت

23 نوامبر
۱ دیدگاه

گوهر دریا

تاریخ نشر پنجشنبه ۲ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

گوهر دریا

عشق مجنون دیگر و  عشوهء  لیلا دیگر است

قصر سلطان دیگر و گوشهء صحرا دیگر است

یکی از هجر شود  کور  و یکی  مست  وصال

حزن یعقوب  دیگر  و عشق زلیخا  دیگر است‌

صحبت   اهل‌   صفا   جان   دیگر   می بخشد

آب  باران  دیگر  و  جرعهء  صهبا  دیگر  است

با ادب باش تو  در مکتب  عشق  ای  سالک

منصب  عشق  دیگر  مکتب  دنیا دیگر است

تا من  از  عشق  تو  تعلیم   سخن  آموختم

سخنِ قال  دیگر  نکته‌ ای  معنا  دیگر  است

کوهِ   طور   تاب   تجلیئِ   رُخِ   یار    نداشت

نور  مهتاب   دیگر  و برقِ  تجلا  دیگر   است

«خنجری» مغز  سخن گفت به یاران  عزیز

سنگ  خارا  دیگر  و  گوهر دریا  دیگر است

عقرب / ۱۴۰۲ خورشیدی

 کابل چهار دهی

20 نوامبر
بدون دیدگاه

دریغ

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۹ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دریغ

به جز دریغ  نگفت کس به غصه های  شما

به درد  های   زن  و مرد  و  بچه  های  شما

به ظهر و شام و سحر غزه غرق خون گردید

کجا   کسی    شنید   آهِ   بی   صدای  شما

سکوت به  قتل  عزیزانِ  بی نوا  جرم است

کجاست  مرهمی  بر زخم  بی  دوای شما

به شهر غزه  دگر  زیر  بنایی  باقی  نیست

جفا گران    همه    خواهند    انزوای   شما

« بشیر» کجاست بگو حامیان  نسل بشر

به جز دریغی  نگفت  کس در  عزای  شما

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

بیستم نوامبر ۲۰۲۳

19 نوامبر
۲دیدگاه

شمع عمر

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۸ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

شمع عمر

گفته  بودی  با  حریفان  کآشنایت  نیستم

لحظه ای  بنگر  بسویم  تا  بدانی  کیستم

درد ها    دارم  بد ل  پیوسته   بیتاب تو ام

غصه  هایم  را  ببین دیگر مگو من چیستم

سینه ام آتش گرفته ، شمع عمرم آب شد

بسکه  در هجران تومن تا سحر  بگریستم

رنج ها  دیدم   کجایی  تا  ببینی  حالِ  من

با تحمل، درسکوت، بی آه  و فریاد زیستم

پیچیش  زلفت  ز بس   پیچید  در پای  دلم

شانه بر دستِ « بشیر» گوید که  زلفت  ریستم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۲۸ عقرب ۱۴۰۲

16 نوامبر
۲دیدگاه

ای وطن

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۵ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۶ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی- ملبورن – استرالیا

ای وطن

ای وطن  دیگر  مرا  افسون  مکن

بهر هجرت سینه ام پرخون  مکن

ای که میدانی امیدم  بسته  شد

ظلم بر من زندگی ام خسته شد

بسته شد راه جنون ها بر  سرم

سوخت سر تا پا مرا  هم  پیکرم

عشق تو هم دلبر  و  هم  یاورم

پر  گهر  باشد  ز  تو  بال  و  پرم

ساختی    آواره ی    دنیا    مرا

عشق  شیرینت نبود  آنجا  مرا

عشق خود را در دلت  انداختم

صد  قمار  عشق  یکجا  باختم

ای که از هجران تو شیدا  منم

عاشق گم گشته ای دنیا منم

۵ فبروری ۲۰۲۳

16 نوامبر
۲دیدگاه

چشم هایم طلوع میکنند

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۵ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۶ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی- ملبورن – استرالیا

چشم هایم طلوع می‌کنند

بر فراز شانه های ” پامیر “

دست هایم جاری می‌شوند

در رود آبی ” پنجشیر “

پا هایم جوانه میزند

در آغوش ” بودا “

قلبم می‌تپد

در بزم سیمرغان ” تکسار “

و در نفس هایم

تمام ماهی های سپید

” آمو “

می‌رقصند

ریشه های من در ” اندراب “

سبز است

من «هراتم در هریرود» ستاره میچینم

پس ما را

چگونه خاموش میکنید ؟

چرا ما باید بمیریم ؟

وقتی بگویم آزادی !

ای نهنگ های خونخوار !

ای گلوله های از هر جهت شرعی !

شما را به ایمان تان درنگ !!!!

در ما خورشید متجلی است

ما نماد خداییم بعد از خدا

که از کلام ما عشق متولد است

و در پوست ما به عدالت و برابری می‌رسد

حالا شما بگوئید

ریشه تان از کجا آب میخورد ؟

15 نوامبر
۲دیدگاه

شاعر ما درگذشت

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۴ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳ – ملبورن – آسترالیا

 

عمرشاعر بیچاره در غم و اندوه می‌گذرد در زندگی کسی به دادش نمی‌رسد وقتی که از جهان رحلت کرد اشعار و غزلهایش را خواندند و غم‌های او را که حس کردند باز تأسف میکنند که شاعر خوبی بود افسوس که در گذشت این مطلب در ذهنم گذشت و به صورت غزل به وجود آمد که می‌خوانید:

دعا گوی تان شیخ مولوی خنجری

شاعر ما درگذشت

یک نفس راحت  نگشتیم  عمر  بی باور گذشت

نیمی در غربت گذشت و نیمی در اخگر گذشت

هیچ  کس  ما را  به  وقت  گریه  دلجوئی  نکرد

زندگی  در وقت  پیری  خیلی  درد آور   گذشت

دیدم   از   یاران    شیرین    بیوفائی  ها  عجب

هر کدام از  دور ما  با  سرعت  صرصر  گذشت

ناله   کردم   گریه   کردم   از   فراق     گلرخان

زندگی چون شبنمی آن هم  به  چشم تر  گذشت

پیر ما  هم  درگهی  میخانه  را  بر   ما   ببست

بزم ما  بی شاهد و  بی باده و  ساغر گذشت

تنگ  شد  بر  ما  در  اینجا  چار  دیواری  قفس

هَستِیَم پر حسرت و  پر آه  و  درد سر گذشت

رفتی زین  وحشت سرا ای خنجری با درد دل

فاتحه  خوانند  گویند :   شاعر   ما   درگذشت

09 نوامبر
۳دیدگاه

سماع

تاریخ نشر : ۱۸ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سماع

 

نه من بیهوده گِیرد  حضرتِ  انسان  می چرخم

طواف عشق دارم  در پی  ،  رحمان  می چرخم

به هنگامِ سماع  بر حق  ، تجلی می کند مطلق

بصد جلو ه ببینم  در سماع ، حیران  می چرخم

دو دستی با  دعا دارم ، به   یزدان   التجا  دارم

بشور و وجدِ احساس دوُر این، دامان میچرخم

از این چرخیدن و  ، رقصیدنم  عرشِ  خد ا لرزد

کند تمکین ملائک ، نذر این آسمان می چرخم

بیا با ما  به  خانقه ، سماع  کن  نیست  فَسَقّهَ

به گِردِ عارضش آئینه وار ، رقصان   می چرخم

بخود چرخیدنم معنی دهد این، خود  شناسی را

اگر خود را شناسم بر خدا، یکسان می چرخم

خدا از سیرت خود، صورتی داد بر جمعی  آدم

ملائک گفت بسجده در پی، فرمان  می چرخم

بگفت شیطان برای حضرتِ حق، عرضِ شیطانی

هر آن بنده بتو شد کافر و  بر ، آن  می چرخم

بِچرخ زرغون شنو یک بار، صدایِ عاشقانِ حق

بگوشِ هوش سروشِ ناله و ، افغان می چرخم

۵ نومبر ۲۰۲۳

ناروی

03 نوامبر
۲دیدگاه

قشونِ فِتنه

تاریخ نشر : جمعه ۱۲ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

قشونِ فِتنه

نگر به  غزه  چه  کاشانه  ها خراب شده

ز حیله ها وستم غصه بی  حساب شده

صدای   غرش    تانک   و    جنایت   پیهم

ز جورِ لشکر وحشت چه  اضطراب شده

دو جرعه  آب  نبینی   برای   تشنه   لبان

بهر طرف که نظرمی کنی سراب  شده

چه طفلکان  نشسته  میان غصه و  غم

چه مادرانی که با ناله  هم  رکاب  شده

خبر رسید  که   طفلی   بیادِ   مادرِ خود

نشسته  با دل خونین  و در عذاب شده

و یا به  گوشه  دیگر  پدر  چه   نالانست

بیاد همسر و طفلان  که  لاجواب  شده

به سازمان  ملل  بعد ازین  یقین  نکنیم

که  از جفای  همه  ملتی   کباب  شده

خوش آندمی که بشارت دهد«بشیر»بما

قشون فتنه گران  غرق  منجلاب  شده

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

سوم نوامبر ۲۰۲۳

01 نوامبر
۱ دیدگاه

رنگِ اندوه

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۰ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رنگِ اندوه 

رنگ  اندوهی  گرفته  آب   در   مرداب ها

هر شبی این رنگ ها آید مرا در خواب ها

با نگاهت عالمی درخاک وخون غلطیده است

باز هم با جلوه افزایی به خود بی تاب ها

جلوه ات  از تابش  مهتاب  روشن  تر  بود

از فروغ  روی   تو  گردد  خجل  مهتاب ها

گر خرامی سوی دریا بهر گل‌گشت ای صنم

بر تماشایت  کشد سر ماهیان  از  آب ها

حسرتا جز غم نصیب ما نشد در زنده گی

بر دل ما بی قراری بیخت چون سیماب ها

از دیار ما نمی آید سرود  خوش به گوش

تار ها شد کنده و بشکست هم مضراب ها

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۳۱ اکتوبر ۲۰۲۳

30 اکتبر
۳دیدگاه

داغ جگر

تاریخ نشر : دوشنبه ۸ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ اکتوبر ۲۰۲۳ – ملبورن – آسترالیا

داغ جگر

محرم رازی که چون شمس قمر باشد مرا

شکر لله  هر  دمی  از  وی  خبر  باشد مرا

بسکه سودای حضورش را بدل پرورده ام

فکر او چون دامنی  لعل  و  گهر باشد مرا

شوق  دیدارش  مرا  باشد  جهان  دیگری

چون نفس درمعدن دل مشت زر باشد مرا

صورت  زیبای  او  گردیده  محراب  سجود

در  زمین  و  آسمان   مد  نظر  باشد  مرا

چشم بی تابم به بستر از غمش پهلو نزد

نسخه ئ  از   دفتر   داغ  جگر  باشد  مرا

غربت صحرای وصلش در  بدن  گل میکند

همچو داغ لاله هر شام و سحر باشد مرا

در خیابان وصالم یک چمن گل کرد و رفت

هر خرام او به  دل  شور  دیگر  باشد مرا

گر چه شهنازم  مرا  پیوسته دلداری دهد

رنج دوری از فراقش صد  شرر  باشد مرا

بر نوازش های  آن آرام جان خو  کرده ام

ذوق هر ناز و ادایش  بال و  پر باشد  مرا

گر چه میسوزم بظاهر شعله موجود نیست

آخر از این آتش و دود یک  اثر  باشد  مرا

گریه ها  کردم چو « واعظ » از دل زارم مپرس

اشک چشمم روی بالین زیر سر باشد مرا

ملا عبدالواحد واعظی

هرات – ۶ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی

25 اکتبر
بدون دیدگاه

گریستم

تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

گریستم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۳ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی

دیشب  ز  ناله  ها   چو نوشتی  گریستم

از رنج   و  غصه  ها  چو نوشتی  گریستم

ازخاک من ، هرات  من ، ا ز سرزمین من

از   ماتم   و   عزا   چو نوشتی   گریستم

از  حادثات   غمزده    و    تلخ   آن   دیار

از  آن  همه   بلا   چو نوشتی    گریستم

ویرانه   گشت    خانه ِ    امیدِ    مردمان

از   دردِ    بی   دوا  چو نوشتی  گریستم

از ناله های روز و شب سرزمین  قدس

از  قوم   بی   حیا   چو نوشتی  گریستم

از چند  هزار شهید  بخون   خفته  زمان

از قدس  و  ماوراء  چو نوشتی  گریستم

یکسو  صدای   ضجه   طفلان   بی  نوا

یکسو    ز آن  جفا  چو نوشتی   گریستم

نفرین بر آنکه طالب جنگ است روز و شب

از   آهِ     بی نوا   چو نوشتی    گریستم

بازا« بشیر» به رنج دل  مظلومان  نگر

از   ظلم    ناروا   چو  نوشتی   گریستم

 

23 اکتبر
بدون دیدگاه

سر باختن

تاریخ نشر : ۱ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سر باختن

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۱ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی

خدایا این چه طوفان وچه کُشتن کُشتن است امروز

ز  جورِ  پیر  استعمار جهان  در سوختن  است امروز

چه سالها میشود  کاین سرزمین قدس اشغال است

و حُکام   مسلمان  هر کدام  در خُفتن  است  امروز

 الهی  در بگیرد  (۱)   منبع   توپ   و  تفنگ   هر جا

ز بیداد جمع نادان  چه  بمب  انداختن  است  امروز

نظر  کن   بر  فلسطین  و  ببین   درد  و غم  مردم

بروی   طفلکان  حتی  شرر  افروختن  است  امروز

هزاران   قتل   و    ویرانی   به   زیر   چتر  استبداد

ولی این  مادرِ  وحشت  هنوز  آبستن  است امروز

ز  شیطان    بزرگ   و   پیروانِ   بی  سر  و  پایش

نباشد انتظار  وقتی  جهان در سوختن است امروز

تمامِ   درد  ما   یاران ،  ز   حُکام   مسلمان   است

که هریک گوشه ای عزلت بفکر  زیستن است امروز

«بشیرا» غصه ها تا  چند و  رنج  و ناله  ها تا کی

به دنیایی که  پایانش چنان سرباختن است امروز

اول عقرب ۱۴۰۲

ملبورن – آسترالیا

۱در بگیرد = آتش بگیرد ، بسوزد .

14 اکتبر
۱ دیدگاه

شیونِ حزین

تاریخ نشر : شنبه ۲۲ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۴ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

شیوَن حزین

گفتی فغان   و  ناله  سرودم  گریستم

گفتی   میان    غصه  غنودم  گریستم

گفتی    میان    دفتر    انباشته   قطور

گشتم به خویش راه  گشودم گریستم

دیدی نشان زخم و سیاهی به چهره ام

گفتی چرا   خراب   و   کبودم  گریستم

چشمم نخفت در همه شب درخیال تو

تا صبح‌ دم  به  یاد   تو   بودم  گریستم

در شهرجانم از همه سو تیر  می‌رسید

من شیوَن   حزین    شنیدم   گریستم

آتش  گرفت   مزرعه‌ای  سبز من (ثنا)

آنرا به دست خود  نه  درودم  گریستم

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۱۳ اکتوبر ۲۰۲۳

11 اکتبر
۲دیدگاه

شیونِ طفلان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۹ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ اکتوبر  ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شیونِ طفلان

هرات  ز جور طبیعت  اسیر بیداد است

به کوی و برزن آن ناله هاو فریاد است

صدای شیون طفلان می رسد بر گوش

به زیر توده ی  آوار جسم   افراد  است

مگو که  زلزله  شد یا   کرانه  ها  لرزید

بلای   دیو ِ  طبیعت  مثال  شیاد  است

به زنده جان و کُرخ خانه ها فرو غلطید

دو چشم مردم بیچاره  سوی امداد است

جهانیان همه درخواب خرگوشی  رفتند

خدای من مددی کن که مُلک برباد است

گرفته این دلِ زارم «بشیر» بیاد وطن

دعا کنید که خرابی ز بیخ و بنیاد است

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

یازدهم اکتوبر ۲۰۲۳

 

11 اکتبر
۱ دیدگاه

بلای زلزله

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۹ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – یازدهم اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بلای زلزله

هری  ز خنجر خشـم طبیعت  افگار است

دل فـسـردۀ اهـل هـرات خـونـبــار  است

خمـوشـی از دل فـوشـنج می زنـد فـریاد

که پاره های  جگر  زیر خاک و  آوار  است

جهان بـه نـالـۀ مظـلـوم گـوش نمی دارد

وطن به چنگ ستم پیشگان گرفتار است

ز صلح  و  عاطفه  و مهر کس نمی گـوید

بشر اسـیر طلسمات خـون و پیکار است

بلای زلـزلـه  از  یک  طـرف   کـنـد  بـیـداد

زسـویی ظلـم و  سـتمگـستری غدّار است

تکانـه هـای شـدیـدی که  پـی بـه پی آمـد

تـوگـویی بر سـر مـردم  پتک  جبّار  است

ز تـرس و  دلهره خلق  هـرات  می لـرزند

در این زلزله های خشن چه اسرار است

مگـر بهـار  خـوشـی  را  ز  بـاغ  دزدیـدنـد

که محو جور خزان  رنگ و بوی گلزارست

شمار کشته وزخمی درست معلوم نیست

که چند مـرتـبه بـیش از  بـیـان آمار است

کجاست رحـم وعـواطف کجا حقوق بشر

که خلق بی کس و تنها خسته وزار است

بـه خاک و معـدن و  آب وطن  همه مایـل

ولی  بروز  ضرورت  نه  پول و  ابزار است

سران، خاک جهـان را ز نـو کنند  تقـسیم

رسانه هاهمه سرگرم جنگ و کشتاراست

چـرا بـه محـو جــهـان بـشــر تـلاش کنند

خــدا و خـلـق ز جـنـگ اتـم  بـیـزار  است

به قعـر قلزم خون گـرزمین شـود معدوم

دگرنه گرمی خورشید و ماه و انواراست

هـرات چـشـم امیدش بـه مـردم دنـیا است

خدا به مردم بی کس یار وغمخوار است

بـیــان درد و  غــم و رنـج و مـاتــم مـردم

نـه در توان قـلم نـه به نقـل و گفتار است

رسول پویان

۱۰ اکتوبر ۲۰۲۳

08 اکتبر
بدون دیدگاه

وطن

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۶ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

وطن

وطن ای خاک من  دردت  به جانم

ز رنج  مردمت  سوخت  استخوانم

پریشان  است دل غم  دیده ای تو

که می سوزد  از  آن روح  و  روانم

قیوم بشیر هروی

هشتم اکتوبر ۲۰۲۳

 

06 اکتبر
۱ دیدگاه

عشق در فرگشت شدن

تاریخ نشر: جمعه ۱۴ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی

عشق در فرگشت شدن

عـشـق با راز بقـا آهـنگ  دل  را  سر کند

مردوزن را تابه فرگشت شدن همسرکند

جـذبۀ عشق و صداقت  را  رفاقت  پرورد

نـطــفـۀ  مهـــر پـدر  را  کـودکِ  مادر  کند

بی خلـوص عـشق  پیونـد محبـت می کَند

حلقۀ عـشق و محـبـت  را وفـا  زیـور کند

عشق  نیروی  بـزرگی را بـه جنبش آورد

انـقــلاب بی کــرانـی  در دل  پـیـکـر  کند

جنگ قومی  و نژادی را کند  صلح و صفا

وصل  و دی اِن ای، اقوام  را  بـرابـر  کند

زیرنام مکتب و دین  مسلخ انسان کُشیست

عـشـق نـور هـمـدلی را جـنّـت دلـبر کند

تا که از اخبار  در گـوش  بشر آیـد  دروغ

عالـم دل راستی و اخلاص را بیشتر کند

سازهستی را ز شوروشوق مستی پرکنید

تا که دل در بزم انسان شعر تر از بر کند

عشق ومستی وطرب دل راانرژی میدهد

خاطـر آشفـته حالان را بـدان خوشتر  کند

رخت ماتـم در تن انسانیت پـوسیده  گشت

جامۀ نـو بـه که شـوق زنـدگی در بر کند

رقـص امـواج  طبـیعت  بـر لـب  دریا  نگر

دردل پاک صدف بس جلوه ها  گوهر کند

زنـدگی در وحدت  ذرّات  گـردد  جلوه گـر

اصل بـودن را  گهر افشان بحـر و  بـر کند

چشم سـوم را فـروغ  حـس ششم گـر کنید

عـقـل زرّیـن گـوهـر شبتاب  را  رهبر کند

بندها را بگسلاند، هفت خـوان را  بگـذرد

مهرومه را در سیه چال شبان  افسر کند

هست وبودم دردل هستی  تکامل می کند

دانش از قـعـر عـدم بـنـیـاد نیسـتی برکند

قصـر هـسـتی را کنید گـر خـانـۀ انسایت

چـشم وجـدان از ثـریا سیل بر منظر کند

اتّحـاد و هـمـدلی هـا گـر به آزادی رسـد

بی مهابا سربرون  خورشید  از خاور کند

تـیغ خـون آلـودۀ افـراطـیـت  را بشکـنـیـد

تا قلم صلـح و صـفا را شـامـل دفـتر کند

محتسب در زیـر نام دیـن شلاق می زند

حرص قـدرت را  به  جای  گفتۀ  داور کند

غمـزۀ مـژگان و شـوق بادۀ چـشـم خمار

زاهـد خلـوت نشین را  مایـل  سـاغـر کند

ناوک دلدوز مژگان  گـر شکافـد  سینه را

شیخ و  واعظ  را هوایی بر سر  منبر کند

ترس و تردید از درون عاشقان زایل شود

عقل اگرعشق وصفای دل  را  محور کند

دل اگر شوق تماس و گفتگو دارد به دل

حـلـقـۀ پـیــونــد  دل  هـا را  زنگ  در کند

مهر و احساس دل شیدا  را حس می کند

دل اگر از راستی بر عشق  دل  باور کند

رسول پویان

۲۷ سپتامبر ۲۰۲۳

 

03 اکتبر
۲دیدگاه

شمس رحمت

تاریخ نشر : ۱۱ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی  – هفدهم ربیع الاول ۱۴۴۵ هجری قمری –

۳ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خجسته میلاد با سعادت حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص )  پیامبر بزرگ اسلام مبارکباد      

بدین مناسبت پارچه شعر زیبایی را که پدر بزرگوار ما شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی ۷۰ سال قبل از امروز در سال ۱۳۳۲ خورشیدی در شهر کابل سروده بودند تقدیم شما عزیزان می نماییم و این میلاد با سعادت را به همه هموطنان عزیز و تمام مسلمین جهان تبریک و تهنیت عرض نموده ، روح پدر عزیز ما را شاد و خشنود طلبیده و یادشان را گرامی میداریم.                     

با عرض حرمت

قیوم بشیر هروی

 

سروده از : شاد روان استاد علی اصغر بشیر هروی

     کابل – ۲۷ / ۸ /۱۳۳۲

 شمس رحمت

چارده قرن پیش از این که بشر

دشمن دانش و فضیلت بود

کاروان زمانه سرگردان

در بیابان جاهلیت بود

علم اگر بود بهر صاحب خویش

  هم بلا بود هم مصیبت بود

مادر روزگار را فرزند

جهل و ظلم و نفاق و شهوت بود

  کشتی آدمیت و اخلاق

غرق در ورطه ضلالت بود

  شاهد دلربای آزادی

  مستتر در حجاب وحشت بود

  ظلم سرمایه تفاخر بود

عدل تحت الشعاع قدرت بود

  رحم و انصاف و نیکمردی را

  جای در محبس نحوست بود

از نگاه عموم خونریزی

  برترین پایه شجاعت بود

خسروان را ز در اشک یتیم

  تخت و دیهیم غرق زینت بود

  تار پود لباس میر و وزیر

  از نخ پشم کبر و نخوت بود

  خون بیچارگان به ساغر و جام

  اقویا را بجای شربت بود

هر که میزد دم از حقوق بشر

  مال وی غارت و سرش چت بود

  مایه امتیاز نیک از بد

  علم و تقوی نبود ثروت بود

  راد مردان پاک طنیت را

  خانه در کوچه مذ لت بود

  سفله طبعان سست عنصر را

  فخر بر جاه و مال و مکنت بود

  بشریت به حالت اغماء

  مانده وز غفلتش چپرکت بود

یعنی از دست ظلم و نادانی

  بر سر مرد و زن قیامت بود

هر که را حس و درد بود آنروز

   مرگ از بهر او سعادت بود

********

  در چنان روزگار قوم عرب

  مست از باده جهالت بود

عربستان محیط فتنه و شر

  بلکه سر چشمه فضیحت بود

  ویژه خاک حجاز کاندروی

  آنچه معنی نداشت حکمت بود

    بالاخص شهر مکه کاند ر آن

  بت پرستی شعار ملت بود

  اطلاع از نژاد اسب و شتر

  مایه احترام و عزت بود

  در لغتنامه عرب خالی

  جای الفاظ رحم و شفقت بود

  زنده در گور کردن دختر

  معنی واژه حمیت بود

  آری آنروز نام دختر و زن

  مترادف بلفظ نکبت بود

  فالگیری و جنبل و جادو

  جانشین علوم مثبت بود

  قصه کوتاه که سزرمین عرب

  اندران عصر مهد ظلمت بود

  *********

  ناگهان گشت اختری طالع

  اختری نه که شمس رحمت بود

  یعنی آمد کسی که طلعت او

  شاهکار بدیع خلقت بود

  متولد شد آنکه بر در او

  خلق را دیده شفاعت بود

   احمد مرسل آنکه یزدانرا

  مظهر رحمت و عدالت بود

  آنکه حق را غرض ز بعثت او

محض تکمیل آدمیت بود

آنکه زاد مقدسش همه وقت

  بهترین مظهر شرافت بود

  آنکه همواره پیش دشمن و دوست

  توامش نام با امانت بود

  آنکه در گیتی مجاز پسند

  روز و شب حامی حقیقت بود

  آنکه قانون او هین (۱ ) قانون

بهر اصلاح حال امت بود

  آنکه دارالفنون ایمان را

  اوستاد ستوده سیرت بود

   آنکه آسیب دیدگان ستم

  را مبشر بعدل و رافت بود

  آنکه دنیای فتنه پرور را

  موجد امن و استراحت بود

    آنکه لب تشنگان عاطفه را

  خلق او منبع محبت بود

   آنکه سرگشتگان حیرت را

  رهبر جاده اخوت بود 

   آنکه اندر جهان تفرقه زای

  رهنمای طریق وحدت بود

   آنکه اندر محیط جهل و فساد

  بانی کاخ علم وعفت بود

   آنکه بر مژده ولادت او

طاق کسرا گواه و حجت بود

   آنکه بر فرقش افسر توحید

  بر تنش خلعت نبوت بود

   آنکه از قوم هر چه سردی دید

  باز سرگرم کار دعوت بود

   قهرمان فضیلت و تقوی

  خسرو کشور هدایت بود

   منجی خلق بود و بنده حق

  دین او دین عقل و فطرت بود

   دین او را بجان و دل پذیرفت

  هرکرا دیده بصیرت بود

  *****

    قلم اینجا رسید و در فضلش

  گشت حیران که بی نهایت بود

   کاشکی طبع نا توان مرا

  اندکی بهره از فصاحت بود

   کاشکی این زبان الکن من

   کمتر از این دچار لکنت بود

   تا بمدح وجود ذیجودش

  که مبرا ز نقص و علت بود

  آنچنان چامه کردمی انشاد

   که ورا در خور لیاقت بود

  گرچه اوصاف ذات پاکش را

  متضمن کتاب و آیت بود

  یعنی او را ستوده است خدای

  به مدیح منش نه حاجت بود

  ****

  خرم آنکس که در طریق کمال 

+  پیرو مصطفی وعترت بود

  ونداران راه متکی چو « بشیر »

  به یدالله مع الجماعت بود

  کابل – ۲۷ / ۸ / ۱۳۳۲

 شاد روان استاد بشیر هروی

02 اکتبر
۲دیدگاه

شور و باور

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۰ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

شور و باور

شکسته  بال  و پرم  بهرِ  من  پری بدهید

بشام  تیره ی   من    نورِ   اختری  بدهید

گرفته این دل  تنگم  ز  غصه  های  فراق

ز شوروحال وصال جام و  ساغری بدهید

به  کودکانِ   ستمدیده ای  پریشان  حا ل

هوای  مهر  و  محبت  چو   مادری  بدهید

شما که در دل  تان  است  آرزوی وصا ل

چه میشود به من از عشق شهپری بدهید

دگر  ز  روی   تعصب   نظر   بکس   نکنید

برای  دفع  نفاق   دستِ    یاوری   بدهید

خوش آنکسی  که بدست آورد دلی زاری

بگو«بشیر» که چنان شور و باوری بدهید

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳

01 اکتبر
بدون دیدگاه

باران و باور

تاریخ نشر : یکشنبه ۹ میزان خورشیدی – ۱ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

باران و باور

اسیر  کنج  قفس مانده ام  پری  بدهید

رها ز دام  شوم  بال  و شهپری  بدهید

به مرغکان نوا  خوان  در  عطش  مانده

نوید   بارش   باران   و    باوری   بدهید

به کوچه ها که زبیداد غرقه درخون شد

دهید  دست  بهم  رنگ  دیگری  بدهید

از آن  میی  که  ز  پا  افگند   خراب کند

به رغم  زاهد  بی درد  ساغری  بدهید

به  حرف  تلخ  دل  خسته‌گان  میازارید

به کام شان زسخن شهد و شکری بدهید

چه  می شود  بنوازید  اگر مشام«ثنا»

ز زلف یار  ورا  مشک و  عنبری  بدهید

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳

28 سپتامبر
۴دیدگاه

دل بیقرار – از مجموعه شکوفه های احساس

تاریخ نشر جمعه ۷ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

دل بیقرا ر

شبی  ز روی کرم  در  کنارِ  من   باشی

دوای  دردِ غم   و   روزگارِ  من    باشی

درون سینه دلِ   دردمند  من   تنهاست

بیا    قرار   دل     بیقرار    من     باشی

چه میشود که بیایی به کلبه ام  روزی

گذر ز  ناز  کنی  غمگسار    من   باشی

قبول   سینه   کنم   تیر  غمزه ات  جانا

اگر  طبیب    دلِ    داغدارِ    من   باشی

منم  که  شام  غم   تو   نموده   دلگیرم

خوشم که روشنی شام  تارِ من باشی

«ثنا» به سایه سرو قد تو  دلبند   است

نهال   گلشن   باغ   و  بهار  من   باشی

محمد اسحاق ثنا

ریچموند – کانادا

۲۰۰۷

 

  استقبالیه 

دل بیقرار

خوش  آندمی  که  بیایی  نگارِ من   باشی

انیس ومونس  شب  های  تارِ  من  باشی

به  چهار فصل   طبیعت   نظر   چه  اندازم

اگر  تو  ای   گلِ  من   نو  بهارِ  من  باشی

ز عشوه  هایی   که   داری   بناز  دلبرِ من

چه  می شود   صنما  گلعذارِ  من   باشی

اگر  به  تیر   نگاهت   زنی  به   سینه ِ من

چه باصفاست که توآن دل شکارِمن باشی

شبی که تیره  و تار است  روشنی خواهد

خوش آن شبی که زنورت شرارِمن باشی

« بشیر» به شور ونوا ا نتظار دیدار  است

اگر  تو     یارِ     دلِ     بیقرارِ    من   باشی

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

هفتم اپریل ۲۰۲۲

10 مارس
۴دیدگاه

ظاهر ساختگی

تاریخ نشر جمعه ۱۹حوت ۱۴۰۱– دهم  مارچ ۲۰۲۳ هالند

روزکی چند درین دیر پر از جوش و خروش
آمدم تا چه بریزد به قدح باده فروش