۲۴ ساعت

آرشیو 'کتاب هزار و یک حکایت ادبی تاریخی'

15 آوریل
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۷۳

گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام

من هرچه  دیده ام  ز دل  و دیده ام

                                      « سنائی »

آثار ترس

تاریخ نشر یکشنبه ۲۷ حمل ۱۳۹۱ –  ۱۵ اپریل  ۲۰۱۲

شخصی بدربار المستعین بالله عباسی ( ۲۴۸ – ۲۵۱ ) باریاب شد و خلیفه دید که دامن قبای او پاره شده است علت آنرا جویا شد و آن شخص گفت :

بر در باغ ، هنگامی که وارد میشدم سگی خفته بود ومن متوجه بودن آن در موضع مذکور نبودم ، غفلتآ او را لگد کردم و او هم دم مرا پاره کرد.

ادامه نوشته…

08 آوریل
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۷۲

وفا در گلرخان عطر است در گل

من این را خوانده ام روزی بدفتر

                                « ایرج »

دو گوشوارهء ماریه

تاریخ نشر یکشنبه ۲۰ حمل ۱۳۹۱ –  هشتم اپریل  ۲۰۱۲

ماریه بنت ارقم ( که یکی از شاهزاده خانم های عرب و از خانوادهء شهریاران بنی حفته بود) یک جفت گوشواره داشت که در هریکی از آنها مرواریدی به اندازه تخم کبوتر بکار رفته بود و قیمت آنرا در حدود چهل هزار دینار معین کرده بودند.

شاهزاده خانم موصوف ، گوشواره ها را به خانه کعبه هدیه نمود وخزانه دار کعبه آن ها را در بیت شریف آویخت !

در زمان خلیفه عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۶) گوشواره های مزبود بتصرف او در آمد و هنگامی که دختر خود فاطمه را به عقد نکاح عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱) در آورد ، گوشواره ها را بفاطمه بخشید.

ادامه نوشته…

01 آوریل
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۷۱ 

زین پیش نخواهم که کنی یاد سنائی

بامات چکار است چنانیم که هستیم

                                          « سنائی »

تاریخ نشر یکشنبه ۱۳ حمل ۱۳۹۱ –   اول اپریل  ۲۰۱۲

کور خود بینای مردم

کودکی که از اثر آبله زیبائی صورت را از دست دادته بود و با امیر اسمعیل سامانی (۲۹۷- ۲۹۵) نسبتی داشت در بارگاه امیر موصوف حضور داشت .

یک از ندیمان امیر که به قاضی ابو منصور شهرت داشت در موقعی که امیر در بارهء کودک مذکور سخن میگفت از روی خوش طبعی گفت :

لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل السافلین و از تلاوت این آیه مقصودش این بود که از زیبائی گذشته و زشتی حال آن کودک بکنایه یاد کند.

ادامه نوشته…

28 مارس
۱ دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۷۰  

امیر قافله اندک تغافلی شرط است

که بی نصیب نمانند قاطعان طریق

                                         « ؟ »

عذر بد تر از گناه

تاریخ نشر چهارشنبه نهم حمل ۱۳۹۱ – ۲۸ مارچ ۲۰۱۲

هنگامیکه خواجه نظام الملک نظامیهء بغداد را می ساخت ، معتمد او ابو سعید احمد بن محمد نیشابوری صوفی  بود « آغاز بنای نظامیه در ذیحجه ۴۵۷ بود و به روز شنبه ۱۰ ذیقعده ۴۵۹افتتاح یافت » وقتی بخواجه اطلاع دادند که معتمد وی خیانت کرده و از پولی که باید بمصرف عمارت مدرسه میرسید، مبالغی را تصرف کرده است . ابو سعید از این اطلاع یافتن خواجه با خبر شد و ببصره گریخت و پس از چندی از گریختن پشیمان شد و ببغداد بازگشت و نزد خواجه رفت و عذر خواهی نمود و گفت :

ادامه نوشته…

18 مارس
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۹ 

ای  سنائی   خواجهء  جانی  غلام  تن  مباش

خاک را گر دوست بودی پاک را دشمن مباش

                                                       « سنائی»

نام بزرگ؟!

تاریخ نشر یکشنبه ۲۸ حوت ۱۳۹۰ – ۱۸ مارچ ۲۰۱۲ 

قاضی منهاج سراج مصنف تاریخ معروف طبقات ناصری نوشته است که در سال ۳۱۲ بشهر قاین یکی از اکابر خراسان را که بقاضی وحید الدین فوشنجی مشهور بود دیدم و او برای من حکایت کرد که در زمان حملهء لشکریان مغل بر شرهر هرات من هر روز بهمراهی مدافعان شهر بر سر باره میرفتم و از شهر دفاع میکردیم . یک روز در حالی که غرق در اسلح بودم پای من لغزید و از بالای باره بطرف خندق سرازیر شدم و بدن اینکه آسیبی دیده باشم در میان مهاجمین مغولی افتادم. تولی پسر چنگیز خان که در همان نزدیکی ها خیمه نصب کرده ودر آن نشسته بود افتادن مرا دید و چند نفر را فرستاد که هر طور میشود مرا زنده دستگیر کنند و نزد وی ببرند.

ادامه نوشته…

11 مارس
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۸

لاف از سخن چو در توان زد

آن خشت بود  که  پر توان زد

                           « نظامی »

دو شاعر

تاریخ نشر یکشنبه ۲۱ حوت ۱۳۹۰ –  یازدهم  مارچ ۲۰۱۲

ابوالعتاهیه ( ابواسحق اسمعیل  بن قاسم  متوفی بسال ۲۱۱ یا ۲۱۳  در بغداد که از شعرای مشهور عرب بوده ) از ابو نواس ( حسن بن هانی اهوازی شاعر معروف متوفی در سنهء ۱۹۹ یا ۲۰۰ هجری ) پرسید:

در هر روز چند شعر می توانی بسازی ؟

ابوالعتاهیه گفت :

یک یا دوبیت و بسا می شود که از عهدهء یک بیت در یک روز بر نمی آیم و اصلاح آنرا بروز دیگر میگذارم !

ادامه نوشته…

06 مارس
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۷

فریبنده گیتی شکارت نگیرد

جز آنگه که گوئی گرفتم شکارش

                                 « ناصر خسرو»

پیشگوئی مؤرخ

تاریخ نشر سه شنبه ۱۶ حوت ۱۳۹۰ – ششم مارچ ۲۰۱۲

در بیستم ربیع الاول سال ۲۹۶هجری عده ای از درباریان و سرداران سپاهء خلیفه المقتدر بالله عباسی بروی خروج نمودند و او را از خلافت خلع کردند و ابوالعباس عبدالله بن المعتز ادیب فاضل و شاعر معروف را به خلافت منصوب نمودند و با وی بیعت کردند و او با لقب « المرتضی بالله » امور خلافت را در اختیار گرفت !

یکی از بزرگان گفته است همانروز نزد ابو جعفر محمد بن جریر طبری مؤرخ مشهور رفتم و باو گفتم مردم با عبدالله بن معتز بیعت کردند و داود بن جراح را وزارت دادند.

ادامه نوشته…

26 فوریه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۶ 

فسانهء خوب شو آخر چو میدانی که پیش از تو

فسانهء نیک  و بد  گشتند  ساسانی  و سامانی

                                                        ( سنائی )

 بازی چرخ

تاریخ نشر یکشنبه هفتم حوت ۱۳۹۰ – ۲۶ فبروری ۲۰۱۲

یکی از بزرگان بغداد حکایت کرده است که یک سال در روز عید اضحی برای تهنیت عید نزد مادر خود رفتم دیدم بانوئی محترمی که آثار فقر از ظاهرش پدیدار بود در آنجا هست ومادرم با احترام بسیار با او سخن میگوید . از مادر خود پرسیدم:

جواب داد :

 والدهء جعفر برمکی و همسر یحیی بن خالد است .

ادامه نوشته…

19 فوریه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۵ 

ظن   نیکو  بر  بر اخوان   صفا

گرچه  آید  ظاهر از ایشان  جفا

آن خیال و هم  بد چون شد  پدید

صد هزاران یار را از هم  برید

                             (مولانا جلال الدین بلخی)

فتوی

تاریخ نشر یکشنبه ۳۰ دلو ۱۳۹۰ – ۱۹ فبروری ۲۰۱۲

شخصی نزد ابو حازم قاضی ( عبدالحمید بن عبدالعزیز بصری کوفی مصنف کتاب « المحاضر والسجلات» «ادب القاضی» که استاد طحاوی و دباس بود ) آمد و گفت :

شیطان مرا بوسوسه می اندازد و در ذهن من این فکر را القا می کند که تو زن خود را طلاق گفته یی و او دیگر زن تو نیست .

ابو حازم گفت :

مگر اورا مطلقه نکرده یی؟

ادامه نوشته…

05 فوریه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تارخی

حکایت ۱۶۴

نریخت درد می و محتسب ز دیر گذشت

رسیده  بود  بلائی   ولی   بخیر   گذشت

«؟»

حافظ و حسودان

تاریخ نشر  یکشنبه ۱۶دلو۱۳۹۰ –  پنجم فبروری۲۰۱۲ 

بلبل شیراز خواجه شمس الدین محمد حافظ متوفی به سال ۷۹۲ غزلی به مطلع :

در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی

خرقه  جائی  گر  و  باده  و دفتر  جائی

سروده بود و در مقطع آن این بیت را جای داده بود:

گر مسلمانی ز آنست که حافظ دارد

آه اگر  از  پی  امروز  بود  فردائی

دشمنان و حسودان خواجه که در پی بهانه می گشتند گفتند از مضمون این بیت مستفاد میگردد که حافظ به قیام قیامت قائل نیست و در صدد بر آمدند که فتوای فقهای عصر را در خصوص تکفیر و تفسیق حافظ بدست آورند و اورا برنجانند.

 این خبر بخود حافظ رسید و نزد مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی متوفی بسال ۷۹۱ که از اعاظم عرفای آن عصر بود و در آن ایام قصد حجاز داشت واز تایباد به شیراز وارد شده بود رفت و قضیه را بیان کرد.

 مولانا گفت :

چون نقل کفر کفر نیست مناسب آنست که بیت دیگر مقدم بر این بیت در غزل بگنجانی بطوریکه از آن چنین مستفاد شود که فلانی چنین گفته است تا از این تهمت نجات یابی ؟

حافظ این بیت را :

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت

بر در  میکده ای  با  دف  و  نی  ترسائی

سرود و آنرا پیش از مقطع در غزل درج کرد و بدینوسیله از دست وزبان حریفان نجات یافت.

سلسلۀ این حکایات ادامه دارد

22 ژانویه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۳

سخن کز دوست آری شکر است آن

ولی گر خود بگوید دیگر است ان

چو از دلبر سخن شاید شنیدن

چرا از هر دهن باید شنیدن

« جامی »

هاروت وماروت

تاریخ نشر یکشنبه  دوم دلو۱۳۹۰ –  ۲۲  جنوری ۲۰۱۲

یکی از دوستان ابی تمام طایی ( حبیب بن اوس طائی شاعر معروف عرب و نویسندهء کتاب حماسه که در سال (۲۲۸) ویا (۲۳۱) یا (۲۳۲) وفات یافته است) حکایت میکند که در آن اوقات که ابوتمام در قزوین بود یکروز برای دیدن او بخانهء وی رفتم، در اطراف ابو تمام آن قدر کتاب چیده شده بود که خود وی در میان آنها ناپیدا بود کسی را نمیدید.

من ساعتی در آن موضع توقف کردم و او بقدری سرگرم مطالعه بود که از آمدن من خبردار نشده بود!

ادامه نوشته…

15 ژانویه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۲

چو رأی باشد بیش از شجاعت شجعان
نخست رای شمر و انگهی شجاعت دان

« ادیب الممالک»

سردار روانشناس

تاریخ نشر  یکشنبه ۲۵ جدی ۱۳۹۰ پانزدهم جنوری ۲۰۱۲

در سال (۶۷) هجری ابراهیم بن مالک اشتر از طرف مختار بن ابی عبید ثقفی بسرداری لشکر که مأمور تصرف موصل بودند منصوب شد واز کوفه حرکت نمود:
قبل از آنکه بین دولشکر آتش جنگ درگیرد ابراهیم چند کبوتر سفید دست آموز را بیکی از اوستان خود سپرده بود وباو گفته بود هر وقت که دیدی لشکر من روی به ضعف نهاده اند این کبوتران را در لشکرگاه بطوریکه هیچکس مطلع نشود رها کن!
آنگاه خود ابراهیم برای سپاهیان خویش نطقی ایراد کرده وگفت :

ادامه نوشته…

01 ژانویه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۱

توهم بر دری هستی امیدوار

پس امید بر درنشینان بر آر

« سعدی»

عدل و عاطفه

تاریخ نشر یکشنبه یازدهم جدی ۱۳۹۰ – اول جنوری ۲۰۱۲

سلطان محمود غزنوی (۴۲۱ – ۳۸۸ ) یک شب دچار بیخوابی شد و ازین پهلو به آن پهلو می غلطید و چون هرچه کوشید که بتواند استراحت کند ممکن نشد ناچار از جا برخواسته عدهء از پاسبانان را به تفحص فرستاد تا ببیند که اگر ظلمی بر کسی واقع شده است او را بحضور بیاورند ولی پاسبانان باز گشته اظهار نمودند که ما کسی را نیافتیم.

بازهم سلطان هر قدر سعی بجا آورد خواب به چشمانش راه نیافت ، از آنرو برخاست و خود در کوچه و بازار شهر به تفحص پرداخت تا اگر داد خواهی باشد داد او داده شود!

ادامه نوشته…

25 دسامبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت۱۶۰

خوار تر از شیشهء خالی به بزم باره ایم

عزتی گر بود رشفت از اعتبار ما مپرس

« کلیم »

دروغ مایهء شرمساری است

تاریخ نشر یکشنبه چهارم جدی ۱۳۹۰ –  ۲۵ دسامبر ۲۰۱۱

شاه سلطان حسین میرزا بایقر (۹۱۲ – ۸۷۸) امیر حسین ابیوردی را به سفارت نزد سلطان یعقوب میرزا حکمران آذربایجان و عراق فرستاد و هدایای بسیار نیز باو سپرد که به سلطان یعقوب میرزا تقدیم کند و سفارش کرد که از کتابخانهء سلطنتی چند جلد کتاب نیز برای وی داده شود و در جملهء آنها کلیات جامی هم باشد.

هنگامی که ملا عبدالکریم کتابدار کتابها را به امیر حسین تسلیم می نمود سهوآ فتوحات مکیه را که در حجم و جلد با کلیات جامی شباهت داشت به امیر داد و او نیز بدون اینکه کتاب را بگشاید و ملاحظه کند، آنرا گرفت و درجملهء اشیائی که با خود به آذربایجان سپرد حفظ کرد. وقتی که به تبریز رسید و بدربار سلطان یعقوب میرزا باریافت ، سلطان او را بسیار نوازش نمود واز رنج سفر مانده نباشی گفت و احوال و سرگذشت بین راه را جویا شد.

ادامه نوشته…

18 دسامبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۹

گرچه تاریخ دان این شهرم

همچو تقویم کهنه بی بهرم

« اوحدی»

تقویم جدید

تاریخ نشر یکشنبه ۲۷ قوس ۱۳۹۰ – ۱۸ دسامبر ۲۰۱۱

راوی این حکایت ابو عمر وعامر بن شراحیل (یا شرحیل) کوفی معروف به شعبی است که از علمای جلیل القدر عصر امویان و از جمله تابعین بوده واز سال « ۱۹» تا« ۱۰۵» زنده گی کرده است وی میگوید: عبدالملک بن مروان خلیفهء اموی ندیمی ساده دل داشت که به « ابنالعتیق» مشهور بود وساده لوحی وسلیم دلی وی مایهء تفریح خلیفه در اوقاتی که از کار های جدی خسته میشد، بود.

ادامه نوشته…

04 دسامبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۸

آن که دل داد به سودای دو عالم عزت

مفلسی بود که یک خانه دوجامرهون کرد

« عزت شیرازی »

خطا در حساب

تاریخ نشر یکشنبه  سیزدهم قوس ۱۳۹۰ چهارم  دسامبر ۲۰۱۱

ابوالفضل عباس بن حسین شیرازی وزیر معزالدوله دیلمی که در سال (۳۶۲) دچار مصادره و حبس شد و بکوفه تبعید گردید و در همانجا بزندان وفات یافت . قبل از آنکه بوزارت منصوب گردد دو بار معزالدوله و ارکان دولت را در بغداد به مهمانی دعوت کرد و در آن ضیافتها تکلفات بسیار نمود چنانچه میگویند در دعوت نخستین چند کوشک ( قصر ) از کشر در میان سفره ساخت و در میان آنها کوشکی را از همه بلند تر بنا کرد و در آن چند نفر مطرب و طبال را جای داد و آنرا طوری ساخته بودند که مطربان آواز میخواندند و طبالان طبل می نواختند و کسی آنها را نمیدید و این دعوت را در سرائی ترتیب داده بود که از موضع دور بر دجله و فرات مشرف بود و از جملهء تکلفاتی که در دعوت مذکور بعمل آمده بود این بود که بروی دجله، طنابها کشیده بودند و شاخهای گل را بطنابهای مذکور بسته بودند بطوریکه دجله در زیر گل و شکوفه پوشیده شده بود و نوشته اند که دعوت دوم از دعوت اول بسیار اراسته تر و نکو تر بود و دویست هزار دینار بر آن خرج شده بود.

ادامه نوشته…

27 نوامبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت۱۵۷

مشاعرهء خطرناک

تاریخ نشر یکشنبه  ششم قوس ۱۳۹۰ –  ۲۷ نوامبر ۲۰۱۱

راد مردی بدهر دانی چیست

با هنر تر زخلق دانی کیست

آنکه با دوستان تواند ساخت

آنکه با دشمنان تواند زیست

» ترک کشی ایلاقی «

در سال (۵۴۲هجری ) سلطان سنجر سلجوقی بقصد تسخیر خوارزم قصبهء هزار اسپ را محاصره نمود، انوری که در خدمت سلطان بود این رباعی را بر تیری نوشته به هزار اسپ انداخت:

ادامه نوشته…

20 نوامبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۶

پیش اهل حال می باید لب از گفتار بست

چون  طرف آئینه باشد دم نمی باید زدن

« صائب »

سلطان غزنوی و شیخ خرقانی

تاریخ نشر یکشنبه – ۲۹ عقرب ۱۳۹۰ – ۲۰ نوامبر ۲۰۱۱

سلطان محمود غزنوی (۳۸۸ – ۴۲۱) آوارهء شیخ ابوالحسن خرقانی (۳۴۸ ۴۲۵) را شنیده بود و بقصد دیدن شیخ تا خرقان رفت و کسی را نزد شیخ فرستاد که با بگوید :

سلطان برای دیدان تو از غزنین تا خرقان آمده است تو نیز از خانقاه تا خیمهء سلطان قدم رنجه کن!

ضمنآ شخصی را که مأمور بود تا شیخ را وادار بملاقات سلطان نماید سفارش کرد که اگر شیخ از آمدن معذرت خواست این آیه را ( اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم ) بروی قرائت کند!

فرستاده سلطان نزد شیخ رفت و هرچه کوشید که شیخ را برفتن نزد سلطان وادار نماید شیخ قبول نکرد و گفت مرا معذور دارید.

فرستادهء به قرائت آیهء شریفه پرداخت و شیخ گفت :

محمود را بگوئید که من در اطیعوالله چنان مستغرق هستم که به اطیعو الرسول نمی رسم تا چه رسد؟ به اولی الامر.

ادامه نوشته…

13 نوامبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۵

دل هر ذره ای که بشگافی

افتا بیش  در  میان   بینی

« هاتف »


طفل کوچک و هوش بزرگ

تاریخ نشر یکشنبه – ۲۲ عقرب ۱۳۹۰ – سیزدهم نوامبر ۲۰۱۱

پیشوای دانشمندان جهان شیخ الرئیس ابوعلی ابن سینای بلخی ( ۳۷۳ ۴۲۷ ) یک روز طفلی را در دکان آهنگری دید که از آهنگر آتش می طلبید و چیزی که آتش را در آن بگذارد همراه خود نداشت .

آهنگر از آن طفل پرسید:

آتش هست اما چگونه آنرا میبری ؟

طفل قدری تأمل کرد و سپس خم شد و مشتی خاک خشک بر کف دست خود گسترد و آنگاه همان دست را بطرف آهنگر دراز کرد و گفت :

ادامه نوشته…

30 اکتبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۴

چو در لشکر دشمن افتد خلاف

تو بگذار شمشیر خود در غلاف

« سعدی »

سیاست تفرقه اندازی

در سال (۵۱) هجری عدهء از سپاهیان منصور خلیفهء عباسی بر وی شوریده در قصر باب الذهب بغداد کار را بر او سخت گرفتند ، منصور اندیشید که اگر این شورش تکرار شود خلافت از دست او می رود خصوصآ که می دانست هر دستهء از سپاهیانش  هواخوای بعضی از مخالفان او مثل علویان و امویان و غیره می باشند و برای رسانیدن آنان به خلافت تلاش می کنند.از این رو قثم بن عباس بن عبیدالله بن عباس را که در خاندان عباسی سمت بزرگی را داشت و پیر مرد محترمی بود احضار کرده این قضیه را با او در میان گذاشت و چاره جوئی کرد!

ادامه نوشته…

23 اکتبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۳

دشمن ارچه دوستانه گویدت

دام دان گرچه ز دانه گویدت

« مولینا جلال الدین بلخی »

سیاست پدر و مادر ندارد

عمرو بن سعید الاشدق یکی از مأمورین عالیرتبهء دربار خلیفه عبدالملک بن مروان بود که بر خلیفه یاغی شده هنگامیکه خلیفه در دمشق نبود و برای جنگ مصعب ابن زبیر بعراق رفته بود وی بدمشق آمده جای خلیفه راگرفت .

خلیفه این خبر را در میان راه شنید و فوری بدمشق برگشت و چند روز با عمرو جنگید ولی چون کاری از پیش نبرد باوی صلح کرد وعهد و پیمانی بست و امان نامهء نوشت و بعمرو امان داد، او هم مطمئن گشته تسلیم شد و عبدالملک وارد دمشق گردید و پس از چهار روز عمرو را احضار کرد.

ادامه نوشته…

16 اکتبر
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۵۲

حرص قانع نیست بیدل ورنه ز اسباب جهان

آنچه ما در کار داریم  اکثرش  در کار نیست

« بیدل »

افتخار فروختنی نیست

ابو غالب تمام بن غالب از ( دانشمندان قرطبه متوفی بسال ۴۳۶ ) کتابی در علم لغت تألیف کرده بود، ابوالجیش  مجاهد عامری فرمانروای دانیه هزار دینار با خلعت و مرکوبی نزد وی فرستاد و خواهش کرد که ابو غالب در پایان کتاب خود بنویسد که این کتاب از جملهء تألیفاتی است که ابو غالب برای ابوالجیش مجاهد جمع آوری کرده است . ادامه نوشته…