۲۴ ساعت

آرشیو 'زبان مادری'

23 فوریه
۱ دیدگاه

 سرود زبان 

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  ۵ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۳ فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 سرود زبان 

اگر زبان  خوش است ، رسم   دلبری  بهتر

که  با  زبان  خوش ،  آهنگ  سروری  بهتر

چنان فصیح و ملیح ، دُرِ شهسوار  دری ست

چو در زبان دری  ، شعر  و شاعری   بهتر

هزارنکته ی رنگین و دل فریب و صفاست

به سانِ  ابر  گهربار   ،   سخنوری   بهتر

جهان   گشایی و  آیینه ی  جهان   نمای

کزآن به   جلوه خرامید  ،  سکندری بهتر

سرود مطرب و ساقی و شورو شعف و شراب

به بزم عشق ،   سماع  و قلندری   بهتر

هرآنچه عدل و عدالت بوّد به جیب قضا

رهین   منت  یزدان ، چو   داوری   بهتر

رسید پیام سروش ، از  برای قوم جهول

کند هدایت و عدل و پیامبری «ص» بهتر

چو آیه آیه ی قرآن   زبان  بوّد ، عربی

لطیف و دلکش و   آهنگ  بهتری بهتر

نه ظلم و آنچه ستم بر کسی ر وا باشد

سواد و حسنِ خط و روشن و بری بهتر

مرا زمثنویِ  مولوی  به  پهلوی   چون

نوای معنوی و   فیض   عشقری بهتر

سخن زعشق و مقام است ، بنام  ابراهیم

که درشکست بتان   نام   آذری   بهتر

به هرزبان که ثنا خوانی ، برخدای جهان

به اوزبیکی و به پشتو به سومری بهتر

مرا «خوشحال» به پشتو خوش است ، زبان اصیل

نوای مطرب و «رحمان» ، به لوگری بهتر

دری زبان خلایق  ، چو   نغمه ی داؤد

پرندگان به سماع، رقص ساحری بهتر

اگرچه صوت خوش است ، عندلیبِ بلبل باغ

ترنم   و   نفسِ   گرم   ،   کنری  بهتر

به واژه گان زبان ،  فارسی و چو اشکانی

دعا و درس و نیایش به  ارموری بهتر

اگر ز دختر  رز  خون بهایی   دریابیم

مرا بس است ازآن ، آب  کوثری بهتر

قدح و ساغرو صهبا و مستِ باده وجام

شود حرام کزآن باده ،   ساغری بهتر

رسالتِ من و توست هموطن به پا خیزید

مباد که خصم زبان گوید ، کافری بهتر

وگرحریم وطن جای پای دشمن شد

چنان بهِ رزم ، که آن جنگ خیبری بهتر

اگرتو من شوی ، من تو شوم، زوحدت خلق

شود به باغ وطن گل ، صنوبری بهتر

چنان که دَین و وجیبه ست برای پاسداران

حفاظتِ  دُر و گنجینه  ، وافری بهتر

وگربه گنج رسیم ، گنجِ شایگان دری ست

نمونه ایست چنین ، گنجِ بابری بهتر

بدان که حافظ شرین کلام و سعدی عشق

به طبع دلکش خود گفته اند  ، دری بهتر

چنان به شیوه ی نغز و مسجع  بود غزلش

زسبک هند و خراسان ، به کهتری بهتر

به آسمان ادب بیدل است مخزن علم

عروس شعر بیاراست و ،  مشتری بهتر

زبان مُعرفِ   آهنگ و ،  اعتبار ملل

چو در تمدن مشرق زمین، دری بهتر

چو قوم آریایی در زبان، کهُن دژی بود

چنان اصالت و شیوا و محوری بهتر

زمانه ها گذران است و ، صد هزار دگر

بوّد نوای خوش و ، کبک چون دری بهتر

مسامریم چنان سخت، به آزمون فلک

به ارث گنج زبان را ، چو گوهری بهتر

ز نسل  آرین  و  باختر و  تخارستان

یکی بود چو «خلیلی» ، ز باختری بهتر

دراین حدیقه خزان است ، نخل بی ثمرم

شکسته قامت من ، باد  صرصری بهتر

شکسته رنگ صداقت، شکست رنگ زبان

چو سوخت همنفسم ، ناله پروری بهتر

به وقت خسته دلی و هرآنکه پیر شده ست

سر ِ فسرده ، به  بالین  آن  پری بهتر

کمند زلف و خط و خالِ ، مهوشان در سر

هوس به دامن صحرا، سبک سری بهتر

چنان عذوبت و رنگین بود ز هند قدیم

رموز بیخودی ، از  سِر   لاهوری بهتر

اگر به سبک جدید و کهُن سخن گوییم

به اصل و فرع، چنان گویمت دری بهتر

به هفت هزار رسد، جمع صنف وباب زبان

بوّد به بام جهان  ، نام  پامیری بهتر

دگر بلاد خراسان و  هم ، ورا رودش

چو تاجکی و به ترکی و طبری بهتر

اگر یوروپ ز یونان و سنسکرت می بود

زبان   مادر  دنیا ،    سراسری بهتر

چو چپ نویس شدیم ، هم ز راست معتبریم

بوّد ز بابل و کابل ،    فناوری بهتر

رسوم و طرز نیاکان ما  چو ایران بود

چو بلخ و هیروی و سغد  و بشری بهتر

کلام اگرچه اوستایی و ، به یغنابیست

برقص و شور، چو آهنگ زر زری بهتر

اگر که زَند و ، چو پازند بوّد ز آریانا

زبان شعر به  دری  و   تاتاری بهتر

اگر سرود بلوچی ، ز شوق دل شنوی

چنان به وجد و به حال است ، محشری بهتر

سخن زمعنی سریانی و چو خوارزم است

رسد به گوشِ دلم   ، آه و اثری بهتر

چنان زرین و چو سیمین ، به بیستون باشد

کتیبه های قدیم و ، کُهن وری بهتر

اگرچه پیشه مرا ، ناله درسخن باشید

زبهرقوُت حلال ، کسب زرگری بهتر

خوشی و فرحت من ، دوست هرزبان گردم

به هرزبان که ثنا خوانی ، اکبری بهتر

نیاز خسته دلان ، حاجت و دعا « زرغون »

به    بارگاه  خدا  وقتِ   سحری بهتر

الحاج محمد ابراهیم زرغون

گرفته شد از مجموعه اشعار وطن نامه 

23 فوریه
۱ دیدگاه

پارسی، شُکوهِ جاودانه‌ی اندیشه، هنر و هویت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  ۵ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۳ فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

پارسی، شُکوهِ جاودانه‌ی اندیشه، هنر و هویت

 

زبان مادری من، پارسی است؛ زبانی که از ژرفای تاریخ همچون ققنوسی سر برآورده و در تندبادِ حوادث، با شکوه و وقاری بی‌زوال، بر آسمانِ فرهنگ و تمدن درخشیده است. 

این زبان نه‌فقط وسیله‌ای برای بیان، که آیینه‌ای تمام‌نما از تفکر، احساس، معرفت و جانِ آگاهان، شاعران و حکیمان است؛ زبانی که در هر واژه‌اش، روحی زنده می‌تپد، در هر جمله‌اش، نغمه‌ای جاودان می‌پیچد و در هر بیتش، حقیقتی ژرف رخ می‌نماید.

 

پارسی، این گوهرِ بی‌همتای ادب، کهن‌ترین دفترِ فرهنگ، خرد و تمدن ماست؛ زبانی که پیشینه‌اش از ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال فراتر می‌رود و ردپایش بر الواحِ سنگیِ شاهان، در دیوانِ شاعران و در مکتوباتِ دانشمندان، جاودانه نقش بسته است. 

 

از پارسیِ باستان تا پهلوی، و از پارسیِ دری تا امروز، واژه‌های آن، دُرهای تابناکی‌اند که در صدفِ زمان، درخششِ خیره‌کننده‌ی خود را حفظ کرده‌اند و همواره بر تارکِ گنجینه‌ی فرهنگ و ادب می‌درخشند.

 

پارسی دری، این اقیانوسِ بی‌کرانه‌ی سخن و دانایی، از قرن نهم میلادی تاکنون، با نوایی دلنشین و آهنگی جاودانه در جان و جهان جاری است. 

این زبان، پرچمدارِ فرهنگ، معرفت و تمدنِ حکومت‌های باشکوهی همچون سامانیان، غزنویان، تیموریان و صفویان بوده و در دامانِ خود، گوهرانی بی‌مانند پرورانده است؛

 زبانی که مولانا را در سماعِ عشق، 

فردوسی را در شکوهِ حماسه، 

سعدی را در بوستانِ حکمت، 

حافظ را در خلوتِ راز، 

بیدل را در دنیای پیچیده‌ی عرفان، 

ناصر خسرو را در حکمت و اندیشه

 و خیام را در فلسفه‌ی هستی آفرید.

 

این زبان، همچنین، زادگاه اندیشه‌های سترگ و ژرف‌اندیشی‌های فیلسوفان و دانشمندانی بوده که بر تارکِ تاریخ درخشیده‌اند؛ رودکی، پدرِ شعر فارسی، 

بوعلی سینا، نابغه‌ی طبابت و فلسفه، 

ابوریحان بیرونی، ستاره‌شناس و پژوهشگر بی‌بدیل، 

حکیم ناصر خسرو، شاعر، فیلسوف و مبلغِ برجسته، 

جامی، شاعر و عارف برجسته، و هزاران فیلسوف، نویسنده و شاعرِ دیگر که هر یک، مشعلی از دانش و ادب را در شبستانِ تمدن برافروختند.

 

افغانستان، ایران و تاجیکستان، سه جلوه از یک گوهرند؛ سرزمین‌هایی که پارسی در تار و پودِ هویت‌شان تنیده است و از گهواره‌ی نیاکان تا امروز، موسیقی دلنواز و شورانگیزِ این زبان را در کوچه‌باغ‌های شعر، معرفت و عرفان شنیده‌اند.

این سه دیار، نه‌فقط مرز مشترک، که میراث‌دار اندیشه‌ای یگانه، فرهنگی هم‌ ریشه و گنجینه‌ای از خرد و حکمت‌اند که از چشمه‌ی بی‌پایانِ پارسی، جان گرفته و شاداب مانده‌اند.

 

من نیز، از برکتِ این زبانِ فاخر، صاحبِ اشعار و مکتوباتی هستم که با جوهرِ جان نگاشته شده‌اند؛ 

زبانی که چون رود، اندیشه را زلال می‌سازد و بر صفحاتِ دل و جان، نقشی از جاودانگی و شکوه می‌زند. 

اما پارسی را نمی‌توان در چارچوبِ یک روزِ گرامی‌داشت محصور کرد، چراکه این زبان، همچون خورشیدی درخشان، هر بامداد از افق‌های تازه سر برمی‌آورد و چون رودی خروشان، پیوسته در بسترِ زمان جاری است.

 

پارسی، زبانی نیست که غبارِ کهنگی بر آن بنشیند؛ این زبان، در عمقِ تاریخ، در قلبِ مردمان ایران، افغانستان و تاجیکستان، و در جانِ عاشقانِ شعر، عرفان و معرفت در هر گوشه‌ی جهان، زنده و جاودانه خواهد ماند.

با مهر و ارادت

نویسنده:

احمد محمود امپراطور 

سوم حوت ۱۴۰۳ خورشیدی 

۲۱ فبروری ۲۰۲۵