۲۴ ساعت

آرشیو 'نفد ، تقریظ ، دیدگاه ها و مقالات راجع به کتاب ، فلم ، داستان ، شعر و …'

08 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ محترم مولوی عبدالحمید حدید (وردک) بر کتاب ” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

تقریظ محترم مولوی عبدالحمید حدید (وردک) بر کتاب

” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 

بسم الله الر حمن الر حیم

این مجموعهء شعری را درشبهـا ی یلـدا ی غربـت و جـلا وطنی مطا لعه کردم که چنـد شبـا نگاهی مونس مهربان ومرهم گذارحا ذق آلام ورنجهای من بود.

چه نیکو گفته اند که ״ زبا ن آئینهء انسا نست ״ آری! این مجموعه با آنکه الهـام بخش هـمه مـردمان دیندارووطندوست،خصوصاً برای جـوانا ن که آ ینده ســاز کشورشان میبا شند است، درجوانب حماسه آفرینی ،خدا پرسـتی،آزا دی خـواهی،عــدا لـتجوئی وانصا ف پسندی،استاد مهـربان، دوسـت د لـسوز، ورهـنـمـای ماهـریست که با د یـد وتحلیل بیطرفا نه،  

منصفانه و شیوهء ریا لستیک وحقیقت بینی به علاقه مندان ادب،سمت وجهت میبخشد.این مجموعه دارای شعر بی تکـلـُّف، روان وغـنی از صنا یع بد یع، عـروض وبـیـا ن بــوده ودردل چـنـگ  میزند، چنا نچه گفته اند:

حرفی که نیست ازته دل، دل نشین نیست

ازآ نچه در ضمیـر   تو باشـد سخـن بســا ز

درا ینـبـا ره حـضرت رســول اکــرم(ص) چـه زیـبــا فرموده اند:

 سخنی که ازدل برآ ید بردل نشیند،وسخنی که اززبان برآید درگوش فرونرود.

از طرف دیگرداکترحیدری دلیرا نه دراشعا رخود دشمنان دین وخائنان کشور خود را هجونموده است که دراین باره پیشوای بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) ارشا د فرموده اند:

با شعرخود د شمن را در معرض هجو قرا ر دهید،به راستی که مؤمن با جان وما ل خود جها د میکند.سوگند به آن خدائی که جان من در دست اوست،شعر شما بسا ن تیری است که بسوی دشمن رها میگردد.

هریک ازمبا حث این ا ثـر، تـرجمان ونشا ن دهـندهء یکـنوع احسا س عمیق ودرونی شـاعـرا ست که حقا  هـما ن احـسا س پا ک، اورا بـا مـقـام ملکـوتی پیـونـد میدهـد وآ نهـمه منـاجا ت واعـتـذارازتقـصیــررا درفروغ توسل به نظر لـطف بزرگـان د یـن، وخا ندان نبوت بمقام والای مرجع حقیقی تمنّیات ناله سر کرده ا ند.

وقتی بخـش منـا جا ت ومـرا ثی را مطـا لعه میکنیم مراتب سوگ واندوه شاعر آ میخته با یکنوع ارادت خا ص، نعــت وستـا یـش پیـشــوا ی بـزرگ اســـلا م صلـّی الله عـلـیه وسلـم ودود مـان مبـا رک آ ل رسول صلوات الله علیهم اجمعین،

هرا نسان صا حب ضمیررا وجد خاص بخشیده وبه ارادت وتقوای شاعرگواهی میدهد وآنچنـا ن آرما نخیـز وتشـجیع آورا سـت که به فرمودهء فردوسی طوسی  “اگرزن بود پهلوا نی کند״.

تعمق ودقـت دربخـش״ حـما سی ومیهنی״ محبت، ودفاع ازوجب وجب سرزمین آبـا ئی را والا ترین آمال وبزرگترین مقام وقاروحیثیت شرافتمندانهءانسانی تمثیـل می نما ید وهـمـا ن نـظــرفـردوسی رازنده می سازد که گفته اند:

زبهـر بـر و بـوم و فــرزنــد   خـویــش

زن و کودک و خورد وپیوند  خویش

ســرا ســر، اگــر تن بکـشـتـن  دهـیـم

ازان بـه که مـیهـن بـه دشمن دهـیـم

زما نی به قسمت غـزل این مجمـوعه میـرسیـم ازهرجمله اش به اصطلاح عامیانه آماج بوی جگرسوخته می آید.خوا نندهء این قسمت فکـرمیکـنـد که شـاعـر آماج خدنگ نا زگـشـتـه وچـنـا ن بـیـتـا با نه تشـنـهء وصال است که سخن با ماه گفته ومعشوقش را درخوا ب می بیـنـد، ازاآن ســـوزوگـدازوازاآن کـشــش،حلاوت و جـذبه ئیکه درگـفتا رشاعـرموجـوداسـت استنباط میگردد که آنهمه ناله وفغان ازآ ستانه عشق مجازی ودروغین برنخواسته بلکه نما یانگرسوزدرونی شاعر اسـت که محـبـوب خـودرا درمــا ورای طبیعت جستجومیکند ومصداق هـمان درد شاعـرعرب است که میگوید:

صَارَعِندٌ الـنـّا ِس اِنّی عَا ِشقٌ

لِیک لا َیَدری ا َحَدُعِشقِی لِمَن

بـه هـمـه ثـا بـت گـشتـه کـه  مــن عـا شـقـم

ولی هیچکس نمیداندعشق من برای کیست

 

مختصراینکه هـریک ازبخشهـا ی ا ین مجـموعه درحیطهء خویش بیدارکننده احساسات پاک وآرمانخیزبه هموطنان عزیزما ست که حس تقوا،وطندوستی وتوکل را درنهادآنها بیداروتقویه مینما ید.

مـن درحا لـیکه صحت وجـود وفـرا غـت ا یـام استاد بزرگوار را ازخدای توانا استـدعـا دا رم، ادا مـه همچو خدمات ارزنده را ازجناب ایشان و همگامی وهم آهـنگی شعـرا و قـلم بدستا ن منطقـه را درا ین راه با تطبیـق وا صلاح اجـتـما عی جـوا نا ن مسلما ن ملـت غـیورافغـا ن تمنا داشـته ودرلا بلای ستایش این مجموعۀ مختصر ولی نهـا یت مفیـد وبا ارزش پیشنهاد خودرا با ارایهء گفتار نا رسای خـود خدمت استـا د گـرا نقدردا کـتـرحـیـدری الـتـجاءً تقدیم مینمایم:

شعر بزان پشتو میباشد.

پورته کـره قـلـم چی په غـوغــا کـری  تول جهان

تولـوته رسـوا کـری ، غــلا مـا ن  ا و  خـا ئـنـا ن

هرسری راویش کری که سپین ژیروی که زوان

تـول په تـرپلـو را ولی مسـتا ن وی که شــیخــان

لـیـکه هـمـیـش لـیـکه قـلـمــدا ره نـنگـیــالـی ئی

پوه شـه په دی پوه شـه مجــا هـد ا و میـرنی ئی

 

 

وآخر دعوا نا ان الحمد لله رب العلمین.

وا لسلا م علی من اتبع ا لهُدی

عبدالحمید حدید وردک

خطیب مسجـد حضرت عثما ن(رض)

شب۶جولای۲٠٠۶

 سد نی ـ آسترالیا

08 سپتامبر
۴دیدگاه

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف : استاد نصیر مهرین

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف :

استاد نصیر مهرین

قیوم بشیر هروی

هشتم سپتامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

اخیرآ دوست فرهیخته ، قلم بدست توانا ومؤرخ ورزیده کشور جناب استاد نصیر مهرین نسخه ی پی دی اف از آخرین اثر گرانسنگ شان بنام (چاپلوسی) را که به تازه گی از چاپ برآمده برایم فرستادند. قبل از هرچیز جا دارد تا از لطف ایشان سپاسگزاری نموده و ضمن عرض تبریک مؤفقیت های مزید شانرا آرزو نمایم.

و اما چاپلوسی کتابی با قریب ۱۸۰ صفحه حاوی نکات ریز و درشتی می باشد که  توسط تاریخ نگار وارسته جناب استاد نصیر مهرین تهیه و تحریر و بوسیله انتشارات شاهمامه در تابستان ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با جولای ۲۰۲۴ میلادی  در هالند به زیور چاپ آراسته شده است.

باز خوانی و ویراستاری این اثر توسط محترم عتیق الله نایب خیل صورت پذیرفته و برگ آرایی آن توسط بانو منیژه نادری انجام یافته است.

 استاد مهرین را سالهاست می شناسم ، انسانی است فرهیخته با قلم رونشگرانه که زیبا می نویسد و هرگز بخاطر کسب مقام و رتبه ای  از بیان حقیقت دست نکشیده و هیچگاهی برای خوشخدمتی به اربابان زر و زور وتزویر به مدح و ثنای آنان نپرداخته و برای بدست آوردن جیفه دنیوی از حقیقت چشم پوشی نکرده است ، تاریخ را همانطور که بوده بیان میکند و در حقایق عینی جامعه تشبث و دست درازی نمی کند.

او قلم افشاگرانه ای دارد که با ندای حق طلبی اش در مقابله با آنهایکه دست به حق تلفی می زنند می ایستد.

تاریخ را هرگز تحریف نمی کند ، او را عقیده برآنست که تاریخ نگار می بایست آنچه را که اتفاق افتاده با امانت داری بیان دارد  و این چیزیست که من بارها در نوشته ها و اثار ایشان به خوانش گرفتم.

وقتی به مطالب مندرج در کتاب چاپلوسی نظر می اندازیم ، صداقت نویسنده را بخوبی درک میکنیم در پیشگفتار این اثر تحت عنوان (فشرده) جناب استاد مهرین با درایت ، نگرش و با بینش صادقانه مروری بر تاریخ حد اقل چندین دههِ گذشته نموده و جنبه های مختلفی از چاپلوسی را در دوره های مختلف به بحث گرفته که هر بخش آن در خور تأمل و توجه می باشد .

اگر بخواهم در مورد هر بخش (چاپلوسی) بصورت جداگانه چیزی بنویسم در این مختصر نمی گنجد ، لهذا تنها به نشر فشرده این اثر بسنده میکنم و امیدوارم روزی این کتاب چه بصورت نسخه برقی یا طباعتی بدسترس همگان قرار گیرد تا از تملق و چاپلوسی در دربار اربابان زر و زور و تزویر طی دوره های مختلف آگاهی یابند.

و اینهم ( فشرده) از کتاب چاپلوسی که بصورت کامل تقدیم شما خوانندگان محترم میگردد:

فشرده

بیشترین برگهای تاریخ افغانستان و حوزهء بزرگتر و پیشینه اش که با مرز های تغییر دیده و نام خراسان شناخته شده است ، معطوف به رویداد های نظامی ، سیاسی است . رویدادهایی که با آوردن نقشِ چه بسا با روایت هالی مغشوش از شاهان ، سللاطین و امیران ، چهرهء تاریخ سیاسی قدرتمندان را دارا است .

نگاه ، نیاز و نقش در بارها در تاریخ نگاری درباری ، جز چنان نگارش، توجه دیگری را که خارج ازی آن دایرهء تنگ باشد ، بر نتمی تابید. اما در چند دههء پسین ، بلا شکست و ریخت و دورشدن نظام های گوناگون ، ادامه نیافتن سایهء ترس و تهدید ، مهاجرتا تعدادی از نویسنده گان ، دستارسی به مدارک پنهان مانده و روی انتشار ندیده ، فهم و درک از نگارش تاریخه که جهل و سانسور در آن راه نیابد ، زمینه های رویکرد به بازنگری و واقعیت نگاری تاریخ را از سوی تعدادی فراهم نمود.

یکی از نتایج چنین رویکردی ، عطف به آن عناصر فرهنگی است که در دل جامعه حضور دیرینه داشته ، کار کرد آسیب زا و مانع شوندهع در راه تحول و بهبود خواهی را به نمایش گذاشته است.

حضور عنصر چاپلوسی ، مدح بیجای و ستایش های بی مورد زورمندان و ستایش های قومی ، حزبی و با قرائت های مختلف و حتی متخاصم عادت داشتن به صفت های اسلامی ، در سرزمین محکوم و مظلوم بی مانند ، مصیبـت های کمتر طـرف توجه بـوده انـد. در حالیکه نیـاز شـناختن افغانسـتان و تبییـن تاریـخ واقعـی آن، محتـاج شـناخت و نقـش ایـن عناصـر موجـود در فرهنـگ و جامعـه اسـت.

سـعی نگارنـده از مطالبـی کـه در ایـن کتـاب جمـع آوری شـده و طـرف بحـث قـرار گرفتـه انـد، فـراز آوردن کارکـرد این عناصـر و هنجار زیانمند بـر بنیـاد اسـناد و نشـان دادن زمینـه هـا و عوامـل حضـور آنهـا اسـت .

در برابر آن، تاریخ این واقعیت را هم گواه است که نهادها و شخصیت هـای تحـول طلـب و بهبـود خـواه مـردم، مبارزه بـا هنجارهای زشـت و از جملـه چاپلوسـی را محکـوم و سـرزنش نمـوده انـد. ایـن گواهی راسـتین را نیـز مسـتند در این برگهـا مییابیم.

 بـه طـورمثـال، بـا آوردن نمونـه های متناقض از کار قلمی یک نویسـنده در چند نظام، سـعی شـده اسـت، جفاورزی در حق فرهنگ و نویسـنده، در وجـود نظـام اسـتبدادی و خودکامـه نشـان داده شـود. زیرا بیشـترین انتقادهـا و حملات آرام و یـا تنـد، روی افـرادی متمرکـز بـوده اسـت کـه در نظـام هـای اسـتبدادی، بـدون علایق قلبـی، بـه مـدح و سـتایش هـای نادرسـت پرداختـه انـد. در حالـی کـه بایـد سـاختار چاپلوسـی خـواه و مـدح طلـب را بـا نمونـه هـای دیـده شـدۀ آن محکـوم و مطـرود دانسـت. با چنیـن رویکـردی، حتـا دلسـوزی و ترحـم بـه حـال مداحـان و چاپلوسـان همـراه بـا دریافـت برخـورد سـازنده بـا آنهـا مطـرح میشـود.

بـا عطـف بـه چاپلوسـی و دریافـت سـتایش هـای بی مـورد و نـا وارد در رفتارهـای اجتماعـی و کارهـای فرهنگی با همزادان چند گانۀ چاپلوسـیِ مواجـه میشـویم. تصـور میشـود کـه شـناخت از ایـن عناصـر واقعـا موجـود در جامعـه، بـه دامنـۀ شـناخت از ویـژه گـی هـای حاکمیـت هـای پیشـین و تاریـخ سیاسـی آنهـا میافزایـد. زیـرا چنیـن اوصـاف را نظـام هـای خـود کامـه و انحصـاری قـدرت رواج داده انـد.

 هنـگام سـعی بـرای دریافـت ایـن عناصـر زیانبـار در جامعـه و فرهنـگ، خودسـتایی هایـی را مییابیـم کـه آسـیب هـای آنهـا، کمتـر از سـتایش سـنتی و دیرینـۀ یـک نـا عـادل بیدادگـر به عنـوان « عـادل دادگر» نیسـت..

 »« غیـرت افغانـی » حکایـت از ایـن مقولـه دارد. بـا آنکـه چنیـن صفتـی در ظاهـرش، غیـرت قومـی- پشـتونی کشـور را معرفـی میکنـد، امـا نشـان دادن و سـرزنش آن در برگهای این کتاب، کلیت چنین سـتایش قومی در وجود سـایر اقوام و یا در صورت جامع تر آن، «غیرت افغانسـتانی» را بـه عنـوان عنصـر غلـط و مطـرود در نظـر دارد.

 در همین راسـتا اسـت که از یک عنصر دیگر و بسـیار شـمول که شـب و روز در جامعـه و بخـش هایـی از مهاجریـن کشـور رواج دارد، یاد شـده اسـت. در نظـر آوریـم ایـن سـخنان را: »مـا کـه شـکر مسـلمان هسـتیم و هیـچ ظلـم و بـی عدالتـی در دیـن ومذهـب ما نیسـت . . . »

گواهـی میدهـم کـه برخـی از ابـراز نظـر کننده گان این سـخن، مسـلمان هسـتند و بـی عدالتـی و ظلمـی را روا دار نمیباشـند. امـا عمومیـت دادن ایـن پنـدار، آنهـم در اوضاعـی کـه گـروه هـا و نهادهـای زشـت خـوی، قـدرت جـوی و زرانـدوز، زیـر لـوا و شـعار و همیـن سـخنان، ازهیـچ فقـر گســتری، ظلــم و ســتمی بــر مــردم در افغانســتان دریــغ نورزیــده انــد، شایســتۀ پذیــرش و یــا خاموشــی محافظــه کارانــه و ترســیده نیســت..

اهمیــت فــراز آوردن ایــن موضــوع از ایــن جهــت هــم اســت کــه بــرای شـناخت دقیـق عوامـل خشـونت و جنـگ خویـی دیـده شـدۀ سـالها پیش و رفتـار شـکنجه آمیـز و خونریزانـۀ طالبـان مزدبگیـر، وقتـی بـه پیشـینه هـا مراجعـه میکنیـم، خشـونت همـزاد آنهـا اسـت. انتباهـی را کـه بـار مـیآورد ایـن اسـت کـه در هیـچ صورتـی نبایـد مجـاز باشـد که در مسـند حکومت بنشــینند.

و در بـارۀ آمـاده شـدن کتابـی کـه روی دسـت داریـد، امتنـان قلبـی ام را بایـد از بابـت بازخوانـی و ویراسـتاری مطالـب آن از سـوی نویسـندۀ ارجمنـد عتیـق اللـه نایـب خیـل بیـاورم. زیـرا بـا حوصلـه منـدی بـه رفـع کاسـتی ها و اشـتباهات تایپی پرداخت و پیشـنهادات باارزشـی را مطرح نمود..

چنیـن اسـت ابـراز تشـکر از زحمـات کار تهیـۀ روی جلـد، بـرگ آرایـی و چـاپ کتـاب از سـوی عزیـز فرهنـگ گسـتر، بانـو منیـژه نـادری مسـؤول انتشـارات شاهمامه .

 برای هر دو عزیز آرزوی مؤفقیت بیشتر دارم..

 هامبورگ

 نصیرمهرین

 سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی

 

03 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ محترم محمد آصف نهان بر کتاب ” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

تقریظ محترم محمد آصف نهان بر کتاب ” فریاد مهاجر “

اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری ادامه نوشته…

01 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد بر کتاب فریاد مهاجر اثر پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد

بر کتاب فریاد مهاجر اثر

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 

بسـمـه تعــا لی

شعــر، یک جا ذ بهء شفـا ف زند گـیست، از سکـوت بیـرون می آ ید و به سکـوت برمیگــردد، درحـقیـقـت شعر در ناگها نی بودن و بیرون از سکوت است.

وقتـیکه در جـوهـر هـنـر تـأمل کنیـم، می تـوا نیـم با یـن حـقیقت برسیم که تما م هنـر ها، قا بلـیـت آ نرا دا رنـد با هم ادغام شوند ویا وجوهی ازمشخصه های یکـدیگـر را وا م بگـیرند،ازهمینجا ست یک تا بلــوی نقاشی را گفته میتوانیم که یک پا رچه شعـر بوسیلهءرنگهاست ویا سعدی نقاشیست بوسیلهء کلمات . هـر وقت یک اجتـمـاع تحـولا ت ودگـرگـونی هــا یــش بیشترباشد،به همان اندازه ادبیات وفــرهـنگ آن اجتماع نیز تنوع بیشتر خواهد داشت.

درین اوا خـریک نسخه ازچکـیده ها ی اد بی دوسـت دا نشمند م دا کـترا سدا لله حیدری بنام« فریاد مهاجر»ازآنطرف اوقیانوس ها بدستم رسید وازمن تقاضا شده بود تا یک مقـدمهء کوتا ه برا ن بنویسـم.

باور کـنیـد از یک هـنـرمـنـد سا لخـورده یی مـثـل مــن، کـه هیچگاه ادعا ی شا عــر بودن را ندا شـته ام،چگــونه میتوا نم چند سطری بنویسم تا سروده هـا ی نا ب آ ن شا عـر درد رسیده را صد مه نزند.

ما امروز با د نیای قـراردا د ها ی خـسته وبی رمـق انسانی مواجه هستیم که همه دوستیها وعشق ها، تجلیا ت معنوی خودراازدست داده و درزیرتا زیا نهء ما ده گرایی مسخ  شده ا ند. ا نسا ن ها ی ا مروزا زیکــد یگـرمی ترسند و هرلحظه در جدا ل زند گی کمر به قتل یکد یگرمی بندند.

 «فریاد مهاجر» مجموعه یی ازا شعا رمحترم دا کـترحید ری است که لـبریزاز دردهـای بیـوطنی وســـوزش های غربت نشینی است که سالها در زمین  احساسات وطنپرستانه او ، علف های هـرزهء آوا رگی سربلـند کرده وفضای زندگی را برای گـلهـای آرا مـش وکرامت های انسانی، تنگ ترساخته است.

قـرا ریکه خودش اعترا ف کرده است، از شصت ودو سالگی به شعرسرایی آغاز نموده ودر گنجینهء سروده ها ی خود به دوعشق پناه آ ورده است، عشق بخدای عـالـمیـا ن وفـرستا دهء اوســرورکـا ینـا ت حضرت محمـد (ص) واهـل بیتش وعشق به وطن ازدست رفته ا ش.ا ین د وعشـق به مـرحـله یی ا وج می گیرد که سکوتش به فریا د تبدیل میشود ودرسرایش های مذهبی ومناجاتیه ها که آغازگر دیـوا نـش اســت،اندوخته ها ی کا مل خودرا، درپرتواستعداد سرشارخود،بسیار   استا دا نه به تجربه گرفــته است.زمانیکه بیاد وطن می افتدآرزومی کند صدای خـودرادرگوش سنگپاره های وطن عزیزکه هنوزعشق ها با نفرت آمیخـتــه است وهـنوز جسا رت وشرا فـت که ازآرمانهای انسانی پاسداری میکند، و چراغها یشا ن در معرض با د ها ی نا مساعد قراردا رد، برساند.

می بینیـم که امـروزدرکـشورمن وتو، بوی زندگی رفته است،آب ها شرم آلود شده وســا یه ها زیرلگـد های د شمـن خُرد شـده اند وامیـد هابخاطر یک فردای   روشـن بیش ازسه دهه با مـردم گـرسـنـه خدا حافظی میکنند وفقرا به این فکر استند که با مردن خود چه کنند.  

ما هـم درهـرسرزمـیـن ودرهــروطــن عـا ریـتـی کـه آواره شده ایم، بـا پـردا خـتن به درگیری ها ی روحی وجسمی،حقیقت زند گی رافرامـوش کـرده ایم.

اصولاًهـرجامعه ازانسا ن ها شخصیت کا ذ بی میسازند. ارزشها وقوانین پوچ مادی درجوامع متمدن امروزین جهان، مانعی اسـت برای شنا خت عـمیـق ارزشها ی وا قعی ودرون گرایی درجهت کسب حقیقت ما آواره ها. دیگـر را هی برا ی انسا ن امــروز بـا قی نما نده است،جز اینکه بحرکت بیا ند یشـد، تا اند یشـه ها ی پاک انسانی خودرادرپای تندیس های پرزرق وبرق مادیا ت، قربا ن نسا زند. روی این مفـکوره “فریاد مهاجر”تحفهء با ارزشی برا ی تمــا م ا فغــا ن ها عقیده مند وبا درد است.

 در اخیر من بحیث یک هـنرمنـد دور افتا ده از آ غـوش وطن، به شـاعــرتوانا دا کـتر اسـدالله حیـدری کـه بـا تراوشات ادبی خود مشعل دیگری را درفضای ادبیا ت برونمرزی ما روشن سا خته است،صمیما نه تبریکات خودرا ابراز می کنم وازپروردگارعدا لت وآگهی وآفریدگار قلم واندیشه طول عمر و پیروزی های بیشتر شا نرا استدعا مینما یم.

« چه سودازاینکه پس ازمرگ،مال وزرما ند

خوشـا کسـیکه ازو درجهــا ن اثـــر مـا ند »

          یو سف کهزا د             

                یک روزی از روزهای ماه جون ۲٠٠۶                   

      سا نفرا نسسکوـ ا مریکا           

 

03 آگوست
۱ دیدگاه

تقریظ دوکتور حجت السلام و المسلمین سید حسن اخلاق بر کتاب (آرا) اثر محترم نذیر احمد ظفر

تاریخ نشر : شنبه ۱۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

تقریظ دوکتور حجت السلام و المسلمین

سید حسن اخلاق

از بختیاری های من در آمریکا , آشنایی و همنشینی با شاعر شیرین سخن , صریح البیان , نغز گفتار و فرهیخته جناب نذیر ظفر است .

حدود یک دهه است که با این دوست نازنین, موانست دارم ؛ از همصحبتی با او لذت میبرم , از احساس زلال او به حس میا یم و از خوانش پر شورش , به وجد و اکنون خوشحالترم که می بینم مجموعه ی تازه ی از اشعار او , زیر نام ( آرا ) زیب و زیور ادبیات و احساسات معنوی ما می گردد تعریف فیلسوف و متاله بزرگ خواجه نصر الدین طوسی از شعر در (( اساس الاقتباس )) تعریف معیاری شعر در فرهنگ فارسی و اسلامی شد که: ( شعر کلامیست مخیل ,مولف از اقوال موزون متساوی مقفی ) که دو عنصر ( خیال انگیزی ) و ( دارای وزن و قا فیه) را بهم می امیزد.

شرط نخست از منطق یونان گرفته شده و شرط دوم از ادبیات عربی – فارسی سپس خواجه در ( معیار الاشعار) معیار های ریز تری را بدست میدهد تا بیا موزاند که (خیال انگیزی زبانی) گوهر شاعرانگی است , وچون سخن از زبان شاعرانه می رود باید حساب دو چیز مشابه را از شعر جدا نمود : واژگان بی معنا و الفاظ مهمل یا واقع گویی های غیر خیال انگیز ,ولی مقفا و موزون . شارح ابن سینا, میافزاید که یونانیان , تخیل را تمام گوهر(ماهیت) شعر دانسته اند اما مسلمانان آنرا بخشی از گوهر (قصل) شعر وی همچنین به رابطه ( وزن داشتن) و (خیال انگیزی) می پردازد و قافیه را بخش گوهری برخی از انواع شعر , مانند قصیده و قطعه, نه همه انواع شعر و گوهر آن,در فضای ادبیات کلاسیک و جهانبینی کهن شکل گرفته است که سخن پیرامون خیال و زبان , انکشافات جدید را نیافته بود.با این همه , منبعی  استوار و معیار های قویم برای شناخت شعر , تجربه شاعرانه , نسبت شعر با فر هنگ , نقد شعر, تفاوت خیال انگیخته و خیال انگیز, و رابطه خیال با زبان را فراهم میسازد.( آرا ما را به جهان و بیان خواجه نصرو) فهم کلاسیک از شعر و شاعرانگی میبرد ولی در آن , متوقف نمیگذارد.اشعار ( ظفر) دنیای کلاسیک را با دغدغه های مدرن پیوند میزند و این رویا رویی دو جهان را در جان سوژه های از افغانستان به تصویر میکشد ,تصویری که ( موضوع) خود را در جان خواننده هاش بر میانگیزد . زبان (ظفر) بنظر میرسد که زبان کلاسیک است , اما انعکاس درد مدرن و دود مدرنیت است . ساده گی زبان و صراحت خیال بهم می پیوندند تا خواننده, فارغ از هیا هو های هر سویی , خود را ببیند درد خود را بخواند و بشتابد (که دیدن یار قضا) نشود و , صد البته , دست خویش را در پشت ( سوخت میهن) متوجه شود .

(آرا) احساس و امید ایمان و عصیان و درود و سرود را بهم میامیزد تا مخاطب را سیر انفسی و آفاقی زنده گی در دهه های اخیر دعوت کتد . عواطف شخصی به موازات احساسات ملی و دغدغه های انسانی مطرح می شوند. پدر و مادر یاد می شوند ,همسر و دختر نازدانه ناز می شوند و نواسه, قدر می بیند تا یاد آور شوند که آواره افغانستان هم مانند دیگر انسانهای شاد این دنیا , ریشه و پیوند و شاخه دارندو عشق و قدر شناسی و امید می شناسند .با هم مسلکان مشاعره صورت می گیرد و به دوستان فر هیخته و گلفروش , شعر هدیه می شود تا قدر دوستی و لذت با هم بودند یاد آوری شود.شاعرهمچنین به صراحت از( مرده پرستی ) می نالد و ملالت خویشرا از رنج روزگار و بیوفایی بتان نهان نمیدارد. (ظفر) با ظرافت در برابر مفاهیم دینی رابطه های دو سویه بر قرار می سازد: از سویی ماه صیام و شب قدر و بنده گی برای او مایه جلای جان و و گشایش معنویست و ازدیگر سو, متاثراست که چگونه این مفاهیم ,وارونه می شوند و مورد سو استفاده قرار می گیرند تا تصویر خشن از خدای مهر بان ارایه دهند، بناآ انعکاس صدای عارفان و عا شقان می گردد وقتی می گوید ( بر ما ثواب هردو جهان جز وصال نیست).

( آرا) گاه و بیگاه با موارد عینی و جزیی از درد و رنج های زنده گی در افغانستان امروز تماس می گیرد ؛ جایی زبان یتیم بازمانده از انتحاری می گردد ؛ و جای دیگر متذکر می شود که طی چند دهه کو تاه چگونه جانیان به قهرمانان تبدیل شدند .هنگامیکه شاعر می سراید: ( میروم بی نشانه یعنی من) درواقع آیینه ی تمام نمای انسان امروز درافغانستان می گردد. با حالتی نوستالوژیک از کارز, قرغه وخنجان یاد می شود ومیافزاید ( شادی درین زمانه ندارم مرا ببخش).

از جایی که (آرا) انعکاس درد ها و جانهای سوخته است نمی توان بر شاعر خرده گرفت ( عیب مکن گر سخنم سوخته) اما می توان به او دست میرزاد گفت که این درد ها را با زبان ساده , بیان طبیعی, اظهار بی نقاب , واحساس ناآلوده شریک ساخته است.اوهمچنین روایت شا عرانه بی پیراهای ازفرهنگ کابل و کابلی ها اراهه می دهد.اینها سر مایه های کمی نیستندکه کتاب به خواننده خویش تقدیم میدارد . امیدوارم که ( آرا) جای شایسته خودرا دربین آثارادبی ومردم شناس بیابد. من هم نشر این اثرات به دوست گرانمایه ام جناب (ظفر) فامیل محترم و دوستان شان تبریک می گویم ومسرت خویش وجامعه فرهنگی وعلمی را ازنشرآن ابرازمی دارم.

داکتر سید حسن اخلاق

واشنگتن – دی سی