۲۴ ساعت

04 سپتامبر
۱ دیدگاه

گذرِ عمر

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

گذر عمر

عمـر  در  انـتـظار  می گذرد

بـا دل  بـی قـــرار   می گذرد

تاکه چشمی  بهمزنی چالاک

صد خزان و  بهار  می گذرد

گله از روزگار  بی  ثمراست

زانکه او  خودکار  می گذرد

شاد زی تا که فرصتی داری

روزهـا بی  شـمار می گذرد

موج هـا دم  به دم می میرند

عمر چون  رودبار می گذرد

لحظه ها را اگر حساب کنید

ردبه ردچون قطار می گذرد

زندگی یک نفـس نباشد بیش

بس که چابکسوار می گذرد

زود بگـذشـت  سالـیـان دراز

حال و پار و  پرار می گذرد

زندگی در سفر بـود خوشتر

گرچه اینهم چو پارمی گذرد

بـاز  کـــردم  یـاد فــردوســی

ســـــفـر و  یـادگار می گذرد

رسـتم و  زال  زر کـجا رفتند

رزم اســـــفـنـدیـار می گذرد

عشق اگرچشمکی زندبشتاب

تا شـباب از کــنـار می گذرد

لفـظ و معنی بهم نمی سـازند

رنگ و روی  نگار  می گذرد

تا که کردم هوای پار و پرار

چشم دل دید که یار می گذرد

یار اگر با وفا و همدل گشت

زندگی خـوشگـوار می گذرد

وعده ها را عمل کنید امروز

ورنه قـول و قـرار می گذرد

در فـضــا و طیاره سـاعـاتی

در شب سرد و تار می گذرد

رسول پویان

۲۸ می ۲۰۲۴

03 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ محترم محمد آصف نهان بر کتاب ” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

تقریظ محترم محمد آصف نهان بر کتاب ” فریاد مهاجر “

اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری ادامه نوشته…

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

شاعر شب گرد

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

شاعر شب گرد

      

صدای شعر قشنگی  به جان شنیده ترا

 دلی که از صف یاران، فقط گزیده ترا

صدای نغمه‌ی نامت به حجره – حجره‌ی جان

 هوای  جاذبه‌ ها  اند ، دل   تنیده  ترا

نگاه گر م تو  کز  چشمه‌ی  شراب  آید

 فضای نشه عجیب است، تا چشیده ترا

گهی که عاشق بی‌چاره در خیال خودش

 به حجم قیمت  یک آسمان خریده ترا

 به عاشقانه ترین شیوه از کرانه ی دور

 به اوج‌ صحنه‌ی رویای خود کشیده ترا

ببین که شاعر شب‌گرد، در ترانه‌ی خود

 میان   زمزمه‌  های  تر  آفریده   ترا

احمد هنایش

۸ سپتمبر ۲۰۲۳  

اسلام آباد

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

حسرتِ دیدار

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

حسرتِ دیدار

 صورتگرِ نقاش ، بکش صورتم امروز

فردای د گر   فرصتِ    اینکار  نباشد

 پرواز  کند  سوی عَدَم  روح و  روانم

در خاکِ  سیه ، جز  تنِ  بیمار   نباشد

 مانندِ  بهار ، خانهُ  گلهاست  دلِ من

 این باغِ جنان، جای خس و خار نباشد

 دانی که کدام بنده عزیز است به عُقبا

آنکس  که  زبان اش  پیِ  آزار نباشد

 از آنچه  بماند  همه  بر جای زانسان

 جز لطفِ خوش،اندیشه و کردار نباشد

امروز  کنم  زندگی  با  مهر و محبت

 فردا  بجز  از   حسرتِ  دیدار  نباشد

 یادی  بنما  از منِ دلخسته که روزی

 جز  خاطره  و  دفترِ  اشعار   نباشد

 مریم نوروززاده هروی

 ۱۶ جوزا ۱۴۰۳ خورشیدی

 ۵ جون ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ “پاییز”

هلند.

02 سپتامبر
۳دیدگاه

زندانِ خورشید

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زندان خورشید

زندان خورشید همان چشمان تست

که گیسوان شب را

در عبور از کوچه های ابری

با ابریشم نگاه هات

آرام آرام بافتی

و در سر زمین اندوه های تیره رنگ

رها ساختی

بهار برگشته

و امید،

 چشمانش را گشوده

بیا

بیا

و دستان سرد و زمستانی ام را

با نگاه های آتشینت

گرم ساز

و مرا به آغوش آرزو های پر رنگ

جاودانه ساز!!!!!!!!!!!!!

هما طرزی

نیویورک

 ۳۱ جولای ۲۰۲۴

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

کمین گاه

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

کمین گاه


آسمانم ! سردم  و  تاریک  و   پر آهم بیا
من دلم تنگ است،دل تنگم، بیا ،ماهم بیا
تا بچرخد خندهای  روی  لبم ، آهوی  من!
شیر پیرم ، لحظه  عمداً  کمین گاهم  بیا
من عزیزِ تو شدم هم تو  عزیزِ  قلب من
مثل یوسف ماندهام در بند،در چاهم، بیا
میشود تر چشمهایم نیمه شب درفکرتو
رد شدی از کوچهای ما چشم در راهم بیا
دیدنت با قیمتِ جان هم به دست آید خوشم
گاه گاهی  راهزن  شو ،لیک در راهم بیا
میروم،دنیا برایم جز غم ورنجش نداشت
گر پریشانی،دلت تنگ است، همراهم بیا
آخری عمرم اگر چیزی ز من  پرسند، من!
دیدنت را ازخدا یک لحظه میخواهم ،بیا

نوید الله محرابی (صافی)

01 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد بر کتاب فریاد مهاجر اثر پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد

بر کتاب فریاد مهاجر اثر

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 

بسـمـه تعــا لی

شعــر، یک جا ذ بهء شفـا ف زند گـیست، از سکـوت بیـرون می آ ید و به سکـوت برمیگــردد، درحـقیـقـت شعر در ناگها نی بودن و بیرون از سکوت است.

وقتـیکه در جـوهـر هـنـر تـأمل کنیـم، می تـوا نیـم با یـن حـقیقت برسیم که تما م هنـر ها، قا بلـیـت آ نرا دا رنـد با هم ادغام شوند ویا وجوهی ازمشخصه های یکـدیگـر را وا م بگـیرند،ازهمینجا ست یک تا بلــوی نقاشی را گفته میتوانیم که یک پا رچه شعـر بوسیلهءرنگهاست ویا سعدی نقاشیست بوسیلهء کلمات . هـر وقت یک اجتـمـاع تحـولا ت ودگـرگـونی هــا یــش بیشترباشد،به همان اندازه ادبیات وفــرهـنگ آن اجتماع نیز تنوع بیشتر خواهد داشت.

درین اوا خـریک نسخه ازچکـیده ها ی اد بی دوسـت دا نشمند م دا کـترا سدا لله حیدری بنام« فریاد مهاجر»ازآنطرف اوقیانوس ها بدستم رسید وازمن تقاضا شده بود تا یک مقـدمهء کوتا ه برا ن بنویسـم.

باور کـنیـد از یک هـنـرمـنـد سا لخـورده یی مـثـل مــن، کـه هیچگاه ادعا ی شا عــر بودن را ندا شـته ام،چگــونه میتوا نم چند سطری بنویسم تا سروده هـا ی نا ب آ ن شا عـر درد رسیده را صد مه نزند.

ما امروز با د نیای قـراردا د ها ی خـسته وبی رمـق انسانی مواجه هستیم که همه دوستیها وعشق ها، تجلیا ت معنوی خودراازدست داده و درزیرتا زیا نهء ما ده گرایی مسخ  شده ا ند. ا نسا ن ها ی ا مروزا زیکــد یگـرمی ترسند و هرلحظه در جدا ل زند گی کمر به قتل یکد یگرمی بندند.

 «فریاد مهاجر» مجموعه یی ازا شعا رمحترم دا کـترحید ری است که لـبریزاز دردهـای بیـوطنی وســـوزش های غربت نشینی است که سالها در زمین  احساسات وطنپرستانه او ، علف های هـرزهء آوا رگی سربلـند کرده وفضای زندگی را برای گـلهـای آرا مـش وکرامت های انسانی، تنگ ترساخته است.

قـرا ریکه خودش اعترا ف کرده است، از شصت ودو سالگی به شعرسرایی آغاز نموده ودر گنجینهء سروده ها ی خود به دوعشق پناه آ ورده است، عشق بخدای عـالـمیـا ن وفـرستا دهء اوســرورکـا ینـا ت حضرت محمـد (ص) واهـل بیتش وعشق به وطن ازدست رفته ا ش.ا ین د وعشـق به مـرحـله یی ا وج می گیرد که سکوتش به فریا د تبدیل میشود ودرسرایش های مذهبی ومناجاتیه ها که آغازگر دیـوا نـش اســت،اندوخته ها ی کا مل خودرا، درپرتواستعداد سرشارخود،بسیار   استا دا نه به تجربه گرفــته است.زمانیکه بیاد وطن می افتدآرزومی کند صدای خـودرادرگوش سنگپاره های وطن عزیزکه هنوزعشق ها با نفرت آمیخـتــه است وهـنوز جسا رت وشرا فـت که ازآرمانهای انسانی پاسداری میکند، و چراغها یشا ن در معرض با د ها ی نا مساعد قراردا رد، برساند.

می بینیـم که امـروزدرکـشورمن وتو، بوی زندگی رفته است،آب ها شرم آلود شده وســا یه ها زیرلگـد های د شمـن خُرد شـده اند وامیـد هابخاطر یک فردای   روشـن بیش ازسه دهه با مـردم گـرسـنـه خدا حافظی میکنند وفقرا به این فکر استند که با مردن خود چه کنند.  

ما هـم درهـرسرزمـیـن ودرهــروطــن عـا ریـتـی کـه آواره شده ایم، بـا پـردا خـتن به درگیری ها ی روحی وجسمی،حقیقت زند گی رافرامـوش کـرده ایم.

اصولاًهـرجامعه ازانسا ن ها شخصیت کا ذ بی میسازند. ارزشها وقوانین پوچ مادی درجوامع متمدن امروزین جهان، مانعی اسـت برای شنا خت عـمیـق ارزشها ی وا قعی ودرون گرایی درجهت کسب حقیقت ما آواره ها. دیگـر را هی برا ی انسا ن امــروز بـا قی نما نده است،جز اینکه بحرکت بیا ند یشـد، تا اند یشـه ها ی پاک انسانی خودرادرپای تندیس های پرزرق وبرق مادیا ت، قربا ن نسا زند. روی این مفـکوره “فریاد مهاجر”تحفهء با ارزشی برا ی تمــا م ا فغــا ن ها عقیده مند وبا درد است.

 در اخیر من بحیث یک هـنرمنـد دور افتا ده از آ غـوش وطن، به شـاعــرتوانا دا کـتر اسـدالله حیـدری کـه بـا تراوشات ادبی خود مشعل دیگری را درفضای ادبیا ت برونمرزی ما روشن سا خته است،صمیما نه تبریکات خودرا ابراز می کنم وازپروردگارعدا لت وآگهی وآفریدگار قلم واندیشه طول عمر و پیروزی های بیشتر شا نرا استدعا مینما یم.

« چه سودازاینکه پس ازمرگ،مال وزرما ند

خوشـا کسـیکه ازو درجهــا ن اثـــر مـا ند »

          یو سف کهزا د             

                یک روزی از روزهای ماه جون ۲٠٠۶                   

      سا نفرا نسسکوـ ا مریکا           

 

31 آگوست
۳دیدگاه

کابل

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

**  کا بل **

آورد صبا  بــوئی  شهـــر و  فضای کابل

دل می تپد به سیـــنه داردهــوای کا بـل

شهـر  و دیــار دیــدم بــاغ  و بهــار دیــدم

ننشست بردلم هــیچ گلــشن بجای کابل

 تا ترک  دامنش را کــردم  بعـزم هجرت

 هر جا که پا گذارم  گریم  بــرای  کابــل

 گوشم نکرد عــادت با طبل و تال دیگـر

 آهنگ دل نشین است سازونــوای کابل

 تا دیدمش درآتش یکشب بخواب وآندم

 لرزید تن به بستر از  غصه های کابـل

ای هموطن ز الفــت  بنـــواز  پیکرش را

مرحم گذار  جانا  ســر  تا به پای کا بـــل

خوش باد(عزیزه)آندم دیدم قشنگ وزیبا

در موج ارغوانش خواجه صفای کا بـل

عزیزه عنایت

هالند

31 آگوست
۱ دیدگاه

هوس

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

هوس

 لعنت به کسی که قصه ها گوش کند

 و  از  زنده گی  زهر  غمی نوش کند

 یکباره  دل  از  همه  ببرد  دور  شود

 برجاست  که زنده گی  فراموش  کند

 بی  جا  نشود  تسلیم  دوران  هوس

یا  قصه ی  شیرین  همه  گوش  کند

این دل به پای  هوس ها خسته شده

(شکیلا) جان به غم باید گل پوش کند

 شکیلا نوید

31 آگوست
۱ دیدگاه

ماند بیرق از سماع . . .

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ماند بیرق از سماع . . .

 یک جهان  بال است  اما شیهه‌یِ  پرواز نیست

 بسته  لب  های  کتاب،  آوازه‌   و   آواز نیست

 می توان در قلبِ کورِ کوه  هم  راهی بجست

 راه‌ ها   باز  اند  اما ،  راهِ  دل‌  ها  باز نیست

 سکه‌یی  از زر شدی ، در  رقصِ   بازاری  ببین

 نیستی خود، هستی ات جز عرضه و پرداز نیست

 عشق همچون مار مرده، گشته بی زهر و شفا

عشق بی زهر و شفا مرگ است، عشقِ ناز نیست

 سینه غرق شور و  سر  بیدار و  دل دریادرون

 ساز ها در  ساختن  سوزند ، اما  ساز  نیست

 بر زبان  سرخ مشعل ، نغمه   های  نور  مرد

 ماند  بیرق  از سماع ، افروز  ها ، افراز نیست

 راه ها  تا در گل عادت  نشست  ، از راه ماند

 نقش ره بر ره  فتاده   لیک  ره  پرداز  نیست

 زنگ ها  آغاز  پایان  را  بگوش ات خوانده اند

 بگذر از  زنگار  آن  ،  پایان  هر  آغاز   نیست

 بر لبانِ  عشق  دیگر  بوسه‌ی  فتحی  نبست

 راهِ فردا گم  شده  یا   تیر و تیرانداز نیست؟

فاروق فارانی

31 آگوست
۳دیدگاه

زجرِ هجران

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زجرِ هجران

به داغ دوریت سوزم  ولی  بازهم  تو  را خواهم
شدم معشوق دل خسته تو را من از خدا خواهم

تمام  دلخوشی  هایم  تو   بودی   در  وفای  تو
نه کامی از جهان خواهم تو را  ای با وفا خواهم

به چشمانم   تو   می بخشی   تمام  دارِ  دنیا را
تو را  ای هم‌ نوا خواهم  نگاری  با صفا  خواهم

به  جز  مهرت   نباشد  آرزوی  وصل تو  در دل
به درگا ه خدا ای  جان  دعای   بی  ‌نوا  خواهم

ندارد   ” عالیه ”    هرگز   توان   زجر  هجرانت
چو بیمار  توام ای  جان ز دستِ  تو دوا خواهم

عالیه میوند 

 فرانکفورت  

 ۹/ ۷ / ۲۰۲۴

 

 

30 آگوست
۱ دیدگاه

وطن! هنوز من صدای تو ام!

تاریخ نشر : جمعه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

وطن!

هنوز من صدای تو ام!

دوباره آمده‌ام تا همان صدا‌ی تو باشم وطن!

 خوشم  که  رسیدم  دمی  برای   تو باشم

 برای آن که به این زندگی  نمی‌ شود باور

                                                     دوباره زود  رسیدم  که با  لقای  تو باشم                                                   

 هزار     پاره‌ی   زخمم  فدای  زخم تو باد

 بگویم    و  بسرایم که  تا  نوای  تو باشم

 به خانه‌ی  دگران  بزم عیش من گرم است

 ولی خوشم که بمیرم وَ در سرای تو باشم

 که گفت، من که دگر آن صدا نخواهم بود

 گلوی   خسته‌ ی  هردم ن دای  تو  باشم

صدای  عشق  به عفریت  مرگ  تن ندهد

 زبان بسته نه زیبد که در  عزای  تو باشم

هجوم   فاصله‌  ها  از   تو   دور بُرد  مرا

 ببین دوباره رسیدم که درهوای تو باشم!

احمد هنایش

30 آگوست
۳دیدگاه

امید

تاریخ نشر : جمعه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

امید

 ۶۲ الف

 هوایی  کرده  ما   را   آرزو   های   دل   شیدا

 که آسان نیست آنی را که دل خواهد  کنم پیدا

 به امیدی که در  خوابم  بیاید  دیده  می بندم

 به امیدی که  فردا می رسد  او  می کنم فردا

 از این دیوانه گی هایم فقط دل می شود اگه

 نفس اندر نفس پیش دل خود می شوم رسوا

به امیدی که در جمع است پیوندم به جمعیت

به امیدی که تنها است هر دم می شوم  تنها

 کماکان پیر گشتم من به این امروز  و فردایم

 مگر   امید  هم  حالم  کند   زیبا  تر  از زیبا

 چه  انبار  قشنگی  از  گلابی  های  احساسم

که بیرون می رود کرباس دل را می کند دیبا

 مگر سنگم که کوه از من دلش هرگز نمی گیرد ؟

 مگر موجم که با من رنگ دیگر می شود دریا ؟

 میان زندگی و مرگ ره پیمودن آسان نیست

 که بر سر می خورد کفگیر ها تا می شود حلوا

 کنار بسترم گل های خوشبو  پهن می سازم

 به امیدی که چون عطر است دلبر در دل گل ها .

شکیبا شمیم

30 آگوست
۱ دیدگاه

نبض أفتاب . . . 

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نبض أفتاب . . . 

این دست آفتاب است، سربسته یک کتاب است

 بیرون ز آستین  کن،  در پنجه اش  جواب است

 در  دل   نهان   نوشتی  ،  بر   آفتاب  بنویس

هر ضربه‌ی  دلِ تو ،  خود   نبضِ آفتاب  است

 خورشید  خویشتن  شو ، این  آفتاب  خالیست

 خورشیدِ شاعران است، نور اش مگر سراب است

 با هر   زلال ،  تابان  ،  با  هر  جلال   رقصان

 در سینه‌ی تو  جاری  سرچشمه های آب است

 هشدار نفسِ شب  را ، با هر نفس ز خود ران

 شب شوم و ظلمت  آیین ، با ماه در نقاب است

 گوش  از  ترانه  خالی ، دل مستِ  بی‌ خیالی

 از خویشِ خویش خالی ، این عمقِ منجلاب است

 روحِ   تو  مستِ  پرواز،  قلبت  سرود  و  آواز

 بیدار باش خود باش ، مرگ تو زهر خواب است

 شعری  که  در   سرودن ، در سینه  در بگیرد

 دودش دو دیده سوزد، آن شعر، شعرِ ناب است

 ناسورِ    این   زمین  را  با   مرهمی   میازار

 جسمِ  دگ  بنا  کن ،  تا  روح   انقلاب است

فاروق فارانی

30 آگوست
۱ دیدگاه

حمایت جمعی از توده ها٬  قدرت بازدارندگی مردمی نیست!

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

حمایت جمعی از توده ها٬ 

قدرت بازدارندگی مردمی نیست!

قدرت بازدارنده مردمی عبارت از قدرت دانش در سطح آگاهی بلند مردم٬ و تکلیف دایمی بالای دولت چون نظارت می باشد٬ که سرکشی های قدرت را٬ مهار می کند.

در افغانستان این چنین نبوغ فکری که مسبب حاکمیت ملی گردد٬ از هیچ جناح و حزبی نتیجه نداده است. و همیشه تا اکنون شعارهای شان تُهی معنی و بخاطر منافع خصوصی خودشان می باشد.

 

در واقع٬ احزاب مردمی برای تغییر افغانستان پسا ۲۰۲۱ با حضور جبهه های نظامی٬ در حیطه تغییر به مثابه حیات دیپلماسی – نه فعال در خونریزی ها٬ زیرا دیپلماسی فاقد شمشیر فقط حرف بوده٬ اگرچه در قرآن نیز مهر شود.

از این جهت تغییر کشور از برگزاری لویه جرگه حقیقی با همه طرف های افغانی٬ و حل تمامی معضلات سیاسی را٬ در جرگه به مطلوب ترین راه حل های عملی٬ تهداب قانون اساسی نمود٬ تا حکومت قانون ثبات سیاسی برای توسعه کشوری گردد.

 

اما واقعیت افغانستان اینست: که جریانات سیاسی بسوی تقویت سمتی قومی٬ و فقدان عقلانیت سیاسی یا رویکرد احساساتی٬ تدوام طالبان شده است. و محرکه های خارجی نیز٬ عدم عقلانیت سیاسی برای افغانستان را٬ درک نموده٬ که با دهشت بجای قانون افغانستان را٬ نگه می دارند.

 

محمدآصف فقیری

 

 

30 آگوست
۱ دیدگاه

جواب هر سوال

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

جواب هر سوال

صبح ام کش  حجـاب  تو  از  روی  آفتــــاب

کان چشمۀ  حیاتِ  مرا   هست  ناز خـــواب

ازمن توان و  صبـر و  شکیبایی   می بـــرد

تا مژه میـزند به همآن چشم  نیمه  خــــواب

حُسنش کشیـــده  ایندل  مــا را بــــه  آتـشی

درحیرتم که لــذت  عشق است  یـا عـــذاب

دود دلــم برآمـد  و خـــون آبــــه  سرکشــــید

ازچشــم  دل کـــزآتش  رویش شــــده کباب

مَردُم زجام و بــاده  بجــوینــــد بی خــــودی

مـارا  نگــاه   نیمـــۀ  دلبــــر  کنــــد  خـــراب

آهستـــه گفتــــم از خبــــر  وصلـتش بـــــدل

ناکرده کار خـورد به هم ریخته ام  چو آب

«واهِب» مرو بـه پاسخ هرکس زحسن یار

هرکو نظر کند به رخش  گیرد  هــر جواب

صالحه واهب واصل

۵ اپریل ۲۰۱۱

30 آگوست
۱ دیدگاه

دست غریق

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

دست غریق

کسـی  جـز  مـن  نمی داند مدار خسته را

جهــانِ گ ـردشِ  رنـگ  و  دوار   خسته را

چو موسـم یک گراری رفت پیش  از دایره

یـخ و ژالـه  زنـد  گل ، نـو بهـار   خسته را

نمـی ارزد دو عالـم زهـد ما چون بشکنیم

پیــالـه ی   شـرابِ   می گسـار   خسته را

به گوشی نیست مروت یک نظ ر بر ما کند

که دید دست غریق و آن هوار  خسته را

بسـاط زنـدگـی  مـا  جـز  پریشـانی  نبود

به یک  دَو باختیم  از دل  قرار  خسته را

خراسـانِ  خیـالـم  اضطـراب   ار گُـل کند

مسـافر می کَشـد  آخــر تبــار   خسته را

کنون  عمـرم گذشتـه در  تحیّر  و  جنون

کشـد آخـر ز فکـرم  ایـن شـرار   خسته را

اگـر گیتـی  شکستـه   درب  مهـر  و آرزو

مزن پا و  مـده  هجـرت  غبـار  خسته را

سیـاه چالـی که افعی نـام دارد چه سَهل

به کامش می بَـرد، آخـر شکـار  خسته را

محمد ادریس بقایی ( قطره)

 

 

 

 

 

 

30 آگوست
۳دیدگاه

ناژو ها

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ناژو ها

وقتی در سایه ناژو های بلند

قامت بر افراشته بودی

آن عشق بود

که مرا بسویت فراخواند

و تا دست بردم

خورشید چشمانت

در نور

ناپیدا گردید

و قامتت ازهم پاشید

نمیدانم؟

در کدامین سایه ی خوشبخت

صدایت زنم

تا جغد فلک زده

ترا ازمن نگیرد

ودر شکیبایی ام

اشک سرد نبارم

و باغچه پرگلم را

خشک نسازم

هما طرزی

 نیویورک

 ۱۲ جون ۲۰۲۴

30 آگوست
۱ دیدگاه

صبح دلاویز

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

صبح دلاویز

 

رها ازتار شب ها می کند شوق  سحرخیزم

شـفـق بـازی کـنـد در  محفـل صبح دلاویزم

شــبـانی گـر بـه زیـر سـایـۀ مهـتاب بنشینم

به تار چنگ  زهـره  خـوشـۀ  پـرویـن  آویزم

ز سـاز آسـمان ها پر بُـود گـوش همه عالم

که ازخواب گران با نغمه های  نور برخیزم

به هر شکلی که آید زندگانی می برم لـذت

مـیـان پیچ و تاب لحـظه هـا  با آن گلاویزم

جهـانی خفته در ژرفـای  قلب  ذرۀ کـوچک

اگـر آگه شــوم  صـد  منبع  نـیــرو برانگیزم

انرژی می دهد برجان ودل نورجهان افروز

چراغان می کند درقعرِشب بزم طرب خیزم

زمستان گرکند روز و شبم را سردوغم آلود

بهـاری  می کـنـد انـوار دل  پـژمـرده پائیزم

لب نوشی که ازلعل بدخشان قصه می گوید

کـنـد از بـادۀ جـوشــان  و آتـشـنـاک لبریزم

اگردروازه را برروی مهمان بست ؛ اما من

به پاس آشـنایی پیش هـر گام باغ گل ریزم

غـم دوران اگـر در  خانـۀ دل می زنـد آتش

انـرژی درونی می کند  سـرشـار و  تجهیزم

اگـر نیروی  مستور درون  را  زنـده گـردانم

بـه مثل تیغ جـوهـردار و الماسین کند تیزم

جهان برمحور شور و نوای عشق می گردد

جـنـون عـشق و مسـتی غـزل کـرده ممیّزم

نه ازخاک وگلم درنورِخالص میشوم جاوید

نه پنداری که در ایـن  خاکـدان تیره ناچیزم

مهار کاروان مُلک  را  بـر پشت خـر بستند

بیاریـد بهـر آزادی میهن رخـش و  شبدیـزم

نگیرد نخـل خشک طالبانی ریشه درکشور

کند ویرانه  باغ  و کشتزار و نهر و کاریزم

 رسول پویان

۱۷ آگست ۲۰۲۴

28 آگوست
۱ دیدگاه

غزل !

تاریخ نشر : چهارشنبه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۸ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

غزل!

بیا ای همدم  و یارم! تو  می‌دانی  پریشانم؟
دوای  قلب  بیمارم!  تو می‌دانی  پریشانم؟

تو باشی غم ندارم، ای همیشه مونسِ جانم!
رفیقِ  روز دشوارم ! تو می‌دانی   پریشانم؟

بیا شهرِ سمنگانم ، که  حیرانم _که   حیرانم
امیدِ این دلِ زارم ، تو  می‌دانی   پریشانم؟

تو را من دوست می‌دارم همیشه با منِ تنها
نباشی هم‌چو دلدارم، تو می‌دانی پریشانم؟

بیا یارم! بیا یارم، که  زار و  هم   به گریانم
فراقت کرده بیمارم، تو  می‌دانی  پریشانم؟


عتیق‌الله فیضی
۱۴٠۱/۸/۱۵

27 آگوست
۱ دیدگاه

در رستخیز دیگری . . .  

تاریخ نشر : سه سنبله ۶ ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۷ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

در رستخیز دیگری . . .  

 تیزاب عشقی نوش کن، با خار، خود گلپوش کن

 معتادِ خاموشی شدی ، خاموشی‌ات خاموش کن

 این سو  دهانِ دیو‌ ها ، آن‌ سوی کوهی راه بند

 یا لقمه‌ی  مرداب  شو ، یا  کوه را  بر دوش کن

 از جام زهرِ صبر  چون ، بوی  نیاکان   می رسد

 آن را به گورِ شان فشان، عصیان‌ شرابی نوش کن

آتش‌فشانِ زنده نیست ، این را که سر آرد ز خاک

 این نقد خشمِ قرن‌هاست ، آن‌را به هوشت گوش کن

خوابِ زمستانی  کشید،  این قرن بیداری به کام

بر دیدگانت  آب  زن ،  بیداریت   را  هوش  کن

 بیگانه از خود گشته ای، جسم از تو جان از دیگران

 با جانِ  خود  در آشتی ، اندیشه  در آغوش کن

 در رستخیزِ  دیگری  پروانه‌  ها   را   کن  عقاب

 در غار تاریخ اش بران، این دیو ها را موش کن

فاروق فارانی

27 آگوست
۱ دیدگاه

کانسر پروستات (Prostate Cancer) 

تاریخ نشر : سه سنبله ۶ ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۷ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

کانسر پروستات (Prostate Cancer)

 

 

کانسر پروستات شایع ترین نوع کانسر در نزد طبقه ذکور میباشد.موقعیت پروستات در زیر مثانه قرار دارد و مجرای ادرار از قسمت وسط آن میگذرد.پروستات وظیفه ساختن منی را دارد که یک نقش مهم در قسمت باروری طبقه ذکور دارد.وظیفه مهم دیگر آن عبارت از تغذیه و حمل اسپرم ها میباشد که بخاطر داشتن PH قلوی خود،اسپرم ها را در محیط اسیدی ساحه واژن حفاظت مینماید و در تولید مثل رول عمده دارد اما مایع اسپرم توسط خصیه ها ساخته می شود سالم بودن وجود یک پروستات برای طبقه ذکور بسیار مهم است.

اعراض و علایم کانسر پروستات: علایم کانسر پروستات به دو نوع میباشد یکی علایم تحریکی و دیگری علایم انسدادی، در جمله علایم تحریکی مریض مصاب گاهی از سوزش ادرار،تکرر ادرار،بیدارشدن چندین مرتبه در طول شب برای تخلیه ادرار را میتوان یاد آورشویم و درجمله علایم انسدادی آن قطره قطره آمدن ادرار،قطع و وصل شدن ادرار،زورزدن برای تخلیه ادرار،تأ خیر در ادرار نمودن و عدم تخلیه کامل مثانه را میتوان یاد آورشویم که البته این علایم در صورت که پروستات کلان شده باشد هم نزد مریض موجود میباشد اما کانسر پروستات گاهی دارای علایم خاص هم نمی باشد و مریض برای اینکه مشکلاتش رفع گردد و مرض تشخیص درست گردد که آیا کانسر بوجود آمده یا خیر مجبور است که به نزد متخصیصین یورولوژی از چندین عملیه خاص که عبارت اند از توشی رکتا ل توسط انگشت از راه مقعد،بیوپسی پروستات،سنوگرافی و MRI کار میگیرند تا به تشخیص برسد. اولتر از همه یک معاینه خون PSAاز خون مریض اجرا میگردد بعد از آنکه مرض و کانسر از روی معاینات خصوضاً اگر کانسر پروستات درمراحل اولیه تشخیص و تداوی گردد اضافه از ۶۰٪ مریضان بزودی شفایاب می گردند و خطر مرگ و میر نادراً موجود میباشد.لیکن در صورتیکه مریض در قسمت تداوی خود غفلت نموده و دیرتر به تداوی اقدام نموده باشد در این صورت چون تومورپروستات از محل اصلی خود خارج شده و به نواحی همجوار مانند غده های لمفاوی،استخوان ها و یا مثانه و دیگر قسمت ها انتشار کرده باشد در همچو حالات تداوی مشکل تر شده و تقریباً انزار خوب ندارد و بعد از تکمیل معاینات لابراتواری خون PSA، بیوپسی پروستات،سنوگرافی و MRI  تداوی خود را به سه نوع نظر به وضع مریض و معاینات اقدام مینمایند که عبارت از تداوی جراحی به قسم تام پروستات و قسمی، دوم تداوی توسط اشعه یا رادیوایشن و سوم تداوی هورمونی تراپی را مد نظر میگیرند که باز هم نتیجه تمام این میتودها قناعت بخش میباشد به شرطیکه مریض تمام گفته ها و هدایات طبیب معالج خود را نقطه به نقطه مراعات نماید مریض امکان شفایاب شدن را دارد و بازهم خطر مرگ بسیار کمتر میگردد. حالا در قسمت اینکه مریضان از بزرگی پروستات شاکی میباشند اگر پروستات الی ۵۰٪ و ۵۵٪ بزرگ شده باشد یعنی ۵۰ گرام و ۶۰ گرام شده باشد در این صورت مریض توسط تداوی و ریژیم  خاص امکان شفای آن موجود است. اگر پروستات مریض اضافه از ۱۰۰ گرام و یا زیادتربزرگ شده باشد در این صورت تداوی جراحی پروستات لازم میباشد که گاهی به قسم کامل پروستات برداشته میشود و گاهی یک قسمت از آن عملیات میگردد و نتیجه خوب بدست می آید.

نوت:مریضانیکه یکی از اعضای فامیل شان مصاب پروستات شده باشد در این صورت برای دیگر اعضای فامیلی مانند پدر،برادر،کاکا و دیگر عقارب نزدیک خطر مصاب شدن به مرض کانسر پروستات زیادتر متصور است پس همه اعضای فامیلی خصوصاً طبقه ذکور در این صورت بعد از سن ۴۰ سالگی حتماً سالانه یک مراتبه یک معاینه خون PSA را اجرا نمایند تا مبادا کانسر نزد شان موجود باشد و عاجل تداوی نگردد.

نوت:مریضانیکه مصاب کانسر پروستات میباشند با وجود تداوی های کامل که از آن یادآوری گردید و یا اینکه پروستات شان کلان شده باید از ریژیم مخصوص غذایی را حتماً مراعات نمایند تا مبادا دوباره نزد شان فعالیت را از سر نگیرد بناً این موادهای را که از آنها یاد آور میشویم استفده نمایند: اولاً بادنجان رومی که حاوی لیکوپن میباشد و دیگر میوه های رنگه مانند تربوز،انار،انگور،گریب فروت،پرتگال ،نارنج،لیمو،رازبیری،استرابوری،بلوبیری،شاه توت، گیلاس،آلوبالو،اناناس،آواکادو،سیر ، پیاز و چاکلیت های تلخ ۷۰٪ و همچنان گرفتن مقدار زیادی از ویتامین C و ویتامین D  ضمناً از بادام،چهارمغز،پسته و نت ها ، خسته کدو و ضمناً از ترکاری های مانند: گلپی،کرم،کاهو،بادنجان رومی، ماهی سالمون و دیگر انواع ماهی های چرب،روغن زیتون، چای سبز زیاد استفاده نمایند.نقطه مهم اینکه از خوردن این غذاها جداً خود داری نمایند:اولاً غذاهای شیرین،خوردن گوشت سرخ،مواد نشاسته یی،ماکارونی،نان سفید،شیر،ماست،دوغ،پنیر،غذاهای پرچرب و شیرین ،قطع الکول،بیر،سگرت و کافئین حد الامکان خود داری نمایند به عوض شیرهای حیوانی میتوانند از شیر سویا و شیر بادام استفاده کنند و برنامه منظم ورزشی داشته و کوشش شود وزن اضافی خود را هر چه زودتر کم نمایند ضمناً تشویش را از خود دور نموده و خواب راحت داشته باشند حتماً صحت شان بهبودی کامل میابد.

با احترام: داکتر علیشاه ـ جوانشیر متخصص امراض داخله سدنی آسترالیا

 

 

27 آگوست
۳دیدگاه

ساقی گل پیرهن

تاریخ نشر : سه سنبله ۶ ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۷ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ساقی گل پیرهن

 

 سا قــی گل پیـــرهن ،جــام  شـرابــم بده

صبــرو قــرارم برفـت ،بـــادهء  نــابــم بده

عمــرمن آخــر شده،از رهء لـطـف و کـرم

یک نظـری ســوی من ،آب  حیــاتــم بده

گشته ام از کشــورم، دور مگــر نـازنیـــن

تشنهء آن آب وخــاک ،آب  زخــاکــم بده

تا به کی از هجریار، روزوشبم درفغان؟

نالــــه  کــنــم زار زار ،زود  جــوابــم  بده

ای مه سیمیــن بدن،رو بســوی من نمــا

یـا کـه بگـیــردربرت، یــا که  هلاکــم بده

حیدری” نـاتــوان، روزو شبش اینچنــان

میگذرد درفغــــان، طـا قـت وتــابـــم بده

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۴ جنوری ۲۰۱۱ 

سدنی – آسترالیا

27 آگوست
۱ دیدگاه

قصهء وفا

تاریخ نشر : سه سنبله ۶ ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۷ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

قصهُ وفا

 امشب بیادِ روی تو در خلوت و سکوت

بزمی  بپا  نموده  و  شعری  سروده ام

 در زیرِ  نورِ  ماه  و  با  واژه  های ناب

 زیبا  و  عاشقانه تو را  من  ستوده ام

 در  باغِ  خاطراتِ  غزل های   دلنشین

آن سروِ قد کشیده و  رعنای  من تویی

 در   بسترِ  خیالِ  افق  های ر نگ رنگ

 شیرین به مثلِ خوابی و رویای من تویی

 امشب خدای عالمیان دربِ رحمت اش

 بر روی  عاشقانِ  خوداش  باز می کند

 مرغِ   دلم  به  شوق   و  تمنا  و آرزو

وقتِ  سحر  بسوی  تو   پرواز می کند

ای آنکه بختِ خفتهُ من چشمِ نازِ توست

 در  باور ام  که  طالعِ  بیدارِ من تویی

 تا   قصهُ   وفای   تو   آغاز   کرده ام

پایانِ   انتظاری   و   پندارِ   من  تویی

 مریم نوروززاده هروی

  ۳۱حمل ۱۴۰۳ خورشیدی

 آپریل ۲۰۲۴ میلادی ۱۹

از مجموعهُ”پاییز”

هلند

25 آگوست
۱ دیدگاه

طلوع از سنگ آیین است . . .

تاریخ نشر : یکشنبه ۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۵ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

طلوع از سنگ آیین است . . .

این شعر در زمانی سروده شد که مصادف با روز صدا یا سالگرد احمد ظاهر بود.

 در این بیت، احمد ظاهر تابیده است:

« ز باد و موج و رود و جاده و  دیوار  آوازیست

 زمین آماده‌ی مرگِ صدا در قلب سالنگ است »

 طلوع از سنگ آیین است . . .

 زمان مات است و شطرنجِ زمین با خویش در جنگ است

 جهان   فرسوده   و   پوسیدگی  سلطان  اورنگ   است

 نفس  درگیر  با  درد  است و   در  می گیرد  از   فریاد

 ز خون  جوشیده  خاکستر ،  دل  پر عشق بی رنگ است

گره بسته ، هوس  با  سنگ  و  عشق  و   کوه   پیچانند

 سخن سنگ است و معنا هم،  هوا سنگ و صدا سنگ است

 افق  بلعیده    فردا    را ،   زمین   لیسیده    دریا   را

عطش  سیراب   بی آبی ،  سرابِ   شور  نیرنگ  است

 ز باد  و  موج  و  رود  و  جاده   و   دیوار   آوازیست

 زمین   آماده‌ی   مرگِ  صدا  در  قلب  سالنگ   است

 مگو   افتاده ای  در  پیچ  اول ا ز  نفس ،   هشدار  !

که پیچان است وگم راه است، ره فرسنگ و فرسنگ است

 ندا‌ها  می‌ رسد   از   سینه‌ی     سنگینِ   سنگستان

طلوع از سنگ آیین است، شروع  تازه   فرهنگ  است

مگر  از   تخمِ   عشقِ    مرده  ،   سیمرغان  برون  آیند

 بخوان این دل که بس تنگ است، بزن تا چنگ د ر چنگ است

 که می‌آیی   گلستان  می شود  گلدان   هر  لحظه

خیالستان   چراغانی  ،  کتاب   سینه    ارژنگ  است

فاروق فارا نی

جون ۲۰۲۳