تاریخ نشر : سه شنبه ۳۰ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
یادی از زنده یاد استاد ذبیح الله رضایی بسمل هروی
قیوم بشیر هروی
۲۰ آگست ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – آسترالیا
به سلسله معرفی فرهنگیان عزیز وطن ما اینک یادی میکنیم از زنده یاد استاد ذبیح الله رضایی بسمل هروی فرزند مرحوم حاجی محمد حسین رضایی از بازرگانان معروف هرات که در سال ۱۲۸۶ خورشیدی در آن خطه ادب پرور دیده به جهان گشود.
تحصیلات خود را درشهر هرات آغاز و در کابل ادامه داده و به اتمام رسانید. و با بازگشت به زادگاهش به تجارت که شغل پدری اش بود روی آورد و سالهای زیادی در شعب مختلف تجاری و اقتصادی در داخل وخارج کشور ایفای وظیفه نمود.
گفته شده که مرحوم بسمل هروی از آوان نوجوانی به مطالعه دیوان اشعار و کتب ادبی علاقه داشت و شیفته اشعار قاآنی بود ، چنانچه علاقمندی وافر او به شعر و ادبیات باعث شد تا در کنار کارهای روزمره به سرودن شعر نیز مبادرت ورزد . او در شعر خود را پیرو قاآنی میدانست و در سرودن غزل و نظم و قصیده سرایی چنان مهارت بدست آورد که او را از اساتید دورانش می شمردند.
دیوان اشعارش را با بیش از ۲۰۰۰ بیت ذکر نمودند اند که بیشتر آن قصیده میباشد .
زنده یاد بسمل هروی انسانی بود خوش برخورد ، مهربان و در حین حال شوخ طبع .
در سال ۱۳۳۴ خورشیدی بعنوان مسئول اطاق تجارت در هرات انتخاب و ایفای وظیفه نمود. از مرحوم بسمل هروی هفت فرزند به یادگار مانده که دو تن از آنها به کار های فرهنگی و ادبی بیشتر توجه داشتند ، یکی مرحومه امجد رضایی شاعره ای بود که سالها بعنوان استاد در دارالمعلمین کابل کا ر کرد و فرزند دیگر شان محترم فضل الله رضایی بسمل نویسنده و یکی از مؤسسان کانون فرهنگی افغانستان و آلمان میباشد که سالهاست مسئولیت فرهنگی این نهاد را عهده دار بوده و در خدمت هموطنان مهاجرش در کشور المان می باشد.
زنده یاد بسمل هروی علاوه بر زبان مادری اش به زبان های روسی ، فرانسوی ، انگلیسی و اردو نیز تسلط داشت و کتاب ( خدا در طبیعت ) نوشته ی « شاتو بریان » را از فرانسوی به فارسی ترجمه نمود که متأسفانه به اثر مهاجرت های ناخواسته و ناآرامی های وطنش نتوانست به انجام برساند و مانند میلیون ها هموطنش راهی غربت سرای ایران شد و در شهر مشهد سکونت گزید ، اما درد غربت و دوری از مادر وطن برایش درد جانکاهی بود که تاب و توانش را گرفته بود وسرانجام در سال ۱۳۶۵ خورشیدی در شهر مشهد دیده از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید. روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.
اینهم نمونه ای از کلام آن شاعر گرانمایه که برای شما برگزیدیم.
سنگدلِ عشوه گر
دوش چو زنگی شبی ، کرد ز عالم فرار
شام پر اندوه رفت ، گشت سحر آشکار
ظلمت شب دور شد ، درد و غمم رفت نیز
دلبر من در رسید ، با رخ خورشید وار
زلف کجش را ببین ، کرده به گلزار جا
خال لبش را نگر ، گشته به کوثر قرار
فتنه به چشمش نهان ، شعله ز چشمش عیان
زان شده آتش به جان ، زین شده دلها فگار
زود بجستم ز جا ، گفتمش : ای مه لقا !
کرد برایم نصیب ، وصل تو را کردگار
زین سخن آمد به خشم ، گفت: که ای خیره چشم
بیهوده گویی بهل ، حرف مزن ، شرم دار
عجب و تکبر بنه ، زانکه چنین گفته اند :
پیشهء عاشق بود ، عاجزی و انکسار
از سر خود دور کن ، فکر تمنای خام
من چو همایم ، تورا، نیست به سویم گذار
چون که شنیدم از او ، این سخنان درشت
از رهِ فکرت زدم ، حیلهء دیگر به کار
شعر و غزل خواندمش ، تاکه شود رامِ من
زان که شود رام شعر ، دلبر عرفان شعار
رام نمودش به من ، خواندن شعر و غزل
دلبر مغرورِ من ، گشت بسی بردبار
بوسه بسی بر زدم ، از لبِ جان پرورش
گشت از آن شعرِ من ، هم چو لبش آبدار
تنگ فشردم به بر ، گفتمش ای سیم بر
سنگدلِ عشوه گر ، سرو قدِ گلعذار
چهره پر از چین مکن ، زهر زچشمت مریز
از سر مژگان بزن ، بخیه به قلبِ فگار
ننگ اگر می کنی ، این که نشینی به من
سوی گلستان ببین ، گشته قرین گل به خار
خنده کنان زیر لب ، گفت به وضعِ ادب
شعر چو افسونِ تو ، برد ز من اختیار
شعر ندیدم چنین ، روح فزا ( بسملا )
می سزددت گر کنی ، بر شعرا افتخار
منابع :
– آثار هرات – استاد خلیل الله خلیلی – چاپ نخست ۱۳۰۸
– شعرای معاصر هرات – محمد علم غواص – چاپ ۱۳۳۰ .
– هرات در عهد ملکیار – محمد وزیر اخی کرخی توخی هروی – چاپ ۱۳۸۰ .
– از محترم فضل الله بسمل ، فرزند مرحوم بسمل هروی نیز ممنونم که در تهیه این مطلب همکاری نمودند.