ارسال شده توسط admin در
اشعار
تاریخ نشر: جمعه ۱۸ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
پیوسته بگذشته …
شماره(۵)
به نام تیر و کمان
نوشته ای که گریبان دریده می آیی
چرا برادرِ من ، درد کشیده می آیی
اگرچه گفته ای بارها وخوانده ام بخدا
که از کجا به کجا ها پریده می آیی
مکن شکوه از این دیده گانِ کم بینم
که قطره قطرهِ اشکت چکیده می آیی
اگرچه منگ شدی از نوشته های دلم
به تارِ شعر حریری تنیده می آیی
یقین نما که غریبی ز یاد بُرده مرا
به حیرتم به سراغم رسیده می آیی
گمان کنم که دمی آمدی و رفتی باز
دوباره بار دگر چیده چیده می آیی
نوشته ای که وطن بینوا و ویرانست
تو زهر درد وفراقش چشیده می آیی
ز ناله های یتیمان و مادرانِ حزین
به پاس خون شهیدان تپیده می آیی
ز ناله های جگر سوز مادر و پدری
که ازفراق کمرِ شان خمیده ، می آیی
زبسکه مُشت به دندان هرلعین زده ای
شنیده ام که ز یوغ اش کشیده می آیی
اگرچه جامن و زنگش گرونموده بغیر
دوباره زنگی نوی باز خریده می آیی
به آن کسان که بخلوت کنند ز کارِ دگر
تو آشِ طنز ، به روغن پزیده می آیی
خلافِ حیلهِ طالب که دامِ پُر خطراست
گلوی مکر و ریا را بُریده می آیی
به پوز و چشم کج و کورِ رهبری ِبدش
به نامِ تیر و کمان با قصیده می آیی
اگرچه پای خرت لنگ و موترت پنچر
ولی خوشم که بسویم دویده می آیی
بیاکه آمدنت (نعمت) است برای«بشیر»
ز شهرِ شعر و ادب ، آرمیده می آیی
قیوم بشیر هروی
ملبورن – استرالیا
فالِ نیک
نوشته بودمت ای نورِ دیده می آیم
شراب وشهد صحت را چشیده می آیم
بلای آمده بود و ولی بخیر گذشت
دوباره ناز بتان را کشیده می آیم
بشیر! آمدنم را به فال نیک بگیر
رباعی و غزل و با قصیده می آیم
دو روزه عمری که باقیست آمدم خدمت
قلم شکسته و قامت خمیده می آیم
خدا دهد اگرم قدرتِ نوشتن را
به خامه روحِ جدیدی دمیده می آیم
قیومی در سفرم خواند و لیک در حضرم
به عافیت سرِ غم را ، بریده می آیم
جناب افضلی حرف دلم بیان کرده
شکسته بالم و ، بی پر پریده می آیم
جنابِ نور! تشکر ز مهربانیِ تو
بلندِ دستِ دعای تو دیده می آیم
جناب حضرت آروین با سپاهِ قلم
ز عین و غینِ سیاست رمیده می آیم
ضیاء احمدی ! عرض ارادتم بپذیر
ز نو ر و نار ، گلی چید ه چیده می آیم
شفیقه جان که سعادت نصیب ما کرده
لبانِ شوق ، به دندان گزیده می آیم
عمر صدیق که در آرزوی آمدنم
ز انتظار ورا وا رهیده می آیم
درودِ ویژه به مستوره جان دهقان باد
صفای نغزِ پیامش شنیده می آیم
شریفی ! آمد ما چیده چیده از گل ِ ناز
ز عطرِ مهر و محبت شمیده می آیم
برکت ! از در و دیوار باردا برکت
شراب ِ نابِ سخن ، سرکشیده می آیم
جناب حاجی معروف دارد حسنِ نظر
ز لطف و مهرِ جنابش دویده می آیم
جناب محترم آن سیدی که خان آقاست
ز نمله پروری اش پٌر نشیده می آیم
جواد جان عطائی ! تشکر از لطفت
حدیثِ مهرٍ پیامت شنیده می آیم
نمی روم به سفر ، بلکه آمدم ز سفر
به پاسِ خاطر تیمور تپیده می آیم
ببخش راعی ! به جرمِ جواب ِ تیلیفونت
اگر بخواهی گریبان دریده می آیم
خلاصه چیزی رقم شد ز خامهء «نعمت»
که عمرِ صبر به آخر رسیده می آیم
نعمت الله مختار زاده
اسن – آلمان