۲۴ ساعت

08 سپتامبر
۴دیدگاه

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف : استاد نصیر مهرین

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف :

استاد نصیر مهرین

قیوم بشیر هروی

هشتم سپتامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

اخیرآ دوست فرهیخته ، قلم بدست توانا ومؤرخ ورزیده کشور جناب استاد نصیر مهرین نسخه ی پی دی اف از آخرین اثر گرانسنگ شان بنام (چاپلوسی) را که به تازه گی از چاپ برآمده برایم فرستادند. قبل از هرچیز جا دارد تا از لطف ایشان سپاسگزاری نموده و ضمن عرض تبریک مؤفقیت های مزید شانرا آرزو نمایم.

و اما چاپلوسی کتابی با قریب ۱۸۰ صفحه حاوی نکات ریز و درشتی می باشد که  توسط تاریخ نگار وارسته جناب استاد نصیر مهرین تهیه و تحریر و بوسیله انتشارات شاهمامه در تابستان ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با جولای ۲۰۲۴ میلادی  در هالند به زیور چاپ آراسته شده است.

باز خوانی و ویراستاری این اثر توسط محترم عتیق الله نایب خیل صورت پذیرفته و برگ آرایی آن توسط بانو منیژه نادری انجام یافته است.

 استاد مهرین را سالهاست می شناسم ، انسانی است فرهیخته با قلم رونشگرانه که زیبا می نویسد و هرگز بخاطر کسب مقام و رتبه ای  از بیان حقیقت دست نکشیده و هیچگاهی برای خوشخدمتی به اربابان زر و زور وتزویر به مدح و ثنای آنان نپرداخته و برای بدست آوردن جیفه دنیوی از حقیقت چشم پوشی نکرده است ، تاریخ را همانطور که بوده بیان میکند و در حقایق عینی جامعه تشبث و دست درازی نمی کند.

او قلم افشاگرانه ای دارد که با ندای حق طلبی اش در مقابله با آنهایکه دست به حق تلفی می زنند می ایستد.

تاریخ را هرگز تحریف نمی کند ، او را عقیده برآنست که تاریخ نگار می بایست آنچه را که اتفاق افتاده با امانت داری بیان دارد  و این چیزیست که من بارها در نوشته ها و اثار ایشان به خوانش گرفتم.

وقتی به مطالب مندرج در کتاب چاپلوسی نظر می اندازیم ، صداقت نویسنده را بخوبی درک میکنیم در پیشگفتار این اثر تحت عنوان (فشرده) جناب استاد مهرین با درایت ، نگرش و با بینش صادقانه مروری بر تاریخ حد اقل چندین دههِ گذشته نموده و جنبه های مختلفی از چاپلوسی را در دوره های مختلف به بحث گرفته که هر بخش آن در خور تأمل و توجه می باشد .

اگر بخواهم در مورد هر بخش (چاپلوسی) بصورت جداگانه چیزی بنویسم در این مختصر نمی گنجد ، لهذا تنها به نشر فشرده این اثر بسنده میکنم و امیدوارم روزی این کتاب چه بصورت نسخه برقی یا طباعتی بدسترس همگان قرار گیرد تا از تملق و چاپلوسی در دربار اربابان زر و زور و تزویر طی دوره های مختلف آگاهی یابند.

و اینهم ( فشرده) از کتاب چاپلوسی که بصورت کامل تقدیم شما خوانندگان محترم میگردد:

فشرده

بیشترین برگهای تاریخ افغانستان و حوزهء بزرگتر و پیشینه اش که با مرز های تغییر دیده و نام خراسان شناخته شده است ، معطوف به رویداد های نظامی ، سیاسی است . رویدادهایی که با آوردن نقشِ چه بسا با روایت هالی مغشوش از شاهان ، سللاطین و امیران ، چهرهء تاریخ سیاسی قدرتمندان را دارا است .

نگاه ، نیاز و نقش در بارها در تاریخ نگاری درباری ، جز چنان نگارش، توجه دیگری را که خارج ازی آن دایرهء تنگ باشد ، بر نتمی تابید. اما در چند دههء پسین ، بلا شکست و ریخت و دورشدن نظام های گوناگون ، ادامه نیافتن سایهء ترس و تهدید ، مهاجرتا تعدادی از نویسنده گان ، دستارسی به مدارک پنهان مانده و روی انتشار ندیده ، فهم و درک از نگارش تاریخه که جهل و سانسور در آن راه نیابد ، زمینه های رویکرد به بازنگری و واقعیت نگاری تاریخ را از سوی تعدادی فراهم نمود.

یکی از نتایج چنین رویکردی ، عطف به آن عناصر فرهنگی است که در دل جامعه حضور دیرینه داشته ، کار کرد آسیب زا و مانع شوندهع در راه تحول و بهبود خواهی را به نمایش گذاشته است.

حضور عنصر چاپلوسی ، مدح بیجای و ستایش های بی مورد زورمندان و ستایش های قومی ، حزبی و با قرائت های مختلف و حتی متخاصم عادت داشتن به صفت های اسلامی ، در سرزمین محکوم و مظلوم بی مانند ، مصیبـت های کمتر طـرف توجه بـوده انـد. در حالیکه نیـاز شـناختن افغانسـتان و تبییـن تاریـخ واقعـی آن، محتـاج شـناخت و نقـش ایـن عناصـر موجـود در فرهنـگ و جامعـه اسـت.

سـعی نگارنـده از مطالبـی کـه در ایـن کتـاب جمـع آوری شـده و طـرف بحـث قـرار گرفتـه انـد، فـراز آوردن کارکـرد این عناصـر و هنجار زیانمند بـر بنیـاد اسـناد و نشـان دادن زمینـه هـا و عوامـل حضـور آنهـا اسـت .

در برابر آن، تاریخ این واقعیت را هم گواه است که نهادها و شخصیت هـای تحـول طلـب و بهبـود خـواه مـردم، مبارزه بـا هنجارهای زشـت و از جملـه چاپلوسـی را محکـوم و سـرزنش نمـوده انـد. ایـن گواهی راسـتین را نیـز مسـتند در این برگهـا مییابیم.

 بـه طـورمثـال، بـا آوردن نمونـه های متناقض از کار قلمی یک نویسـنده در چند نظام، سـعی شـده اسـت، جفاورزی در حق فرهنگ و نویسـنده، در وجـود نظـام اسـتبدادی و خودکامـه نشـان داده شـود. زیرا بیشـترین انتقادهـا و حملات آرام و یـا تنـد، روی افـرادی متمرکـز بـوده اسـت کـه در نظـام هـای اسـتبدادی، بـدون علایق قلبـی، بـه مـدح و سـتایش هـای نادرسـت پرداختـه انـد. در حالـی کـه بایـد سـاختار چاپلوسـی خـواه و مـدح طلـب را بـا نمونـه هـای دیـده شـدۀ آن محکـوم و مطـرود دانسـت. با چنیـن رویکـردی، حتـا دلسـوزی و ترحـم بـه حـال مداحـان و چاپلوسـان همـراه بـا دریافـت برخـورد سـازنده بـا آنهـا مطـرح میشـود.

بـا عطـف بـه چاپلوسـی و دریافـت سـتایش هـای بی مـورد و نـا وارد در رفتارهـای اجتماعـی و کارهـای فرهنگی با همزادان چند گانۀ چاپلوسـیِ مواجـه میشـویم. تصـور میشـود کـه شـناخت از ایـن عناصـر واقعـا موجـود در جامعـه، بـه دامنـۀ شـناخت از ویـژه گـی هـای حاکمیـت هـای پیشـین و تاریـخ سیاسـی آنهـا میافزایـد. زیـرا چنیـن اوصـاف را نظـام هـای خـود کامـه و انحصـاری قـدرت رواج داده انـد.

 هنـگام سـعی بـرای دریافـت ایـن عناصـر زیانبـار در جامعـه و فرهنـگ، خودسـتایی هایـی را مییابیـم کـه آسـیب هـای آنهـا، کمتـر از سـتایش سـنتی و دیرینـۀ یـک نـا عـادل بیدادگـر به عنـوان « عـادل دادگر» نیسـت..

 »« غیـرت افغانـی » حکایـت از ایـن مقولـه دارد. بـا آنکـه چنیـن صفتـی در ظاهـرش، غیـرت قومـی- پشـتونی کشـور را معرفـی میکنـد، امـا نشـان دادن و سـرزنش آن در برگهای این کتاب، کلیت چنین سـتایش قومی در وجود سـایر اقوام و یا در صورت جامع تر آن، «غیرت افغانسـتانی» را بـه عنـوان عنصـر غلـط و مطـرود در نظـر دارد.

 در همین راسـتا اسـت که از یک عنصر دیگر و بسـیار شـمول که شـب و روز در جامعـه و بخـش هایـی از مهاجریـن کشـور رواج دارد، یاد شـده اسـت. در نظـر آوریـم ایـن سـخنان را: »مـا کـه شـکر مسـلمان هسـتیم و هیـچ ظلـم و بـی عدالتـی در دیـن ومذهـب ما نیسـت . . . »

گواهـی میدهـم کـه برخـی از ابـراز نظـر کننده گان این سـخن، مسـلمان هسـتند و بـی عدالتـی و ظلمـی را روا دار نمیباشـند. امـا عمومیـت دادن ایـن پنـدار، آنهـم در اوضاعـی کـه گـروه هـا و نهادهـای زشـت خـوی، قـدرت جـوی و زرانـدوز، زیـر لـوا و شـعار و همیـن سـخنان، ازهیـچ فقـر گســتری، ظلــم و ســتمی بــر مــردم در افغانســتان دریــغ نورزیــده انــد، شایســتۀ پذیــرش و یــا خاموشــی محافظــه کارانــه و ترســیده نیســت..

اهمیــت فــراز آوردن ایــن موضــوع از ایــن جهــت هــم اســت کــه بــرای شـناخت دقیـق عوامـل خشـونت و جنـگ خویـی دیـده شـدۀ سـالها پیش و رفتـار شـکنجه آمیـز و خونریزانـۀ طالبـان مزدبگیـر، وقتـی بـه پیشـینه هـا مراجعـه میکنیـم، خشـونت همـزاد آنهـا اسـت. انتباهـی را کـه بـار مـیآورد ایـن اسـت کـه در هیـچ صورتـی نبایـد مجـاز باشـد که در مسـند حکومت بنشــینند.

و در بـارۀ آمـاده شـدن کتابـی کـه روی دسـت داریـد، امتنـان قلبـی ام را بایـد از بابـت بازخوانـی و ویراسـتاری مطالـب آن از سـوی نویسـندۀ ارجمنـد عتیـق اللـه نایـب خیـل بیـاورم. زیـرا بـا حوصلـه منـدی بـه رفـع کاسـتی ها و اشـتباهات تایپی پرداخت و پیشـنهادات باارزشـی را مطرح نمود..

چنیـن اسـت ابـراز تشـکر از زحمـات کار تهیـۀ روی جلـد، بـرگ آرایـی و چـاپ کتـاب از سـوی عزیـز فرهنـگ گسـتر، بانـو منیـژه نـادری مسـؤول انتشـارات شاهمامه .

 برای هر دو عزیز آرزوی مؤفقیت بیشتر دارم..

 هامبورگ

 نصیرمهرین

 سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی

 

07 سپتامبر
۱ دیدگاه

دانشگاه مریخ

تاریخ نشر : شنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالی

دانشگاه مریخ

 مژده به علاقمندان علم و دانش، دیگر جای نگرانی نیست ما بهترین و مجهزترین پوهنتون (دانشگاه ) را در کره مریخ افتتاح کردیم . اساتید این پوهنتون هم از بهترین دانشگاه های مریخ و کرات سماوی دیگر  حتی نپتون و پلوتون  استخدام شده اند . یکی از ویژه گی های این پوهنتون این است که ما برای محصلان وسیله ترانسپورتی فراهم کردیم و می توانیم انها را  در هر گوشه یی از جهان مادی که باشند جمع اوری و به  دانشگاه برسانیم .

از این که در مریخ اکسیجن نیست تشویش نداشته باشید برای هر محصل یک بالون آکسیجن نیز در نظر گرفته شده است تا احساس کسالت و یا نفس تنگی نکنید. ازاین که رفت و آمد از زمین تا مریخ و برعکس وقت گیر است برای محصلان ذکور و اناث لیلیه در نظر گرفته شده است البته از پذیرفتن زنانی که طفل شیر خوار دارند و یا باردار می باشند معذرت می خواهیم  چون تا  هنوز امکانات شیرخوارگاه ومحل بازی اطفال فراهم نشده است. 

 

تا هنوز که فرصت هست و جای خالی داریم با ما  ثبت نام کنید

سیدعبدالقادر رحیمی  

 

07 سپتامبر
۱ دیدگاه

زیبا پسند

تاریخ نشر : شنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زیبا پسند

غم خانه گشته است  دل مستمند من

هم شد خمیده قد چو  سروی بلند من

هر قدم رسد ز جور فلک بر دلم غمی

آرد  چگونه  تاب   دل   دردمند  من ؟

دارد  وطن خدا  که ز  ظلم ستمگران

تا کی شکنجه کوب شود شهروند من؟

برگو فلک که چیست گناه منی غمین

آورده  یی  به  درد  همه بند بند من

زشتی پدید گشته به هر سو که بنگری

در ناله است از آن دلی زیبا پسند من

پنداشتم ثنا که  مرا  دوست باشد او 

بوده است لیک  حیف به فکر گزند من

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۶ سپتمبر ۲۰۲۴

06 سپتامبر
۳دیدگاه

لبخند

تاریخ نشر : جمعه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

لبخند

با لبخند

بسوی خورشید میروم

وآرام آرام

می سوزاند

بالهایم را

و من در میان بازوان آتشین

شکوه عشق را می بینم

همچوقصه های رنگین پروانه ها

و امروز

در پرواز آخرینم

ترا به آغوش می کشم

تا بالهای سوخته ام

خاکستر امید را

در چشمان تیره رنگت بپاشد

و عشق …

ترا از یاد برد

هما طرزی

نیویورک

 ۲۸ اپریل ۲۰۲۴

06 سپتامبر
۱ دیدگاه

 به خود باور مکن . . .

تاریخ نشر : جمعه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 به خود باور مکن . . .

 تبر بر ریشه‌ ی خود زن، اگر برگ و بهارت نیست

گلِ  عشقی   نمی‌آری   و  بیداری  به  بارت  نیست

 چر ا  ره   از   قدومِ   تو  ،  چراغ‌ آور  نمی ‌گردد

 چرا  مشعل  شدن در پنجه ‌هایت ، انتظارت  نیست

 نمی ‌ لرزد   اگر  در  زیرِ  پایت   خاکِ  خون ‌آلود

 به خود  باورمکن  در سینه‌ات گر انفجارت  نیست

 درختان  از  گلوی   شاخه   ها   فریاد   می ‌خوانند

 تو ای  پاییز خو، جز رنگِ زردِ احتضارت  نیست

 بزن  آتش  به  خرمن‌ گاهِ   خود   ای   کاهِ   اندیشه

 اگر دریا  نمی  ‌گردی  و  شوقِ  کوه‌ سارت  نیست

 به  خود  باور مکن ، گر دود  می ‌خیزد  ز آوازت

 اگر در استخوان‌ هایت  نشانی  از  شرارت  نیست

 برو در  تخت  یا  تابوت ، خوابِ  تازه‌ یی  سر کن

 اگر در  بازی این عشق ، شوقی  از قمارت  نیست

بمان  در خاک‌ عشقت ریشه ، سر بر بالشِ خورشید

مگر معشوقه‌ ی  گمگشته‌ ی رویا  نگارت  نیست؟

 فلق   هرگز  نمی ‌بخشد   ترا ،   تا   آخرین   دیدار

 اگر  از    دار  هم    فریاد‌  های   داردارت  نیست

فاروق فارانی

۲۵  جون ۲۰۲۳

04 سپتامبر
۱ دیدگاه

زبانِ خنده

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زبان خنده

سکوتت هم  صدا  دارد ،  بخندیم  

نگاهت   ماجرا    دارد  ،  بخندیم

صدا و صورت تو  نیست عَورت

 که خارِ دیده  ها  دارد  ، بخندیم

۲۸ اگُست ۲۰۲۴

فرحت_رحمان

04 سپتامبر
۳دیدگاه

مغرور هیچ ِ خود

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

مغرور هیچ ِ خود

دیریست ما به پای ِ خرَد سر نمی نهیم

سر  را  برای  مقصد ِ  بهتر  نمی نهیم

خود بال ِ خود شکسته و فریاد ها کشیم

پر پر نموده بال ِ خود  و  پر نمی نهیم

پرگشته خاطرات، ز لهو لعب زچیست؟

 آموزه های علمی به دفتر  نمی نهیم

 ما خود نما و خود سر و خود  دان ِ عالمیم

 از ذهن ِ تنگ  ، پای  فراتر  نمی نهیم

 اندر زمین ِ خشک چه  مغرور ِ هیچ ِ خود

 بر   آسمان ِ  تیرگی  اختر  نمی نهیم

در دام و دانه بند شده روی خاک و گرد

 بر بام ِ این  فلک،  کبوتر  نمی نهیم

 بوی ِ دهن  کشیم ز دشنام و طعنه حیف

 اندر  کلام   نیک  ز عنبر  نمی نهیم

 از بسکه  با فریب و   ریا خو گرفته ایم

 حرف و دل  و  کلام  برابر  نمی نهیم

ما خود چنین و از  دگران  گله  ها چنان

سر را به راه ِ  عجز  بدان  در نمی نهیم

همایون شاه عالمی

سوم سپتامیر ۲۰۲۴  میلادی

04 سپتامبر
۱ دیدگاه

گذرِ عمر

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

گذر عمر

عمـر  در  انـتـظار  می گذرد

بـا دل  بـی قـــرار   می گذرد

تاکه چشمی  بهمزنی چالاک

صد خزان و  بهار  می گذرد

گله از روزگار  بی  ثمراست

زانکه او  خودکار  می گذرد

شاد زی تا که فرصتی داری

روزهـا بی  شـمار می گذرد

موج هـا دم  به دم می میرند

عمر چون  رودبار می گذرد

لحظه ها را اگر حساب کنید

ردبه ردچون قطار می گذرد

زندگی یک نفـس نباشد بیش

بس که چابکسوار می گذرد

زود بگـذشـت  سالـیـان دراز

حال و پار و  پرار می گذرد

زندگی در سفر بـود خوشتر

گرچه اینهم چو پارمی گذرد

بـاز  کـــردم  یـاد فــردوســی

ســـــفـر و  یـادگار می گذرد

رسـتم و  زال  زر کـجا رفتند

رزم اســـــفـنـدیـار می گذرد

عشق اگرچشمکی زندبشتاب

تا شـباب از کــنـار می گذرد

لفـظ و معنی بهم نمی سـازند

رنگ و روی  نگار  می گذرد

تا که کردم هوای پار و پرار

چشم دل دید که یار می گذرد

یار اگر با وفا و همدل گشت

زندگی خـوشگـوار می گذرد

وعده ها را عمل کنید امروز

ورنه قـول و قـرار می گذرد

در فـضــا و طیاره سـاعـاتی

در شب سرد و تار می گذرد

رسول پویان

۲۸ می ۲۰۲۴

03 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ محترم محمد آصف نهان بر کتاب ” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

تقریظ محترم محمد آصف نهان بر کتاب ” فریاد مهاجر “

اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری ادامه نوشته…

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

شاعر شب گرد

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

شاعر شب گرد

      

صدای شعر قشنگی  به جان شنیده ترا

 دلی که از صف یاران، فقط گزیده ترا

صدای نغمه‌ی نامت به حجره – حجره‌ی جان

 هوای  جاذبه‌ ها  اند ، دل   تنیده  ترا

نگاه گر م تو  کز  چشمه‌ی  شراب  آید

 فضای نشه عجیب است، تا چشیده ترا

گهی که عاشق بی‌چاره در خیال خودش

 به حجم قیمت  یک آسمان خریده ترا

 به عاشقانه ترین شیوه از کرانه ی دور

 به اوج‌ صحنه‌ی رویای خود کشیده ترا

ببین که شاعر شب‌گرد، در ترانه‌ی خود

 میان   زمزمه‌  های  تر  آفریده   ترا

احمد هنایش

۸ سپتمبر ۲۰۲۳  

اسلام آباد

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

حسرتِ دیدار

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

حسرتِ دیدار

 صورتگرِ نقاش ، بکش صورتم امروز

فردای د گر   فرصتِ    اینکار  نباشد

 پرواز  کند  سوی عَدَم  روح و  روانم

در خاکِ  سیه ، جز  تنِ  بیمار   نباشد

 مانندِ  بهار ، خانهُ  گلهاست  دلِ من

 این باغِ جنان، جای خس و خار نباشد

 دانی که کدام بنده عزیز است به عُقبا

آنکس  که  زبان اش  پیِ  آزار نباشد

 از آنچه  بماند  همه  بر جای زانسان

 جز لطفِ خوش،اندیشه و کردار نباشد

امروز  کنم  زندگی  با  مهر و محبت

 فردا  بجز  از   حسرتِ  دیدار  نباشد

 یادی  بنما  از منِ دلخسته که روزی

 جز  خاطره  و  دفترِ  اشعار   نباشد

 مریم نوروززاده هروی

 ۱۶ جوزا ۱۴۰۳ خورشیدی

 ۵ جون ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ “پاییز”

هلند.

02 سپتامبر
۳دیدگاه

زندانِ خورشید

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زندان خورشید

زندان خورشید همان چشمان تست

که گیسوان شب را

در عبور از کوچه های ابری

با ابریشم نگاه هات

آرام آرام بافتی

و در سر زمین اندوه های تیره رنگ

رها ساختی

بهار برگشته

و امید،

 چشمانش را گشوده

بیا

بیا

و دستان سرد و زمستانی ام را

با نگاه های آتشینت

گرم ساز

و مرا به آغوش آرزو های پر رنگ

جاودانه ساز!!!!!!!!!!!!!

هما طرزی

نیویورک

 ۳۱ جولای ۲۰۲۴

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

کمین گاه

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

کمین گاه


آسمانم ! سردم  و  تاریک  و   پر آهم بیا
من دلم تنگ است،دل تنگم، بیا ،ماهم بیا
تا بچرخد خندهای  روی  لبم ، آهوی  من!
شیر پیرم ، لحظه  عمداً  کمین گاهم  بیا
من عزیزِ تو شدم هم تو  عزیزِ  قلب من
مثل یوسف ماندهام در بند،در چاهم، بیا
میشود تر چشمهایم نیمه شب درفکرتو
رد شدی از کوچهای ما چشم در راهم بیا
دیدنت با قیمتِ جان هم به دست آید خوشم
گاه گاهی  راهزن  شو ،لیک در راهم بیا
میروم،دنیا برایم جز غم ورنجش نداشت
گر پریشانی،دلت تنگ است، همراهم بیا
آخری عمرم اگر چیزی ز من  پرسند، من!
دیدنت را ازخدا یک لحظه میخواهم ،بیا

نوید الله محرابی (صافی)

01 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد بر کتاب فریاد مهاجر اثر پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد

بر کتاب فریاد مهاجر اثر

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 

بسـمـه تعــا لی

شعــر، یک جا ذ بهء شفـا ف زند گـیست، از سکـوت بیـرون می آ ید و به سکـوت برمیگــردد، درحـقیـقـت شعر در ناگها نی بودن و بیرون از سکوت است.

وقتـیکه در جـوهـر هـنـر تـأمل کنیـم، می تـوا نیـم با یـن حـقیقت برسیم که تما م هنـر ها، قا بلـیـت آ نرا دا رنـد با هم ادغام شوند ویا وجوهی ازمشخصه های یکـدیگـر را وا م بگـیرند،ازهمینجا ست یک تا بلــوی نقاشی را گفته میتوانیم که یک پا رچه شعـر بوسیلهءرنگهاست ویا سعدی نقاشیست بوسیلهء کلمات . هـر وقت یک اجتـمـاع تحـولا ت ودگـرگـونی هــا یــش بیشترباشد،به همان اندازه ادبیات وفــرهـنگ آن اجتماع نیز تنوع بیشتر خواهد داشت.

درین اوا خـریک نسخه ازچکـیده ها ی اد بی دوسـت دا نشمند م دا کـترا سدا لله حیدری بنام« فریاد مهاجر»ازآنطرف اوقیانوس ها بدستم رسید وازمن تقاضا شده بود تا یک مقـدمهء کوتا ه برا ن بنویسـم.

باور کـنیـد از یک هـنـرمـنـد سا لخـورده یی مـثـل مــن، کـه هیچگاه ادعا ی شا عــر بودن را ندا شـته ام،چگــونه میتوا نم چند سطری بنویسم تا سروده هـا ی نا ب آ ن شا عـر درد رسیده را صد مه نزند.

ما امروز با د نیای قـراردا د ها ی خـسته وبی رمـق انسانی مواجه هستیم که همه دوستیها وعشق ها، تجلیا ت معنوی خودراازدست داده و درزیرتا زیا نهء ما ده گرایی مسخ  شده ا ند. ا نسا ن ها ی ا مروزا زیکــد یگـرمی ترسند و هرلحظه در جدا ل زند گی کمر به قتل یکد یگرمی بندند.

 «فریاد مهاجر» مجموعه یی ازا شعا رمحترم دا کـترحید ری است که لـبریزاز دردهـای بیـوطنی وســـوزش های غربت نشینی است که سالها در زمین  احساسات وطنپرستانه او ، علف های هـرزهء آوا رگی سربلـند کرده وفضای زندگی را برای گـلهـای آرا مـش وکرامت های انسانی، تنگ ترساخته است.

قـرا ریکه خودش اعترا ف کرده است، از شصت ودو سالگی به شعرسرایی آغاز نموده ودر گنجینهء سروده ها ی خود به دوعشق پناه آ ورده است، عشق بخدای عـالـمیـا ن وفـرستا دهء اوســرورکـا ینـا ت حضرت محمـد (ص) واهـل بیتش وعشق به وطن ازدست رفته ا ش.ا ین د وعشـق به مـرحـله یی ا وج می گیرد که سکوتش به فریا د تبدیل میشود ودرسرایش های مذهبی ومناجاتیه ها که آغازگر دیـوا نـش اســت،اندوخته ها ی کا مل خودرا، درپرتواستعداد سرشارخود،بسیار   استا دا نه به تجربه گرفــته است.زمانیکه بیاد وطن می افتدآرزومی کند صدای خـودرادرگوش سنگپاره های وطن عزیزکه هنوزعشق ها با نفرت آمیخـتــه است وهـنوز جسا رت وشرا فـت که ازآرمانهای انسانی پاسداری میکند، و چراغها یشا ن در معرض با د ها ی نا مساعد قراردا رد، برساند.

می بینیـم که امـروزدرکـشورمن وتو، بوی زندگی رفته است،آب ها شرم آلود شده وســا یه ها زیرلگـد های د شمـن خُرد شـده اند وامیـد هابخاطر یک فردای   روشـن بیش ازسه دهه با مـردم گـرسـنـه خدا حافظی میکنند وفقرا به این فکر استند که با مردن خود چه کنند.  

ما هـم درهـرسرزمـیـن ودرهــروطــن عـا ریـتـی کـه آواره شده ایم، بـا پـردا خـتن به درگیری ها ی روحی وجسمی،حقیقت زند گی رافرامـوش کـرده ایم.

اصولاًهـرجامعه ازانسا ن ها شخصیت کا ذ بی میسازند. ارزشها وقوانین پوچ مادی درجوامع متمدن امروزین جهان، مانعی اسـت برای شنا خت عـمیـق ارزشها ی وا قعی ودرون گرایی درجهت کسب حقیقت ما آواره ها. دیگـر را هی برا ی انسا ن امــروز بـا قی نما نده است،جز اینکه بحرکت بیا ند یشـد، تا اند یشـه ها ی پاک انسانی خودرادرپای تندیس های پرزرق وبرق مادیا ت، قربا ن نسا زند. روی این مفـکوره “فریاد مهاجر”تحفهء با ارزشی برا ی تمــا م ا فغــا ن ها عقیده مند وبا درد است.

 در اخیر من بحیث یک هـنرمنـد دور افتا ده از آ غـوش وطن، به شـاعــرتوانا دا کـتر اسـدالله حیـدری کـه بـا تراوشات ادبی خود مشعل دیگری را درفضای ادبیا ت برونمرزی ما روشن سا خته است،صمیما نه تبریکات خودرا ابراز می کنم وازپروردگارعدا لت وآگهی وآفریدگار قلم واندیشه طول عمر و پیروزی های بیشتر شا نرا استدعا مینما یم.

« چه سودازاینکه پس ازمرگ،مال وزرما ند

خوشـا کسـیکه ازو درجهــا ن اثـــر مـا ند »

          یو سف کهزا د             

                یک روزی از روزهای ماه جون ۲٠٠۶                   

      سا نفرا نسسکوـ ا مریکا           

 

31 آگوست
۳دیدگاه

کابل

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

**  کا بل **

آورد صبا  بــوئی  شهـــر و  فضای کابل

دل می تپد به سیـــنه داردهــوای کا بـل

شهـر  و دیــار دیــدم بــاغ  و بهــار دیــدم

ننشست بردلم هــیچ گلــشن بجای کابل

 تا ترک  دامنش را کــردم  بعـزم هجرت

 هر جا که پا گذارم  گریم  بــرای  کابــل

 گوشم نکرد عــادت با طبل و تال دیگـر

 آهنگ دل نشین است سازونــوای کابل

 تا دیدمش درآتش یکشب بخواب وآندم

 لرزید تن به بستر از  غصه های کابـل

ای هموطن ز الفــت  بنـــواز  پیکرش را

مرحم گذار  جانا  ســر  تا به پای کا بـــل

خوش باد(عزیزه)آندم دیدم قشنگ وزیبا

در موج ارغوانش خواجه صفای کا بـل

عزیزه عنایت

هالند

31 آگوست
۱ دیدگاه

هوس

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

هوس

 لعنت به کسی که قصه ها گوش کند

 و  از  زنده گی  زهر  غمی نوش کند

 یکباره  دل  از  همه  ببرد  دور  شود

 برجاست  که زنده گی  فراموش  کند

 بی  جا  نشود  تسلیم  دوران  هوس

یا  قصه ی  شیرین  همه  گوش  کند

این دل به پای  هوس ها خسته شده

(شکیلا) جان به غم باید گل پوش کند

 شکیلا نوید

31 آگوست
۱ دیدگاه

ماند بیرق از سماع . . .

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ماند بیرق از سماع . . .

 یک جهان  بال است  اما شیهه‌یِ  پرواز نیست

 بسته  لب  های  کتاب،  آوازه‌   و   آواز نیست

 می توان در قلبِ کورِ کوه  هم  راهی بجست

 راه‌ ها   باز  اند  اما ،  راهِ  دل‌  ها  باز نیست

 سکه‌یی  از زر شدی ، در  رقصِ   بازاری  ببین

 نیستی خود، هستی ات جز عرضه و پرداز نیست

 عشق همچون مار مرده، گشته بی زهر و شفا

عشق بی زهر و شفا مرگ است، عشقِ ناز نیست

 سینه غرق شور و  سر  بیدار و  دل دریادرون

 ساز ها در  ساختن  سوزند ، اما  ساز  نیست

 بر زبان  سرخ مشعل ، نغمه   های  نور  مرد

 ماند  بیرق  از سماع ، افروز  ها ، افراز نیست

 راه ها  تا در گل عادت  نشست  ، از راه ماند

 نقش ره بر ره  فتاده   لیک  ره  پرداز  نیست

 زنگ ها  آغاز  پایان  را  بگوش ات خوانده اند

 بگذر از  زنگار  آن  ،  پایان  هر  آغاز   نیست

 بر لبانِ  عشق  دیگر  بوسه‌ی  فتحی  نبست

 راهِ فردا گم  شده  یا   تیر و تیرانداز نیست؟

فاروق فارانی

31 آگوست
۳دیدگاه

زجرِ هجران

تاریخ نشر : شنبه ۱۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۱ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

زجرِ هجران

به داغ دوریت سوزم  ولی  بازهم  تو  را خواهم
شدم معشوق دل خسته تو را من از خدا خواهم

تمام  دلخوشی  هایم  تو   بودی   در  وفای  تو
نه کامی از جهان خواهم تو را  ای با وفا خواهم

به چشمانم   تو   می بخشی   تمام  دارِ  دنیا را
تو را  ای هم‌ نوا خواهم  نگاری  با صفا  خواهم

به  جز  مهرت   نباشد  آرزوی  وصل تو  در دل
به درگا ه خدا ای  جان  دعای   بی  ‌نوا  خواهم

ندارد   ” عالیه ”    هرگز   توان   زجر  هجرانت
چو بیمار  توام ای  جان ز دستِ  تو دوا خواهم

عالیه میوند 

 فرانکفورت  

 ۹/ ۷ / ۲۰۲۴

 

 

30 آگوست
۱ دیدگاه

وطن! هنوز من صدای تو ام!

تاریخ نشر : جمعه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

وطن!

هنوز من صدای تو ام!

دوباره آمده‌ام تا همان صدا‌ی تو باشم وطن!

 خوشم  که  رسیدم  دمی  برای   تو باشم

 برای آن که به این زندگی  نمی‌ شود باور

                                                     دوباره زود  رسیدم  که با  لقای  تو باشم                                                   

 هزار     پاره‌ی   زخمم  فدای  زخم تو باد

 بگویم    و  بسرایم که  تا  نوای  تو باشم

 به خانه‌ی  دگران  بزم عیش من گرم است

 ولی خوشم که بمیرم وَ در سرای تو باشم

 که گفت، من که دگر آن صدا نخواهم بود

 گلوی   خسته‌ ی  هردم ن دای  تو  باشم

صدای  عشق  به عفریت  مرگ  تن ندهد

 زبان بسته نه زیبد که در  عزای  تو باشم

هجوم   فاصله‌  ها  از   تو   دور بُرد  مرا

 ببین دوباره رسیدم که درهوای تو باشم!

احمد هنایش

30 آگوست
۳دیدگاه

امید

تاریخ نشر : جمعه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

امید

 ۶۲ الف

 هوایی  کرده  ما   را   آرزو   های   دل   شیدا

 که آسان نیست آنی را که دل خواهد  کنم پیدا

 به امیدی که در  خوابم  بیاید  دیده  می بندم

 به امیدی که  فردا می رسد  او  می کنم فردا

 از این دیوانه گی هایم فقط دل می شود اگه

 نفس اندر نفس پیش دل خود می شوم رسوا

به امیدی که در جمع است پیوندم به جمعیت

به امیدی که تنها است هر دم می شوم  تنها

 کماکان پیر گشتم من به این امروز  و فردایم

 مگر   امید  هم  حالم  کند   زیبا  تر  از زیبا

 چه  انبار  قشنگی  از  گلابی  های  احساسم

که بیرون می رود کرباس دل را می کند دیبا

 مگر سنگم که کوه از من دلش هرگز نمی گیرد ؟

 مگر موجم که با من رنگ دیگر می شود دریا ؟

 میان زندگی و مرگ ره پیمودن آسان نیست

 که بر سر می خورد کفگیر ها تا می شود حلوا

 کنار بسترم گل های خوشبو  پهن می سازم

 به امیدی که چون عطر است دلبر در دل گل ها .

شکیبا شمیم

30 آگوست
۱ دیدگاه

نبض أفتاب . . . 

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نبض أفتاب . . . 

این دست آفتاب است، سربسته یک کتاب است

 بیرون ز آستین  کن،  در پنجه اش  جواب است

 در  دل   نهان   نوشتی  ،  بر   آفتاب  بنویس

هر ضربه‌ی  دلِ تو ،  خود   نبضِ آفتاب  است

 خورشید  خویشتن  شو ، این  آفتاب  خالیست

 خورشیدِ شاعران است، نور اش مگر سراب است

 با هر   زلال ،  تابان  ،  با  هر  جلال   رقصان

 در سینه‌ی تو  جاری  سرچشمه های آب است

 هشدار نفسِ شب  را ، با هر نفس ز خود ران

 شب شوم و ظلمت  آیین ، با ماه در نقاب است

 گوش  از  ترانه  خالی ، دل مستِ  بی‌ خیالی

 از خویشِ خویش خالی ، این عمقِ منجلاب است

 روحِ   تو  مستِ  پرواز،  قلبت  سرود  و  آواز

 بیدار باش خود باش ، مرگ تو زهر خواب است

 شعری  که  در   سرودن ، در سینه  در بگیرد

 دودش دو دیده سوزد، آن شعر، شعرِ ناب است

 ناسورِ    این   زمین  را  با   مرهمی   میازار

 جسمِ  دگ  بنا  کن ،  تا  روح   انقلاب است

فاروق فارانی

30 آگوست
۱ دیدگاه

حمایت جمعی از توده ها٬  قدرت بازدارندگی مردمی نیست!

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

حمایت جمعی از توده ها٬ 

قدرت بازدارندگی مردمی نیست!

قدرت بازدارنده مردمی عبارت از قدرت دانش در سطح آگاهی بلند مردم٬ و تکلیف دایمی بالای دولت چون نظارت می باشد٬ که سرکشی های قدرت را٬ مهار می کند.

در افغانستان این چنین نبوغ فکری که مسبب حاکمیت ملی گردد٬ از هیچ جناح و حزبی نتیجه نداده است. و همیشه تا اکنون شعارهای شان تُهی معنی و بخاطر منافع خصوصی خودشان می باشد.

 

در واقع٬ احزاب مردمی برای تغییر افغانستان پسا ۲۰۲۱ با حضور جبهه های نظامی٬ در حیطه تغییر به مثابه حیات دیپلماسی – نه فعال در خونریزی ها٬ زیرا دیپلماسی فاقد شمشیر فقط حرف بوده٬ اگرچه در قرآن نیز مهر شود.

از این جهت تغییر کشور از برگزاری لویه جرگه حقیقی با همه طرف های افغانی٬ و حل تمامی معضلات سیاسی را٬ در جرگه به مطلوب ترین راه حل های عملی٬ تهداب قانون اساسی نمود٬ تا حکومت قانون ثبات سیاسی برای توسعه کشوری گردد.

 

اما واقعیت افغانستان اینست: که جریانات سیاسی بسوی تقویت سمتی قومی٬ و فقدان عقلانیت سیاسی یا رویکرد احساساتی٬ تدوام طالبان شده است. و محرکه های خارجی نیز٬ عدم عقلانیت سیاسی برای افغانستان را٬ درک نموده٬ که با دهشت بجای قانون افغانستان را٬ نگه می دارند.

 

محمدآصف فقیری

 

 

30 آگوست
۱ دیدگاه

جواب هر سوال

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

جواب هر سوال

صبح ام کش  حجـاب  تو  از  روی  آفتــــاب

کان چشمۀ  حیاتِ  مرا   هست  ناز خـــواب

ازمن توان و  صبـر و  شکیبایی   می بـــرد

تا مژه میـزند به همآن چشم  نیمه  خــــواب

حُسنش کشیـــده  ایندل  مــا را بــــه  آتـشی

درحیرتم که لــذت  عشق است  یـا عـــذاب

دود دلــم برآمـد  و خـــون آبــــه  سرکشــــید

ازچشــم  دل کـــزآتش  رویش شــــده کباب

مَردُم زجام و بــاده  بجــوینــــد بی خــــودی

مـارا  نگــاه   نیمـــۀ  دلبــــر  کنــــد  خـــراب

آهستـــه گفتــــم از خبــــر  وصلـتش بـــــدل

ناکرده کار خـورد به هم ریخته ام  چو آب

«واهِب» مرو بـه پاسخ هرکس زحسن یار

هرکو نظر کند به رخش  گیرد  هــر جواب

صالحه واهب واصل

۵ اپریل ۲۰۱۱

30 آگوست
۱ دیدگاه

دست غریق

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

دست غریق

کسـی  جـز  مـن  نمی داند مدار خسته را

جهــانِ گ ـردشِ  رنـگ  و  دوار   خسته را

چو موسـم یک گراری رفت پیش  از دایره

یـخ و ژالـه  زنـد  گل ، نـو بهـار   خسته را

نمـی ارزد دو عالـم زهـد ما چون بشکنیم

پیــالـه ی   شـرابِ   می گسـار   خسته را

به گوشی نیست مروت یک نظ ر بر ما کند

که دید دست غریق و آن هوار  خسته را

بسـاط زنـدگـی  مـا  جـز  پریشـانی  نبود

به یک  دَو باختیم  از دل  قرار  خسته را

خراسـانِ  خیـالـم  اضطـراب   ار گُـل کند

مسـافر می کَشـد  آخــر تبــار   خسته را

کنون  عمـرم گذشتـه در  تحیّر  و  جنون

کشـد آخـر ز فکـرم  ایـن شـرار   خسته را

اگـر گیتـی  شکستـه   درب  مهـر  و آرزو

مزن پا و  مـده  هجـرت  غبـار  خسته را

سیـاه چالـی که افعی نـام دارد چه سَهل

به کامش می بَـرد، آخـر شکـار  خسته را

محمد ادریس بقایی ( قطره)

 

 

 

 

 

 

30 آگوست
۳دیدگاه

ناژو ها

تاریخ نشر : جحمه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ناژو ها

وقتی در سایه ناژو های بلند

قامت بر افراشته بودی

آن عشق بود

که مرا بسویت فراخواند

و تا دست بردم

خورشید چشمانت

در نور

ناپیدا گردید

و قامتت ازهم پاشید

نمیدانم؟

در کدامین سایه ی خوشبخت

صدایت زنم

تا جغد فلک زده

ترا ازمن نگیرد

ودر شکیبایی ام

اشک سرد نبارم

و باغچه پرگلم را

خشک نسازم

هما طرزی

 نیویورک

 ۱۲ جون ۲۰۲۴