۲۴ ساعت

27 می
۱ دیدگاه

شقایق

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شقایق

من یک شقایق ام ، گلِ سرخی  برای عشق

دارم به سینه  داغی نهان  از  جفای عشق

 اندر   قفای   محملِ     لیلی     کنم   فغان

سر می دهم به دشت و بیابان  ندای عشق

 آتش گرفته  پیکرم  از  حسرت   و  فراق

 دلبسته ام به حرمت و مهر و وفای عشق

 سر می نهم به سجده ،بدرگاهِ رحمت اش

 دستم   رسد  بدامنِ مشگل  گشای  عشق

 باری  کند  نظر  ز  رهُ  لطف  سوی من

پروردگار    عالمیان    و   خدای   عشق

 مریم نوروززاده هروی

 چهاردهم میزان ۱۴۰۲ خورشیدی

ششم اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی

از مجموعهُ”میهنِ عشق”

هلند

27 می
۱ دیدگاه

آمین

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آمین

۳۹ الف

 سوی این بیچاره ء بی کس نظر کن ای خدا

 ظالمان را از دل  تنگم  خبر  کن ای خدا

ما به   دام   وحشتِ   بیداد گر  افتاده ایم

 وحشت ازما گیر وبربیدادگر کن ای خدا

گردن ملت  زند جلاد  و خونش  می مکد

خانه ء جلاد  را زیر  و زبر کن  ای خدا

 سایه ی  جبر زمان  دزدیده زینجا آفتاب

 آسمان  را  جلوه  پرداز قمر کن ای خدا

 سالها شب مانده و تنها سیاهی است وبس

 این شب تاریک را آخر سحرکن ای خدا

بی اثر برگشت دارد هر دعای  ما چرا ؟

 از محبت  این دعا را پر اثر کن ای خدا

سرزمینم زخم خورده، خون بجوشد دردلم

رحم کن این  زخم را  آرام تر کن ای خدا

شکیبا شمیم

27 می
۱ دیدگاه

شیرینی کلام

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شیرینى کلام

تمناى    وصال   و   دیدن  یار

بهریک سمت و سویى  میکشاند

خیالش لحظه ى  نگذاشته آرام

سر  افگنده    بکویى   میکشاند

بدامِ  خود  فگنده  مرغِ  دل را

بهر یک  تارى  مویى   میکشاند

دماغم مَست از عطرِ دو  گیسو

گلاب و عطر و بویى  میکشاند

بگلزارِ  جمالش    خیره  گردم

ز بس دیدارى  رویى   میکشاند

ظرافت ها و شیرینى  کلام اش

مرا بر گفت و  گویى   میکشاند

(فروغ) حُسنِ مهتاب گونه ى او

دلم   بر    جستجویى   میکشاند

خُمار  باده   زآن    لعلِ  لبانش

مُدام  طرفِ   سبویى   میکشاند

حسن شاه فروغ

۲۲ می ۲۰۲۴

 

 

 

27 می
۱ دیدگاه

حٌسنِ جانان

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حٌسنِ جانان

بی عشق  زندگانی    موج   سراب  باشد

بی او نفس  کشیدن ، رنج  و عذاب باشد

شعر وشراب وشاهد گر دست هم بگیرند

عیش  ونشاط  و مستی پا در رکاب باشد

گرصد فلک  بجنبد  یک  قطره هم نریزد

گر عاشقان  حق  را  در جام   آب  باشد

درکار عشق  بازی  غفلت    مجاز  نبود

بوسیدن    لبانش    کار    ثواب    باشد

فرصت کمین مستی بی نشه نیست هرگز

در چشم می گساران  دریا  شراب  باشد

عالم تمام غرق است در جاده ی رسیدن

گر تو بیابی خود  را یک  انقلاب  باشد

تفسیر حسن جانان از فهم ما بیرون است

شرح و بیان هستی  دور از  کتاب باشد

جهل وفسون چه داند سر منزل سعادت

خورشید را نبیند چشمی که خواب باشد

از حلقه ی دو زلفش کی می توان رهیدن

مرغی که در کمند صد پیچ و تاب باشد

از وهم  نا رسایی   بستیم   باب  عزت

حیف است حسن خوبان پشت حجاب باشد

در عالم تعیین هر  کس  رود به راهی

آن را که عشق نبود ،مرده حساب باشد

در مکتب شهامت ،گردن خمی گناه است

لانه رها نمودن   مرگ ،  عقاب باشد

پرسید ازسر لطف حال «جبین» خود را

گفتم:که دل پرازخون ،جگر کباب باشد

جبین حازم

 ششم جوزا سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی

 ۲۶ می ۲۰۲۴ میلادی

 آلمان

27 می
۱ دیدگاه

ترا نفس می کشم

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ترا نفس می کشم

اعتبار این قلم

فقط نام زیبای توست

که حرف به حرف

واژه به واژه

سطر به سطر

ورق های سپید قلبم را

زینت میبخشد

تو بر دلم خیلی نشستی

صدای قدم هایت را میشنوی ؟

در شعر های من

از تو که مینویسم

شعر هایم جاودانه میشوند

هر کجای این جهان که باشی

تو در من زندگی خواهی کرد

و من ترا نفس میکشم .

میترا وصال

۲۵ می ۲۰۲۴

لندن

27 می
۱ دیدگاه

طوفانِ خشم

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

طوفان خشم

طوفان    خشم  خلق  اگر  شعله ور  شود

بنیادِ   ظالمان   همه   زیر  و   زبر  شود

این  وعده  خداست  به  قرآن   که عاقبت

ظالم  ز  حیله  های  خودش  دربدر  شود

روزی  رسد که  کاخ  ستمگر شود خراب

دنیا  ز آه  و غصه ی  مظلوم   خبر  شود

هر قطره  اشکِ   چشم   یتیمانِ   روزگار

سیلابی  گشته  حیله در آن غوطه ور شود

قلبِ   ستمگران   که  به   غم  آشنا  نبود

دانم  که عاقبت  همه  خونین  جگر  شود

هر ناله ای  که از دل  مظلوم   شود  بلند

مانند  شعله  گشته  به   ظالم   شرر شود

دست  دعاى  بیوه  زنان   نیمه  هاى شب

بر ظالمان چو حلقه ی  دار  پر خطر شود

بیداد  ز  بیخ  و  ریشه  شود  مضمحل بدان

نامش چو لکه ننگی   به  تاریخِ د هر  شود

برخیز« حنیفه » دختِ وطن راامید بخش

فریاد  بزن  که  دورِ  جهالت به سر شود

حنیفه ترابی بهنام

26 می
۱ دیدگاه

اجازتِ یک روز

تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اجازت یک روز

تو جرعه ای از لب ده، مستانگی اش با من

کن فارغم از عالم ،   بیگانگی اش با من

چرخنده بیا سویم  با  رقص  و دل آرائی

آغوش مرا پر کن ، جاودانگی اش با من

مستی و طرب پاکن، صد  هلهله برپا کن

تو شادی و غوغا کن دیوانگی اش با من

دل کعبۀ آباد است از محضر تو شاد است

تو گنج دل من باش، ویرانگی اش  با من

تو عرف و نشان من ، تو گنج گمان  من

شو قصۀ عشقم  تو ،  افسانگی اش با من

در جمعیت عشاق ، خاموش مباش ایجان

تو باده به ساغر ریز، رندانگی اش با من

در دیدۀ من بنشین،هوش از سرمن برچین

تو در تن من جان شو، جانانگی اش با من

راهی تو به من بگشا،«واهب» به سر کویت

یک روز اجازت ده، سالانگی اش  با من

۱۱ سپتامبر ۲۰۲۰

صالحه واهب واصل

در مشاعره با بهروز ایرانی

دف زن تو به شیدائی، با رقص فریبائی

پر کن قدح عشقت، مستانگی اش با من

بهروز ایرانی

هالند

 

26 می
۳دیدگاه

قافلهِ عمر !

تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قـافـلـۀ عمـر  !

 زنـدگی میگــذرد بـا همــه زشتــی وصفا

 بگـــذرد قــافــلـۀ عمـرچــه زود ازبــرمـا

 لحظه ها همچورعد وبرق یکی بعد دیگر

 میـرونـد دسـت بـدست مـژه بهـم بستن ما

  شاد باد آنکه به اخلاص کند خدمت خلق

 کـه بمانـد پـس ازآن نـام نکــویـش برجـا

 ازچه مغرور درآسایش وهستی ی زمان

 که جهانرا به زرومال وشکوه نیست بقا

طمعی نیست ز دنیای پــراز فـتنـه وغـم

زانکـه رفتند ازاین دهـر بسی شاه وگـدا

عاشق عشرت گردون ای”عزیزه” نشوی

که نـدیـدیـم ونکـرده ست بکس هیچ وفــا

عزیزه عنایت

۷ جنوری ۲۰۱۸

هالند

     

26 می
۱ دیدگاه

تهیه مونوگراف

تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تهیه مونوگراف

برای تهیه مونوگراف با ما ثبت نام کنید. هرنوع مونوگراف و پایان نامه تحصیلی به اسرع وقت و بصورت تخنیکی با کمترین هزینه تهیه میگردد.

برای تهیه مونوگراف فقط کافی است موضوع را بصورت دقیق به ما بسپارید و بعد ازیک هفته  مونوگراف چاپ شده را در دو کاپی  از ما تحویل بگیرید، البته فیس پیش پرداخت از شما اخذ میگردد. امکانات فست مونوگراف یا مونوگراف سریع را نیز ما داریم، که می توانیم مونوگراف را طی مدت دو روز بصورت کامل در سه کاپی با جلد مقوایی به شما تحویل دهیم ، در این صورت موضوع مونوگراف را ما تعین می نماییمُ. 

فیس فست مونوگراف یا مونوگراف سریع دو برابر مونوگراف نارمل است. کسانیکه از استادان مورد نظرما مو نو گراف دارند یعنی مونوگراف از استادانی که در ارتباط با شرکت سهامی ما هستند، از امتیاز بیست فیصد تخفیف بهره مند شده می توانند .

مونوگراف های که یک بار استفاده شده است به قیمت نازل به اختیار محصلان محترم قرار گرفته می تواند   البته اگر از جانب استاد مربوط رد شد ما در زمینه مقصر بوده نمی توانیم . البته اگردر این مورد قبلا صحبت شده باشد ما میتوانیم با مصرف اندکی مشکل را بر طرف کنیم البته خوبست از قبل ما در جریان قرار داشته باشیم.

شرکت ما در ارتقاع ظرفیت کامل علمی هم وطنان گام های مفید برمیدارد از ما حمایت کنید.

سید عبدالقادر رحیمی

26 می
۳دیدگاه

حریمِ شوق

تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حریمِ شوق

در تخیل   بوسه  ا ز  نیلوفرت  بر  داشتم 

از انار و سیب و لیموی   ترت  بر داشتم

با حریر  عشق  پیچیدم  ز  سر تا  ناخنت

از  حریم  شوق  جامِ   شکرت  بر داشتم 

کردم انگشتان خود در لای گیسویت به عشق 

بوسه ها از دیده ای  جادوگرت بر داشتم

با نفس سحرت نمودم با سخن رامم شدی 

با محبت بیخود و ز آنسوترت  بر داشتم

بحر جوشان  تلاطم  بودی   و  پر ماجرا 

با فنی تردستی  موجِ  گوهرت  بر داشتم

در فضای عالم دیگر شدم بی باده مست 

عطر فردوس برین از پیکرت  بر داشتم 

سخت پیچیدی توهم ای شوخ بی پروای من

 در جنونستان هستی محشرت  بر داشتم

آنچه در پندار محمود آمدی  اینگونه بود

نامه را از روی میزی  دفترت بر داشتم 

احمد محمود امپراطور

سه شنبه ۰۴ جوزا ۱۴۰۰ خورشیدی

۲۵ می ۲۰۲۱ ترسایی 

 

26 می
۱ دیدگاه

آرزوی خام

تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آرزوی خام

خدایا ! هست و بودم  را   برای   او رها کردم

برای او  ببین  این دل  به غم  ها  مبتلا  کردم

خدایا!  می شود روزی  دلم پر  آرزو  ها کرد؟

برای  آرزوی  خام   ببین  جان  را   فنا  کردم

خدایا !  با کی  گویم از  دلِ  پر  آرزوی  خود

که  صد ها آرزو دارد ولی آن   را  رها کردم

خدایا ! این چه قانون است دلم همواره پرخون است

شکست این دل به هنگامی که از یارم جدا کردم

ندیدم من چنین رسمی که دل در بند یار باشد

و من اینسان ( شکیلا) ناگهان برخود جفا کردم

شکیلا نوید

26 می
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد حاجی محمد اسماعیل سیاهِ سپید اندرون

تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد حاجی محمد اسماعیل سیاه ِ

سپید اندرون

قیوم بشیر هروی

۲۶ می ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

 

هرگاه تاریخ پربارخطه ی ادب خیز و هنرپرورهرات را با ژرف نگری ورق بزنیم ، نه تنها در هر فصل آن ، بلکه در هرصفحه ی از آن به فرزانه مردی بر می خوریم که در بٌعد های مختلف سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی زحمت کشیده و افتخاراتی آفریده اند. یکی ازین شخصیت ها شاعری بود بذله گو و شوخ طبع که در زمان سلطنت چندین پادشاه از امیر حبیب الله خان  گرفته تا محمد ظاهر شاه زندگی کرد.

این شخصیت نامدار کسی نبود جزء حاحی محمد اسماعیل سیاه  فرزند آخوند زاده ملا عبدالاحد که در سال ۱۲۳۶ خورشیدی در ولسوالی کرخ ولایت هرات دیده به جهان گذاشت.

از تحصیلات حاجی اسماعیل سیاه اگرچه معلوماتِ دقیقی  در دست نیست ، اما او توانسته بود خودش را در جایگاهی برساند که علاوه بر سرودن شعر بعنوان یک سیاستمدار آزادیخواه نیز شناخته شود.

او بمدت دوسال  به حیث حاکم غور که در آنزمان از توابع ولایت هرات بود نیز خدمت نموده است.

مرحوم حاجی اسماعیل علاوه بر سیاه  با القابی چون سپید اندرون و گوزٌگ نیز شناخته میشد که در پایان بعضی از سروده هایش می نوشت و از محبوبیت خاصی در میان مردم برخوردار بود.

او در حالیکه بعنوان شاعر طنز نویس و بذله گو در میان مردم شناخته می شد در میان درباریان نیز به صفت یک شخصیت با نفوذ فرهنگی سیاسی یاد می شد که در بذله گویی و شوخ طبعی حریفی نداشت، تا جاییکه در محافل دربار همیشه از جانب حاکمان ، والیان و بزرگان با رسوخ دعوت می گردید و همه در تلاش بودند تا اورا در بذله گویی و شوخ طبعی شکست دهند ، اما او آدمی بود حاضر جواب و برایش فرقی نمی کرد که طرف مقابل او چه کسی و در چه رتبه و مقامی قرار داشت و کمتر اتفاق می افتاد که شکست بخورد هرچند باری از یک کودک نیز شکست خورده بود.

جا دارد درین قسمت دو حکایت مشهوری را که در کتابِ (سیاهِ سپید اندرون) نوشتهء دکتور عبدالغفور آرزو آمده بیاوریم که نشانه شکست و پیروزی حاجی میباشد:

”  روزی حاکم شهر کابل به هرات می آید و همراه با اسماعیل سیاه برای خوردن پکوره به بازار می رود ، والی در حال خوردن پکوره است و اسماعیل در حال خوردن چوریدن استخوان ، والی که در حال پکوره خوردن است با استفاده از فرصت خطاب به اسماعیل سیاه می گوید:

شما هراتی ها که این همه استخوان می خورید ، پس سگ های شما چی می خورند؟

حاجی بلافاصله جواب می دهد:  پکوره.

در مواقعی نیز حاجی تلاش کرده تا کس یا کسانی را بخنداند و همزمان به شوخی شکست دهد ، اما بر عکس آن اتفاق افتاده است. بطور مثال روزی کودکی در حال جمع آوری قشاد( سرگین حیواناتی مانند خر و گاو) بود.

حاجس از کنارش رد شد و به شوخی رو به کودک کرد و گفت :

اگر من هم سرگین کنم جمع می کنی؟

کودک گفت نه !

حاجی پرسید چرا؟

کودک گفت :

مادرم مرا توصیه کرده است که سرگین خر پیر را جمع آوری نکنی.”

از مرحوم حاجی اسماعیل سیاه دو اثر معروف باقی مانده که نخستین اثرش بنام دیوان شاعر با کوشش مرحوم عبدالرحیم خان نایب سالار والی وقت هرات که شوهر خواهر زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی بود در هرات به چاپ رسید ، اما پس از مدتی توسط وابستگان حکومت بطور کامل جمع آوری شد .

اثردیگرش (گرگ و شغال) نام دارد و در بعضی جا ها ( سگ و شغال) معرفی شده که در قالب مثنوی ودر حدود ۶۲۷ بیت دارد. این اثر  در انتقاد از حاکمیت شاه امان الله خان سروده شده و به زوایای مختلف آزادمنشی او در مقابله با استبداد دینی ، خرافات ، قانون شکنی ، بی امنی  ، فحشا ، بی عدالتی و غیره نابسامانی های آن دوران می پردازد که بیانگر احساس پاک  و بی آلایشانه ِ آن شاعر گرامی می باشد.

از شوخ طبعی و بذله گویی مرحوم حاجی اسماعیل سیاه که بگذریم تمامی اشعارش تبلوری است از افکار آزادیخواهانه و آزاد منشانه او در مقابله با حاکمین زمانش . گفته شده که مشروطه خواهان وقت به نسبت انتقادات تند و بی باکانه اش  اورا واجب القتل دانسته بودند.

ناگفته نباید گذاشت که شوخ طبعی مرحوم حاجی اسماعیل سیاه زبان زد خاص و عام بوده و حتی با گذشت تقریبا ۸۰ سال از وفاتش هنوز هم در اذهان عامه نامش پابرجا و قابل احترام است.

آری ! سرانجام  این شاعر گرامی و خوش طبع ما در چهارم عقرب سال ۱۳۲۴ خورشیدی جان به جان آفرین تسلیم و به دیار ابدی شتافت و پیکر پاکش در جوار زیارتگاه حضرت صاحب کرخ بخاک سپرده شد.

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینک نمونه ای از کلام آن مرحوم را که در شماره  بیست و یکم سال اول جریده معروف ترجمان مؤرخ پنجشنبه ۱۴ سنبله ۱۳۴۷ خورشیدی برابر با ۵ سپتمبر  ۱۹۶۸ میلادی بچاپ رسیده بود تقدیم حضور شما خوانندگان محترم می نمایم:

فریاد نارسا

بخ بخ باین سیاست و هی هی به این نفاق

عصمت ز خانه گم  شده و فرش  از اطاق

بر ما همیشه  رسم  مساوات   جاری است

از پیش روی سیلی  و از پشت   سر قفاق

هر جای هر که را که بینی  ز  ضرب دزد

از پای لنگ باشد و از دست   خود  چلاق

هر شب کشیک دارم و هر  روز  مرد کار

اکنون  تفاق  را   که  کند   فرق  از  نفاق

فریاد   ما    بسمع      وزارت   نمی رسد

داریم  همچو  طفل  به حلقوم  خود  خناق

مستوره  همچنان  به  در و کوی می رود

از سر فکنده معجر و از پای خود  دولاق

ساق و سرین  برهنه   و  مقطوع   آستین

خوشحال ناظری که نظر  می کند به ساق

« گ…گ » دوسال مانده زعیش تو یا سه سال

بر … جفت  می فکن  و بر … وت   طاق

مرحوم حاجی اسماعیل سیاه

منابع:

۱ – هفته نامه فکاهی ، سیاسی ، انتقادی و اجتماعی ترجمان سال اول.

۲ – ویکی پدیا – دانشنامه آزاد.

25 می
۱ دیدگاه

داروی گیاهی

تاریخ نشر: شنبه ۵ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

داروی گیاهی

تو در بستى ، کجا  با خود برم  این بى پناهى را 

 کجا  این  کفش‌ های  در  مسیر  عشق  راهى را 

 مرا هم زنده مى خواهى وهم از خویش مى رانى 

 نمی دانى که بیرون می کشى  از  آب  ماهى  را 

 کسى که داده  دل از کف به خود هرگز  نیاندیشد 

 به سر سودا  نباشد غیر جان  دادن   سپاهى   را 

 در اینجا سنگ  تهمت مى خورد  بر فرق زیبایى 

 که  یوسف مى برد با خود به زندان بى گناهى را 

 سیاهی  بیش  و کم   بر  روزگارم   سایه   افگنده

 تو گویی   هیچ   پایانی  نمی‌ باشد    سیاهی   را 

 دواى  درد ما  را  بى سبب  در  شهر  مى جویى

 پسندد   روستایى  زاده     داروى     گیاهى   را 

عصمت وجدانی

ملبورن – آسترالیا

25 می
۳دیدگاه

اشک

تاریخ نشر: شنبه ۵ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اشک

              به کابل

می بارم

می بارم

برف …

بر زمین ترک خورده ای عشق

در گوشه ای تنهایی

و این اشک های من است

بادلی پر از غم

اما با چشمان روشن از نوردانایی…

هما طرزی

نیویورک

 ۲ فبروری ۲۰۲۳

 

 

25 می
۱ دیدگاه

مجلسِ یاران

تاریخ نشر: شنبه ۵ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  مجلس یاران 

چه خوش باشد هوای نو بهاران
هوای  خوشگوارِ  چشمه ساران 

بدل  دارم  غمی  از  درد هجران
که  ماوای  دلم  شد  خار  زاران

به گوشم   می ‌رسد   آواز  بلبل
به یاد   آید   آن    مجلس  یاران

مرا بی‌ بال و  پر  کردی  تو آخر
چومرغی بسملی  در مرغزاران

هلاکم    کرد     دوریت   وطندار
شرردر سینه  دیده  اشک باران

بیابان  دلم  از   بس  کویر است
دلم خواهد  خروش  چشمه‌ ساران

کی می‌ داند ز  سوز و درد این دل
به هر  سو ناله  های غم‌  گساران

عالیه میوند

۷ می ۲۰۲۴

  فرانکفورت

24 می
۱ دیدگاه

صدای کلام تو

تاریخ نشر: جمعه چهارم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

صدای کلام تو 

نفس هایم را
در باغچه‌ی عاشقانه هایت
می کارم
تا همیشه سبز بمانند
و حقیقتم را
در واژه واژه شعر های ناسروده ات
نقاشی می کنم
تا کسی جز من
تصویر وصدای کلام تو
نباشد
میترا وصال

۲۴ می ۲۰۲۴ 

لندن

24 می
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد فیض محمد عاطفی هروی ، شاعر طنز پرداز  و خوش کلام کشور.

تاریخ نشر: جمعه چهارم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد فیض محمد عاطفی هروی ،

شاعر طنز پرداز  و خوش کلام کشور.

قیوم بشیر هروی

۲۴ می ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

یکی دیگر از فرزانگان شیرین کلام سرزمین ما شاعریست بذله گو ، نویسنده ایست خوش قلم و طنز پردازیست توانا بنام فیض محمد عاطفی هروی.  

استاد فیض محمد عاطفی هروی فرزند میرزا خیر محمد در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در شهر هرات دیده بجهان گشود، هرچند بعضی ها سال تولدش را ۱۳۰۶ خورشیدی گفته اند.

او تحصیلات ابتدایی را در مکتب بابا ولی مست آغاز و بعدآ در لیسه رشدیه ادامه داد و سپس وارد دانشگاه نظامی کابل ( حربی پوهنتون) گردید .

با وجودی که در دانشگاه نظامی به تحصیل پرداخت ، اما علاقمندی اش به ادبیات اورا بسوی شعر و ادب کشانید و دیری نگذشت که بعنوان یک نویسنده به مطبوعات روی آورد و اشعار طنزی اش جلوه گر قلم سحرآمیزش گردید.

اشعارش را در قالب مثنوی و طنز می سرود.

روی آوردن او به اشعار طنزی و انتقادی او را در صف طنز پردازان ماهر  کشورقرار داد وقلم به بیان ناهنجاری های  جامعه به زبان طنزگرفت وبا طنز های انتقادی اش  اربابان زر و زور و تزویر را هدف قرار داد.

در اکثر آثارش صدای آزادی خواهی و دفاع از عدالت اجتماعی را میتوان حس کرد. سخنش را بی پرده و بدون واهمه بیان می کرد.

او پس از پایان تحصیلات نظامی بحیث مدیر مسئول مجله اردو و همینطور ریاست نشرات وزارت دفاع و ریاست مطبعه عسکری کار کرد.

مهمترین اثر استاد عاطفی را که بصورت طنز منظوم چندین بار اقبال چاپ یافت بنام ( آیینه محیط ) میباشد که کاستی ها و نارسایی های حکومت ظاهر شاهی را با صراحت لهجه بیان نموده .

او که با روحیه آزادی خواهی قلم بدست گرفته بود در یکی از سروده هایش خطاب به  پادشاه ( محمد ظاهر شاه)  چنین میگوید:

خطاب به شاه

ای شاه جوان  چرا به خوابی

مفتونِ    کدام      لعل   نابی

رنگ تو پریده  از غمِ کیست

اشک تو روان به ماتم کیست

دلداه ی   قامتِ  کی   هستی؟

آشفته ی  طلعت  کی هستی ؟

تو  عالم  و مقتدا  ولی   چٌپ

تو شاهِ جوان  و شانه ها کٌپ

حکام تو خون  خلق خوردند

عمال  تو  مال  جمله  بردند

از بسکه  گدا شده است ملت

محکومِ  فنا  شده  است ملت

بدخواه   تو گشته  افسرِ  تو

با خون تو  تشنه  عسکر تو

از بدو جلوس  تا به این دم

بر مسند جم  نشسته بی غم

در راهِ مقام  و قوم  و توده

کاری که تو کرده ای چه بوده ؟

مردم   دلِ   بی   قرار دارند

از  نزد   تو    انتظار  دارند

چون دست تو  بر کنار باشد

مارا  ز  که   انتظار   باشد

گیریم  که  نیتِ   تو پاکست

فکرتو به اعتلای خاک است

دانستگیت   چه  سود   دارد

چون  سیرِ عمل  نمی سپارد

ای شه  به  خدا  توکلی   کن

زین  بی  خبری تحولی  کن

بردار  بساط  خود سری  را

منسوخ   نما  ستمگری   را

آیین   فساد     را   بر انداز

از عدل  صلای   علم  انداز

فرهنگ ضعیف را جوان کن

برنامه ی  تازه  را عیان کن

از سینه ی  کوهسارِ  میهن

بیرون  بنما   هزار   معدن

بیکاری  و فقر  را  دوا کن

آزادی   خلق   را  عطا کن

برعکس خویش مهربان شو

تو شاه جوانی  و  جوان شو

آنها  که  ترا  مدیحه   گویند

یا راهِ  خوش  آمدِ  تو  پویند

زنها  مخور فریب  شان  را

بر دارِ رژیم  و تیپِ شان را

کاین ها  همه  مارِ آستین اند

آمادهِ   فرصت   و  کمین اند

خواهند  در این  بساط ِ  یغما

از راهِ  فریب  و رمز و ایما

همچو   پشک  و بساطِ  دنبه

بر   مقعد   ما   کنند    سنبه

منظورهمه گرفت وخورد است

کوتی و اتو مبیل   فورد است

دیو اند  ولی  به  شکلِ انسان

گرگ اند ولی به رنگ چوپان

همدست مشو  به حزب خایین

از   قهر  خدا   مباش    ایمن

با قدرت و  ثروت  و صداقت

سهل  است   ترقی  و سعادت

امروز     تو   اعتبار   داری

سرمایه     و   اقتدار    داری

یک جنبش مختصر به کار است

یک حرکت با  ثمر به کار است

آری ! مرحوم استاد فیض محمد عاطفی با چنین روحیه ای زیست و قلم بدست گرفت و هرگز زبان به مدح و ثنای حکام عصرش نگشود. مجموعه ی (آیینه ی محیط ) که گفته می شود اولین بار تو سط مرحوم استاد اثیر هروی به زینت چاپ آراسته شد نمایانگر فصاحت کلام اوست که بی باکانه نوشت .                  

آنچه در را می توان در آثار اکثر طنز پردازان و طنز نویسان به درستی درک کرد و دید روحیهِ نترس آنهاست که بدون ترس و واهمه قلم بر میدارند و بعباره ای بخاطر بیان ناهنجاری های جامعه در مقابل حاکمان عصر شان می نویسند ، که استاد عاطفی مرحوم نیز یکی ازین قلم بدستان بود که در مقابل نارسایی ها و مشکلات موجود عصرش با قلم منتقدانه اش  نظام حاکم ظاهر شاهی را نشانه گرفته بود.

مقالات فراوانی در مورد زنده یاد استاد عاطفی توسط نویسندگان سرزمین ما نوشته شده  ، چنانچه در بخشی از مقاله ی جامعی که توسط استاد گرامی محترم محقق عبدالغنی نیکسیر در سالهای اخیر عمر آن مرحوم به  رشته ی تحریر درآمده چنین می خوانیم:

 ”  او بیاد می آورد که در کنارش کسانی چون شایق ، فکری ، عطار ، غواص ، توفیق ، مایل ، بشیر هروی ، صابر هروی ، مشعل و مانند ایشان بوده اند ، که باید گفت همدوشی با ایشان چه خاطراتی خجسته را بذهنش تداعی میکند .

عاطفی با همه این پیشکسوتان معاشر و مباشر بوده واز تبار این نسل بشمار می آید، که از کارکردهای آنها فیض ها برده و ثمر ها برگرفته است .”

روان همه این عزیزان شاد و خشنود باد.

مرحوم عاطفی هروی علاوه بر شاعری و نویسنده گی در هنر موسیقی نیز علاقمندی خاصی داشته و گفته می شود در نواختن تنبور و هارمونیه نیز مهارت داشته است.

و سرانجام این مرد وارسته و روشن ضمیر  و آزادمنش بتاریخ پانزدهم حوت ۱۳۸۹ خورشیدی جان به جانان سپرد و رخ در نقاب خاک کشید. روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

 

منابع :

۱ – تارنمای افغان موج ( مقاله ی از استاد نیکسیر).

۲ – بی بی سی فارسی.

۳ – تارنمای مشعل ( مقاله ی از دکتور حمیدالله مفید).

 

23 می
۳دیدگاه

ماجرا

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ماجرا

 ای از دلم برون شده  رفتی  کجا شدی

دل را به غم گذاشتی و ازدل  جدا شدی

 من بی توهمنشین غم ودرد ومحنت ام

 چه دیده یی زما که چنین در جفا شدی

بودم ترا شفیق و انیس  و ز جان حبیب

 راستش بگوچگونه، چرا بی ‌وفا شدی

 بارِ غم  فراق  تو را می کشم به دوش

 باری  بگو  تو  آفتِ  جانم  چرا  شدی

 تا کی کمر به کشتن من بسته می کنی

 جانا چرا تو دست به این  ماجرا شدی

 بیگانگی  نمودی  و با طرزی دیگری

 دیدم   که  با رقیب  خودم  آشنا  شدی

 سودای این جهان بگذار و گذر از ان

 سودا  گرم چرا  و چگونه  سودا شدی

 نقشی خیالِ  روی تو در سر مرا هنوز

کی میروی زدل که تو در  دل بقا شدی

 سید جلال علی یار

ملبورن – آسترالیا

23 می
۱ دیدگاه

رباعیات

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رباعیات

رنگینه جبین زنیم سرِ خویش  زمین

تا بارِ گناهِ خویش  ، نهیم   این چنین

یکسو غمِ غربت و ، جدا ایم ز اصل

یکسو ، شر شیطان لعین است کمین

آنان که به هر شئ ، رُخ یزدان بینند

پیوسته ز حق ، بوحدت  ایمان  بینند

آنان  که  ستیزند ،  به  آن  دین  خدا

دیدار شریر و ،  مکر  شیطان  بینند

درسی که تو را ، بداد  فلک این دم باش

ماحول تو هر که هست ،  از او کم باش

خود خواهی و خود بینی و خود شیفته چرا

با دین  مَستیز  و  با  خدا  ،  آدم  باش

پیوسته  دلم  ، به  خالقِ  یزدان  است

ببریده ز هر کسی ، به او پیمان است

در ماحصلِ ، زندگی  خواهی  دانست

فضل و کرمش ببنده ها یکسان است

پیمانه بده  مرا  ، به  دربِ  حرم ات

تا سجده  کنم  به پیش  پا  و قدم ات

یک یک بِشمارم ، گنه و  تقصیرات

تو  عفو  کنی   و ،   بوسم  قلم ات

محمدابراهیم زرغون

۲۱ می ۲۰۲۴

ناروی

23 می
۱ دیدگاه

پیچ وخم زنده گی

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پیچ وخم زنده گی

شده آیا که جوان   ناشده  و… پیر  شوى؟

مثل  یک   کوه  به   یکباره   سرازیر شوى

شده آیا که دلت از  تو به   تنگ  آید و تو

از دل ِسختْ به تنگ آمده ات  سیر شوى؟

شده در قاب  زمانى  که   فراموشت  کرد

رفته از  یاد تر از غربت   تصویر شوى؟

مثل یک خواب که رؤیاى پُر از کابوسى ست

شده آیا که به  هر گونه ى   تعبیر شوى؟

شده    در  پیچ  و  خم   زنده گى  ناکرده

نا رسیده به هدف، سخت زمینگیر شوى؟

شده آیا که به رَغْم  همه ى   باور  خود

بار ها  منفجر  از  نعره ى  تکبیر شوى؟

و شده این که به جرم دو غزل حرف دلت

اهل  دوزخ  بشوى،  لایق  تکفیر  شوى؟

شده آیا  که  اگر   تن   به  بلاهت  ندهى

سُخره ى  خیل  رسولان  اساطیر شوى؟

من که آرى شده ام، حال خودت چیست سخا!

شده آیا که جوان ناشده و…

                              پیر شوى؟!

سید ضیأالحق سخا

۲۲ می ۲۰۲۴

23 می
۱ دیدگاه

غزلی از نقیب الله رهسپر

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

غزلی از نقیب الله رهسپر :

با خویش باش، منزل حیرت دراز نیست

رفتن کنار  جاده ی  شک ، امتیاز نیست

امواج رودخانه، چه زیبا و سرکش است

در ساحل  شکیب  نشستن ،  نیاز  نیست

این چهره ی  حقیقی  دنیاست ؛ پر فریب

در قبض و بسط عالم هستی مجاز نیست

دست کمک  ز دامن امکان ، اندک است

سوی  گدا ،  تبسم  سلطان ، اندک  است

هردرکه خوش خورد به نگاه تو، بازنیست

درسین و صاد، صوفی و سالک؛ تاملی!

هرقصه ایکه عرصه نگردیده، رازنیست

این حق توست ، دیدن صبح و شکوه باغ

راهی  مراد ، بی  ز نشیب و فراز نیست

بیخود مشو، که جلوه ی رنگ است؛ رهسپر!

جز  عجز ؛  در  تمیز  محبت  ، جواز نیست

                        نقیب الله رهسپر               

   (مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور )

       ۱۵ جدی ۱۴۰۲

23 می
۱ دیدگاه

گریه ی پنهانی

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گریه ‌ی پنهانی

ابر  سیاه   و   تیره    سپهر   دلِ  مرا

پوشیده زانکه خاطر نازت مُکدر است

من آمدم که بستر  خرسندی‌ ات  شوم

اما دراین معاشره  غم ‌ها  مُقدر است

با عمر ِ رفته در  نفسم   جا   گرفته‌ای

تو قوّتِ  منی  و  تو  هم   سُستیِ منی

پی برده‌ام  که جز تو کسی در دلم نبود

ای  آنکه  زندگیِ  من   و  هستیِ منی

تاعشق می‌شناسم و در خودنشان مهر

همواره خواست‌ گاه دلم دست‌های توست

در من چوعینِ عقربه تکرار می‌ شوی

این لحظه‌ ها و بار نفساز برای توست

در لابه ‌لای فاصله  ‌ها  دود  و  آتشاند

اینرشته‌یی که با تو من از جانگرفته‌ام

پیوند  عشق  را  که   خدا   آفریده بود

مهرت  ز یک معامله   از آن  گرفته‌ام

دستم به لحظه ‌ی که رها می‌کنی و‌ این-

پس‌ لرزه ‌های حالت تو فانیِ من است

گیرم   ندیده‌ ای    دل    بارانیِ    مرا

این شعر تر ز گریه‌ی پنهانیِ من است

احمدهنایش

۱۳ مارچ۲۰۲۴

اسلام آباد

23 می
۳دیدگاه

ذوقِ خدا

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ذوقِ خدا

۳۸ الف

 بگذارید   که  من    تار   دوانم   به  خدا

که ندانید   از  این  ذوق  که  دانم  به خدا

 گاه گاهی که خودم گم شده از پیش خودم

باز  یابم  که  مگر باز   همانم    به   خدا

 در دلم  رقص  عجیبی ست  ندانم  سازش

 حرف  هایی   برسد  نوک  زبانم  به خدا

این جهان نیست کم از جنت فرودس ، چرا

آن دگر خواسته  در  ذکر و بیانم  به  خدا

شکیبا شمیم

23 می
۱ دیدگاه

مادر

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مادر

تویی  جان  و  جهانم مادرِ من

عزیزِ   مهربانم     مادرِ   من

 تو  کردی  آرزوهایت   نثارم

 فدای   قهرمانم  ، مادرِ  من!

حضور تو  شمیم    ناب  دارد

 جمالت نور عالم    تاب  دارد

 من از متن  وجودت  جان گرفتم

وجودت   جوهر   نایاب  دارد

نمِ اندک  به   چشمانت  نبینم

 لباس  درد  بر   جانت  نبینم

دلت لرزد  به  هر لرزیدنِ من

گهی ، هرگز   پریشانت  نبینم

فرحت – رحمان

۱۲ می ۲۰۲۴

23 می
۳دیدگاه

پرتوِ عشق

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرتوعشق

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما خدایان هم آغوشی های پرصدا

و ما بازماندگان صمیمیت های دلپذیر

در کدامین سرزمین پیدایت کنم؟

ای واژه زنده تر از ایمان!

ترا باوری نیست مگر مرگ عشق

در دشت های سبز و بیکران!!!!!!!!!!

من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

من در بلوغ زندگی به تو وابسته ام

و من در بلوغ آغوشم گلی کاشته ام

با برگ های( سبز و آبی و کبود- زرد و نیلی و بنفش)

و من در بلوغ ادراکم به هیچ پیوسته ام

و هیچ من پر از قصه های گرم و جاودانه است

و هیچ من پر از شعله های عاشقانه است

صدای پیری بگوشم زمزمه میکند

آهنگ دلخراشش با الهه موزیک(ایوترپیه) بیگانه است

و در سرزمین خشونت ها جاودانه است

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و به موزیک دلنواز دلم گوش میدهم

که هنوز سیتارش با ویولن هم نواست

و پیانو ترا بخواب می برد

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و ترا حس می کنم با تمام وجود

و خوب می بینمت

و خوب می بینمت

که به آغوش هم پناه می بریم

و تو آن پرتو عشقی که از دور ها می تابی

و برای هم قصه های (هزار و یک شب) را تکرار می کنیم

و نغمه های ما هنوز عاشقانه است

و چون اسطوره های کهن صادقانه است

و هنوز دلنشین تر از تمامی قصه های کودکانه است

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما بازماندگان روز های رخشنده

 خوب می دانیم

خوب می دانیم

که فرصت کم است

و زمان زیادی به آخر راه نمانده

و من هنوز می سرایم

و تند تند می سرایم

آخرین گفته ها را باید گفت

آخرین پیام ها را باید زنده کرد

و آخرین قصه ها را….

و میدانم که فرصت زیادی نمانده

تا بتو گویم محبت را

تا در سفره ات بچینم عشق را

با زبان سادگی هام

با زبان دلبستگی هام

و با زبان پاکی هام

و میدانم که فرصت کم است

و من در حادثه ی دلنشین یک زایش

از انسان عبور کردم

از آسمان گذشتم

و آنگه در چشمان عشق نوری دیدم

درخشانتر از خورشید

و گویا تر از قصه های من

که تو در هر گوشه اش می نوازی-

عشق را و زیستن را

و هم آغوشی را در باور های راستین

آری عزیز!

و آنگه در چشمان تو نوری دیدم

انگارکه سالهاست در دلم می نوازی

آرام آرام

ای غریبه ی آشناترینم!

و من ژرفتر به سراغت می روم

تا در قهوه ی چشمانت

الماس زندگی را پیدا کنم

هما طرزی

۱ اکتوبر ۲۰۲۳

نیویورک