تاریخ نشر: سه شنبه ۲۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۴ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
یادی از زنده یاد استاد محمد ناصر رهیاب
یکی از نخبگان فرزانه و پژوهشگر
وارستهِ خطهِ ادب پرور هرات
قیوم بشیر هروی
۱۴ می ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – استرالیا
شادروان محمد ناصر رهیاب فرزند مرحوم میرزا غلام رسول بتاریخ سوم عقرب سال ۱۳۳۳ در روستای برناباد ولسوالی غوریان ولایت هرات در یک خانوادهء مرفه و علاقمند به فرا گرفتن دانش و ادب چشم به جهان گشود.
پدرش که از بزرگان جامعه بشمار میرفت رئیس بلدیهِ غوریان و ارباب روستای برناباد نیز بود و ازین رو لقب « ارباب رئیس » را برایش داده بودند. فرزندش را شامل مکتب ابتدائیه برناباد نمود و همزمان معلم خانگی هم برایش گرفت که شخص بسیار مسئولیت پذیری بود که در اکثر دروس مکتب کمکش می نمود.
او علاوه بر مکتب به مسجد محل هم میرفت و ظرف یک ماه مؤفق شد روخوانی قرآن کریم را به پایان برساند و بعدآ نزد مولانا ابو نصر برنابادی قرائت قرآن کریم را آموخت.
پس از پایان صنف ششم در امتحان کانکور شرکت نموده و با اخذ نمرهِ بالا به مکتب ابن سینای کابل راه یافت ، اما نسبت دوری از فامیل با مخالفت پدرش مواجه شد و ناگزیر شامل دارالمعلمین هرات شد که از مکاتب برتر هرات بود.
با فراغت از دارالمعلمین بعنوان اول نمره عمومی و پس از سپری نمودن امتحان کانکور هرچند میتوانست به نسبت گرفتن نمره بالا به هر رشته ای که میخواست شامل شود ، اما ترجیح داد به رشته ادبیات فارسی هرچند د راوایل علاقه ای نداشت ، شامل شود.
مرحوم استاد رهیاب درینمورد چنین می گوید:
” به صنف فاکولتۀ ادبیات و علوم اجتماعی که نشستم آهستهآهسته خوشم آمد و گفتم اکنون که سرنوشت مرا به اینجا کشانده بیا یکی از همین رشته ها آن را بخوانم، در فاکولتۀ ادبیات و علوم اجتماعی سال اول را عمومی خواندم و از سال دوم رشته بندی می شد، کسانی که اوسط نمره های شان بلند بود، ای بسا به رشتۀ ژورنالیزم می رفتند؛ مگر با آن که اول نمرۀ عمومی این فاکولته شده بودم به آن رشته ای که دیگران سرودست می شکستند، نام ننوشتم و به صنف ادبیات دری پای گذاشتم. در دوسال نخست، ازین که در پهلوی کسانی نشسته بودم که از شعر و ادبیات کله های شان پر بود و از این شاعر و نویسنده حرف و حدیث داشتند و از آن دیگری چیز چیزهایی می دانستند احساس حقارت می کردم و تحت فشار روانی بسیاری بودم. کتاب های درسی را خیلی خوب یاد داشتم و در آزمون ها نیز بالاترین نمرات را به دست می آوردم؛ مگر کمتر چیزی غیردرسی به یاد داشتم. دار و ندارم در محدودۀ همان کتاب های مکتب و مطلب هایی بود که در کتاب های درسی می خواندم. ازین که شماری از هم صنفی هایم شعرهایی از این یا آن شاعر را می خواندند، و مباحث ادبی راه می انداختند و اظهار نظرهای دربارۀ دیدگاه هایی که از سوی استاد در صنف پی افکنده می شد، داشتند، سخت به خود می پیچیدم. از آن جایی که یکی از ویژه گی های شخصیتی من این بود که همیشه می خواستم برجسته تر و توانمند تر از دیگران باشم، در پی چاره ای دیگر برآمدم، نمی خواستم از سوی هم صنفی یان دست کم گرفته شوم؛ چرا که گاهی این بر و اون بر،داشته هایم را پشت سر میخانیک می گفتند: «عجب اول نمره یی لام تا کام چیز دیگری نمی داند. این ها انگیزه هایی در من پدید آوردند، مرا تکان دادند تا از خواب غفلت خود بکاهم بخوانم و بخوانم تا کم از کم از همین شرمنده گی بیرون آیم. ساعت ها غرق مطالعۀ کتاب های ادبی بودم کتاب های زیادی در راستای ادبیات فارسی از شعر و داستان گرفته تا نوشتارهای پژوهشی را می خواندم و نکات ارزنده را یادداشت می کردم. زمانی گذشت دیدم از بسیار شاعران و نویسنده گان چیزهای بسیاری به حافظه سپرده ام و گپ هایی در این یا آن راستای ادبیات در چنته دارم. ازین پس به راه افتادم و توانستم قلم به دست گیرم، بنویسم و احساس کنم که پیگیرانه و با برنامه کار می کنم و می توانم برای خود کسی بشوم. “
استاد رهیاب با کسب درجه لیسانس تحصیلاتش را به پایان رسانید و بحیث استاد مؤسسه عالی تربیه معلم استخدام و بتدریس ادبیات فارسی دری پرداخت .
زمانیکه امتحان ماستری فارسی و پشتو برای اولین بار در افغانستان برگزار میشد از میان ۲۰۰ تن شرکت کننده تنها شش تن پذیرفته شدند که استاد رهیاب یکی از آن شش نفر بود.
زنده یاد استاد رهیاب همزمان با دوره ماستری، در حالیکه در رشته ء تحصیلی اش شامل کار دولتی بود از هرات به مؤسسهء عالی سید جمال الدین افغانی درکابل تبدیل شد و تا کودتای کمونیستی ۱۳۵۷ بحیث استاد شعبهء زبان و ادبیات دری کار کرد.
با دگرگونی های سیاسی در کشور بهانه گیری ها آغاز گشت و او را بعنوان معلم جزایی به مکتب متوسطه محمود ایوب خان فرستادند.
بعدها با تأسیس اکادمی علوم افغانستان ، به کوشش یکتن از همکلاسی های دورهء ماستری اش به عضویت علمی انستیتیوت زبان و ادبیات دری اکادمی علوم افغانستان تقرر یافت و با تلاش شبانه روزی و شرکت در تمام سیمینارها و کنفرانس های زبان و ادبیات فارسی تلاش نمود تا مقالات متعددی بنویسد تا بتواند جلب توجه سایرین را کسب کند.
در چنین شرایطی فیصله دولت براین شد تا تمام اعضای اکادمی علوم باید به خدمت سربازی بروند و او ناگزیر پس از مدتی بکابل رفت و در قوای پانزده زرهی پلچرخی کابل مشمول و بمدت یک سال و چهارماه د مرکز مخابره خدمت کرد و با آدم های متفاوتی از هر گوشه وکنار کشور برخورد تا اینکه در پایان سال ۱۳۶۰ خورشیدی با ترخیص از عسکری به کار قبلی اش برگشت و عضو علمی اکادمی علوم افغانستان شد و پس از چند ماهی مدیر مسئول مجله خراسان ارگان نشراتی انستیتیوت زبان و ادبیات دری شد و بمدت شش سال درین سمت باقی ماند و مؤفق شد درین مدت تیراژ مجله را از ۲۰۰ شماره به ۶۰۰۰ شماره برساند. در همین ایام دچار بیماری سرطان شد و برای عمل جراحی به اروپا رفت .
در حالیکه بعضی از نزدیکانش به نقل قول از داکتران میگفتند که چنین مریضانی بیشتر از ۴ – ۱۲ ماه زنده نمی مانند. اما روحیه قوی استاد رهیاب او را چنان پابرجا نگهداشت که با توکل بر خدا چنان به مطالعه و نگارش آغازید که هیچ کس گمان نمی کرد.
او سفر پژوهشی اش را در باره سید جمال الدین افغان بنام خطیب بزرگ و داستان نویس « کوچک » آغاز کرد که در مجله ژوندون به نشر میرسید. و همین امر باعث شد همه بشمول کسانی که توقع زنده ماندنش را نداشتند با تعجب بدو بنگرند. اما استاد رهیاب با ایمان راسخی که به خداوند داشت همچنان به کارها و تلاش های روزمره اش افزود.
بعدا ها دچار حمله قلبی شد و باز برای تداوی بخارج از کشور رفت و داکتران که زنده ماندنش را معجزه میدانستند ، موجب شد تا با روحیه قوی به کارش ادامه دارد ، تا اینکه در سال ۱۳۶۸ خورشیدی بصفت استاد شعبه دری در دانشگاه نو بینیاد در هرات به تدریس بپردازد.
در سال ۱۳۸۳ خورشیدی برخلاف میل باطنی اش بحیث معاون علمی دانشگاه تقرر یافت ، اما پس از ۸ سال از سمتش استعفا داد . نظر به حوصله مندی ، صداقت ، پشت کار و دانشی که آن مرحوم داشت با استعفایش مخالف صورت گرفت و حتی برایش ریاست دانشگاه را پیشنهاد کردند ، اما او زیر بار نرفت و بالاخره استعفایش پذیرفته شد.
اما قبل از استعفایش در حالیکه هم معاون دانشگاه بود وهم استاد با تأسیس دانشگاه غالب از او خواسته شد تا پس از وقت رسمی بعنوان مشاور این نهاد تحصیلی با آنها همکاری کند، و او هم پذیرفت.
در سال ۱۳۹۸ خورشیدی در یک انتخابات سری و مستقیم بعنوان رئیس دانشگاه غالب انتخاب گردید
استاد رهیاب علاقمندی خاصی به پژوهش داشت و چنان غرق ادبیات و فرهنگی دری شده بود که هرگز احساس خستگی نمیکرد وشب ها تا دیروقت بیدار بود ، مطالعه میکرد . می نوشت . بقول خودش که میگوید:
هرگز بیاد ندارم شبی را که قبل از ساع ۲:۰۰ بخوابم.
استاد رهیاب در حالیکه برایش همیشه میسر بود تا همراه با خانواده اش به یکی از کشور های مرفه جهان زندگی کند ، اما ترجیح داد تا در وطنش باقی بماند و تا جاییکه برایش مقدور است به جامعه فرهنگی وطنش خدمت کند.
چنانچه خودش میگوید:
” یکی از دل چسپی هایم این است که می خواهم در اجتماع و سرنوشت مردم کشورم نقش مثبتی داشته باشم و تا آنجا که میسر بوده به یاری خداوند، کارهایی کرده ام، هرچند راه هایی را که باید می رفتم را نرفته ام و کارهایی را که باید می کردم را نکرده ام، فراوان اند. “
او علاوه بر استادی در دانشگاه ، پژوهشگری و کارهای اداری در بخش های مختلف دیگر نیز خدمت کرده که میتوان به بعضی از آنها در اینجا اشاره نمود:
سر محقق در اکادمی علوم و مدیر مسئول مجلۀ خراسان
عضویت هیئت رهبری انجمن ادبی هرات
عضویت هیئت رئیسه ای اتحادیه شعرا و نویسندگان در کابل .
یکی از بنیاد گراران شورای متخصصان و معاون این نهاد اجتماعی .
آموزش رایگان داستان نویسی به دختران شهر .
در زندگی نامه اییکه توسط مرحوم استاد رهیاب نوشته شده ، در مورد آثار و نوشته هایش و همکاری خانواده اش در این راه چنین آمده:
” چندین کتاب نوشتم، که شماری از آنها چاپ شده اند مقاله های فراوانی در نشریه های معتبر و نامعتبر، در داخل کشور و خارج نشر کردم که بیشتر این نوشتارها در راستای ادبیات شناسی هستند نظریۀ ادبی، نقد ادبی و سبک ادبی، این را هم بگویم اگر معاونت و تشویق خانواده به ویژه خانم من نبود، هرگز نمی توانستم چنین پژوهش هایی را به جامعۀ زبانی فارسی دری پیش کش کنم.
زمانی که سرباز بودم نخستین مقاله ام را با نام زمان در فعل دری به اکادمی علوم فرستادم تا در مجلۀ خراسان چاپ کنند؛ مگر سخت به آن تاختند؛ زیرا زمان همخوانی نداشت از همین رو، آن نوشتار را چاپ نکردند، پسان ها که یکی از دوستان مدیر مسؤول مجله خراسان شد، محبت کرد و آن را به چاپ رساند. این نوشتار، نه تنها در افغانستان بل در ایران نیز درنگ کردنی به شمار آمد و تاکنون یکی از بهترین نوشتارهایی است که از خامه ام تراویده است. از پا ننشسته این رخ داد ناگوار مرا از کار نینداخت بل انگیزه ای شد بیشتر پژوهش و کار کنم؛ در سمینارها، کنفرانس ها و سمپوزیم ها اشتراک چشم دوختنی داشته باشم که حاصل این تلاش ها همان شد تا زمانی فرا برسد که مدیران مسؤول مجله ها بارها و بارها، با خواهش و پافشاری از من بخواهند، مقاله ای بفرستم تا به چاپ برسانند؛ یعنی آن کسی که نوشتارهای او بدون وسیله و واسطه هرگز روی چاپ را نمی دید به چنان جایگاهی دست یافت و نام و آوازه یی به دست آورد که هر مدیر مجله ی میخواست نام او را خواننده گان در مجله اش پیدا کنند. این داستان را برای دانش جویانم بارها و بارها گفته ام از برای این که تا بدانند جوانی دورانی است که هنوز توانایی شما شناخته و برجسته نشده بی گمان این امر سبب می شود دست آوردها و نوآوری هایی به چشم نیاید و نادیده گرفته شود؛ مگر آنگاه که با تلاش و سخت کوشی بتوانید جای گاه ویژه ی برای خود پیدا کنید و در آن استوار بایستید؛ درنگی از پا ننشینید بروید آگاهانه و مسؤولانه گام بردارید بی گمان به جاهایی می رسید. شاید دشوارتر به نشر برسد، مگر بدون چشم داشت می شود، از یاد مبرید که میدان داران گذشته گاهی سد راه تان می گردند؛ زیرا می ترسند که جای گاه خود را از دست خواهند داد؛ مگر می توانید از این وادی نیز بگذرید و آنان ناگزیر شوند، حضور شمار را در کنار خود بپذیرند: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. “
از استاد رهیاب اثار فراوانی به یادگار مانده که تعدادی از آنها اقبال چاپ یافته و یکی از آثارش نیز تحت عنوان « شعر، هنر زبانی زیبا » در ایران بعنوان کتاب سال شناخته شد.
سایرآثارش قرار ذیل میباشد:
۱ – سبکشناسی.
۲ – سپیدهدم .
۳ – داستاننویسی.
۴ – نقد ادبی.
۵ – گره به باد مزن.
۶ – سامانگرایی در نوشتار دانشگاهی.
و ده ها مقاله تحقیقی و پژوهشی .
و سرانجام این استاد بی بدیل و فرزانه بتاریخ ۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی دار فانی را وداع و رخ در نقاب خاک کشید ، روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.
منابع :
۱ – خبرگزاری عقاب – زندگینامه استاد محمد ناصر رهیاب
۲ – خبرگزاری وطن .