۲۴ ساعت

26 مارس
۳دیدگاه

پیغام هستی

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پیغام هستی

        همچـومـوجـی روی دریـا تـا گــذر داریـم ما       

 مــژدۀ پیغـام هستـی چـون سحــر داریـم مـا

چون نسیمی مشک باری میوزیم برباغ وگل

ایـن غنـا ازگـوشــۀ چشــم ونظــرداریــم مـا

آدمی ســرتــا قــدم حکمت بـؤد گـر بنگـری

دستگـاهـی دربــدن تـا پا وســرداریــم مــا

جــای انســان اســت دراوج ومقـام کـایـنات

ای دریــغــا پـــردۀ سمع وبصــرداریم مــا

ورنــه مـا بودیم واثبــات اعمــال نیـک مـا

حیـف کـزحـرص جهان زخم تبــرداریم مـا

سعی کن هـردم”عزیزه”راه نیکی بـرگزی

زانکــه راه پــرخـم وپیچــی سفــرداریم ما

عزیزه عنایت

۱۳ اگست ۲۰۱۵

هالند

26 مارس
۳دیدگاه

عشق بشنو

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

عشق بشنو

گفتم ای عشق

بی تو جهان زار شده

دلگیر و افگار شده

کم نشو

دور نشو

بی تو جهانم خالیست

به سر سودای تو دارم

میمرم از این درد

که جان دگرم نیست

به دادت نرسیدم

که امروز هی ریشه دواندی

و کسی نیست حریفت

کم نشو

دور نشو

بی تو جهان زار شده

دلگیر و افگار شده

آفتاب غرق روشنی تو شده

دل با تو بسته شده

همنفس و همسفرم باش

کم نشو

دور نشو

هرچه در خاطرم آید

تو از آن خوبتری

سیر نمی شوم ز تو

نیست جز این گناه من !

بی تو جهان زار شده

دلگیر و افگار شده

کم نشو

دور نشو …

عالیه میوند

۲۲ فبروری ۲۰۲۱

فرانکفورت

26 مارس
۱ دیدگاه

پناه ام ده

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پناه ام ده

پناهنده ام
پناه ام ده
در حریم تنت
من با پاسپورت عشق آمده ام
عبور کرده ام با پای دل
گرچه راه هموار نبود
و دشت ها پر از خار
اما عشق از آغاز تا امروز
و از امروز تا فردا
سرش به دار است از جنس منصور
به سکه سکه اشکم
خریده ام این گل
که فرش راه کنم
پا گذار بر چشمم
و اما بگو اجازه است
بیایم بر حریم تنت؟
دیگر خسته ام
راه بده به قربانگاه
اسماعیلت را
پناهنده ام ، پناه ام ده
بزن مُهر به این برگه ام بنام خدا
به جغرافیای تنت ، حس دیگری دارم
اگر به مَهر زنی مُهرک عبورم را

صامدی

ملبورن – آسترالیا 

26 مارس
۱ دیدگاه

پرنده ای از آسیا

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرنده ای از آسیا

سرایشگر « پرنده ای از آسیا » بانو حنیفه ترابی فرزند زنده یاد استاد محمد‌ امین ترابی میباشد که  در ماه عقرب ۱۳۲۵ هجری خورشیدی درشهر کابل بدنیا آمد.

او پس آنکه تحصیلاتش را در لیسه مهری  هرات به اتمام رسانید به مدت پانزده سال به وظیفه مقدس معلمی در مکاتب جبلی، سلطان و تاکی ایفای وظیفه نمود.

پدرش زنده یاد استاد محمد امین ترابی که یکی از شاعران آزادی‌ خواه و مبارز وطن بود که پس از سپری نمودن ۱۲ سال زندان در دهمزنگ کابل  و بازگشت به زادگاهش  در میزان سال ۱۳۴۹ در هرات به شهادت رسید.

 بعد از قیام ۲۴ حوت هرات در سال ۱۳۵۷ برادرش محمد هری ترابی که برای ادامه تحصیل در فاکولتهِ ادبیات به کابل رفته بود  نیز توسط نیروهای حفیظ‌الله امین همراه با چند جوان انقلابی دیگر دستگیر ،  زندانی و پس از مدتی ناپدید و احتمالا زنده ‌به گور شد.

بعد از شهادت برادرش بانو حنیفه نیز همراه با همسر و چهار فرزندش ناگزیر به ترک وطن گردید و  همانند  هزاران تن دیگر از هموطنانش  به  غربت سرای ایران مهاجرت نمود.

مدتی در ایران ماند و سپس به آمریکا رفت و از ۱۹۸۷ بدینسو همراه با خانواده در ویرجینیا زندگی می کند.

بانو حنیفه طبع شعری خویش را از پدر گرامی اش به ارث برده‌ است. 

۲۴ ساعت  ضمن عرض تبریک به خانم ترابی بهنام مؤفقیت های مزید شانرا تمنا داشته  و اینک یکی از سروده های شان را تقدیم شما خوبان می نماید.

 مناجات

بر  درگه   خدای    بود   التجای   من

زین قوم پر مصیبت و غرق بلای من

آن  سرزمین  مثل  بهشت  برین   بود

اکنون خراب وسوخته ویرانسرای من

افغان دلا ز ملت  افغان که  در به  در

گردیده  خاک  کشور تو  توتیای  من

آزاده‌گی  شعار من  آمد  به  زنده گی

تا کی بود به حلقه‌ی  زنجیر پای  من

ای دوست از  فشار فلک عاجز آمدم

جز درگه  تو نیست به جایی پناه من

باشد حنیفه تشنه‌ی دیدارت ای وطن

بایادتو به ملک دگر نیست جای من

حنیفه ترابی بهنام

26 مارس
۱ دیدگاه

خسته دل

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خسته دل

 ایدل   بیا  به   عهد    گسسته   وفا  کنیم

این عقل ودین همه به ره صواب فنا کنیم

ایدل   هزار غصه   به  دل   ها بود هنوز

این   ماجرا   برای   خدا   ما  رها   کنیم

ایدل ز بس پریش  و ذلیلم   در این  دیار

یکدل  شویم  و کشتی  غم  را  فنا   کنیم

آیدل ز سوز سینه ی خود  سوختم  هنوز

بر خدا   ریا   همه   جا  است  وفا  کنیم

ایدل   اسیر   خنجر   دو نانم  من  هنوز

خنجر ز د ل  کشیده  و جان  را فنا کنیم

ایدل  مشکن   این  دل  دیوانه ام  هنوز

شکیلا شکست دل را دیده چه  ها کنیم

شکیلا  ( نوید )

۲۰۰۸ میلادی

کابل – افغانستان

26 مارس
۱ دیدگاه

نبشناسد

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نبشناسد

خداوندا! دو چشمی ده  که بد بینی  نبشناسد

خداوندا!  دو گوشی ده سخن چینی نبشناسد

دلم از رنگ بازی ها چنان  بگرفته  در دنیا

چنان یکرنگی آموزان که رنگینی  نبشناسد

فضای شور بختی ها هوایی تند  بیرون زد

چنان تلخی بکامم شد که شیرینی  نبشناسد

به هر مجلس چرا گیرد عنان و رشتۀ  صحبت 

سبک مرد ِ سخن چینی که سنگینی نبشناسد

حیا شد پیش چشم ِ ما که لب  خاموشی بگزیند

طنین ِ این خموشی ها مگر چینی نبشناسد

کشد بوی ِمسائل را چُغُل با لحن ِ لشم ِخود

زبان ِ   اهریمن  هرگز  قرنطینی  نبشناسد

ربان ِ کجزبانان را چو  نیش ِ عقربی یابی

نوای ِ  راستی   ها   را  بد آئینی  نبشناسد

ز قلب ِ راستین  ِخود همایون  شهره میگردد

که صاف و ساده می گوید نمادینی نبشناسد

همایون شاه «عالمی »

۲۵ مارس ۲۰۲۴ میلادی

26 مارس
۳دیدگاه

این زنِ تنها

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

 این زن تنها

 به پرواز باد بادک ها بیندیش

و به بالا رفتن دود نگاه ها

که ترا تا جاودانه ها

بدرقه می‌ کنند

 و به اندازه ی عشق

آزارمی‌ دهند

 

هنوز با صداقت ها غریبیم

و هنوز با کنجکاوی های رندانه

در زیر لباس دوستی

به هم خیره شده ایم

 

بگذار این زن تنها

از کوچه چشمان تو عبور کند

و در گوشه های خلوت

لحظه ای در سکوت

زیست کند

این زن تنها که

رها شده از هستی‌ هاست

و گم شده در نیستی هاست

و  ترا چون فریاد گنگی

همیشه دنبال کرده

 

این زن تنها

که تمام هستی‌ اش را

در باورهایش پهن کرده

و در امتداد خطوط مثلثی

زنده بودن نامش  را بار ها بر آب نوشته

و در مهمانی عنکبوت های عاشق

تار تنیده

 

این زن تنها !!!

شاید

شاید

چون ماری می‌ خزد

تا در زیر برف های زمستان زندگی‌

به خواب رود

و زنده بودنش از تلاش وا ایستد

یا قطره های خون  را برزمین  بپاشد

تا خطوط کم رنگ تصویرتازه  یی

را آغاز کنند …

 

این زن تنها

که در دیوار های سیمابی خانه  اش

تابلوی ماهی‌ های رنگی‌ را

وارونه آویخته است

تا شاید ماهیان

در اشگ هایش

شنا کنند

و زنده بودن را تا جاودانه ها

هم آغوش شوند

 

این زن تنها

که در سوگواری دستان بریده اش-

 از ساقه های زندگی‌

گل های معطر را

در طبق های نقره یی

 تزیین کرده است

و به سفره دوستانش 

روح تازه تری  بخشیده

 

این زن تنها

که دوستان گم شده اش را

چون خدایان آرزو ها

در معبد قلبش

جاودان زیسته

و برایشان از بودن ها

قصه گفته

و در خنده ها یشان

اشک شادی  ریخته

و از اشک هایشان

سوگوار شده …

 

این زن تنها

که زمستان ها

بهار را هم بستر شده

و در بهاران

با شکوفه ها هم آغوش بوده

و قاصدک ها را

تا پشت بام خانه های پر نور  

دنبال کرده  است

و  پیام عشق را

تا انتهای اقیانوس فرستاده

 

این زن تنها

که قلبش را

در جعبه یی مخملی

زیر تاقچه خانه اش

پنهان کرده

و خونش را با هیچکس

شریک نشده

و درشکوه  وصلت ها

تنها زیسته

 

این زن تنها

که در زیر درختان

خشکیده پاییزی

چون بهاران

با قدرت ایستاده

وبه غم هایش

با  لبخند

خوش آمد گفته

و در کلماتش همیشه عریان زیسته

و آنچه را در دل داشته 

بر صفحه کاغذ ریخته

 

این زن تنها

که گونه هایش

چون ماهیان قرمز

بارها در گوشه های پریده رنگ زندگی‌

پرنوردرخشیده  

و در حجم بی‌ انتهای شهرت

سکوت را بر گزیده

 

به پرواز باد بادک ها بیندیش

و به وصلت شکوفه های عاشق

ایمان بیاور

و این زن تنها را

در تنهایی اش

همراه شو …

هما طرزی

۴ نوامبر ۲۰۱۰

بوستون – امریکا

26 مارس
۳دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

فصل دوم

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء بشیر هروی

بخش هفتم  :

ص ۲۵ س ۲۲ – جناب مخدومی : مراد از مخدومی درین عبارت : مولانا سعد الدین کاشغری عارف معروف آن عصر و پیر طریقت مولانا است (قدس سره).

ص ۲۷ س ۵ – لافاعل فی الوجودالالله : در بارهء مفهوم عرفانی این بعبارت : لائحه بیست ونهم و سی ام از کتاب لوایح مولانا دیده شود.

ص ۲۷ س ۳۰ – حدیث نبوی : شاید مراد این حدیث شریف باشد که در صحیح مسلم روایت شده : « یبعث کل عبدعلی مامات علیه (۱) » ویا این حدیث است که در جامعه صفیر آمده : « انمایبعث الناس علی نیاتهم (۲) ».

ص ۲۷ س ۹ – … لااله الاالله :این حدیث در تفسیر کشف الاسرار میبدی بدین صورت روایت شده است : « و مصطفی صلعم گفت : ان افضل ما اقول انا و ماقال النبیون  من قبلی لااله الالله » (س).

ص ۳۰ س ۱۴ – حضرت مخدوم منظور : مولانا سعدالدین کاشغریست .

ص ۳۰ س ۱۸ – باغ آهو : از جمله باغهای معروف هرات در عصر تیموریان بوده که در کتبی از قبیل خلاصه الاخبار ذکر آن آمده است ولی موضع واقعی آن معلوم نشد که درکدام قسمت خارج یا داخل شهر بوده است.

ص ۳۱ س ۲۰ – عاشق خودند. این بیت از غزلی است بمطلع زیر:

یا آنکه اهل دل  ز علایق مجردند

در دام زل مسلسله مویان مقیدند.

با آنکه اهل  در صفحه (۳۰۶) دیوان چاپ تهران درج است.

ص ۳۱ س ۲۶ – زیارتگاه : موضعی است بفاصله ۵/۲۱ کیلو متر در جنوب شهر هرات که بین (۶۲) درجه ۶ دقیقه ۳۳ ثانیه طولاالبلد شرقی و (۳۴) درجه (۱۱) دقیقه و۲۱۰ » ثانیه عرض البلد شمالی واقع است . (۴) زیارتگاه از مزار جاهای بزرگ هرات است، در بلوک گذره واقع شده ومصلی که درمان سلان حسین میرزا حسین ساخته اند با دو منارهء بلند آن تا هنوز باقی است (۵)

ص ۳۱ س ۲۷ – شیخ شاه ک هویت این شخص که از جمله مشایخ وزهاد آن عصر بوده ، متأسفانه معلوم نشد ، صاحب رشحات ویرا از مناشیخ متورعین وساکن زیارتگاه نوشته وحکایت متن تکلمه را با تفصیل بیشتر در رشحات آورده (۶ – ولی از نام واقعی وی اطلاعی بدست نداده است.

ص ۳۳ س ۱۱ – علاءالدین علی : در هر سه نسخه تکمله که بدسترس من این ضعیف است . اسم این شخص « علی » آمده است ولی از جستجو در احوال بزرگان و مشاهیر آن عصر چنین بر می آید که شخص که متصف بصفات مذکوره در متن باشد علاءالدین محمد بن مؤمن آپیزی از اعیان فقراء نقشنبدیه است که اصلا از قهستان و متوطن هرات بوده ونخست بخدمت مولانا سعد الدین کاشغری رسیده و سپس صحبت مولانا جامی پیوسته و در سال (۸۹۲) یعنی شش سال پیش از مولانا در گذشته  در تحث مزار مدفون شده است (۷).

صفاتی که در متن آمده با چند نفر که موسوم به علی و ملقب بعلاءالدین بوده در آن عصر میزیسته  اند: از قبیل خواجه علاءالدین علی چشتی ، خواجه علاءالدین علی صانعی ، شیخ علاءالدین علی بن عبدالعال ، امیر علاءالدین علی قاینی ، مولانا علاءالدین علی فوشنجی ، خواجه علاءالدین علی میکال ، قابل تطبیق نیست ؛ والله اعلم.

ص ۳۳ س ۱۲ – مخدوم : مراد از مخدوم در اینجا مولانا سعدالدین است.

ص ۳۳ س ۱۸ مولانا جلال الدین : مولانا جلال الدین رومی ، جلال الدین محمد بن بهاءالدین محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی از بزرگترین عرفای اسلام واز معروفترین رهبران بشریت و صاحب اثر جاودانی معروف به مثنوی معنوی و دیوان غزلیات شور انگیز مشهور به دیوان شمسی تبریزی . در سال ۶۰۴ در شهر بلخ ولادت یافته و در سال ۶۰۹ پدرش بهاءالدین ولد از افغانستان با خانوادهء خویش بعزم حج حرکت وبعدا بشهر قونیه اقامت اختیار نمودو بر اثر اقامت طولانی در آن شهر، مولانا جلال الدین برومی شهرت یافت. وی مؤسس طریقه ای معروف است که به مولویه شهرت دارد. وفات مولانا جلال الدین در قونیه بسال ۶۷۲ واقع شد. (۸) .

ص ۳۴ س ۲ – سلطان وقت : از جمله دعائیه ( خلدالله ملکه) می توان حدس زد که سلطان مذکور: کمال ادین ابوالغازی سلطان حسین بن منصور بن یایقرا ابن عمر شیخ بن تیمور معروف به سلطان حسین میرزا بایقرار پادشاه معروف سلسلهء تیموریان هرات است که در سال ۸۴۲ ولادت یافته واز سال (۸۶۳ – ۹۱۱) در خراسان پادشاهی کرده و گذشته از جهانداری و تدبیر و سیاست در دانشوری و دانش پروری و ادب دوستی نیز یکی از نوادر روزگار بوده و در شعر فارسی وترکی دست داشته و حسنی تخلص میکرده است .

ص ۳۴ س ۱۹ – فقیر را : بطوریکه از فحوای سخنان فخرالدین علی صفی در رشحات (الف) بر می آید : فقیری که در تکمله او وی یاد شده و « دغدغهء شغل بدین طریق » ویرا « دست داده » و بخدمت مولانا جامی رسیده خود نویسندهء تکمله است یعنی مولانا عبدالغفور لاری.

ص ۳۵ س ۲۷ – فخرالدین لورستانی در نفحات چاپ تهران نام ونسب ویرا مولانا فخرالدین نورستانی ضبط کرده ولی در نسخ خطی و معتبر لورستانی است . بطوریکه از نفحات بر می آید در اولایل حال به مصر بوده و تحصیل علوم ظاهری کرده و سپس داغیهء سلوک گریبانگیر وی شده است و بخدمت مشایخ عصر از قبیل شیخ محی الدین طوسی و شسخ حاف ابروهی پیوسته و سپس بولایت جام رفته و باز بهرات آمده است و بعد از سنه (۸۲۰) از خراسان بقصد زیارت حرمین شریفین حرکت کرده و سپس از انجام دادن اعمال حج به مصر رفته و در آنجا وفات یافته و در قرافه بجوار تربت امام شافعی رضی الله تعالی عنه مدفون شده ومزارش بسید فخرالدین شهرت یافته است. خاطره ای که در متن آمده در نفحات یا تفصیل بیشتری ذکر شده و مولانا یادآوری کرده که از آن شفقت و لف وی در دل من تخم محبت و ارادت این طایفه شده. (ب)

ص ۳۵ س ۳۰ – ابو نصر پارسا ، خواجه حافظ الدین یا برهان الدین ابو نصر ، فرند و خلیفهء خواجه محمد پارسا و از معروفترین مشایخ سلسله نقشبندی است . مولانا در نفحات آورده است : « در سترحال و تلبیس بمثابه ای بودند که هرگز از ایشان ظاهر نشدی که درین راه قدمی نهاده اند واز علوم این طایفه بلکه از سایر علوم چیزی دانسته ». (ج)

ادامه دارد …

 

پاورقی ها :

۱ – صحیح مسلم ج ۸ ص ۲۰۳.

۲ – جامع صغیر ج ۱ ص ۱۰۲.

۳ –  کشف الاسرار ج ۱ صح ۶۸۸.

۴ – قاموس جغرافیایی افغانستان ج ۲ ص ۳۸۲ ،

۵ – آثار هرات ج ۱ ص ۹۱.

۶ – رشحات ص ۱۵۹ – ۱۶۰ – ۱۷۰.

۷ – ایضاء  ص ۱۷۶ ، ۱۸۶ .

۸ – برای اطلاع بیشتر بر احوال مولانا جلال الدین بکتابی که شاغلی فروزانفر درین خصوص نوشته اند ، رجوع شود.

الف – رشحات ص ۱۶۴

ب –  نفحات .ص  ۵۳ – ۴۵۳ .

ج – نفحات ص ۳۹۶ ، رشحات ص ۶۳.

 

 

 

25 مارس
۱ دیدگاه

قفس داران

تاریخ نشر: دوشنبه  ۶ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

به استقبال سروده ی استاد عزیزو گرامى ام جبین صاحب

قفس داران

خدا خود سالها هست شاهدِ مک رو فسون بهتر

جهان گر پاک  دارد  زین هم ه افرادِ  دون بهتر

شکستِ ظالم و خونخوار براى هریکى پندیست

 ندارید  طاقت  و  صبرِ  خدا  را ،  آزمون بهتر

ز دست جاهل  و ظالم وطن  تالابِ  خون گردید

شکست گر دستِ قایق ران در تالابِ  خون بهتر

به  استقبالِ  خصمِ  میهن  خود هر  کدام  تازید

وطن  بفروخته ها گردیده اند خار و زبون بهتر

بچاهِ    ذلت  و  خارى   فگندند    ملتِ   ما  را

نبود یک رهبرِ عاقل ، که گردد   رهنمون  بهتر

پرِ پرواز  نکشوده ،  شکستن  بال و پر هر یک

ز هر صیادِ خون آشام  قفس دارا ن دون  بهتر

ندیده روى شادى رهسپار  مرگ خواهیم گشت

اگر بر  روى  قبرِ  ما  ، نوازند   ارغنون  بهتر

به  امید  که   جاهل   سر بپاى   عقل   بگذارد

( فروغِ ) عشق  بر دل  با  قباى از جنون بهتر

وفا و مِهر از  شیرین   ندیده  پینه   بر  دستیم

بزخمِ  خود  نهادن   پینه ،  کُنجِ  بیستون  بهتر

حسن شاه فروغ

۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی

24 مارس
۱ دیدگاه

باران و باور

تاریخ نشر: یکشنبه ۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

باران و باور از چاپ برآمد

قیوم بشیر هروی

۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

باران و باور اسم مجموعه ی زیبایی است از محترم استاد محمد اسحاق ثنا که اخیرآ بدستم رسیده. قبل از هرچیز لازم است از محبت جناب استاد ثنا صمیمانه تشکر و قدردانی  نمایم از اینکه این تحفهِ  گرانسنگ را برایم فرستادند.

سراینده ی این مجموعه وزین ،استاد محمد اسحاق ثنا فرزند حاج محمد نبی در سال ۱۳۲۸ خورشیدی در شهرستان اندخوی ولایت زیبای فاریاب دیده به جهان گشود.

دورهء دانش آموزی را در مکتب ابو مسلم اندخوی و ادامه آنرا در نادریهء کابل به پایان برد.

با فراغت از لیسه نادریه در سال ۱۳۴۷ خورشیدی به صفت آموزگار شروع به کار نمود و همزمان به ادامه تحصیلات عالی در دارالمعلمین  کابل  پرداخت و آنرا بپایان رسانید.

مدتی نیز در ریاست تفتیش و ریاست تألیف و ترجمهء وزارت معارف ایفای وظیفه کر و تا سال ۱۳۷۱ که مجبور به ترک وطن و مهاجرت به پاکستان گردید کماکان به وظیفه معلمی ادامه داد.

استاد ثنا بمدت ۱۳ سال در اسلام آباد ماند و در این ایام نیز به حیث آموزگار در یکی از مکاتب خصوصی تدریس نمود تا اینکه د رماه می سال ۲۰۰۵ میلادی عازم کانادا شد و در شهر ونکوور اقامت گزید که تا امروز در آن جا زندگی میکند.

استاد ثنا از سال ۱۳۴۳ خورشیدی به زبان های فارسی ، ترکی و اوزبیکی شعر می سراید ، اشعارش در روزنامه های مختلف کشور منجمله  اصلاح ، انیس ، جوزجانان ، فاریاب ، بیدار ، هفته نامه معروف ترجمان و مجلات ژوندون و پشتون ژغ به چاپ می رسید.

و اما کتاب حاضر ( باران و باور) مجموعه ای است از اشعار فارسی دری و ترکی اوزبیکی که در سال ۱۴۰۲ خورشیدی به اهتمام محترم صالح محمد خلیق  در شهر مزار شریف توسط چاپخانهء امید  اقبال چاپ یافته است.

در آغازین این مجموعهِ نفیس مقدمه ای به نشر رسیده تحت عنوان ( به جای دیباچه ) که توسط محترم جلال الدین قیامی مرقوم یافته است.

در بخشی از آن به ارتباط معرفی کتاب چنین می خوانیم:

” مجموعهء شعری « باران و باور» در برگیرندهء ۴۵ پارچه شعر (۳۵ غزل ، ۴ رباعی و ۲ دوبیتی به زبان فارسی دری ، ۳ غزل و یک مثنوی به زبان ترکی اوزبیکی) می باشد، اما اگر به این مجموعه از ره گذر درون مایه نگریسته شود، دل بستگی و مهرورزی شاعر نسبت به وطن و مردمش ، خیلی بیشتر از مسایل دیگر متبلور است و برجسته می نماید. چنانکه، اگر دقت شود، محتوای حدود شصت تا هفتاد درصد از سروده های این دفتر را حبِ وطن ، دلبستگی به مردم و زبانِ مادری ، درد غربت ، آرزوی صلح و آرامش در کشور و امید عودت به وطن تشکیل می دهد. “

از آنجاییکه من از سال های دور با نام محترم استاد ثنا آشنایی دارم ، این شخصیت فهیم سالهای زیادی از عمرش را صرف تربیه سالم اولاد وطن نموده.

استاد ثنا را می توان یک شاعر متهد دانست که با بینش و نگرش عمیق با سروده های زیبایش احساس پاکش را به نمایش میگذارد و آرزویش تنویر اذهان عامه بوده و هر سروده اش را می توان رهگشای امید برای همه نسل ها دانست.از استاد ثنا تا حال مجموعه های شعری زیادی بچاپ رسیده که اسامی شان قرار ذیل است:

۱ – ناله های شب .

۲ – دردها و سوزها .

۳ – یادِ وطن .

۴ – زیبا وطن .

۵ – شگوفه های احساس.

۶ – زمزمه های دل.

۷ – یاد آشیان .

۸ – سخنی با گلِ سوسن.

در اخیر ضمن عرض تبریک مجدد بابت چاپ این مجموعه نفیس ، موفقیت های مزید جناب ایشان را آرزومندم و اینک دو سروده یکی به زبان فارسی و یکی هم به اوزبیکی را تقدیم خوانندگان محترم می نمایم که دراین مجموعه به چاپ رسیده.

جورِ روزگار

صیاد ، تا به  چند  کشی  در قفس مرا 

ذوقی به نغمه نیست ، نمانده نفس مرا

گیرم  بتان  به  جلوه  ز بازار  بگذرند

کو دیدهء  نظاره و  میل  و هوس مرا

ز ابنای   روزگار    ندارم    گلایه یی 

نشناخته ست تا به کنون هیچ کس مرا

از جورِ  روزگار  شدم  خسته و ملول

ای کاش، وارهاند ازاین  دادرس مرا

گربر قرار صلح و صفا در وطن شود

عشق وطن کشد به سویش ، پس مرا

۲۳ می ۲۰۲۳ میلادی

ونکوور – کانادا

اوزبیک تیلی

یشنه سین تا بار جهان  اوزبیک  تیلی 

چا و قازانسین هر زمان اوزبیک تیل !

هر کیشیگه اوز تیلی ببرگه ی قووانچ

اوز تیلیده اوزیگه  تا پگه ی  ایشانچ

اوز تیلین   سیوگن   مرا   دیگه  یبتر

آتینی   تاریخگه   زر    بیرله     بیتر

برچه   گه   آنه   تیلی    زیبنده   دیر

بیلمه  گن   آنه  تیلین    شرمنده  دیر

آنه  تیلیمده   او قیب  تا   پدید  کمال

پارله دی  خورشید محو  اولد  ظلال

دنی   باریچه  بو تیل   تاپسین  دوام

بولسین  هر  آسیبدن   ایمن  مدام !

بیل ۱۷ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی

ونکوور – کانادا

 

 

24 مارس
۳دیدگاه

لرزش دست ها – Hand Tremor

تاریخ نشر: یکشنبه ۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

لرزش دست ها و انواع آن

Hand Tremor

لرزش دست ها به انواع مختلف در نزد مریض به وجود می آید و می‌تواند در هر سن و سال باشد در صورتی که در سن جوانی باشد و تدریجا  به شدت خو بیفزاید بهتر است هرچه زود تر معالجه شود

اسباب و علل:

پر کاری غده تیروئید، مسموم شدن به گاز کربن منواکساید ،افزایش سطح آدرنالین خون ، کم بودن قندو شکر و کلسیم خون ،استرس‌ و اضطراب،  عصبانیت ها ، ورزش‌های شاقه و دوام دار قطع الکل و نوشیدن چای و قهوه ، نداشتن خواب و استراحت کافی ، معتاد شدن به ادویه خواب آور ، ادویه هایی که برای باز نگه داشتن برانش ها در مریضان نفس تنگ، ضربات وارده در مغز و سر که این حالت اکثرا در نزد بکسر ها به ملاحظه رسیده چنانچه محمد علی کلی از همین باعث وفات کرد . همه این دلایل در بوجود آوردن لرزش دست رول عمده دارد .

لرزش دست ها فعلا از جمله شایع ترین نوع لرزش در تمام این موارد را تشکیل می‌دهد.

لرزش دست ها ابتدا به صورت آهسته و تدریجی نزد مریض احساس می‌گردد که به نام :

HAND TREMOR

یاد می‌گردد که ابتدا از یک دست شروع و آهسته آهسته به دیگر نواحی مانند سر و گردن و تنه و نادرا صدای مریض را هم تغییر محدود می دهد . این نوع لرزش گاهی در نزد عده ای از جوانان که به مواد مخدر اعتیاد دارند دیده می‌شود.

نوت:

 مریضان این نوع لرزش هر گاه به اجرای کاری اقدام نمایند  لرزش دست های شان چند برابر شدت اختیار می‌کند گاهی  یک اندازه سرو گردن و وجه مریض هم

ضمیمه لرزش می‌گردد اما زمانی که مریض در حال استراحت است هیچ گاه لرزش  دست نزدش به ملاحظه نمی‌رسد.

یک نوع لرزش دیگر که نزد مریضان بالای ۶۰ _۶۵ سال و بالا تر از آن دیده می‌شود که به نام لرزش مرض پارکینسون یاد می‌گردد و به نام :

RESTIG TREMOR هم میگردد, علائم اولیه این مرض اکثرا به قسم مخفی سیر دارد و یک نوع لرزش کلاسیک بوده مریضان مصاب به آن هنگامی که نشسته می‌باشند انگشتان دست طوری حرکت می‌کنند که انسان فکر می‌کند پول میشمارند انگشتان وی به طرف عقب کمی رانده شده میباشد کندی حرکت یکی از ویژگی های این مرض است که حتی ۲ تا ۳ مرتبه اضافه تر می باشد . مریض قدم های کوتاه و آهسته برمی‌دارد قامتش کمی رو به جلو است خیلی آهسته قدم های کوتاه بر می‌دارد و این طور فکر می‌کند که پاهایش به زمین می چسبد .

ضمنا عدم تعادل در راه رفتن دارد .

سر و وجه و گردن مریض لرزش ندارند در باره اسباب و علل آن علاوه از سنین بالای ۶۵ کمبود یک ماده شیمیایی به نام لیفادوپا یا دوپامین را میدانند که از باعث یک اختلال در سیستم عملکرد قسمتی از مخچه مغز میباشد که وظیفه انتقال دهندگی سیستم عصبی را دارد.

در قسمت تداوی این مرض امروز یگانه ادویه ای که در سراسر جهان مورد استفاده قرار دارد ( دوپا ) می باشد که بنام :

LEVODOPA هم یاد می گردد، البته در قسمت جراحی مغزی هم یک سلسله نظریات مورد بحث و گفتگو می باشد .

با احترام :

داکتر علیشاه جوانشیر

۱۹ مارس ۲۰۲۴

سدنی _استرالیا

24 مارس
۳دیدگاه

خورشیدِ تابان

تاریخ نشر: یکشنبه ۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خورشیدِ تابان

۱۲

پیدا   بکن  پیدا   بکن ،  پنهان    پنهان  مرا

هم راز های تن بگو ، هم فاش کن  جان مرا

حس می کنم من نیستم ،این من که خود می بینمش

دارد من دیگر به من ، در دست  فرمان مرا

حس می کنم این زندگی، خواهد که نقشم را کشد

شاید  نمی  یابد  مگر،  آغاز  و  پایان  مرا

حس میکنم جز من کسی ، در آن منِ دیگر نهان

جوشی دهد ازسربسی، احساس جوشان مرا

مجهول درمجهول شد، حلش بسا مشکل شده

دردی  میان  درد ها  ،  آورده  درمان  مرا

من چیستم ؟من کیستم ؟ این من چرا این او چرا ؟

باید بچرخم روز و شب ، یابم  مگر آنِ مرا

گه یک بهارم میکند ، صد رنگ ریزد سر به سر

گاهی گذارد بی گلی ، در گوشه   گلدان  مرا

من می روم  پیدا  کنم  ، پنهان  پنهان خودم

آخر   ببیند   آسمان  ، خورشید   تابان  مرا

شکیبا شمیم

 

 

24 مارس
۱ دیدگاه

برمقدمِ زیبایی !

تاریخ نشر : یکشنبه ۵ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

برمقدم زیبایی !

یک عمـرغزل گویی ،  تـا  صفحه  بیارایی

هـرواژه چـو گـل  چینی   بـر مـقـدم زیبایی

حرف وسخـن دل را جـز خـامـه نداند کس

ای خامه بگـوتـا چند، این سلسله فرسایی؟

آهنگ وسـرود و شمع در دامن  شب بامن

گرخواهی به بزم ما،رخ چون مهی بنمایی

آسـان نـرسـد درکف  هـر جوهر مقصودی

دریــا بـشگـافـی تـا، بـا گـوهــر نــاب آیـی

بنهـفـتـه کـلـیـد عیـش درپیچ وخم گـردون

خواهی که بدست آری، یک لحظه نیاسایی

درقـافــلـۀ عمـراسـت صـد فـتـنـه و آشوبی

گـرگــام نهـی غــافــل  افـتـاده  تــواز  پـایی

دلشــاد “عــزیـزه” ام  درخــلـوت شبهـایـم

شعــروغـزل است بـا من درعـالـم  تـنهـایی

عزیزه عنایت

هالند

۱۶ آگست ۲۰۲۰

24 مارس
۱ دیدگاه

گدای دقایق

تاریخ نشر : یکشنبه ۵ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گدای دقایق

هستی روان دویده کجا ؟ یک دقیقه صبر!

خواهم  نگاه  گرم  ترا،  یک دقیقه صبر!

بودم در انتظار تو ساعات ،  روز و شب

گشتی چه نارسیده به پا؟  یک  دقیقه  صبر!

دانی   نیازمند   تو    گردیده ام    ،  مناز

تا کی چنین خرام و ادا؟ یک  دقیقه  صبر!

با  هم  ز التفاتِ   شبانگه    شدیم   یک

از من مشو سپیده جدا، یک دقیقه صبر!

گفتا که هست ساعت دَه، می روم کنون

گفتم چه زود! از چه؟ چرا؟ یک دقیقه صبر!

با   قابِ  ساعتی   به  گداییِ  یک  نفس

گفتم که از برای وفا! یک دقیقه  صبر!

از غصه  جان ز پیکر ما  کوچ  می کند

آخر مرو ز کوچه ی ما ، یک دقیقه صبر!

دانی چقدر  مانده  به  پایانِ  این غزل؟

مقدارِ شصت ثانیه، یا یک دقیقه صبر!

صد تازه بوس تا  ز  بنا گوش  گیرمت

یکدم نهان به گوشه بیا! یک دقیقه صبر!

گفتم به جام، باده بریز از سبو، سریع

گفتا به ناز و خنده: گدا! یک دقیقه صبر!

امّید من که پیر شوم   بی شتاب  و دیر

اما نکرد فصلِ شتا  یک  دقیقه صبر!

(حکمت) صبور باش و مرنج از زمانه زود

می آیدت پیام صبا،  یک  دقیقه صبر!

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

24 مارس
۱ دیدگاه

هوس باز

تاریخ نشر : یکشنبه ۵ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 هوس باز

 تو که  هم  راز دل و  بلبل و  پروانه نهی

تو که معشوق زلف ومحصلت وشانه نهی

تو که بیتاب نمودی همه را در پی گل های هوس

تو که  طرفدار  منی  گمشده  در خانه نهی

تو که  برباد  نمودی  دل  و کاشانه ی من

تو که  عاشق  به  وصال  دل  دیوانه نهی

تو که بر باد شدی رفتی در آغوش جنون

تو که در رگ،رگ خو خالی از این بهانه نهی

تو که بیجا نمودی دل ( شکیلا ) در خون

تو که عاشق به وطن ناله ی پروانه نهی

شکیلا  نوید

ثور ۱۴۰۰ خورشیدی

23 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد میرغلام حضرت شایق جمال، شاعر،نویسنده و آموزگار توانای کشور.

تاریخ نشر : شنبه ۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد میرغلام حضرت شایق جمال ،

شاعر ، نویسنده و آموزگار توانای کشور.

قیوم بشیر هروی

۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

اینک به یاد شاعر، نویسنده و آموزگاری  این سطوررا می نویسم که  عمر پربارش را وقف آموزش فرزندان سرزمین ما نمود ، آری این شاعر عزیزو گرانقدر کسی نیست جزء  زنده یاد استاد میرغلام حضرت متخلص به شایق جمال.

شادروان شایق جمال فرزند مرحوم میر جمال الدین   در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در کوچه غسلان گذر وزیر شهر کابل بدنیا آمد . تحصیلات ابتدایی را نزد پدربزرگ مادری خود مرحوم میرغلام فاروق فراگرفت ،سپس تا صنف دهم در مکتب حبیبیه ادامه داد.

بعدآ شامل دارالحفاظ کابل  شد و ۱۸ سپاره از قرآن کریم را نزد قاری خضر محمد حفظ نمود. پس از آن وارد دارالمعلمین کابل گردید و پس از سه سال با دریافت شهادتنامه درجه اول فراغت حاصل نمود و به حیث معلم و وبعدها سرمعلم در یکی از مکاتب کابل ایفای وظیفه نمود.

استاد شایق جمال ، فقه ، صرف ونحو و شعر را از زنده یاد قاری عبدالله ملک الشعرا آموخت. از سال ۱۳۰۰ خورشیدی به سرودن شعر آغاز کرد و در ۱۳۳۳ خورشیدی نخستین مجموعه ی اشعارش بنام دیوان شایق حاوی قصاید ، غزلیات ، رباعیات  و قطعات با تقریظ بلندی از مرحوم قاری عبدالله ملک الشعراء اقبال چاپ یافت . این دیوان بعدها چندین بار تجدید چاپ شد.

استاد شایق جمال علاقمندی خاصی به غزل سرایی داشت و در آن از سبک های  هندی وخراسانی پیروی میکرد. اشعار مرحوم شایق جمال از زیبایی خاصی برخوردار است که میتوان به اصطلاحات عامیانه ، تعبیرات همه پسند  و عام فهم آن اشاره نمود که در حین حال زیبا ودلنشین بوده و با خواندن نخستین بیت هر غزل خواننده را چنین مجذوب خود می سازد که گاهی به یکی دو غزل هم بسنده نکند و چندین غزل را پشت سر هم به خوانش بگیرد.                                 

در خلال  سروده هایش به ترکیبی از موضوعات وطن دوستی ، عدالت اجتماعی ، آزادی ، صلح ، اتحاد و غیره بر می خوریم .که درد اجتماع و رنج مردم را با زیبایی و خیلی ماهرانه به بیان میگرفت . عاشقانه هایش بی حد دلنشن و سوزناک بود. خیلی از غزل های استاد را استادان بزرگ موسیقی کمپوز و بخوانش گرفتند.

از خصوصیات دیگر مرحوم شایق جمال بذله گویی ،طنز پردازی ، بدیهه سرایی و حاضر جوابی وی بود. مجموعهء طنز ( لطایف و ظرایف) استاد در سال ۱۳۸۳ خورشیدی بچاپ رسید.                                                                        

مرحوم استاد شایق جمال یکی از همکاران دایمی هفته نامه معروف ترجمان بود و که اشعار طنزی و کنایه آمیزش از آن طریق به نشر میرسید.                        

باری زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی او را شاعر نازک خیال خوانده و ستوده بودند.

سرانجام استاد شایق جمال بتاریخ ۲۵ اسد ۱۳۵۳ خورشیدی دار فانی را وداع و در جوار مزار شاه دوشمشیره بخاک سپرده شد ، روحش شاد ویادش گرامی باد.

اینهم یکی از سروده های زنده یاد شایق جمال که در شماره ۱۸ سال پنجم ترجمان مؤرخ ۲۶ اسد ۱۳۵۱ خورشیدی بچاپ رسیده بود:

 لیلای جامعه

یک پیکر قوی  است  سراپای جامعه

افراد  هم   بصورت   اعضای  جامعه

آن یک سرود گر شده چون چشم و گوش او

بعضی دهان و دست ودل و پای جامعه

در راحت محیط شریک  است  فرد هم

این جوی کی جداست  ز دریای جامعه

با چشم هوش وعینک  دانش نگاه کن

در صفحه ِ  حقیقت   و  معنای  جامعه

افراد هم به  سود   و  زیانند  مشترک

گر واقفی  ز نکتهِ ی   زیبای   جامعه

مجنون به انفراد  چسان    زندگی کند

دارد صد  احتیاج  به   لیلای   جامعه

باشد   مدام  طالب    آرام  و  راحتش

هرکس که عاشق است  ببالای جامعه

فردی که نوع پرور وصاحب ترحم است

غافل نباشد  از غم  و  سودای  جامعه

تا از تو نام  نیک   بماند   درین  دیار

امروز  باش   در  غم   فردای  جامعه

جمعیت است گلشن و افراد چون گلش

آشفته گی  مخواه  به  گلهای  جامعه

آئینهِ   سعادت   هر   قوم     می شود

بشاش   باد    لوحهِ   سیمای   جامه

شایق  اگر بدست  تو افتد   عزیز دار

چون گوهر است  آدم   دانای  جامعه

استاد شایق جمال

 منابع :

۱ – سالنامه  سال پنجم ترجمان.

۲ –  سایت آریائی ( نوشتهء امام عبادی)

23 مارس
۳دیدگاه

خاطرِ آشفته

تاریخ نشر : شنبه ۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خاطرِ آشفته

۱۱

من کهنه و من  کهنه  پرستم   بگذارید

هر تازه  و هر  ناب فقط   مال  شما ها

ای جان  بگرفته همه  از  دایره ی من

من حیرت و حیرت زده بر حال شما ها

من شرح کنم خاطر آشفته ی  خود را

کی باز کنم صفحه ای بر فال  شما ها

پروانه صفت  دور گل  سرخ   بگردم

بال و پر خود  یافته  در جال  شما ها

آزرده دلم است  از این  غلغله   بیحد

تا چند همی  قیل   شما  قال  شما ها

شکیبا شمیم

            

23 مارس
۴دیدگاه

چراغِ من

تاریخ نشر : شنبه ۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

چراغ من

چراغ  زندگانی   را  هویدا  می کنم   هر  شب

که من دل را زمهرت بی سرو پامیکنم هرشب

بیا   ای  نازنین  من  به  این  حسن  دالآرایت

ترا گم می کنم هر لحظ  پیدا میک نم  هر شب

گذارم   سر  به  بالینت  بگیرم   دامن  وصلت 

خودم را دور روی  تو چو رسوا میکنم هرشب 

جدا کردی خیالم را چه  بیتاب  و  چه  شیدایم

و چشمم را به چشمانت چو معنا می کنم هرشب

خداوندا   مدارا   کن  دلی   لرزان   عشقم  را

دلم را من به  سودایش  مداوا می کنم هر شب

عالیه میوند

۸ آگست ۲۰۲۰

فرانکفورت

                                                                                                                                              

23 مارس
۳دیدگاه

لحافِ نور

تاریخ نشر : شنبه ۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

لحاف نور

از سر دعا

خورشید را به خانه ام

مهمان خواهم کرد

و لحاف گرم نور را

بردشت سبز باغچه دل‌

پهن خواهم کرد.

فرشته وار

از موهبت گرمای وجودش

کدورت‌های سرد را

با شکوفه‌های محبّت

عوض خواهم کرد

بنده وار

در پناه عظمتش

زمستان مفلوک جدایی را

به بهار آشتی

مبدل خواهم ساخت

ای وجود مقدس

فقط یکبار

نگاهی‌ بر من انداز

و با خورشید چشمانت

تاریکی زمستانم را

به روز‌های آفتابی بهار برگردان

مگذار در سرمای بی‌ انتهای جسم

چون بید بلرزم

و یا در خلوت دل‌

لحظه‌ای از یاد تو غافل گردم

هما طرزی

۲۲ اکتوبر ۲۰۱۰

نیویورک

23 مارس
۱ دیدگاه

عجب دنیاست این دنیا

تاریخ نشر : شنبه ۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

عجب  دنیاست  این دنیا
یکی آمد در این   دنیای  پر از  منت  و  خواری
دیگر بین دست خالی رفت از این بازار پر سودا
عجب  دنیاست  این دنیا
یکی دارد به دل صبری
دیگر بین شکوه ها دارد
یکی دارد به دل ذوقی  دل خوش هم  لب خندان
دیگرسوزی به دل دارد دل پر خون دل سوزان
یکی غرق به عیش و نوش ومستی است بی پروا
دیگر گیر است به دام غم به صد ها رنج و مشکلها
یکی در سر هوای قدرت است هم شان و هم شاهی
دیگر آن برده ای مسکین برد بارگران بر دوش
یکی در نازو نعمت غرق در شادی و درهستی
دیگردردی به دل دارد هزاران رنج و غم برسر
یکی درفکر شان وشوکت و اسباب و سیم و زر
دیگرمحتاج به یک نان است دل پرخون دل پرغم
ببین ای دل بکن فکری چرا خوابی تو در غفلت
نگاه کن این جهانی را چه حکمت است دراین دنیا
هر کی آمد دراین کاروان سرأ بین زیست چند روزی
ببین آخر  رود  او  دست  خالی  پس از این دنیا
بکن تو فکری خوب بر سر در این دنیا چه عدل است بین
همه آید به یکسان پس رود هر کس به یک راهی
 عجب  دنیاست این دنیا
 عاشوری
بیست و سوم مارس ۲۰۲۴
ملبورن – آسترالیا

22 مارس
۱ دیدگاه

یادی از شخصیت وارسته ، عارف ، سیاستمدار ، شاعر، آموزگار ، سخنران و نویسنده ی نامی کشور زنده یاد استاد سعادتملوک تابش هروی.

تاریخ نشر: جمعه سوم حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از شخصیت وارسته ، عارف ، سیاستمدار ، شاعر،

آموزگار ، سخنران ونویسنده ی نامی کشور

زنده یاد استاد سعادتملوک تابش هروی.

قیوم بشیر هروی

۲۲ مارس ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

امروز از شخصیت فرهیخته و ادیبی یاد میکنیم که خود یک دایرهالمعارف به تمام معنی سیاسی ، عرفانی ، دینی ، اجتماعی و فرهنگی بود .

آری !  استاد سعادتملوک تابش  شاعری بود شیوا بیان ، آموزگاری بردبار  ، با تهذیب  و سخت کوش ، نویسنده ای بود چیره دست ، اندیشمندی بود صاحب نظر ، سخنرانی بود شیرین گفتار، عارفی بود فهیم و انسانی بود متواضع که لحظه ای نیاسود و تا توانست  قلم زد ، نوشت و سرود.

زنده یاد تابش در سال ۱۳۳۰ خورشیدی در شهر هرات دیده بجهان گشود و پس از کسب تحصیلات ابتدایی و متوسطه در لیسه های جامی و سلطان  برای ادامه تحصیل روانه کابل شد و در دانشگاه کابل در رشته ادبیات و علوم انسانی تحصیل کرد و مؤفق به کسب لیسانس گردید.

مدتی در لیسه حبییه کابل به وظیفه مقدس مدرسی پرداخت و مدتی هم بعنوان مدیر انجمن های علوم دینی ، اجتماعیات ، فلسفه و زبان کار کرد.

بدون شک می توان از استاد تابش  بعنوان اسوهء تقوا ، صداقت و مهربانی یاد کرد .

یکی از کارهایی مهمی که زنده یاد استاد تابش انجام داد  تأسیس انجمن های آموزشی برای جوانان بود که حضور جوانان درآن نشانی از محبوبیت استاد و توجه به سخنان گهربار آن بزرگمرد بود که در جهت تنویر افکار جوانان استادانه و ماهرانه قدم بر میداشت و با تشریح برنامه های تعلیمی برای شان مثمر ثمر واقع میشد .

استاد تابش در سخنوری مهارت خاصی داشت و با فصاحت و بلاغت سخن میراند.

در مورد فعالیت های سیاسی زنده یاد استاد تابش باید گفت :

پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ خورشیدی از سوی کودتاچیان دستگر و روانه زندان شد ، پس از چند ماه رها و ناگزیر روانه ایران گردید و در سال ۱۳۵۸ به حزب اسلامی رعد افغانستان در مشهد پیوست و مدتی مسئولیت فرهنگی آن حزب و بعدآ بعنوان رهبر سیاسی آن ایفای نقش نمود.اما فراز و نشیب های درون حزبی او را دلسرد و منجر به کناره گیری وی از تمام فعالیت های سیاسی گردید و پس از آن به پژوهش و تحقیق در مسایل عرفانی و دینی روی آورد.

زنده یاد سعادتملوک تابش شاعری بود که علاوه بر غزل و رباعی در شعر نو درخشش خاصی داشت ، چنانچه او را را می توان بعنوان یکی از پیشکسوتان شعر نو در افغانستان دانست . 

 مادر پیر یکی از سروده هاییست که در مسابقه بزرگداشت روز مادر در سال ۱۳۵۳ خورشیدی مقام نخست را از آن خود کرد.

 مادر پیر

آن صبح درد خیز

لبخند پیر زال در آیینه جان سپرد

لغزید چون نگاه ضعیفش به روی وموی

در کوچه های چهره در هم کشیده اش

نقش امید های جوانی فتاده بود

اشکی درشت وسرد

 لرزید روی پلک و چو طفلی غریب و گنگ

در بازوان آیینه انداخت خویش را

آنروز هم گذشت که چون روز های پیش

پروانه طلائی امید وعشق او

امید شام عشرت و دامادی پسر

در کشتزار خاطر افسرده اش بسی

پر زد به شور وشوق

**

تیر غروب از جگر ابر خون چکاند

خورشید در پناه درختان بید مرد

کرم سیاه شب به خم شاخه ها تپید

آمدپسرز کوچه ولی خسته و غمین

لختی ز شب گذشت

هر یک درون بستر اندیشه دراز

خفتند روی بستر چرکین خویشتن

فرزند خواب دید که با حور دختری

بزمی به پا نموده و خلوتگه و صفاست

درحجله زفاف و شب عیش و عشرت است

خنیاگران به پرده شادی زنند تار

دوشیزده گان مست همه در سرور و رقص

اما

صدای ناله جانسوز مادرش

کز ترس در میانه کابوس های خواب

فریاد زد که :

 آه!  کمک ، سوخت ، سوخت، سوخت

او را ز کاخ مبهم خوابش بیرون کشید

پاشید عطر خواب ز چشمان او ، مگر

دیو غضب به حلقه درهای دیده اش

کوبید تند و گرم

ناگاه کوفت بر سر بیچاره مادرش

مشتی بزرگ و سخت

***

مادر که دیو مرگ به رگهای خسته اش

فریاد میکشید

آهسته زیر لب ز خوشی این سرود خواند

عمرت دراز باد !

مهر سعادت ابدی همرهت پسر!

راهت به سوی شهر پر از نور باز باد

لیکن مرا ببخش

من خواب دیدم اینکه تو در بین آتشی

ویندم سرود بر لب لرزان او فسرد

چون زهر سرد مرگ به نایش رسیده بود

غلطید و جان سپرد

آثار استاد تابش هروی قرار ذیل اند:

۱ – امام سجاد و انقلابی دیگر.

۲ – طلوع انقلاب اسلامی افغانستان.

۳ – قرآن و دیدگاه های زیبائی شناسی .

۴ – نمود های وابستگی .

۵ – مارکسیسم در افغانستان.

۶ – نمود ها و مولفه های حیات و حاکمیت رحمانی – جلد ۱ .

۷ – نمود ها ومؤلفه های حیات و حاکمیت رحمانی – جلد ۲ .

۸ – همسرداری و همسر گرایی.

۹ – راز و رمز نویسندگی .

۱۰ – جامعه شناسی سیاسی افغانستان .

۱۱- تهاجم و شکست شوروی در افغانستان .

۱۲ – سر آغاز فاجعه جدید در تاریخ معاصر افغانستان .

۱۳ – موقعیت خوشنویسی از دیدگاه اسلام : عطار آئینه دار.

۱۴ – هویت ستیزی .

۱۵ – هدف گرائی و هدف گریزی .

۱۶ – دریچه ای بر تمدن معنی دار.

۱۷ – افغانستان و تهدید غرب .

۱۸ – انسان دلسوز به خویشتن .

۱۹ – آرمان های فاطمی (س) .

۲۰ – شکوه شهادت .

۲۱ – علامه شهید سید اسماعیل بلخی و اندیشه های او .

۲۲ – ریشه ها و پیامد های روانپریشی .

و اینهم مجموعه های شعری استاد تابش مرحوم :

۱ – بوئی از کوثر.

۲ – فرمود عقیلهء تبار عشاق .

۳ – شمیم صحرا.

۴ – کاروانِ ناله .

۵ – طور خونین .

۶ – بیتابی اشراق .

۷ – دوراهی .

۸ – چند کلمه .

۹ – نمایش آواز .

۱۰ – برکهِ ذکر .

۱۱ – بلور نیاز .

۱۲ – ها له ای از تکبیر .

۱۳ – لای بازوان آفتابی نسیم.

۱۴ – سرود های مهاجر.

۱۵ – لحظه های طلوع .

۱۶ – غزل های انقلابی .

۱۷ مهری در نیمه شب .

۱۸ – نیایش های مردود.

۱۹ – هذیان .

۲۰ – در انتظار شعر سپید.

۲۱ – شعر آفرینش .

زنده یاد استاد تابش هرگز ازدواج نکرد وتا آخر عمر مجرد باقی ماند.

 زنده یاد استاد محمد آصف فکرت از دوستان صمیمی و نزدیک مرحوم استاد تابش در مقاله ایکه از طریق سایت کاتبان در ۲۰۱۰ نشر شده در مورد خصوصیات اخلاقی و شخصی  دوست ادیب و دانشور شان چنین نوشته اند:

” به آراستگی و پاکیزگی جامه می پوشید. مهمان نواز بود. از پذیرایی او لذت می بردی. دلبستۀ گل پروری بود. گفتی گلها نیز زبان محبت او را می دانستند. گلدانهای خانۀ او بیش از هر گلدان دیگری گل و برگ و طراوت

هنرش به شعر و نویسندگی محدود نمی شد. خطیب و سخنوری ماهر بود. با وقار و شمرده شمرده و فصیح سخن می گفت. رسام و نقاش زبردستی بود. تابلوهای بسیار زیبای گل و برگ و مناظر طبیعی آفرید.  ای کاش ارادتمندان و دوستان تابش در هرات گزارش و تصاویری از تابلوهای نقاشی و رسامی او نیز تهیه کنند و به نشر بسپارند.

پدر و مادر را به اعلی درجه بزرگ می داشت و محترم می شمرد. از پدر به حرمتی نقل قول می کرد که از فیلسوفی بزرگ روایت می نمود، و از مادر با چنان باور و اطمینانی حکایت می کرد که باور و حرمتش را از استواری بیانش در می یافتی.

به برادران و خواهرانش وفادارانه و فداکارانه می رسید.  شنیدم که مرگ نابهنگام برادرزادۀ تحصیلیافته و نوجوانش سخت سوگوارش ساخته بود.

خورشیدی بود در آسمان فرهنگ هرات که زود نشست. کاهش تابش این خورشید دوستان او را سرمازده و افسرده ساخت. و می دانی که چه دشوار است در سوگ دوستی فاضلتر و کمسالتر از خویش چیزی نوشتن؟

 روان استاد سعادتملوک تابش شاد و قرین روانهای و پاکان نیکان باد.”

اگر بخواهیم در مورد شخصیت زنده یاد استاد تابش و فعالیت های شان  به تفصیل بنویسیم شاید کتاب های قطوری را هم کفاف نکند ، پس به همین بسنده نموده و می افزاییم که زنده یاد استاد تابش که در اواخر عمر از بیماری قلبی رنج میبرد و سرانجام در صبحگاه هفتم میزان ۱۳۸۹ خورشیدی به اثر حمله قلبی جان به جان آفرین سپرد و رخ در نقاب خاک کشید.

روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

پس از شنیدن خبر  درگذشت استاد تابش نویسندهء  این سطور مرثیه ای سروده بود که اینک تقدیم  شما خوبان میگردد:

درسوگ زنده یاد استاد

سعادتملوک تابش

دردا که  باز دست   اجل    گلشنی  فسرد

در گیرو دار  حادثه  روح  و  تنی  فسرد

آزاده   مرد  شاعر و  هم   نامدار  عصر

پرورده ی  محبت و  پاک  دامنی  فسرد

استاد  فضل و دانش وعلم ، مظهر صفا

زان غنچه های مهر و وفا همدمی فسرد

شهر هری که  داشت  ز نامش  طراوتی

با سوز و آه و  ناله و غم مآمنی  فسرد

باشد« بشیر» خلد  برین  جای حضرتش

روشن ضمیر خسته ای را بهمنی فسرد

قیوم بشیرهروی

همچنین علاوه بر ده ها مقاله در مورد شخصیت مرحوم تابش ، دوست فرهیخته و دانشمند جناب محمد رفیع اصیل یوسفی نیز یادنامه ای تحت عنوان ( آیینه ِ مهر) در مورد استاد آماده نمودند که از سوی مؤسسه خیریه امام جواد (ع) توسط انتشارات بدخشان به چاپ رسید که زحمات شان قابل قدر است.

و اینهم نمونه ای از کلام آن استاد جاودانه یاد زنده یاد استاد سعادتملوک تابش که برای شما عزیزان برگزیده شده:

برقِ جلوه

اگرچه جلوه ات، پنهانی ازدل، سر کشید ازمن

سرافرازم که چیزی،غیرِرنگِ خود،ندید ازمن

غبارِ  نیستی   بودم   به   نیرنگِ    تماشایش

بهشتی    از   تقلاّی    شکفتن   آفرید   ازمن

چنان پُرگشته بودم ازحضورِ او  که  دریاوش

کلامِ خویش  را ، بی نغمۀ  گفتن ، شنید ازمن

هزاران  ناله  کشتم  در    پناهِ     تار   یادِ او

که تا یک شعله داغِ  آشنایی  سرکشید از من

چه  شیرین  دستگاهی  دارم  از داغ  تمنایت

که هرجالاله ی پژمرد  خونِ او چکید  از من

نه تنها جان به بالِ ناله  ها  رفت  از دیارِ ما

که، بس دورِ خیالت پرزدم، دل هم رمید ازمن

به ذوقِ  آ شنایی   بانگاهت   زاهدِ   مسکین

به خونِ خویشتن زد غوطه تارمزی شنید ازمن

به  فصلِ  سیرِ دل  تابش  نگاهِ  فتنه  انشایش

به جزرنگِ زخودرفتن، گلِ  دیگر نچید  ازمن

تابش

منابع :

۱ – دانشنامهِ آزاد.

۲ – کاتبان .

۳ – یادداشت های شخصی.

22 مارس
۱ دیدگاه

نوروز نامه

تاریخ نشر: جمعه سوم حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

 { نوروز نامه } بتأسی از ابیات زیبا و دلنشینِ

شادروان استاد خلیل الله « خلیلی »،

شاهنشاه شعر مقاومت سروده شده است

که چنین گفته بودند:

گوئید  به    نوروز   که    امسال   نیاید

در کشور  خونین   کفنان  در   نگشاید

بلبل به چمن  نغمۀ   شادی   نسراید

ما تم زده گان  را لب  پُر خنده  نشاید

نوروز نامه 

گوئید  به  نوروز که   پُر بار  بیاید

در کشور ویران  و دل  افگار بیاید

با صلح و صفا خرم و سرشار بیاید

امسال   بیاید  رهی    هموار   بیاید

با  مردم  آزاده  و   غمخوار   بیاید

ای  وای  وطندار ،   وطندار  بیاید

گلها به  چمن نو گل  آزاد  برآرا ند

رنگینه جبین گوش بآن میر شکارا ند

صد شوق بدل دسته بگل صید هزارا ند

خندان و گل افشان چو مشتاق بهاراند

گوئید   به  نوروز  شب  تار  بیاید

در جشن عروسِ گل بی خار  بیاید

از بهر تو دل، تنگ شده استاد خلیلی

در زادگه ات، جنگ شده استاد خلیلی

با خون، وطن رنگ شده استاد خلیلی

گویا دل ما ،  سنگ شده استاد خلیلی

دیگر مگو نوروز که امسال  نیاید

امسال   بیاید   بی    انتحار  بیاید

افسوس که برباد برفت  خون شهیدان

از یاد برفت خاطره  و یاد عزیزان

این غم بخدا کهنه ردائیست بصد جان

کس نیست که پاکت سرشک از دیدۀ گریان

گوئید به  نوروز  وفا   دار   بیاید

بی   دغدغۀ   دشمن   غدار   بیاید

گویند که نوروز شده  باز به سامان

در کشور افغان شده این روز گلستان

در بسترِ بوستان جهان نور نمایان

رقصان و غزلخوان و دلاراست جوانان

گوئید به نوروز، گل  رخسار  بیاید

در کلبۀ   آواره   به    دیدار   بیاید

بیند که نوروز چسان جلوه  نما شد

در کشورخونین کفنان  شور بپا شد

زنجیر شکستند چنان هلهله ها شد

آن دشمن دیرینه بصد  روی ریا شد

گوئید  به  نوروز که     بیدار  بیاید

در کشور  غمدیده   و  غمدار  بیاید

آئین کهن بار تو نوروز ، بجا هست

صد قرن گذشت شوکت این روز بجا هست

رخسار گل و نسترن  افروز بجا هست

شادی بدل و خنده بلب ، سوز بجا هست

گوئی د به  نوروز  که   ناچار بیاید

تا   باز  برین  گلشن  و   گلزار بیاید

بلبل به چمن ناله  کند  از غم هر گل

با بال هوس پرزده زین باغ بساحل

صیاد جفا پیشه بخون   بسته مرا دل

پژمرد گلِ و نسترن   و  دامنِ سنبل

گوئید   به  نوروز  فرح   بار  بیاید

پُر سبزه و گل  ها و   چمنزار بیاید

من زنده به هجران وطن سوختنِ من

آواره شده  مردۀ  من   از  وطن من

آیا که کند قبر و کی  دوزد کفن من

بر دوش کشند  بی وطنان جسم و تن من

گوئید به  نوروز   که  غمدار  بیاید

با   دامن   سبزینه   عزا دار  بیاید

نوروز  بیاید  به   سر قبر و مزارم

آرد   ز  شمیمِ    وطنم   بوی  دیارم

دارم بخدا عشق   وطن زار و نزارم

زرغون تو مگو  زان المِ دوریِ یارم

گوئید به نوروز که  صد  بار بیاید

در  کلبۀ  این   شاعرِ ،  بیمار بیاید

تجدید مطلع { نوروز در زمستان }

نوروز شده شاخۀ  گل برفِ بهار است

یخ بست همه باغ و چمن ژاله قطار است

باور نکنی نکه  بگویند  بهار است

نارویژ بوّد قطب شمال چون شب تار است

خاموشی سرسخت باین بلبل زار است

ای وای وطن !   زندگیِ ما چه ادبار است

از شوق بهار روز شماریم و همه شب

شش ماه  زمستانِ  ثقیل  و دلِ  پُر تعب

دلگیر وفراگیر هوا چون دل این شب

بیمار شود   هرکه  به  پائیز  کند  تب

آن جسم شود  خسته و بسیار گزد لب

ای وای بدیدار وطن روز شمار است

گلها  همه  رنگین  ولی  بوی  ندارند

سرها همه پُر مغز ولی  خوی ندارند

چون برف سپید است و سیاه موی ندارند

عشقِ به دل و نور برخ روی ندارند

گلهای  طبیعی  به لبِ  جوی   ندارند

ای وای وطندار ! مگو این چه دیار است

این رسم غریبی بخد ا مایۀ درد است

فرهنگ و زبان سخت غریب و همه سرد است

زن ها همه بی ستر و حیا در پی مرد است

وحشت بوّد این غرب و تمدن همه لرد است

یک چهرۀ پُر نور  نبینی  رخِ زرد است

گوئید به نوروز بهار اینجا چه کار است

زندانِ غم است  بر دلِ  ما  شهر ستوده

ده سال  شده زین  قفسِ سرد و فسرده

گویی   بخدا  مردم  آن   یکسره  مُرده

تاریخ بمن زد رقم  این شهر که فورده

چون  در  قفسِ  تنگ  طلا غم   فزوده

ای وای وطن حامیِ  دلسوز بکار است

همسایۀ   ما  سخت  تنفر  کند  از  آن

سر سیاه وغریبیم ، به ادیان  مسلمان

دانند  که   ما   پیروِ   ایمان  به  قرآن

مسجد بوّد آن منشأ  طاعت  به  یزدان

دانند که من حامیِ  اسلام  و  مسلمان

گویند تروریست بوّد ، منبع نار است

زرغون تو مخور غم که خدا وعده بکرده

دنیا همه سود است به کافر که ستوده

آنکس که  بجز  بهر خدا  رنج  ببرده

فردوسِ برین جای بدارند که  نمُرده

اجریست بآن مسجد و  تعمیر  فزوده

این سنت فرخندۀ آن  شهسوار است .

حاجی محمد ابراهیم زرغون

ناروی

22 مارس
۱ دیدگاه

سرودِ صلح

تاریخ نشر: جمعه سوم حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سرود صلح

بیا ای هم وطن به سیل باغها

بیا  یکجا  شویم  همرای گلها

بیا یکجا  شویم  بلبل  بخواند

بیا یکجا  شویم  تا  گل  بماند

بیا یکجا شویم در گلشن خود

بیا یکجا شویم در مهین خود

بیا ئید تا  بدانیم   قدر هر گل

بیائید  تا  بخوانیم  مثل  بلبل

بیا یکجا شویم ای هم دیاران

بیا یکجا شویم بر سوی پغمان

بیائید تا سر اریم زنده گی نو

بیائید نغمه سازیم از گلی نو

بیائید سر کنید این زنده گی را

بیائید بس کنید شرمنده گی را

بیائید   تا  غبار غم  بشویم

بیائید تا  نفس صبح  ببویم

بیائید بر کنیم  بنیاد  غم را

بیائید دور کنیم دود تفنگ را

بیائید اشک از چشمی بشویم

بیائید دست وروی هم ببوسیم

بیائید هم دیاران در بر من

بیارید هم خیالان  دلبر من

بیائید تا   وطن  آبا د گردد

بیائید تا (شکیلا) شاد گردد

شکیلا( نوید)

۲۰۰۶ میلادی

22 مارس
۳دیدگاه

نوروز آبی

تاریخ نشر: جمعه سوم حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نوروز آبی

آبی چشمان  تو

آن دو پیامبر آسمانی

آن دو رسول عشق و امیدواری

که هر لحظه صمیمیت و صداقت را برام دیکلمه میکنند

ودر آغوش پر مهر

بهار را به ارمغان آورده

وزنده بودن را

و در باغ دلم هزاران برگه ی تازه ی را کاشته

آبی چشمان  تو

آن آبی ی بزرگ

که عشق را درخشان تر

و زیستن را جاودانه تر

و ستایش را بی گمان ترنموده

و مرا در آغوشش چون خدای عشق مهمان داشته

آبی چشمان تو

تابنده ترین پیام خداییست

که زیبا ترین آیه ها را

در سوره های عشق کاشته

و در تلاوت شب های انتظار

نوید مهر را در دنیام رها ساخته

و در حدیث عشق شور دیگری روا داشته

آبی چشمان تو

آن مژدگانی بهاری

که در سرزمین خشک خزانی ام

آتش سرودن را کاشته

و در آغوشم ستارگان آسمانی

ومهرورزیدن را بر افراشته

و در آسمانم خورشید را به خنده واداشته

آبی چشمان تو

اقیانوسیست بیکران

که در موج هاش در رقصم

و در کرانه هاش حمام آفتاب می گیرم

و در زلالش می لغزم

و در تلاطمش خود را از یاد می برم

آبی چشمان تو

در خنده ی خورشید شریک

و در خفتن ماه در پرواز

و در چشمک ستارگان همنواست

که آسمانم را چون هزاران بهار رنگین تر نموده

و ابر های غم را به دور ها فرستاده

و در گوشه های خانه ام لاله ها ی عشق را کاشته

آبی چشمان تو

همان شق القمر عشق است

که در خانه ی دلم پر صداست

ودر جاری آبی اش

تکرار زیستن و روییدن را می بینم

و وقتی می خندی

چشمانت زیبا تر از (نوروز) منست

آری آبی چشمان تو

تنم را چون درخت بهاری شگوفه باران کرده

که هر لحظه

پیام خداوند را زمزمه می کند

و من می ستایم ترا

و من می ستایم ترا

و من می ستایم ترا

ای تازه ترین نوروزم!

قدمت در خانه ای دلم مبارک باد!

هما طرزی

نیویورک

۱۵ مارچ ۲۰۲۴

21 مارس
۳دیدگاه

ارمغانِ بهار

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

ارمغانِ بهار

هر بهار   با  خود  هزاران  ارمغان  می آورد

در دمن صد لاله  در کوه  ارغوان   می آورد 

از برای مرحمت   بهر زمین از     بهر زرع

آب را   از   ابر.  های    آسمان   می   اورد

چون دم  عیسی  طبیعت  را  ببخشد عمر نو 

زنده گانی را   دو   باره بر  جهان می اورد 

می‌دهد امر شگوفایی   به گلهای های چمن

عندلیبان.  را  بوصفش  در  زبان می اورد

می کند  مشاطه   گی   با دست  اعجاز هنر

یعنی  تصویری ز باغ های جنان  می اورد 

آنقدر    تاثیر    دارد  بر  ظفر   فصل بهار

 کز تنور طبع  او شعر  و  بیان  می اورد 

نذیر احمد ظفر

دوم حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی