۲۴ ساعت

21 مارس
۳دیدگاه

آشکاره کنم !

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

آشکاره کنم !

بـرای دیدن رویت بگـو چه چـاره کنم

مگرچـوعطـرگل آیـم تـرا نظاره کنـــم

به باغ مهر نگـاهـت شــوم گلی خشبو

هوای عشق، مگـردرسـرت دوباره کنم

به آسمان خاطرت هـرشب ستارۀ بـاشم

که هرسو دیده گشایی ومن اشـاره کـنم

درانـتـظـارتــو بنشستـه ام کــه بــازآیی

بیـا که گریبان چوگل زشـوق، پاره کنم

زبس زدوری تــو سـوختــم درآتـش غم

زسوز سینه خود، جان ودل شـراره کنم

چه شد که رمـیدی زمـن زحرف رقیـب

بـیـا حــدیــث دلم بــا تــو آشکـاره کـنـم

(عزیزه)شکوه مکن ازسفربه وادی عشق

که کارعشق چنینست بگوچه چاره کنم؟

عزیزه عنایت

۲۸ آگست ۲۰۱۳

هالند

21 مارس
۳دیدگاه

خریدارم

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

خریدارم

( ۱۰ )

تصادف هم عجب  بازی گری  ها می کند  اینجا

کسی  در کوچه  می آید   قیامت  می کند  بر پا

کسی در کوچه می آید  که من نامش  نمی دانم

همی نامم  برد بر لب   شکایت   می کند  از ما

کسی در کوچه می آید عسل می ریزد  از لعلش

به مردم  رایگان  بخشد  و بفروشد به  من تنها

بهایش آنقدر  بالا  که  جان  بستاند  از  بهرش

خریدارم   خریدارم    بهایش    هر   قدر   بالا

شکیبا شمیم

21 مارس
۱ دیدگاه

تحریم دیدار

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

تحریم دیدار
به دستور استبداد

تحریم دیدارم
از زادگاه ام
با تمامی حس پینج گانه ام
دوستت دارم وطنم
اما زور ، زور است و ناپایدار
و یک روز پای زخمی ام می بوسد
خاکت را، باور کن خاکم:
به شرافت انسان و بی شرفی تاریخ
که هر چه می خوانم ،بوی خون می دهد
درب این تحریم باز خواهد شد
با کلید هوشیاری
اینک تورم اشتیاقم دو برابر شده
مثل تورم اجناس مورد زندگی
دوستان بیایید:

زنجیر این تحریم را می شود باز کرد
با دستان خرد جمعی
باور کنید ما
ناگزیر یک تاریخ تسلیم و تقدیر نیستیم
هیچ چیزی از قبل نوشته نشده
ما می نویسیم کتاب زندگی را
با همین دستان جمعی خود
ما انسانیم نه گوسفند
من جزم و عزم دارم تا بشگافم دل این کوه باور را
با من بیا
تا با هم بگسلیم زنجیر های زنگار زده باور را
و به تجربه گیریم هوای آزادی را
نه بی بندو باری و پرنو را
بیا بنوشیم شراب هوشیاری
گناه اش به گردن من
و بیاد آوریم خفت این همه زندگی را
در زیر چتر تاریک استبداد
نفسم یاری کن

صامدی

ملبورن – استرالیا

 

21 مارس
۱ دیدگاه

بهــــــا ریــــــه

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

بهــــــا ریــــــه 

آ مــد بـهـــا رو کـشــورمــا، زا ن خـبـــر نـشــد

گــل هــا بـخـا ک رفـتـه و بـیـــرون د گــرنـشــد

بلـبـل که د یـد، وضع چـمـن را چـنـیـن خــرا ب

بــا کـــرگــس وکـــلاغ، د گــرهـمـســفـــرنـشــد

ا زجـنـگ خـا نـه ســوزو زجـورســتـمـگـــرا ن

ا فـغـا نْسِتـا ن خـرا ب وبـرآ ن یـک نـظــرنـشـد

ا زبـس رسـیـده ظـلـم وجـِنـا یـت، به ا وج خــود

یک فــرد با زگــشتـه به وطــن، مُـسـتـَقـَـرنـشــد

هــرکـس به پُــرنـمــودن، جـِیـبـش کـنــد تـلا ش

یـک وا لی و وزیـــرو رئـیــس، دا د گـــرنـشــد

آ ن جــا نـی بـزرگ و شـــریکـــا ن، جـــرم ا و

د رمـلــک مــا زقـَـتــل و قِـتــا ل، بـرحـذرنـشــد

گــرگــا ن بــی حَـمِـیـّـت وسَــفـّـا ک، جــا مـعــه

کـشـتـنـد صـد هـــزا روکـسی، نـوحـه گــرنـشــد

هـــررهـبـــری بـخــا طــرخـود، سعی مـیـکـنــد

یــک قــا ئــدی ز راه خــــدا، جـلـــوه گــرنـشــد

بـرقـلــب هـمـچـو ســنگ تـفـنگ دا ر، بی خــدا

ا شـــکِ یـتــیــــم وآهِ  زنــی، کـــا رگــــر نـشــد

ا ی د ل زهـجــرویـا د وطــن، نــا لــه مـیـکــنی

عـمــریـست حـا صلـت، بجــزا زدرد ســرنـشــد

خــوا هم بـه عَـجـــزا زد رخــلا ق، بـی نـیـــا ز

تـا نـخـــل د شــمـنــــا ن وطـــن، بـــا رورنـشــد

چــون حـیــدری شَــنـیـد، زخــونــریـزی وطــن

بـرگـود را یـن بهـا ر، چـسا ن خـون جگـرنـشـد

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۲۲ مارس ۲۰۰۴ میلادی

دوم حمل ۱۳۸۳ خورشیدی

سدنی – آسترالیا

 

21 مارس
۱ دیدگاه

دیگ هفت جوش مسجد جامع بزرگ هرات

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

دیگ هفت جوش مسجد جامع بزرگ هرات

در وسط ایوان شمال شرقی مسجد جامع بزرگ هرات، در اندرون یک ویترین شیشه ای یکی از گرانبها ترین آثار فکر و دست بشر یعنی دیگ بزرگ فلزی هفت جوش رانهاده اند.

گذاشتن این اثر نفیس و تاریخی در داخل ویترین به دو منظور صورت گرفته است: اولش از سائیده شدن دیگ توسط دستهای بازدید کننده گان که هر آن، دیگ را لمس می نمودند.
دومش بیم از گزند چپاول دیگ توسط افراد شرور و سیه کار بی خبر از ارزش این اثر نفیس و ممتاز تاریخی بحمد الله که این دیگ نفیس هفت جوش بی نظیر از دستبرد دغل کاران سیه اندرون در امان مانده است.


دیگ هفت جوش به همت و پول شخصی محمد بن علی و توسط صنعتگر معروف دوران حسن بن علی بن حسن که گفته میشود از پوشنگ (زنده جان) هرات بوده، در سال ۷۷۷ هـ از هفت ماده معدنی برنج ،آهن ،نقره ،چدن، مس، آلمونیم، و سرب
ریخته گری شده و سپس وقف مسجد جامع بزرگ دار السلطنه هرات گردیده است. از جانبی این دوران مصادف است با حاکمیت ملک غیاث الدین آخرین ملوک ال کرت.شعاع سر این دیگ نفیس و بی نظیر ۸۵ سانتی متر، قطر آن ۹۴ سانتیمتر، عمق آن یک متر و گردا گرد سر آن که به گونه لبه دار به طرز ظریفی ریخت گری شده است،حدوداً ۲۰ سانتی متر می باشد که با نام الله (ج) و حضرت محمد (ص) مزین گردیده است.
در بالای لبه آن دوازده شماره جای مخصوص جام نیز ریخت شده که بنا به قول برخی از کهن سالان و آگاهان امور مسجد جامع شریف، در ایام عیدین، میلاد حضرت ختمی مرتبت و سایر روزهای متبرک دینی و مذهبی آن را پر از شربت می نمودند و هر کس یک جام شربت از دیگ گرفته و می نوشید و بعد جام را در جا گیلاسی متذکره می گذاشت.

امروز تنها آثار آن جا گیلاسی ها مانده زیرا به مرور ایام آنقدر با دست های مردم تماس داشته که به کلی سائیده شده است. پشت دیگ که به وضوح نمایان است از شش تکه کلان که بالای هر تکه آن یک دسته چند کیلوئی که جهت انتقال آن بکار می رفته به شکل بسیار ظریفی ریخت و مزین شده است. گذشته از این که گل و بته ها با نقوش اسلیمی دیگ را زیبائی خاص داده آیات قرآنی به خط ثلث که ام الخطوط می خوانندش و در باب نوشیدن آب نازل گردیده دیگ را هر چه بیشتر از پیش مورد حرمت، گرامی و منحصر به فرد نموده است. دیگ ممتاز هفت جوش از چند بعد اعم از کیفیت کمیت صنعت و هنر قابل تأمل، تحسین و حفاظت است.

استاد فکری سلجوقی در هرات نامه خویش کتیبه که بالای دیگ نفیس نقش بسته چنین نقل نموده است: « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم – یطاف علیهم بکأس من معین تذلذ للشاربین وسقهم ربهم شراباً طهوراً فى ایام الدوله السلطان الامعظم غیاث الدنیا والدین محمد بن محمد بن محمد بن بکر کرت خلد الله ملکه و ایده جنده.

هزار  سال   جلالی   بقای     ملکش  باد
شهور او همه اردی  بهشت  و  فروردین
به سال هفتصد و هفتاد و شش از هجرت
که نقش  بند  حوادث  نمود  صورت این

کتیبه زیرین: هذاه المرحل من خالص مال العبد الضعیف محمد بن علی بن محمد بن محمود الطوسى المدعو بقلندر الفقاعى تقبل الله منه غفر الله، کتبه الفقیر سلطان شاه کاتب فی ۷۷۷ عمل العبد حسن بن علی بن حسن بن علی اصفاهانی المدعو بجمال حسن

غرض نقشی است کز ما  باز ماند
که  هستی   را   نمی  بینم   بقایی
مگر صاحبدلی روزی  به  رحمت
کند   در   کار   درویشان  دعایی

بنا به تقریر یکی از موظفین آبدات تاریخی هرات ازین نوع دیگ، یک حلقه دیگری که قدری کوچکتر بوده وجود داشته است .
اما امیر امان الله خان پادشاه وقت افغانستان دیگ را به منظور حفظ مناسبات حسنه بامسکو به کشور شوروی سابق به رسم تحفه بخشش نموده که همین حالا در موزیم لنینگراد آن کشور موجود و محفوظ است.
مزید بر آن همانطوری که ذکرشد بر روی این لبه این دیگ جا هائی برای گذاشتن دوازده عدد گیلاس نیز در نظر گرفته شده ، که بنا به قول برخی از آگاهان امور در ایام عیدین و سایر ایام مذهبی نماز گزاران با استفاده از گیلاس هایی از آن دیگ شربت مینوشیدند این دیگ از شش تکه جداگانه کلان ساخته شده که بالای هر تکه آن یک دسته چند کیلویی نصب گردیده که بمنظور انتقال بر روی آن نصب گردیده اند. همچنان گل و بته های منبت کاری وهک شده بر سطح بیرونی دیگ ، بآن زیبایی خاص و بیشتری بخشیده و آیات قرآنی که در باب « نوشیدن نازل گردیده اند، دیگ را بیشتر از پیش متبرک و گرامی داشته است که از چندین بعد اعم از ظرافت کیفیت ،کمیت صنعت و هنر این دیگ را از هر لحاظی قابل تأمل و تحسین ساخته است.
باید خاطر نشان ساخت که مسجد جامع بزرگ دارالنصره هرات باستانی آبدان سنگی بزرگی که از سنگ مرمر تراشیده شده بود نیز داشته است که به تحریر استاد فکر سلجوقی توسط نادر افشار به مشهد منتقل گردیده است که متن تحریر یافته آن عیناً نقل میگردد: «غیر از دیگ بزرگ فلزی آبدان بزرگی از سنگ مرمر در جامع شریف بوده که او نیز به خطوط و نقوش مزین بوده این آبدان را نادر افشار هنگام تاخت و تاز خودبه گردونه بسته از هرات به مشهد برد و روی آن بقعه طلایی ساخته در صحن حضرت امام على بن موسى الرضا رضى الله عنه نصب نمود و اکنون به سقاخانه طلا معروف است، از تاریخ ساخت و استاد حجار آن اطلاعی در دست نیست.

21 مارس
۱ دیدگاه

یادی اززنده یاد استاد محمد علی عطار هروی ، هنرمند بی بدیل وخوشنویس پنجه طلایی 

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

یادی اززنده یاد استاد محمد علی عطار هروی ،

 هنرمند بی بدیل وخوشنویس پنجه طلایی

 معاصر وطن

قیوم بشیر هروی

دوم حمل(اسفند) ۱۴۰۳ خورشیدی

ملبورن – استرالیا

حدود سه چهار روز میگذرد از سالروز درگذشت یکی از اسطوره های خوشنویسی خطهء هنر پرور هرات باستان زنده یاد استاد محمد علی عطار هروی معروف به آخوند عطار.

استاد عطار هروی در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در محله خواجه عبدالله مصری در یک خانوادهء مذهبی دیده بجهان گشود.

پدرش زنده یاد محمد اسماعیل به پیشه عطاری و خشنویسی مشغول بود و فرزندنش محمد علی را نیز دراین رشته پرورش داد .

زنده یاد عطار هروی آموزش های ابتدایی را در مکاتب سنتی هرات فرا گرفت و خوشنویسی را از پدر هنرمندش  آموخت.

ثلث – محقق – ریحان – کوفی مرتبط

زنده یاد استاد عطار با ذکاوتی که داشت در فرا گیری هنر خوشنویسی به سرعت به یکی از بهترین های معاصر نه تنها  در کشور ، بلکه در منطقه مبدل شد و به همه خطوط فارسی و عربی چون نسخ ، ثلث ، نستعلیق ، تعلیق و کوفی  و غیره آشنایی پیدا کرد و علاوه بر اینها با کاوشگری در آثارباستانی و تاریخی در صدد  گرد آوری مسکوکات دوره های قرون اول و دوم اسلام ، بخصوص رسم الخط دوره خلفای راشدین  برآمد که سرانجام موفق شد به نمونه های  اصلی خط کوفی دست یابد . این مؤفقیت باعث گردید تا به تحقیق و تفحص  در دوره های بنی عباس ، بنی امیه ، غزنویان و دوره تیموری ادامه دهد که درین راستا مؤفق شد به انواع واقسام تفاوت هایی که در خط کوفی وجود داشت آشنایی حاصل کند.

از ویژه گیهای که استاد عطار را با سایرهم طرازانش متمایز میساخت این بود که استاد توانایی کتابت در بیش از چهل نوع خط را داشت که همین امر باعث شد او را به بعنوان یکی از بلند مرتبه ترین خوشنویسان معاصربشناسند.

ثلث – دیوانی جلی – کوفی معقلی و کوفی قرن سوم

زنده یاد استاد عطار هروی شخصیت بارز، انسان حلیم ، آرام و بی نهایت مهربان بود و همین امر باعث میشد تا مشتاقین فراوانی جهت  فرا گیری این هنر خوشنویسی دور آن بزرگمرد جمع شوند ، چنانچه استاد عطار  در طول عمر پربار هنری خویش  شاگردان زیادی را تربیه نمود که هرکدام در فرا گیری این هنرزیبا نویسی تلاش زیاد نمودند تا نام استاد شانرا زنده نگهدارند.

معقلی – کوفی و ثلث

پس از اشغال سرزمین ما توسط ارتش سرخ کمونیستی شوروی و تشدید درگیری ها در کشور ، زنده یاد استاد عطار هروی هم ناگزیر به ترک زادگاهش گردید و روانه غربت سرای ایران شد. اما آنچه باعث نگرانی و رنجش خاطر استاد شد نابودی اکثر آثار و کتیبه هایی بود که استاد طی سالها برای آن زحمت کشیده بودند که متأسفانه اکثرا نابود شد و ازبین رفت.

آثاری که از استاد بجا مانده است عبارتند از:

۱ – گنجینه ها .

۲ – قرآن المحلی .

۳ – کتیبه ها .

۴ –  اساور (مرقع خطوط اسلامی ) مجموعه ی از آثار استاد عطار هروی  میباشد که به اهتمام محترم محمد رفیع اصیل یوسفی در سال ۱۳۸۶خورشیدی توسط انتشارات ملک اعظم در ایران به زیور چاپ آراسته شد.

میگویند استاد با رسیدن به شهر مشهد در حالیکه هنوز عرق پای شان خشک نشده بود ، تعدادی از مسئولین آستان قدس رضوی که  از حضور چنین استاد بی همتا آگاهی حاصل نموده بودند ، موقع را غنیمت شمرده واستاد را به همکاری دعوت نمودند ودر نهایت  از هنرنمایی های آن استاد بی بدیل به نحو احسن استفاده بردند که باعث افتخار است برای هنر دوستان و هنرپروران بخصوص خطهء هنر پرور هرات .

استاد سالها در بنیاد پژوهش های آستان قدس درمشهد به خوشنویسی و کتیبه نگاری مشغول شد و تا لحظه ای مرگ دمی نیاسود  تا اینکه سرانجام بتاریخ ۲۷ حوت (اسفند) ۱۳۷۱ خورشیدی دار فانی را وداع وبه رخ در نقاب خاک کشید.

پیکر استاد عزیز را در داخل حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) بخاک سپردند و استاد جاودانه یاد نیز همانند ده ها چهره ی شناخته شدهء فرهنگی – هنری دیگر سرزمین ما در دیار غربت جان بجان آفرین تسلیم نمود.

روحش شاد ؛ یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

توقیع

منابع :

۱ – دانشنامه آزاد

۲ – مجموعه اساور( به اهتمام محترم محمد رفیع اصیل یوسفی).

20 مارس
۴دیدگاه

لاله گونِ عشق

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

لاله گونِ عشق

تبـــریک بـاد ســـال نو و، نوبهار تان 

پاینـده باد در همـــه وقت روزگار تان

دیگر فــراق قصه ای دیروز تان شود 

از دور هــــــــای دور بیــاید نگار تان 

یک دستان به جام میءلاله گون عشق

دست دیگر همیشـه به گیسوی یار تان

صلح و، وفاق و دوستی یابید مستدام

تا کهکشـــان عشق رســــد افتخار تان

در شاخسار گلشن اندیشـــه های نیک

چهچه زند بلبــــل و قمری و سار تان

درد و بلا وغصه ای تان دور باد دور

لطف عمیــم حق بشود ســایه دار تان

هر دم برایتان برسد خوش ترین پیـام

این است آرزوی منــی همــــدیار تان

با دست خالی ســـوی عزیزان نیامدم

محمود کرد تحفه ای خود را نثار تان

احمد محمود امپراطور

اول حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی

کابل – افغانستان 

20 مارس
۱ دیدگاه

نوروز خجسته باد !

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

نوروز خجسته باد! 

  نو روز  و نو  بهار و خزانت  خجسته  باد 

چنگ   اجل   ز  دامن  عمرت   گسسته  بود 

آبیکه  خضر    میخورد  از  چشمه ی  حیات 

روی    مبارک   تو   بدان   آب   شسته  باد 

خواننده گان ارجمند ! 

فرا رسیدن سال نو و نو روز عالم افروز را برای شما و خانواده های نجیب تان و مردم ستم کشیده ی افغانستان و تمام جهانیان از صمیم دل تبریک و شاد باش گفته،  سال ۱۴.۳  هجری شمسی را پر از سعادت و کامگاری آرزو می کنم

و اما در باره ی پیشنه ی نو روز باید گفت : 

جشن بهار و نو روز، عید بزرگ تمام مردم منطقه ی مشرق زمین است . نیاکان ما، نخستین گلهای بهار را « گل نو روز» میخواندند . و اگر کودکی در طلیعه ی نو روز زاده میشد، نامش را « نو روز» میگذاشتند 

کمینه  ایماق ، پیروی از عقاید نیکان ما ، نام نواسه هایم را  که در  فصل بهار تولد یافته بودند نیز  « نیلوفر » ( یکی از گلهای بهاری) و « بهار » گذاشتم.  به فضل خداوند (ج ) نیلوفر جان اکنون  ۵ ساله، و بهار جان   سه ساله شده  اند  . 

نوری ابیوردی گوید : 

باز  این  چه  جوانیست  زمین  را  و  زمان  را 

نو  روز   بَدل   کرد  به  دل،  پیر  و  جوان  را 

عنصری در باره ی نو روز چه خوش ترنمی دارد : 

باد  نو روزی  همی  در   بوستان   بًتگر شود 

تا  ز  صنعش  یر  درختی   لعبتی   دیگر شود 

باغ   همچون   کلبه ی   بزاز   پًر   دیبا  شود 

باد   همچون  طبله ی  عطار   پًر  عنبر  شود 

شمس الدین محمد حافظ شیرازی میگوید

ز   کوی   یار   می آید،  نسیم   باد   نو  روزی

از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل بر  افروزی 

فرخی سیستانی در مورد موسم بهار گفته است : 

چون  پرند  نیلگون ،  بر  روی بندد  مرغزار 

پرنیان  هفت  رنگ، اندر سر آورد    کوهسار 

خاک را چون ناف آهو مشک زاید  بی  قیاس

بید را   چون پر  طوطی برگ روید  بی شمار 

ابو ریحان بیرونی در رساله ی « التفهیم » خویش در باره ی نو روز می نویسد : 

نو روز، نخستین روز است از فروردین ماه یا حمل و از این جهت « نوروز» نام کرده اند که پیشانی سال نو است و آن چه پس اوست، از این پنج روز، همه جشنهاست و ششم ماه فروردین یا حمل « نو روز بزرگ » دارند، زیرا خسروان، بعد آن پنج روز، حق های حشم و گروهان بگذارندی و حاجتها روا کردندی. آنگاه بعد از این روز ششم، خلوت کردندی خاصه گانرا.  

گفته اند که نو روز روزیست که جمشید، مردم را بشارت میداد به تندرستی و آموزنده گی و غلبه ی نور بر ظلمت، پیروزی خرد بر جهل، و صلح بر جنگ.  

در این روز  ، کیخسرو ، دیو را بکًشت و باز گویند که در این روز « کاوه ی آهنگر» درفش قیام را بر افراشت و بر ضحاک خروج نمود . 

در خاتمه دست بدرگاه خداوند بی نیاز بلند کرده میگوییم:  

در گوش، گل  و نسیم  نجوای  شماست 

لبخند  بهار،   طرح    سیمای  شماست 

دلچسپ   ترین دعای  من  در  نو روز 

امضای  خدا  بر  آرزو  های   شماست 

دنیا را برایتان شاد شاد، و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزو مندم 

هر روز تان نو روز ، نو روز تان پیروز 

داکتر فیض الله ایماق 

تورنتو – کانادا

20 مارس
۱ دیدگاه

زیارتگاه …

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

زیارتگاه …

شگوفا می‌شود میهن  بهار از  راه می آید

درختان با دل  آرایی  به  نزهتگاه  می آید

به شوق گل شدن ترخنده دارد بر دهن غنچه

زلیخا شادمان که یوسفش از چاه می آید

شمیم و بوی سنجد زندگی بخشد بباغ دل

سفیر گند مستان با  صبا  همراه  می آید

نفیر زاغ می آید ز شاخ ارغوان در گوش

به جای نغمه از حلقوم بلبل  آه می آید

ز بس آلاله می روید فراز گور مظلومان

یتیمانِ شهیدان  بر  زیارتگاه  می اید

هما احد لیان

۱۸ مارس ۲۰۲۴  

20 مارس
۳دیدگاه

نوروز

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

نوروز

شاداب ترین برگ  صنوبر  شده  نوروز

در باغچه ء عشق  معطر  شده  نوروز

دلبر که چنین خوب زده رنگ به رویش

پس عاشق دیوانه ء  دلبر شده  نوروز

در حلقه ء  الماس   نگین  ِ   زمردین

بگداخته در کوره ء زرگر شده نوروز

چون هدیه ء عاشق که به معشوقه فرستد

انباشته در  کاغذ  عنبر  شده  نوروز

ما مومن و نوروز به ما آیه ء کرسی

بیهوده نباشد اگر از  بر شده   نوروز

کی چشم تواند که زند بوسه  به ابرو

ابرو سر چشمان پیمبر شده  نوروز

با این همه زیبایی و خوبی و لطافت

در باغ وطن یک گل پرپر شده نوروز

شکیبا شمیم

اول حمل (فروردین) ۱۴۰۳

20 مارس
۱ دیدگاه

نوروز

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

نوروز

نوروز و سالِ نو ،  بهارت بخیر باد

چُرت و هواى  دیدنِ  یارت بخیر باد

هرگاه خیال روضه مولا على تراست

وآنگه سفر بسوى مزارت  بخیر باد

سازو سرودو نغمه و آهنگ بند بوَد

شورو نواى  بلبلِ  زارت  بخیر  باد

نوروز عالم است جهان سبز میشود

زیارت قبول ، سیرِ مزارت بخیر باد

در آرزوى وصل  اگر  میبرى  بسر

بختت بلند وصلِ  نگارت  بخیر باد

اى بلبلان عاشق گلزار باغ خویش

تذویرو مکرو حیله ى خارت بخیر باد

مجنون وار عاشق لیلاى میهن ام

لیلاى من شام و نهارت  بخیر باد

سوزى چو شمع در دلِ این دهر تابمرگ

سوختن ( فروغ ) بیاد دیارت بخیر باد

حسن شاه فروغ

۱۹ مارس ۲۰۲۴

20 مارس
۱ دیدگاه

بهار

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

بهار

زنیست که جوانه میزند

شگوفا میشود

جهان را با لبخندش

هستی میبخشد

آری ، این هستی

با زن

با بهار

آغاز میشود

و در نهایت

با زن بهشت خواهد شد .

میترا وصال

اول حمل (فروردین ) ۱۴۰۳ خورشیدی

لندن

20 مارس
۱ دیدگاه

بهار

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

بهار

بهار آمد تبسم   بر  لبِ  هر لاله   و  سنبل

در این موسم چرا آهنگِ خاموشی کند بلبل

نوایم در گلو پیچید ولی آهم به  گردون شد

شنیدم کز ستم های که دارند  بر  سرِ کابل

به هرجای که گل‌های وطن را کرده اند پرپر

دریغا عاشقانش می کشند این باری تحمل

چنان من حسرت اندیشم که در فصل بهارانش

مرا عشق وطن افگنده است با شور و در غلغل

نشاط حسن گلها را بجز بلبل کی خواهد گفت

که مستش می کند هر دم فضای   بوی قرنفل

نگر احیاگر طبیعت چنان جلوه   کند  در باغ

که نقاشِ ازل  دادست نکو این  حسنِ تٓفٓضُل

من از نقاشی  فصل   بهار  اینگونه  اندیشم

که در بزم چمن  آرای  گل مستم  ز بوی گل

دهد هر برگِ  گل   یادِ  رخِ  جانانه ام  جلال

گمانم  جلوۀ  یار است  میان  صفحۀ  هر گل

سید جلال علی یار

ملبورن – استرالیا

اول حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی

20 مارس
۳دیدگاه

وطنم

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

وطنم

همه  در  شادمانی   عید   نوروز

من  و آوارگی  غم   های  دیروز

وطن  باشد  مرا  باغ  و  بهشتم

چرا آواره  و   بی   سر  نوشتم

وطن ای  مامنم!   ای  زادگاهم

بدور از خانه ام بی   سر پناهم

به عشقت لاله‌ی خونین کفن من

به مهرت می سپارم جان و تن من

گل باغت بود تاجیک و پشتون

میان سنگرت هریک دهد خون

بلوچ و ازبک و ترک و هزاره

به جز وحدت نباشد هیچ چاره

هری و غزنه‌ی بلخ تو زیباست

فراه و کندهارت شهر دلهاست

شبرغانت هنر زای  جهان باد

بدخشانت  شکوه  آسمان  باد

و   هلمندت   بود  دارالسلامم

جلال  آباد   بود   دار  المقامم

بسوزان   دشمن  خونخوار  خود را

محبت  کن دگر  اظهار  خود  را

خداوند     درِ   رحمت    گشایم

به عزت  میهنم  را  کن  برایم

عالیه میوند

۲۱ مارس ۲۰۲۱

فرانکفورت

20 مارس
۱ دیدگاه

میله ی نوروز

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

میله‌ی نوروز

یاران  خجسته  باد  رسیده‌  است نو بهار

از سبزه کوه سبز  شد و  دشت   لاله‌ زار

بلبل بخواند به نغمه‌ی خود صوت  دلپذیر

مطرب  تو هم  نواز گهی چنگ و گاه تار

عالم  شده ست زنده ز عیسی نفس نسیم

در باغ  رسته  نرگس و گلهای بی ‌شمار

یادم نمی  رود  شب  نوروز  و  میله ها

بودیم  کان  در او همه گی شاد و کام‌ گار

کی   آورد   بهار   دگر  در وطن  نشاط

از فقر گشته پیر و جوان بس که خوار و زار

بسته است  رخت شور و شعف از دیار بلخ

یادش   بخیر   میله ‌ی   نوروز  در مزار

آید   ثنا  بهار به  میهن  ز   لطف  حق

گردیده ختم  جنگ  شود  صلح  برقرار

 محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۱۹ مارچ ۲۰۲۴

20 مارس
۱ دیدگاه

یادم میکنی ؟

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱ول حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 یادم میکنی ؟

 شب چو کردی گیسوان بر دوش ، یادم میکنی؟
چون  نمودی  باده ها  را نوش ،  یادم میکنی ؟

چون  روی  د ر بسترت  با عطر ِ  گرم ِ  یاد ها
چون نمودی شمع ها خاموش  ، یادم  میکنی ؟

 در سحرگه  با  گلاب  و نرگس  و  بوی  بهار
چون کنی اندام ِ  خود  گلپوش ، یادم  میکنی؟

شبنم ّ ِ   نرم    و   لطیف ِ   کابل   زیبای  من
چون بگیری تنگ  در آغوش ، یادم  میکنی؟

 ازشراب ِعشق و مستی ونفس های خوشت
چون کنی میخانه ها پرجوش ، یادم  میکنی؟

 از  شمیم  سینه  و از  بوی ِ  موی  دلکشت
چون شود شاه و گدا مدهوش ، یادم میکنی ؟

گر شوی بیرون ز خانه با هزاران کبر و ناز
چون ضرورت باشَدَت پاپوش ، یادم میکنی؟

مسعود خلیلی

20 مارس
۱ دیدگاه

آغاز سال نو ۱۴۰۳ خورشیدی و فرا رسیدن  فصل بهار و نوروز باستانی مبارک و خجسته باد !

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱ول حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آغاز سال نو ۱۴۰۳ خورشیدی و فرا رسیدن  فصل بهار

و نوروز باستانی مبارک و خجسته باد !

بهار

بهار  آمد   وفا داری   بکاریم

درختِ مهر و  دلداری بکاریم

بیکسو افگنیم  بخل و نفاق را

محبت  جای   غداری   بکاریم

۲۴ ساعت ، آغاز سال نو ۱۴۰۳ خورشیدی و فرا رسیدن فصل بهار

و شگوفایی را خدمت عموم عزیزان هموطن ، خواننده گان گرامی ،

همکاران قلمی  و خانواده های معزز شان تبریک و تهنیت گفته ،

به امید اینکه شروع این فصل زیبا سرآغازی باشد برای استقرار

صلح و آرامش در جهان و پایانی باشدبرای  دردها و آلام همه

انسان ها بخصوص هموطنان عزیز ما ،سعادتمندی و کامگاری

همه عزیزان را تمنا دارد. 

هر روز تان نوروز ، نوروز تان پیروز باد.

باعرض حرمت

محمد مهدی بشیر

مؤسس و صاحب امتیاز سایت ۲۴ ساعت 

قیوم بشیر هروی

سرپرست سایت ۲۴ ساعت

اول حمل ۱۴۰۳ خورشیدی

ملبورن – آسترالیا

 

20 مارس
۳دیدگاه

پسرلی هــغـه ! چـې غـوریاځـه وکړی ګلونه  !

تاریخ نشر: چهار شنبه اول حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی  – ۲۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

پسرلی هــغـه ! چـې غـوریاځـه وکړی ګلونه  !

د ظـفـر خـان اهتمام لیکه

پسرلی د نوروز له ورځې څخه پیل کیږی د لرغونی دود له مخې د لمریزلیږد یزکال لومړۍ ورځ ته د نوروز ورځ وایی د پخوانیو اثارو « اوستا او پهلوی » له مخې په لرغونو زمانو کې یو کال دوه فصله ؤ یانې ( ۷ ) میاشتې اوړی او ( ۵ ) میاشتې ژمی ؤ چې د هر فصل په پیل کې جشن نیول کیده چې دواړه جشنونه د نوی کال پیل یا نوروز ګڼل کیدل. مګر د نوی کال پیل د پسرلی د لومړۍ ورځې څخه په پینځمه هـ ، ق پیـړۍ کې شروع شوی دی او د نوروز میله د نوی کال په لومړی ورځ د سلطان جلال شاه سلجوقی له وخت څخه په ( ۴۶۷ هـ ، ق ) کال کې رواج شوی ده او د کال د څلور ګونو فصلونو ویش د اسلام د سپیڅلی دین د ظهور په پیړیو کې منځ ته راغلی دې له دې کبله، چې د نوروزد جشن پیدایښت د حضرت علی کرام الله وجهه د رسمی خلافت له دوران سره سمون خوری نو ځکه په مذهبی بڼه په په شیه مسلمانانو کې په پرتمینو مراسمو نمانځل کیږی ، او زمونږ د ګران هیواد په هره سیمه کې هم د سیمه ایز دودسره سم لمانځل کیږی ماشومان،ځینې سپـین سرې ښځې اونوروکسان خوحتا دهر کال د نوروزدبیل په شپه د« بی بی نوروزی اوبابای نوروزی» مِجازی رول اوکړه د پام وړبولی او داسې انګیری لکه د کوچنیانو لپاره په دې تخیلی مـثـنـوی کــې:

بی بی نوروزۍ او بابا نوروزی

د بــی بـــی نـــوروزۍ داســې حــکــایـــت ده

ولــــســـونـــو کـــې راپـــــاتــــې روایـــت ده

کــمــپــیــرک پــه اخــره شــپــه د زاړه کــال

د نــــوروزد راتــلـو وی ورســــره خـــیــــال

دا نـــوروز لـکــه ښـایــســتـه او ښکلی ځوان

رســـوی داسې څـېــره کـې دی خــپــل ځــان

چــې خـبـره ئــې لـه راتـلـو شـی کـمـپـیــرک

ځـان سـیـنـګـار کـړی لـکـه نـــاوې بـېـدرک

بــیــا د نــاز پـه ټـال کـې کـېنی او ځنګ‎ېږی

د نــوروز لــیــدو،راتــلــو تــه هــوســېــږی

زمــزمـه کـــوی لـــه ځـــان ســـره یــوڅــه

لانــدې وی جـ‎ـاری ویــالــه ســـتـره اوبــه

لــه ډېـــر خــــونــد د شـرهـــاری او ټـالــۍ

څـو شــېبې ئـــې دلــتـه یــوســی پــــرېښانۍ

د ســــپـرلـی وږمـه خـوره نـسـیـم چـلېــږی

دا شـېـبـه کـې ځی نـوروز ورنه تـېــرېـږی

د دې حــــــال چـې پـه لـیـدو شـی بـلــبـلان

پـه خـوږو نغمــو ئــې کـړی پـه سـر فـغـان

پــه نــغمو کـې ورته وائــــی دغــــه شـــان

نــوروز تـېــر شـو ورسـره ځـولــۍ ګــلان

چې خــبره نـوروزۍ شــی دې حــال باندې

لــــه هـــیبتــه شی ګــــــذار له ټــاله لانـــدې

کـــه راولــوېــږی اوبــــو کــې دا مــحـــال

بـــارانــی و بــرکــــتــی بـــه وی دا کــــال

نـــــوروزۍ بــی بــی که وچه کې ګُـذار شی

وچــکـالی او قـحــطـی نا ســم روزګـار شی

چـــــې خــیــالـی څـېــرې کــوی د خیال بیان

لرغـونـتـیـا کـې ئـــې ارزښــت ده نــمــایــان

پــه نــازک بـــاب ده نــازکــه خـیـال څـرګـند

“اهــتـــمــام” ته ترې راځی د نــوروز خونـد

 

 پدې ورځ هر څوک ماهی ، سبزی چلو ، سا به ، سمنک ، اووه ډوله میوې او نورخوراکی توکی ( څیزونه )دملی دود اودنوی کال دښه شګون په خاطر تیاروی نه کوم بیګانه اوغېرې مذهیی تقلید اوبدعت په خاطر ،ملی لوبې کوی ،په ملی یا سیمه ائزجشن کې خپل څاروی نندارې او جنګولو ته بیا یی او دې جشنو ته ښکلا ورکوی د هیواد په ختیځو سیمو کې هم دا میلې ځانګړی ډولونه لری چی یوه یی د کوچنیانو او تنکـیو ځوانانو میله ده . دې میلې ته « نوروز یا نور زعلی » وایی دا میله د څو ډوله ونو او ګلانو د پاڼو د غوټیـو په لید لو سره پیل کیږی په دې ګرمو سیمو کې ځینې میوه دارې ونې او ګلان ژر او ځینې بیا ډیر وروسته غوټۍ کوی د دې له پاره چې میله او بنډار په سهی او ټاکلی وخت کې ونیول شی د څومهمو ونو او ګلانو د پاڼود غوټیو لکه ( اینځر- الوچې ـ توت ـ ګلاب او رابیـل ) په لید لو سره کوچنی او زلمیان خپله میله پیل کوی او که داسې ونه کړی نو په ونو کې ړوفتۍ (غرنۍ ونه ) او په بوټو کې نېستی ګلی تر نوروبوټـو ژرغوټۍ او ګل کوی خو د پښتو متل ورته ویلی چې « په یوه ګل نه پسرلی کیږی » او په نېستی ګلی هم داسې غږ کوی :

 

ای  نــیــــســـتـــــــی  ګـــلــــه ! درواغـــجـــــــنــــه

پسرلی هغـه ! چی غــــوریـاځه وکــړی ګــلونـــه

 

نېستی ګلی یو تریخ وا ښه ده چې نرۍ پره ـ پره پاڼې او ژیړ چکه ګل لری د پټـیوپه پولو ،څنډواوساراوو حوت کې را شین کیږی او تر هر بوټی ژر ګل کوی دا چې پدې وخت کې دژمی پای وی غریبو خلکو د تیرژمی توښه خلاصه کړی وی نو شا ید پدې سبب خلک دا ګل ، نېستی ګلی ګڼی، په نورو سیمواوژبو کې په لاندې نوموهم یادېږی: ګل بویه ،علف شیر،کاسنیج ،قاصدک،قب قانک  اوبنګ دیوانه ، علمی نوم یې Taraxacum دی په انګریزۍ کې ورتهDandelions وایی  .په فارسی ژبه یې قاصدک بولی، زیړګلی ،زیړی ګل ، زیړکی ، زیړ ګلک ،شیدو پۍ ، ترخه شودو پۍ ،شیدوګل ،پیشوګل ، چارګل ، بغبغنی ، خټکی ګل  ،بوړبوړکی ګلی، ډینډی ګل ، مالوچی ګل ، دپیریانو ځاله ، ګنجی ګل زیری،دخروپسکۍ ،لڼه پنچا ،ترخه تریجه ،تریځه،کنډوله ګل ، کاکو ګل ،خرغوله ،نیم طلاق،زخچه ،د سپی ګل،ګولک او خارکی . ددغه ګل بوټی دډېرو ناروغیواوسرطان لپاره ګټوردی (یادویب پاڼې څخه)۔

 داصلی خبرې دوام- په هر صورت ، میله او جشن داسې وی چې د کلی زلمیان او کوچنیان سره را ټولیږی او د نوموړو ، ونو او ګلانو څخه د هر یو د غوټیـو څو څانګې ګیډ ۍ کوی او له ځان سره یې د هر کور دروازې ته په ډله وړی هرې کورنۍ ته د نوروز مبارکی وایی او پدې ترڅ کې د میلې له پاره د خوړو خام مواد هم را ټولوی او په ګډه سره د کور په دروازه کې پدې ولسی نظم دُعا او غوښتنه کوی :

ښـــــې میـــرمنــــې ښــــې

تــــــــه را واچــــوه دانـــې

چـــې یـــې وګـــورو مــزې

دا خـــوږې دی کــه تــرخــې

خــ‎ــــــدای بـــــه   داسـ‎ــــې

زوی  کـــــــی   درکــــــــــی

چې په کوچـو  یې غــوَړوې

د پــلار مـخـې  ته یې لــیږې .

 

پدې وخت کې د کور مشره میرمن دغوټیو څانګې ترې اخلی مچ او بویوی یې له کورُ نه غوړی ، وریځی اوړه یا نور خوراکی شیان راخلی او د څانګو له ګیډۍ سره یې یو ځای هلکانو ته ورکوی پدې توګه دیوکلی ټولو کورونو ته ځی دکلیوالوتر منځ مینه سپېڅلتیا او صمیمیت دکال په دې لومړی پیل کې لا ټیـنګیـږی. هلکان دغه راټول شوی خام مواد ، د کلی په دیره یا د کومې کونډې ښځې په کور کې په ګډ ه سره پخوی ، د خپلو کورونو څخه دیګی ، لوښی اوڅمڅۍ راوړی ، تنورونه اچوی او دیګونه با روی چې خواړه پاخه شول ، کوچنیان او زلمیان دغې میلمستیاته د کلی ځینو نارینه او ښځینه کسانو ته هم دعوت او بلنه ورکوی او خپله د ډیرې خوښۍ او مینې په ولولوکې میلمه پالنه کوی او خواړه په ګـډه خوری . د غرمنۍ له خوړلو څخه وروسته نجنې او هلکان له داریا او ټمبل سره سندرې اودوړوکېسۍ وایی او د خوښۍ شیبې لاپسې رنګینې کوی ،بیا ځوانان او غـټان ډاګونو او شنو دښتو ته ورځی او د خوسی ، تیږې اچولو،موڅې،دسرې یا تودې تیږې ،آډ ک ، خیزونو ( پدې ټولو لوبو کې همزولی وړونکی هلکان بایلونکوته ور په شا کیږی اوتر ټاکلی فاتې یې وړی ) چې دا کړه پخپله د جسمانی ودې سبب ګرځی اوهم د والیبال لوبی د ژمی له تیریدو څخه وروسته د لومړی ځل له پاره د سیالۍ په ډول پرانیزی او بیا دغه لوبې هره ورځ جاری وی ، همدارنګه د نوروز د ورځې څخه وروسته د سیمو اکثرآ خلک تر څلویښتو ورځو پورې هره پنجشنبه د زیارتونو په میلو کې برخه اخلی ، په زیارتونو کی لنګرې خیراتونه ، مېلې او د ساز او ټنګ – ټکور پروګرامونه وی له نورو ولایا تو هم دې میلوته خلک راځی . د جمعی په ورځود مهترلام بابا اوبی بی صیب په زیارت کې د ښځو د میلې او زیارت ځانګړې ورځ وی پدې موسم اوګرمه سیمه کې چې د ښتې په رنګا رنګ طبعی ګلانو ښایسته وی په رودونو کې رڼې اوبه بهیـږی فضأ او باغونه د بیلا بیلو مرغانو زوږ نیولې وی د هر چا زړه په وجّد او مستۍ راولی او دژوند له شیبو څخه خوند اخلی لکه په دې شعری انځورکـې :

پسرلی په نندارو کې رنګین شوی هره خــــوا ده

خوښی او خوشالی نه لور په لوری تـماشــــــا ده

وږمې دې سبــائـی ئې اوروی د ژونــــد ربـــــاب

ښایست او خــوشالی ترې څرګندیږی بې حـــساب

دښتې دی که غـرونه شــین شــــال ئې کړ په سر

غاټول او غوریـــاځه ښکــــاریږی لـــــر او بـــر

وږمې په سبـــائــــی کې چــلـــیـږی پــه هـنــــــر

هـــر څـه رامالــومیــږی بــل شـــانــته په نــــظر

زړه وړونکې تماشې دی ښا ئېسته غـر او سارا ده

پسرلی پـه  نـندارو کې  رنګین شوې هره خوا ده

څــپې شیندی د عطرو سـم او غـــر لــــکه سېلاب

ښائېــست او خوشالی ترې څــرګند یږی بې حساب

زاڼـو او هېلیو جوړ هـــوا کې کــتارونــــه کړل

پورته توتـــکیو په نغمـــو کې آوازونه کــــــړل

زرکو او سېسو پاس په غره کـــې آوازونه کړل

وائی د سپرلی نغمې مست ئې ځکه زړونه کړل

په زوږ کې پېچېد لې دا د شنه آسمان فضـــــا ده

پسرلی په نندارو کې رنګین شـوې هره خـوا ده

ګـډاوې په شنېلیو بـوراګـان کـړی پــه شتـــــاب

ښائېست او خوشالی ترې څرګندیږی بې حساب

مـســتی کــوی سیـندونه ، رود ونه ســپین روان

رســۍ دې لـمر وړانګــې د ګــلو غــېږ ته ځان

غـوټـۍ لـه هـوسـونـو راڅـیـرې کـړ ګــرېــوان

پر دې ئې څیرې کړی خندا کوی ګــــــــــــلان

شبنـم باندې تازه چـــــلېږی څومره ښه هوا ده

پسرلی په نندارو کې رنګین شوې هره خوا ده

صفت ئې ” اهتــمـــام ” کولی نه شی له هر باب

ښائېست او خوشالی ترې څرګندیږی بې حـساب

اګرچې تیرو جګړو د دې میلو خوند کم کړی ؤ هیله ده چې د سولې او آمن په راتلو سره به نوی سپرلی نور هم رنګین او له خوښیو ډک شــــــــــــــــــی په همدې هیله ورته داسې ښه راغلاست اوهرکلی وایو:

ای ښـــــکلیه سپـــرلیه ! له غــنچـــو سره راځــــــه

دمــیـنــې ویـجــاړ کــلـی تـه وږمــو ســره راځــ¬ـــه

د بـــــزم بـــازار تود کـــړه لــکه رزم دلــته تـــــل

سېل جـوړ کــړه د بـــلـبــلـــو لــه نغمو سره راځه

په ښکلود باګرام هــم ګـــذر ژر و کړه د سولـــې

څـــپـــې د امـــن شیـــنده خــوشالو سره راځـــــه

د مینې د حــرّم تلوسې ســوزی شـــادمـــان دیـــو

وږمه بـاغ د حـــرم کړه ښاپـــېرو ســره راځــــه

دې وهــم په تــالو کې چې ســندرې ناڅی اوس

د کوډو،بیم لـمبه کړه خــوځــېــدو ســره راځــه

زمان په مخ راکړی تــل څــپـېـړې دخــنــجـــر

د مینــې له منـــترشــړق د کمـــڅو سره راځــه

په او ښـــکو د شبنم و کړه د زړونو ” اهتمام “

چې و ویــنځی کینـې له پا کو زړو سره راځـــه

 

  موږخو به نېستی ګلیزی غواګانو ته ورکول چې شیدې یې ډېرولې،خو اوس غذا اوډېره ښه دوا دواړه ترې جوړېږی او ډېری  ښې صحی اوطبی ګټې لری

نوټ:موږبایدخپل کولتور او راپاتې دود،دستورچېله مذهب سره هم ټکر کې نه وی هېر نه کړو! په درنښت

19 مارس
۳دیدگاه

پنجره را باز کن

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

پنجره را باز کن

 من بهارم

که با زمزمه ی تازه ی

 بر پشت پنجره ی رویا‌هایت ایستاده ام

پنجره را باز کن و به آغوشم بگیر

 می خواهم در نخستین روز بهار

نخستین بوسه سال را –

به تو هدیه کنم.

هما طرزی

۲۱ مارس  ۱۹۷۲

کابل – افغانستان

19 مارس
۱ دیدگاه

ظلم آباد

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا 

ظلم آباد

در چنین  مملکتی  مرگ  سعادت  باشد

که نه قانون بخرند و نه  شریعت  باشد

نه حیای ز خدا و نه  خجالت  ز رسول

مذهب و مسلک واین طائفه  رشوت باشد

نه مسلمان نه یهودی و نه هندو و مجوس

نه صداقت  نه  حمیت  نه  ملیت  باشد

خون  دل آبلهِ  دست   و  خار  کفِ  پا

تو به راحت نخوری شرطُ مروت باشد

آهی از بیوه زن و قطرهء از چشم ِ یتیم

این دو با خرمن عمر  تو کفایت  باشد

ز چه ای کافر مطلق تو مسلمان  باشی

سالک  آنست  که  پابند  طریقت  باشد

آن  قوی  که  ترحم  به  ضعیفان  نکند

کافرم  من  اگر  او  قاتل  قدرت  باشد

دامِ تزویر تو  این  بار  گرفت عنقائی

بت پرست همچو منی درخورِتهمت باشد

فصلِ گل مرغ چمن جوروجفا بند وقفس

بخد ا کوهکن  ار  قابل   حسرت  باشد

وای بر مشت ضعیفی که در این ظلم آباد

سرِ   تسلیم  نهد  ،  تودهء  ملت  باشد

بسوهء کشت نمودن و دو جفت گاو حاصل

اینچنین  مزرعه ء   قابل   دقت   باشد

خامهِ  خام ( ترابی)  نبرد   زیرِ  زبان

سخن  پخته  اگر  ذرهء   غیرت  باشد

19 مارس
۱ دیدگاه

مقصود

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا  

مقصود

مقصودِ  انتظار و امل  ‌‌های   من  گلی ‌ست

در شرح عشق، اوج مثل‌های من گلی ‌ست!

هرگز    ز   نیش  خار   شکایت   نمی کنم

انگیزه ی  تلاش و عمل‌ های من گلی‌ ست

ناصح !  به دفعِ  غیر کنم  جان   فدای یار

با خارو خس دلیل جدل‌ های من، گلی ‌ست

زنبور‌وار  هم  که   زند    نیش   بر   دلم

آن چشمه ‌سارِشهد وعسل های من گلی‌ ست

با  یاد  او   هوایِ    خیالم    معطّر  است

هم نیز در کنار و بغل  های  من گلی ‌ست

تنها نه دشت می زند از جوشِ لاله موج

حتی که درفرازِ جبل ‌های من  گلی ‌ست!

گل ‌ها بوَد به  باغِ غزل ‌ های  آن و این

درخارزارِ خشکِ غزل‌‌های من گلی ‌ست!

(حکمت) یقین که خوار شوم درامید وصل

مقصود انتظار و امل‌های من گلی ‌ست!

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

19 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد الحاج غلام سرور دهقان عارف نامی و سخنسرای وارستهِ کشور

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد الحاج غلام سرور دهقان

عارف نامی و سخنسرای وارستهِ کشور

قیوم بشیر هروی

۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی

ملبورن – آسترالیا

در خانه پدری ما در حصه دوم خیرخانه مینه کابل ،  کتابخانه ای داشتیم که هزاران جلد کتاب در آن موجود بود بشمول ده ها نسخه کتب خطی. هرچند در سیلابی که سال ۱۳۵۱ آمد و آب به داخل کنابخانه راه یافته بود تعدادی زیادی کتب از بین رفت که جبرانش هرگز امکان پذیر نبود.

فکر کنم  از وقتی که در صنف چهارم یا پنجم مکتب بودم  پدر مرحومم برایم وظیفه داده بودند که روزانه یکساعت را در آن کتابخانه بگذرانم و موضوعاتی را طبق تقاضای ایشان از میان بعضی کتاب ها بیرون نویسی کنم  و علاوه بر آن کتاب های را که تازه خریداری مینمودند و یا دوستان شان هدیه می دادند ، وظیفه داشتم در قفسه های کتابخانه که در زیر زمینی کلان منزل ما موقعیت داشت جابجا نمایم ، اوایل کمی احساس خستگی میکردم ، ولی بعد ها علاقه گرفتم و این چیزی بود که ایشان آرزو داشتند .  گاهی بعضی از  کتاب های شعری را نیز برای خودم بر می داشتم و مطالعه می نمودم. خوب بخاطر دارم که درمیان کتب تازه رسیده ،  دو نسخه کتاب ( مزرعه دهقان) بود که استاد محمد ناصر طهوری برای شان آورده بودند. من از پدرم خواهش کردم اگر امکان داشته باشد یک نسخه آنرا برای استاد ادبیات ما ( مرحوم احمد ضیاء تخاری)  ببرم البته به طور امانت ، چون ایشان عادت داشت در خلال درس گاهی شعری را بخواند و میگفت از شاعر فقید عارف دهقان است. 

پدرم  با پیشانی باز موافقت کردند و فرمودند نمیخواهد امانت بدهی ، بگو نگهدارند. و من یک نسخه را برای استادم بردم و نسخه دوم تا زمانیکه د رکابل بودم در کتابخانه ما موجود بود . دیروز خوشبخانه از طریق انترنیت موفق شدم نسخه پی دی اف همان کتاب را بیابم  با این تفاوت که این نسخه از چاپ دوم آن اثر میباشد که در سال ۱۳۷۹ خورشیدی بچاپ رسیده ، در حالیکه نسخه اول در سال ۱۳۵۶ چاپ شده بود ، اما اینکه آیا تمام مطالب چاپ اول در آن است و یا کم و زیادی شده نمیدانم ، ولی برایم سعادتی است  که امروز به معرفی آن شخصیت بارز ادبی و عرفانی زنده یاد حاجی غلام سرور دهقان می پردازم. 

زنده یاد الحاج غلام سروردهقان در سال ۱۲۸۲ خورشیدی در چهاردهی کابل دیده بجهان گشود ،

پدرش محمد اعظم خان فرزند میرزا عبداللطیف ولد میرزا الوغ بیگ ولد میرزا شاهرخ ولد امیر تیمور صاحب قران میباشد.

از سن ۵-۶ سالگی نزد ملا سراج الدین  خواندن و نوشتن را آموخت و قرآن کریم   ، دیوان خواجه حافظ و گلستان سعدی را خواند.

بین سنین ۱۵-۲۰ سالگی با اشتیاق فراوان به آموختن خط نستعلیق پرداخت و از نزد مرحوم میرزا محمد محسن معروف که از همکاران پدرش بود بصورت بسیار استادانه  آموخت  و بزودی بعنوان میرزا در وزارت مالیه امانیه شامل کار شد و بعدآ شامل مکتب حکام گردید و تا کسب سند فراغت ادامه داد. پس از آن بعنوان علاقه دار به پنجشیر واستالف رفت ، تا اینکه عشق مجازی به  سراغش آمد و بعدها به حقیقت کشیده شد.

خودش در مثنوی  « سرگذشت » دراین باره میگوید:

صید عقاب  مجازم  کردنــد          

لقمۀ  چنگل    بازم   کردند           

هـدف  ناوک   نازی  گشتم            

بسمل عشوه طرازی گشتم          

بچه فرزند  به   دلال  شدم          

نوکر  هندو  و  رمال  شدم          

آنقدر عشق م جازم   بربود           

که مرا بندۀ یک  بنده نمود         

آنقدر واله و  حیران  گشتم         

که ز دل بندۀ  جانان  گشتم       

من وفا کردم و او کرد جفا       

دادند از غیب مرا  مزد وفا      

دور معشوق  مجازی گشتم      

سوختم تا  که نمازی  گشتم     

چه مجازی که حقیقت یارش    

 ماه وخورشید چوخدمتگارش    

این موضوع آنقدر بر وی اثر گذاشت که ناگزیر از وظیفه اش برای همیشه دست کشید و استعفا داد و راهی شهر های دیگر چون  غزنی ، هرات وبلخ گردید ، چنانچه بازدید نمودن آن مناطق برایش الهام بخش بود و او را به عرفان علاقمند نمود . مدتها در هرات ماند و بر مزار پیرهرات خواجه عبدالله انصاری ، تربت شیخ جام میرفت و در هرات با ادبا و شعرای وقت هرات چون مرحوم عبدالحسین توفیق ، مرحوم غلامرضا مایل هروی ، مرحوم عاطفی ، مرحوم شایق جمال و مرحوم طالب قندهاری آشنایی حاصل نمود و زمینه دوستی محکمی با آنها شد تا جاییکه با تشویق آنها توانست مثنوی « بخت و طالع » را بنویسد .

 بعدا روانه ایران شد تا آثار کلاسیک پارسی دری را درآن دیار بیابد و از آن بهره ببرد.  متعاقبا به کابل بر میگردد و با  شاعر روشن دل ،مرحوم باقی قایل زاده کابلی  ،مرحوم شایق جمال ، مرحوم مولانا قربت و مرحوم مولانا خسته همکلام میشود و گاهی به مشاعره می پردازد.

شعراء ، فضلا و ادبای کابل به منزلش راه یافتند و جلسات شعر و ادبی برگزار می شد و خانه اش بعنوان کانون تبادل افکار دانشمندان عصرش گردید.

زمانی که  مرحوم سعید نفیسی محقق شهیر ایرانی به کابل آمد بصورت تصادقی با مرحوم دهقان آشنا شد و این آشنایی اورا برای چندین مرتبه به محل کار او کشانید تا  باهم دیدار و تبادل افکار نمایند 

عبور از عشق مجازی و رسیدن به عشق واقعی سبب می شود که مرحوم دهقان به سرودن اشعار عارفانه بپردازد و تا جایی پیش می رود که یک عارف به تمام معنی می گردد .

بزرگان و ادیبان  سرزمین ما  در مورد زنده یاد حاجی غلام سرور دهقان  چنین گفته اند:

پروفیسور دکتور عنایت الله شهرانی:

 ” حاجی دهقان عاشق بزرگی است، عشق در زنده گی او تأثیر کرد و همان عشق اورا از عالم ظاهر در عالم باطن آورد، همان عشق اورا به عرفان کشانید و همان عشق اورا شاعر ساخت ” .

 استاد لطیف ناظمی :  

” دهقان با آنکه در پیری مرد ولی مرگش در سطح پیر مردان عادی نبود چه او یک هنرمند، یک شاعر و یک عارف وارسته بود و مرگ هنرمند راستین از کوه سنگینتر است .”

زنده یاد استاد رازق فانی :

” دریغ که آن رهنورد گمنام کوره راه حقیقت و عشق ناشناخته از پیش چشم ما گذشت و حالا که در میان ما نیست میدانیم که «دهقان» مردی از تبار بزرگان بود.”

زنده یاد استاد عبدالرشید بینش :

” شعر دهقان مخصوصاً برای آنانیکه از عرفان و تصوف سر رشته دارند واقعاً پیام آور جهان معنی است “.

مرحوم استاد عبدالحسین توفیق در شأن دهقان و تاریخ وفات او گوید:

گفت   تـــوفیق  سال  تـــاریخش

«بود دهقان  یکی آفتاب سخن»

شادروان محمد طاهر بدخشی به اسم مستعار «ابوذر ویسی» :

 ” … و در حیات تأملی عمیقی که مخصوص عرفای فقیر، چنان فرو رفت که ماحول خویش را مدتها فراموش میکرد..”

شادروان عبدالقدیر پور غنی  هم در شأن دهقان و تاریخ وفات او گوید:

شاعـــــر    نامــــدار   ما   دهقان

حافظ   عصر  و   سعدی   دوران

خردم «آه» کشید و گفت هی هی

از جهــــان رفت سرور دهقــــان

 

استاد پرتو نادری :

 ” حاجی غلام سرور دهقان زنده‌گی صوفیانه یی داشت و شعرش بیشتر آمیخته با جلوه های تصوف وعرفان است. البته باز بازتاب مفاهیم عرفانی و صوفیانه در شعر او برخاسته از نفس عرفانی وسلوک صوفیانۀ اوست تا آگاهی های او در پیوند به تصوف وعرفان. او در مشرب عشق است . “

استاد پرتو نادری در جای دیگر میگوید:

 ” تصوف او یک تصوف پویا بود، او بی اعتنا به بی عدالتی حاکم درجامعه نبود، بلکه خواهان مبارزه بر ضد بی عدالتی اجتماعی نیز بود. این بُعد شخصیت او سبب شده بود تا شماری از شخصیت‌های  مبارز و آنانی که خواهان تغییر در زندگی سیاسی – اجتماعی مردم بودند، نیز با دهقان نشست و برخاستی داشته باشند”

سخن در مورد مرحوم حاجی غلام سرور دهقان فراوان است ، اما حکیم را نتواند مگر حکیم ستود.

در اینجا بخش هایی را از  نوشته ی  پدر گرامی ام زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی  می آورم که با عنوان ( به یاد دهقان ) در نخستین مجموعه شعری آنمرحوم ( مزرعه دهقان ) در سال ۱۳۵۶ خورشیدی  گنجانیده و به کوشش استاد گرانمایه جناب محمد ناصر طهوری به چاپ رسیده است:

 

” هنوز به یادم است که سی و چهار سال پیش ازین ( سال ۱۳۲۲ شمسی) چند هفته یا چند ماهی پس از آنکه با استاد عزیز و گرانمایه ام « عبدالحسین توفیق » آشنا شده و به خوشه چینی از خرمن معرفت آن ادیب لبیب ، آغاز نموده بودم ، یک روز ، استاد مجموعهء کوچکی از اشعار شاعر وارسته و عارف بلند پایه معاصر ( غلام سرور ) دهقان را که خود از گویندهء آن شنیده و در قید کتابت آورده بود ، برای مطالعه بمن سپردند که چند روزی نزد این ضعیف بود و مخصوصآ دو پارچه یکی همان غزلی است که اکنون هم درین مجموعه عنوان « علم عشق » دارد ، ولی مطلع آن در آن مجموعه به این شکل بود :

هرچه پالیدم ، علم عشق ، در دفتر نبود

بود هر علمی ز علم عشق  ، بهتر نبود

نه بصورت تصحیح شده امروز و دیگر بخش اخیر مثنوی « مستورهء بی نقاب » است که در ( صفحهء ۱۴۷) این مجموعه آمده است.

من آن دو پارچه را بدون اجازهء استاد – بدون جازه، برای اینکه در عالم یکرنگی بسر میبردیم و این به اصطلاح نزاکت بازی ها ی امروزی هنوز چندان رواج نیافته بود – برای خود استسناخ کردم وغزل « علم عشق را با طبع نارسای خود استقبال نمودم.

مطلع غزل استقبالیه چنین بود:

عشق را جز ترک هستی ، معنی دیگر نبود

معنی دیگر اگر هم بود ، ازین خوشتر نبود

و مقطع آن بدین گونه بود:

همچو دهقان ، در قرائت خانه ِ گیتی « بشیر»

هرچه   پالیدم  ،   علم   عشق  در  دفتر نبود

روزی که مجموعهء دستنویس شده استاد را به ایشان تقدیم کردم ضمنا از استقبال غزل « علم عشق» یاد آوری نمودم و آنچه سروده بودم به نظر شان رسانیدم، گفتند :

 بیا که نزد دهقان برویم و خودت ، شعرت را آنجا قرائت کن.

پرسیدم :

مگر دهقان همین جاست ؟ و جواب شنیدم :

بلی ، در هرات است و چند روز است که وارد شده است .

نمیدانم ، دران ساعت ، چه مهمی مرا از صحبت آن مرد راه خدا باز داشت که معذرت خواستم و قرار شد که فردا به ملاقات کسی که شعرش ، روحم را تسخیر کرده بود ، به اتقاق استاد بروم ، ولی مثل اینکه سعادت دیدار او نصیبم نبود ، فردا در وقت معین ، کاری برای من یا استاد پیش آمد و فردای دیگر و فردا های دیگر گذشت و دهقان از هرات به حج رفت ، یا از حج آمده بود وبه کابل عزیمت کرد. (تردید ازمن است و گناه از حافظه !) و بالاخره حسرت دیدارش بر دلم ماند.

سالها بعد که به کابل آمدم ، در بعضی ملاقات ها با استاد توفیق ، که ذکر خیر دهقان در میان می آمد که وقتی ازاوقات به محضرش رویم ، تا من از فیض صحبت او ، بهره مند گردم ولی این وقت مقرر ، هرگز مساعد نشد ، یا استاد کاری داشت که مانع از همراهی با این ضعیف بود یا گرفتاری و مانعی برای من پیش می آمد که نمی توانستم در خدمت استاد باشم و به محضر دهقان راه یابم.

ما  کل  ما  یتمنی   المرء  بدرکه

تجری الرباح بما لاتشتهی السفن

و یک روز شنیدم که دهقان به جوار رحمت ایزدی شتافته است ومن برای همیشه از دیدن او و محضر با صفای درویشانه اش ، محروم شده ام.

در مجلس ترحیمش حضور یافتم و فاتحه و اخلاصی نثار روح پاکش کردم ، همین و بس . قدس الله روحه و طیب مشهده ونر قبره.”

 ایشان در ادامه می نویسند:

” مرحوم دهقان ، شاعری بود عارف و عارفی بود شاعر ، ولی نه از آن شاعرانی که معنی را فدای لفظ می کنند و نه از آن عارفانی که علم عشق  (عرفان) را از لای کتاب و گوشهء مدرسه ، یا خانقاه فرا میگیرند.

 روح بزرگش جذبه ای از جذبات حق دریافته بود ، و راه یافتنش به عالم معنی ، از طریق تفکر در آثار صنع ایزدی ، صورت گرفته بود. در شعر اگر چه تا اندازه ئی وزن و آهنگ خاص آنرا به رهنمایی ذوق سلیم خود مراعات می کرد ، ولی چندان پابند قافیه نبود و گویی درین روش ، پیر روشن ضمیر بلخی را پیروی میکرد که گفته است :

قافیه  اندیشم   و  دلدار  من

گویدم  مندیش جز دیدار من

و به همین سببب است که این ضعیف راقم سطور ، مطلع همان غزلی را که پیشتر یاد شد به همان شکر نخستینش که طبیعی تر و شاید از نگاه وابستگان قواعد و وقوانین سخن دارای نقصی باشد ، بهتر می پسندید و می پسندد، نه به صورتیکه فعلا چاپ شده است و نمیدانم خود آن مرحوم دران دستبرده و به شکلی که ادب رسمی و کتابی است ، درآورده یا میدان ومخلصان چنین کرده اند.

اساسآ شعر،نغمهء روح آزاده و آسوده از علایق مادی شاعر است و این نغمه هرقدر به طبعیت نزدیکتر باشد ، دلکش تر و گیرا تر و دلربا تر است و اگر شاعر از جهان معنی پیامی آورده باشد ، شعرش هر قدر بیشتر طبیعی و خالی از تصنع و خود سازی باشد ، پیام آن بهتر در دلها می نشیند و در تقویت و تزکیت نفوس ،مؤثر تر واقع میشود.

شعر دهقان ، پیام عالم معنی است ، پیامی است برای جانهای که بویی از انسانیت به مشامشان رسیده است ، پیامی است برای انسانهایی که فرق میان جان و تن را دریافته اند. پیامی است از کسی که گمشده خود را بای یافته و احساس شور انگیز این دریافت را در قالب شعر ریخته و میخواهد به اهل دل برساند.

به این دو بیت توجه فرمائید:

باز چشم  من  چو مجنون  راه   محمل  میزند

یا منم   دیوانه  ، یا   لیلاست     منزل   میزند

عشق سرکش ، در ضمیر  ما  اگر  ننهاده دام

دل چرا در  سینه  خود را همچو بسمل میزند؟

دهقان دریافته بود که حقیقت انسان وقتی آشکار می شود که از زیر پردهء خود پرستی ها ، خود خواهای ها ، خودکامی ها، خود سریها و بالاخره خود سازی ها براید وبه حریم خود شناسی ، نزدیک شود . ببینید درین معنی چه خوب میگوید:

هم همدم می ، گشتم و هم محرم زاهد

آیا به چه رنگیم گر از خویش برآییم؟

بد نیست که چون آبله های کف دهقان

گر   قافیه   تنگی  بکند  پیش  بر آییم

شرح معانی و مفایهیم ، ابیات گیرا و دلپذیری که دهقان ، در خلال غزلهای شور انگیز و دیگر انواع شعر خود ، آورده است ، از چون من کسی که حتی سعادت یک دقیقه مصاحبت و همنشینی با او را نیافته ام واین حسرت تا زمانی که دامن کفن زیر پای خاک کشیده شود ، با من خواهد بود، نوعی تکلف یا اظهار وجود بی معنی است واگر در بارهء سه چهار بیت او چیزی نوشتم ، برای آن بود که به طالبان معنی ( و نه دلبستگان لفظ) یاد آوری کنم که شعر کسی چون دهقان ، اگر ساده و طبیعی است ، اگر دران « سیاه » با « ادا» در یک قافیه آمده :

روز من کرد سیه ، چشم سیاه ناکرده

زلف نا شانه زده  ، ناز  و ادا ناکرده

واگر «گرداب » همقافیه « بنیاد» شده است:

غرقه ، طفان گرداب خودم

سیل   ویرانی  بنیاد  خودم

و یااگر « های دوچشمه » را بجای « ه ،هه، وصل » به کار برده است :

باز  در  سینه   مست  آمده آتش   به   قیام

سوخت هنگامه، شیخ همرهء صد پرتو خام

هیچ عیبی ندارد ، زیرا سخن او ، سخن دل است ، و برای اهل دل ، گفته شده و سرشار از معانی رقیق و دلنشین است . از آن معانی که بقول شبستری « هرگز به حرف ناید» :

کسی که میگوید :

من نگویم از بدان بگرید و با نیکان نشین

دست ناپاکان  بشوی  و  دامن  پاکان بگیر

و بدین وسیله ، مهمترین درس انسانیت و اخلاق را به دوستداران اخلاق انسانی می دهد ، کسی که می سراید:

تو اگر چه بنده ، طاعتی ، من اگر چه بار ملامتم

نرسد ثواب  ریای تو  ، به  گناه  شرب  نهانی ام

و بدینگونه ریا کران را تنبیه می کند وزشتی کارشان را به رخ شان می کشد ،کسی که می فرماید:

ای نفس واقف  نیی  ز  اسرار ما ،  آهسته باش

عشق ، مارا برده در جایی که دل ، بیگانه است

و به این سادگی عظمت مقام معرفت را بیان می نماید:

اگر در بند حرف و لفظ نباشد و دل در قافیه و عروض نبندد ، عغجب نیست.

عروض و قافیه را برای آنها بگذارید که دل را تنها به لفظ ، خوش کرده اند واز جهان معنی اطلاعی ندارند ، نه برای دهقان که میگوید:

هم رند همین باغم ، شیخ همین صحرا

در مغز، نمیگنجد معنی یی که من دارم

خدایش رحمت کناد و بر درجاتش بیفراید بالنبی و آله الامجاد.”

(کابل – ۸ اسد ۱۳۵۶)

زنده یاد حاجی غلام سرور دهقان تا آخرین سال های زندگی با  شخصیت های بزرگ ادبی ارتباط صمیمانه داشت و رهروان تصوف و عرفان به خانه اش می رفتند.

 

مرحوم دهقان عارفانه سرود و صوفیانه زندگی کرد ،هرچند در اواخر گوشه عزلت گزیده بود ،  تا اینکه پیک اجل بسراغ او آمد و در  شب دوشنبه یازدهم حوت ۱۳۵۴ خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و رخ در نقاب خاک کشید. و پیکر پاکش در گلخانهء چهاردهی کابل بخاک سپرده شد ، روح ملکوتی اش شاد ، یادش گرامی وخاطراتش جاودانه باد.

اینهم غزل معروفی از این شاعر عارف و فرزانه  تقدیم شما باد.

بتخانه نشین

بتخانه  نشین   هستم  ، از  کعبه   سخن  دارم

عیب است مسلمان  را این کیش  که  من دارم

هرهشت بهشت اینجا در دامن یک مست است

کوثر به گدا  بخشد ،  ساقی یی  که  من  دارم

تا جان  ندهم  ، جانان   ،  هرگز   ننماید  رُخ

جزمزگ علاجی نیست، این درد که  من دارم

از دود  در این   صحرا ،  گیرید   سراغم  را

من  دوزخی  عشقم ،   در  شعله  وطن  دارم

گر پوش  مزارم  را  ،  از  برگ   گیا  کردند

دهقان  همین  دشتم   ،  از  سبزه  کفن  دارم

هم رند همین باغم  ، هم شیخ  همین  صحرا

در مغز نمی گنجد ،  معنی  یی  که   من دارم

غلام سرور دهقان

 

مأخذ:

۱– کتاب مزرعهء دهقان ( به کوشش استاد محمد ناصر طهوری).

۲ – « مزرعهء دهقان» و آن روز داغِ تابستان (استاد پرتو نادری).

۳ – حاجی غلام سرور دهقان « کابلی» (دکتور عنایت الله شهرانی).

18 مارس
۱ دیدگاه

قاصدِ باران

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

قاصد باران !

قطــرۀ بـاران شدی سوی  گلستان شدی

سبـزه دمید پیش پات عطر بهاران شدی

ســرو تـرا سایه شد، یاسمن همسایه شد

اهــل چمن در رسیــد مژدۀ بستان  شدی

نــرگس مست وخمــار نــاز کنــد  بهریار

غنچه زند سربه باغ نخل شگوفان شدی

همــرهی بــاد صبـا رقص  کنان  میرسی

مژدهی ازطرب بلبل  خوش  خوان شدی

ابــر بــریــزد گهــر گشته  زمین  پـرثمـر

بـرهمه این خفته گان  قاصد باران شـدی

دور مــرو ازبــرم ، بلبـل  شعـــری تــرم

گاه بیـایی بــه  بـر گـاه  گــریــزان شــدی

باتــو “عزیزه” بــؤد شـاعـربــزم غــزل

تا که شنیدی زمن،این سخن حیران شدی

عزیزه عنایت

۱ مارس ۲۰۲۴

هالند

18 مارس
۱ دیدگاه

بهارِ دلها

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بهار دلها 

رسیده    باز     بهارِ   دلها

آسمان رنگ   تازه ای دارد

می وزد باد ز  روی صحرا

بوی گل های    رُز  می آرد

دستِ  پُر مهرِ   هر   دلداده

گِره ای  بر چمن   می کارد

وندران جامِ گُل صبحگاهان

شبنم اش حُکمِ   صهبا  دارد

شاپرک رقص کنان روی گل

هرطرف شورِعشق می بارد

پروانه شیرین سخن

۲۸ حوت (اسفند)۱۴۰۲ خورشیدی

18 مارس
۳دیدگاه

همای زندگی

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

همای زندگی

باری دیگر خواهمت  تا   انتهای زندگی

از تو دارم   کامرانی ، ای همای زندگی 

مهرِ آغوشِ  وفایت باز کن بر روی من

تا  کنم  من  شادمانی  از  بهای  زندگی

شاد باش و شادی میکن  ای تو امید دلم

تازه می سازد  مشامِ  دل  هوای زندگی

نورِ شمع روی زیبایت تجلی پرور است

جلوه ها داری به دل چون با حیای زندگی

من بهشت هرگز نخواهم تو بهشتی دیگری

بی نشاط است هر دو عالم بی شمای زندگی

گر بود عشق تو در هجران مرا تأثیر گذار

میکشم بر دوش جان باری سزای زندگی

در بهار زندگی از غنچه سر آری چو گل

می کنم قربان سرت ، سر تا پای زندگی

بسکه دل درسینه میسوخت داغ حسرت دلبرا

هر نفس در سینه گیرد از  جفای زندگی 

زندگی سهل است گاهی میشود دشوار ولی

می رسد آخر به پایان این صدای زندگی

سید جلال علی یار

 ملبورن –  آسترالیا

هفدهم مارچ ۲۰۲۴