یادی از زنده یاد استاد محمد ناصر نصیب ،شاعر برجسته و آموزگار توانای کشور
تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
یادی از زنده یاد استاد محمد ناصر نصیب ،
شاعر برجسته و آموزگار توانای کشور
قیوم بشیر هروی
۱۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – استرالیا
شاعر گرانمایه و عزیزی را که اینک به معرفی می گیریم استاد محمد ناصر نصیب می باشد
زنده یاد نصیب ، آموزگار ورزیده و شاعر برجسته ی سرزمین ما در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در قریه کلان دیار راقول مربوط ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک چشم به جهان گشود.
پدرش مرحوم محمد حسین طیب و جدش مرحوم محمد طیب خان از جمله خوانین علم پرور منطقه بودند.
مرحوم نصیب تعلیمات ابتدایی را در منطقه و سپس در مدارس سنتی به تحصیل علوم ادبی ، صرف ونحو ،بدیع و بیان ، منطق وفقه و همچنین عروض پرداخت.
با پایان تحصیلاتش در ۱۳۲۵ بعنوان نخستین آموزگار در مکتب راقوم بهسود شروع به کار کرد و در مقابل جهل و بی سوادی ایستاد و به مبارزهء بی امان درین راستا پرداخت و بیشتر از ۳۰ سال درین شغل مقدس کار کرد.
در مورد شاعر شدن و آغاز به سرودن شعر بهتر است آنچه را که خود مرحوم نصیب در مقدمهء نخستین کتابش ( منتخب اشعار نصیب) که در سال ۱۳۴۵ خورشیدی توسط وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت به زینت چاپ آراسته شده بود نقل قول کنیم:
” وطن ما افغانستان عزیز یکی از مناطق شاداب و دارای آب و هوای فرحت انگیز است ، شاعر این منخب در یکی از قصبات مرکزی کشور چشم بدنیا گشوده ام که بنام قریهء (کلاندیار راقول بهسود) شناخته میشود.
در روزگار طفلی وقتی که تعلیمات دورهء ابتدائی را تعقیب می نمودم برای حفظ و ضبط دروس مکتب از سیر و گردش و مشاهدهءـ مناظر زیبای طبیعی مستفید می بودم. در نزدیکی قریهء که درآن زیست دارم وادی قشنگی موجود است و آنرا بنام ( کلدیلک) میخوانند.
خیلی دوست داشتم ساعت ها را در آنجا سپری کرده دربرابر آبشار بایستم واز مناظر مقبول آن محظوظ شوم.
چون محیط سر سبز بهسود کیف آور و نشاط بخش است ، انگیزهء در خود احساس میکردم که مخیله ام را در ادای وصف طبیعت تحریک مینمود. ازینرو جملات چندی را باهم ترکیب میکردم ، نخست بسرودن اشعار محیطی پرداخته و با زمزمهء آن مشعوف می شدم . دامن شعر سرایی را از دست ندادم چندانکه مجموعهء « ازهار کهسار» را گرد آوردم. گاهی که اشعار خود را به محضر دوستان میخواندم استقبال نیک مینمودند و این امر بیش از پیش مرا بسرودن اشعار تشویق میکرد. “
زنده یاد نصیب در کنار شغل مقدس آموزگاری همچنان در زمینه شعر مشتاقانه و آگاهانه قدم برداشت و سرود ، و خیلی هم زیبا سرود. اواشعار به لهجه هزاره گی و شیر وشکر (فارسی – پشو) نیز سروده که در خور ستایش است. از سال ۱۳۳۲ اشعارش در مطبوعات کشور راه یافت و در بسیاری از نشرات به چاپ می رسید. سروده های زیادی نیز از زنده یاد نصیب در هفته نامه ترجمان بچاپ رسیده که یکی از آنها
را که از شماره ۴۵ سال پنجم ترجمان مؤرخ پنجشنه ۱۷ حوت ۱۳۵۱ خورشیدی برگزیده و اینک تقدیم شما عزیزان میگردد:
تاشه تاشه
زان یار رفت بر ما ، بیداد تاشه تاشه
از سوزِ دل برآرم ، فریاد تاشه تاشه
آن قامت دل آراء ، زلفان پرخم و پیچ
ترسم مر ا نماید ، برباد تاشه تاشه
آورد مرد دل را، در دام عشق کم کم
این پیشه دارد آری ، صیاد تاشه تاشه
آن سرو قدِ رعنا ، آمد به سیر گلشن
می رفت از خجالت ، شمشاد تاشه تاشه
از جلوه های نازک با غمزه های شیرین
دانم بسازد از من ، فرهاد تاشه تاشه
در کوی خوبرویان ، بر آستان جانان
جویای وصل رفتم ، چون باد تاشه تاشه
آمد که تا نباشد ، این کشته را تپیدن
با خنجر کشیده ، جلاد تاشه تاشه
بر عزم دلربائی ، با عشوه و تغافل
رفتی به سینمای ، بهزاد تاشه تاشه
بر خود دلم نهادم ، در رهگذار آن شوخ
چون دید زیر پایش ، بنهاد تاشه تاشه
یادش بخیر روزی ، کان دلبر جفا جوی
از وصل مژده بر من ، میداد تاشه تاشه
در اجتماع خوبان ، نامم به عین مستی
ناگاه بر زبانش ، افتاد تاشه تاشه
جا داشت چون بموتر روزی به صدا نزاکت
بر او ( نصیب) مسکن ، دل داد تاشه تاشه
مجموعه ای دیگری نیز از استاد نصیب تحت نام گلهای کهسار در سال ۱۳۶۵ اقبال چاپ یافت و همچنین مجموعه ای از دوبیتی های او در سال ۱۳۷۰ خورشیدی منتشر گردید.
او لحظه ای نیاسود و در بخش های مختلف ادبی فعالیت داشت .
این مرد وارسته سرانجام در روز شنبه ۲۳ دلو ۱۳۸۱ خورشیدی به عمر ۷۴ سالگی جان به جان آفرین سپرد و رخ در نقاب خاک کشید.
روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد
اینهم سروده ای از این شاعر شیرین سخن که از کتاب (منتخب اشعار نصیب) برای شما انتخاب نمودیم.
خدمت میهن
نباشد استقامت چونکه عیش و کامگاری را
پسندیدم بعالم انکسار و خاکساری را
بهر ساعت زمانه جلوه و رنگ دگر دارد
دلا خوشتر بود گر پیش گیری بردباری را
بطاعت لذتی باشد که نتوان کرد تخمینش
بطاعت زین سبب بگرفته زاهد پایداری را
قفای صحبت گل زحمت خارِ جفا باشد
ندیده چرخ دایم شاد طبع سازگاری را
بروز کیفرِ اعمال ، اندر محضر ، خلقی
نیرزد عشرت عمری ، زمان شرمساری را
رسد بر اوج رفعت هر که خدمت کرد بر میهن
فرازد راد مردان ، پرچم خدمت گذاری را
برای حفظ ناموس وطن انبای سرشارش
شمارد دولتِ جاوید ، نقد جان نثاری را
درین عصر اتوم و دورهء رشد فنون آخر
نباید داد از کف گوهرِ عرفان شعاری را
اگر من خوشه چین خرمن دانش نمی بودم
کجا بر می گزیدم پیشهء آموزگاری را
باین تقصیر میخواهم « نصیب» از مصدر رحمت
که بخشد از برایم در دو عالم رستگاری را
محمد ناصر نصیب
مأخذ :
۱ – کتاب (منتخب اشعار نصیب )
۲ – هفته نامه ترجمان
۳ – رخنمای لیسه عالی راقول