۲۴ ساعت

14 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد محمد ناصر نصیب ،شاعر برجسته و آموزگار توانای کشور

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد محمد ناصر نصیب ،

شاعر برجسته و آموزگار توانای کشور

قیوم بشیر هروی

۱۴ مارس ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

شاعر گرانمایه و عزیزی را که اینک به معرفی می گیریم استاد محمد ناصر نصیب می باشد

زنده یاد نصیب ، آموزگار ورزیده و شاعر برجسته ی سرزمین ما در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در قریه کلان دیار راقول مربوط ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک  چشم به جهان گشود.

پدرش مرحوم محمد حسین طیب و جدش مرحوم محمد طیب خان از جمله خوانین علم پرور منطقه بودند.

مرحوم نصیب تعلیمات ابتدایی را در منطقه و سپس در مدارس سنتی به تحصیل علوم ادبی ، صرف ونحو ،بدیع و بیان ، منطق وفقه و همچنین عروض پرداخت.

با پایان تحصیلاتش در ۱۳۲۵ بعنوان نخستین آموزگار  در مکتب راقوم بهسود شروع به کار کرد و در مقابل جهل و بی سوادی ایستاد و به مبارزهء بی امان درین راستا پرداخت و بیشتر از ۳۰ سال درین شغل مقدس کار کرد.

در مورد شاعر شدن و آغاز به سرودن شعر بهتر است آنچه را که خود مرحوم نصیب  در مقدمهء نخستین کتابش ( منتخب اشعار نصیب) که در سال ۱۳۴۵ خورشیدی توسط وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت به زینت چاپ آراسته شده بود نقل قول کنیم:

” وطن ما افغانستان عزیز یکی از مناطق شاداب و دارای آب و هوای فرحت انگیز است ، شاعر این منخب در یکی از قصبات مرکزی کشور چشم بدنیا گشوده ام که بنام قریهء (کلاندیار راقول بهسود) شناخته میشود.

در روزگار طفلی وقتی که تعلیمات دورهء ابتدائی را تعقیب می نمودم برای حفظ و ضبط دروس مکتب از سیر  و گردش و مشاهدهءـ مناظر زیبای طبیعی مستفید می بودم. در نزدیکی قریهء که درآن زیست دارم وادی قشنگی موجود است و آنرا بنام ( کلدیلک) میخوانند.

خیلی دوست داشتم ساعت ها را در آنجا سپری کرده دربرابر آبشار بایستم واز مناظر مقبول آن محظوظ شوم.

چون محیط سر سبز بهسود کیف آور و نشاط بخش است ، انگیزهء در خود احساس میکردم که مخیله ام را در ادای وصف طبیعت تحریک مینمود. ازینرو جملات چندی را باهم ترکیب میکردم ، نخست بسرودن اشعار محیطی پرداخته و با زمزمهء آن مشعوف می شدم . دامن شعر سرایی را از دست ندادم چندانکه مجموعهء « ازهار کهسار» را گرد آوردم. گاهی که اشعار خود را به محضر دوستان میخواندم استقبال نیک مینمودند و این امر بیش از پیش مرا بسرودن اشعار تشویق میکرد. “

زنده یاد نصیب در کنار شغل مقدس آموزگاری همچنان در زمینه شعر مشتاقانه و آگاهانه قدم برداشت و سرود ، و خیلی هم زیبا سرود. اواشعار به لهجه هزاره گی  و شیر وشکر (فارسی – پشو) نیز سروده که در خور ستایش است. از سال ۱۳۳۲ اشعارش در مطبوعات کشور راه یافت و در بسیاری از نشرات به چاپ می رسید.  سروده های زیادی نیز از زنده یاد نصیب در هفته نامه ترجمان بچاپ رسیده که یکی از آنها

را که از شماره ۴۵ سال پنجم ترجمان مؤرخ پنجشنه ۱۷ حوت ۱۳۵۱ خورشیدی برگزیده و اینک تقدیم شما عزیزان میگردد:

تاشه تاشه

زان یار رفت  بر ما  ، بیداد  تاشه تاشه

از سوزِ  دل   برآرم ، فریاد  تاشه تاشه

آن قامت دل آراء ، زلفان  پرخم  و پیچ

ترسم مر ا  نماید  ،  برباد  تاشه  تاشه

آورد مرد دل را،  در دام  عشق کم  کم

این پیشه دارد آری ، صیاد تاشه  تاشه

آن سرو قدِ رعنا ، آمد  به  سیر  گلشن

می رفت از خجالت ، شمشاد تاشه تاشه

از جلوه های نازک با غمزه های شیرین

دانم بسازد از من ،  فرهاد  تاشه  تاشه

در کوی خوبرویان  ، بر آستان  جانان

جویای وصل رفتم ، چون باد تاشه تاشه

آمد که تا نباشد ، این  کشته   را تپیدن

با  خنجر  کشیده ،  جلاد   تاشه  تاشه

بر عزم دلربائی  ، با  عشوه  و تغافل

رفتی به سینمای ،  بهزاد  تاشه تاشه

بر خود دلم نهادم ، در رهگذار آن شوخ

چون دید زیر پایش ، بنهاد تاشه تاشه

یادش بخیر روزی ، کان دلبر جفا جوی

از وصل مژده بر من ، میداد تاشه تاشه

در اجتماع خوبان ، نامم به عین مستی

ناگاه  بر  زبانش   ،  افتاد  تاشه تاشه

جا داشت چون بموتر روزی به صدا نزاکت

بر او ( نصیب) مسکن ، دل داد تاشه تاشه

 مجموعه ای دیگری نیز از استاد نصیب تحت نام گلهای کهسار در سال ۱۳۶۵ اقبال چاپ یافت و همچنین مجموعه ای از دوبیتی های او در سال ۱۳۷۰ خورشیدی منتشر گردید.

او لحظه ای نیاسود و در بخش های مختلف ادبی فعالیت داشت .

این مرد وارسته سرانجام در روز شنبه ۲۳ دلو ۱۳۸۱ خورشیدی به عمر ۷۴ سالگی جان به جان آفرین سپرد و رخ در نقاب خاک کشید.

روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد

اینهم سروده ای از این شاعر شیرین سخن که از کتاب (منتخب اشعار نصیب) برای شما انتخاب نمودیم.

خدمت میهن

نباشد استقامت چونکه عیش و کامگاری را

پسندیدم   بعالم   انکسار   و   خاکساری را

بهر ساعت زمانه جلوه  و  رنگ  دگر دارد

دلا خوشتر بود گر پیش گیری  بردباری را

بطاعت لذتی باشد که نتوان  کرد  تخمینش

بطاعت زین سبب بگرفته زاهد پایداری را

قفای   صحبت  گل  زحمت  خارِ  جفا  باشد

ندیده   چرخ  دایم  شاد  طبع  سازگاری را

بروز کیفرِ اعمال  ،  اندر  محضر  ،  خلقی

نیرزد عشرت عمری ، زمان شرمساری را

رسد بر اوج رفعت هر که خدمت کرد بر میهن

فرازد راد مردان  ، پرچم  خدمت  گذاری را

برای حفظ  ناموس وطن  انبای  سرشارش

شمارد دولتِ جاوید ،  نقد  جان  نثاری  را

درین عصر اتوم و دورهء  رشد فنون  آخر

نباید داد از کف  گوهرِ عرفان  شعاری  را

اگر من خوشه چین خرمن دانش نمی بودم

کجا   بر  می گزیدم  پیشهء  آموزگاری را

باین تقصیر میخواهم « نصیب» از مصدر رحمت

که بخشد از برایم در دو عالم رستگاری را

محمد ناصر نصیب

 

مأخذ :

۱ – کتاب (منتخب اشعار نصیب ) 

۲ – هفته نامه ترجمان

۳ – رخنمای لیسه عالی راقول

13 مارس
۱ دیدگاه

مناجات

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مناجات

الهی گر نمیشد باز چه میشد ؟

چمن چراغان میشد

ابر ها باران میشد

درد ما درمان میشد

الهی گر نمیشد باز چه میشد؟

دشمن ما کور میشد

خانه ی او گور میشد

دربدر مزدور میشد

الهی گر نمیشد باز چه میشد؟

این وطن آباد میشد

دشمنان‌ناشاد میشد

عزتش شمشاد میشد

الهی  گر نمیشد باز چه میشد ؟

مردمان بیدار میشد

مزدوران بادار میشد

دشمنان مردار میشد

شکیلا (نوید )

۲۰۱۷ میلادی

13 مارس
۳دیدگاه

ترانه

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ترانه

تو پر شورترین ترانه ی عشقی

که پیری را بهار می سازی

و در بازوانم

گل امید میکاری

تو پر شورترین ترانه ی عشقی

که سال های دل انگیز جوانی را

در کاسه ی سرم می چرخانی

تو پر شورترین ترانه ی عشقی

که در بامدادان عشق

(اذان یاری )می خوانی

و نغمه های عشق را در بدنم می رقصانی

آری تو پر شور ترین ترانه ی عشقی

که هنوز بسان من

در کوچه های عشق سرگردانی…

هما طرزی

نیویورک

 ۱۸ جنوری ۲۰۲۴

13 مارس
۳دیدگاه

پرندهء زخمی

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 پرنده زخمی

(۷)

خون دل ریخت تو خون جگرم   باش خدا

گهرم  رفت   ز   دستم   گهرم   باش خدا

پر و بالم  بشکستند  نه  پر  مان د نه بال

  مگذارم  تو  بیا  بال  و  پرم    باش  خدا

فکر   تنهایی   فردا   دل   من  می پوسد

تو در این  باغ  گهی  رهگذرم  باش خدا

تشنه هستم چه کسی آب به من می ریزد

لطف  کن  ابر به  بالای  سرم  باش  خدا

هیچ کس گوشه ء چشمی به من زار نکرد

تو در این گوشه  دمی با  خبرم باش خدا

شب تو مهتاب شو و ترس مرا گیر ز من

آفتابی   شو  و   وقت  سحرم  باش  خدا

عطر   گل  باد  نیارد  که  بسی  دور ترم

عطر جان بخش تو در دور و برم باش خدا

دگر آن زمزمهء  شاد  ز من  نیست  بلند

سر دهم نغمه تو قند و شکرم باش  خدا .

شکیبا شمیم

آلمان

13 مارس
۱ دیدگاه

آستانِ عشق

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آستانِ عشق

من  از  خدای عالم ،لعل  و  گهر  نخواهم

جاه و مقام و منزل،هم سیم و زر نخواهم

از بهرِ عشرت و عیش،میخانه یی نَجویم

پیمانه  گر  سر اید ، عمری  دگر  نخواهم

چشمی گشوده خواهم،بر روی حق و باطل

ور این چنین  نباشد ، نورِ  بَصَر  نخواهم

بر آستانِ عشق اش ، سر می نهم  بزاری

جز لطف و رحمتِ او،شام و سحر نخواهم

مهر و کرامتِ او ، بی انتها  چو دریاست

ازبحرِ حکمت اش من،جز یک نظر نخواهم

در دل نهفته خواهم ، پیوسته عشقِ او را

از خالقِ دو عالم ، زین  بیشتر   نخواهم.

 مریم نوروززاده هروی

 سیزدهم جدی ۱۴۰۱ خورشیدی

 سوم جنوری ۲۰۲۳ میلادی

 از مجموعهُ “پاییز”

هالند

  

13 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد لیلا صراحت روشنی شاعر آزاده ، نویسنده و روزنامه نگار آگاه

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

 

یادی از زنده یاد لیلا صراحت روشنی شاعر آزاده ،

نویسندهِ و روزنامه نگار آگاه

 

قیوم بشیرهروی

۱۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

شاعری زیبا کلامی را که امروز به معرفی می گیریم زنده یاد لیلا صراحت روشنی می باشد ،

پدرش مرحوم غلام شاه  سرشار شمالی روشنی ، شاعر ، نویسنده ،ژورنالیست و مترجم بود که عمرش را در بخش های مختلف مطبوعات سپری و در زمان حاکمیت  رژیم ببرک کارمل دستگیر و در زندان پلچرخی  بر اثر شکنجه بشهادت رسید.

لیلا صراحت روشنی در ۲۳ جوزا (خرداد) ۱۳۳۷ خورشیدی در شهر چاریکار ولایت پروان دیده بجهان گشود.

او در سال ۱۳۴۴ وارد مکتب شدو در سال ۱۳۵۵ لز لیسه عالی ملالی فارغ و یکسال بعد در ۱۳۵۶ به دانشکدهء زبان وادبیات دانشگاه کابل راه یافت و در سال ۱۳۵۹ در رشته زبان و ادبیات فارسی بدرجه لیسانس فراغت حاصل نمود .

از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ خورشیدی بعنوان آموزگا ر درلیسه مریم در خیرخانه خدمت نمود.

لیلا صراحت را از  اوسط دهه پنجاه شمسی می شناختم ، پدرش مرحوم غلام شاه سرشار روشنی از دوستان نزدیک و همکاران پدرم در مطبوعات بودند ، منزل شان در حصه اول خیرخانه بود و رفت و آمد فامیلی داشتیم. دوشیزه ای  بود بس  مهربان ، با چهرهء شاداب که هممیشه لبخند ملیح بر لبانش  نقش می بست و مرا بچه کاکاجان می گفت.

لیلا صراحت از سال ۱۳۵۰ به سرودن شعر آغاز نمود و سروده هایش از سال ۱۳۵۳ در نشریه های مختلف منتشر می شد.

مرحومه لیلا صراحت از سال ۱۳۶۵ بحیث سردبیر و بعدآ معاون در مجله « میرمن» ایفای وظیفه نمود .  با تأسیس کانون نویسندگان جوان ، بصفت معاون کانون نویسندگان جوان انتخاب شد و چندی بعد به عضویت شورای مرکزی انجمن نویسندگان افغانستان نیز پذیرفته شد.

با سقوط دولت نجیب و روی کار آمدن دولت مجاهدین در سال ۱۳۷۲ بعنوان معاون ریاست اموز زنان انتخاب و نشریهء « ارشاد نسوان » را دوباره احیا کرد.

او بعنوان اولین مدیر مسوول دوره دوم نشراتی این نشریه نیز برگزیده شد که دوره اول نشراتی آن به سالهای حاکمیت شاه امان الله خان برمیکردد که بعدها چاپ آن متوقف شده بود.

از دیگر فعالیت های او یکی هم پایه کذاری کانون فرهنگی « رابعه بلخی» میباشد که این کانون در دیار هجرت نیز همچنان فعالیت داشت.

زنده یاد لیلا صراحت با تسلط گروه طالبان بر کشور در اواخر سال ۱۳۷۵ خورشیدی افغانستان را ترک و به شهر پشاور پاکستان مهاجرت نمود و سپس درسال ۱۳۷۶ از  آنجا به کشور هالند پناهنده شد..

او در هلند نیز مسئولیت نشریه «حوا در تبعید» را بدوش گرفت که ارگان نشراتی انجمن زنان افغان «رابعه بلخی» می باشد..

او از اواسط سال ۱۳۸۱به بیماری سرطان مغز مبتلا شد  و آنگاه چنین سروده بود:

لیلا چه  افتادت به  سر ، که  ناگهان  و  بی خبر
گل‌ های   سرخ   عارضت  ،  نیلوفرِ  تالاب  شد
گنجشک آه  از  سینه‌ات ، پرپر زنان  پرواز کرد
دل قطره قطره قطره ، بر رخسار سردت آب شد.

و سرانجام در شامگاه چهارشنبه ۳۱ سرطان  ۱۳۸۳ خورشیدی  بعمر ۴۶ سالگی در هالند درگذشت و پیکر پاکش در سحرگاه هشتم اسد به کابل منتقل و در میان تعداد کثیری از فرهنگیان و هموطنانش با احترام بخاک سپرده شد.

زنده یاد استاد محمد شاه واصف باختری ، با ابراز تأسف ، لیلا صراحت روشنی را از غنایم و نوادر روزگار خوانده و در وصف شعر لیلا چنین گفت :

 ”  روان من شعر لیلا را می‌پذیرد، روان من مسطح است، روان من ژرفا ندارد که بگویم تا در ژرفای خویش شعر لیلا صراحت روشنی را می‌پذیرد. شعر لیلا صراحت نافذ است، سیلاب خود نمی‌داند که عمقش  چه اندازه است، ولی سیلاب با گذار سنگین خویش سیل می‌آفریند و مسیل را عمق می‌بخشد. “

از او چندین مجموعه شعری بجا مانده که خوشبخانه همه به زیور چاپ آراسته شدند.

۱ – طلوع سبز .

۲ – در تداوم فریاد .

۳ – حدیب شب ( مجموعه ی مشترکی با بانو ثریا واحدی).

۴ – از سنگها و آیینه ها .

۵ – روی تقویم تمام ساله

اگر با بینش و نگرش منصفانه به سروده های لیلا صراحت دیده شود ، اشعارش تبلوریست از عشق ، احساس و بیانی از درد های جامعه و  تفکرات سیاسی را نیز در لابلای آنها میتوان بخوبی  دید .

در یکی از سروده های حقایق عینی سرزمینش را چه زیبا بیان میکند:

ز  شام   شهر  تباهم   ستاره   دزدیدند

ستاره‌  های    مرا   آشکاره   دزدیدند

چو فوج‌ فوج  ملخ را به باغ  ره دادند

کلید  باغ  به   دست  شب  سیه  دادند

شبی که خیل ملخ ، راه  بر بهار زدند

پرنده را به  درختان  خسته دار زدند

شبی که گرسحرش بود سخت خونین بود

جبین باور خورشید تلخ و پُرچین بود

فلق به شهر من آتش به دوش رخ بنمود

که شعله‌هاش درختان سبز شهرم بود

او با سروده هایش با مردمان دردمند سرزمینش همنوایی نموده و فریاد هایی را که با کینه توزی و تعصب  کوردلان زر و زور و تزویر به خاموش میگراید ، بلند نموده و زبان گویای جامعه اش میشود.

 او با اشعارش روشنگرایانه  فریاد مظلومان را بلند میکرد ،  شاعری بود که در زیر سایهء  پدری رشد و نمو نمود که خود از حامیان فرهنگ غنی سرزمینش بشمار میرفت .

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد

و اینهم نمونه ای از کلام این شاعر زیبا سرا و آزاده  مرحومه لیلا صراحت روشنی :

 گم کرده آشیانه

من خشک خشک خشکم، تو رودبار جاری

من یک سکوت تلخم ، تو یک  سحر قناری

من  شعله‌ای  شکسته  ،  در آستا ن  مغرب

تو یک طلوع  سبزی ، از شهر شب فراری

من  یک  شب  غمینم  ،  بی  ‌ماه  بی ‌ستاره

تو بامداد  روشن ،  تو  صبح   یک  بهاری

در  من  ترانه‌ ها بو د ، شور جوانه ‌ها  بود

در  تو  هوای  جنگل  در تو  صفای  یاری

اینک  شکسته  بالم   گم ‌نام   و   بی‌  جلالم

گم کرده  آشیانه  ،  گم  کرد ه  برده   باری

پیدا   نمایی   بازم   ،   ای   یار ای   نیازم

فریاد   کن  سکوتم  ،   با شعر  بی‌ قراری

من سرد  سرد سردم ، بنشسته چشم در راه

تا تو برایم ای  دوست ، خورشید  را بیاری

تو رفته  دور  دوری  ،  بیزار  از  درنگی

من بسته  پا  درختم  ،  تو  رودبار   جاری

لیلا صراحت روشنی

 

مأخذ:

۱ – ویکی پدیا ، دانشنامهء آزاد

۲ – ماندگار 

۳ – یادداشت های خصوصی

 

 

12 مارس
۳دیدگاه

زیستن

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

زیستن

زیستن را

در لابه لای روزمرگی های مدام

گم کرده ایم

و این جان کندن ها

افتادن ها

نرسیدن ها

دل کندن ها …..

قصه هایست تکراری

کمی از زندگی برایم بگو !؟

میخواهم در جاری لبخندت

عشق را از زمین

به آسمان بکشانم .

میترا وصال

۱۲ مارچ ۲۰۲۴

لندن

12 مارس
۱ دیدگاه

سفرنامه ناظر خودرو هروی

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

همچشمی با سفرنامه ناصر خسرو علوی

سفرنامه ناظر خودرو هروی

سفرنامه زنده یاد استاد غلی اصغر بشیر هروی ، پدر بزرگوار ما  می باشد که پس از یک

سفر کاری که با تنی چند از روزنامه نگاران دیگر  بدعوت مؤسسات مطبوعاتی ایران

( اطلاعات و کیهان ) از کابل به تهران رفته بودند نوشته و  از شماره ۴۲ سال

 پنجم  هفته نامه وزین ترجمان  مؤرخ ۲۶ دلو (بهمن) ۱۳۵۱ خورشیدی

بصورت هفته وار به نشر می رسید.

، اینک پس از ۵۱ سال آنرا با خوانندگان عزیز ۲۴ ساعت شریک می سازیم.

قسمت اول:

سفر نامهء حکیم عالیقدر افغانستان ناصر خسرو علوی بلخی را خوانندگان فاضل و دانشور ما حتما خوانده اند و از دقت نظر و وسعت اطلاعات آن دانشمند بزرگ قرن پنجم هجری که مشاهدات خودرا به طرز شیوا نگاشته است ، طیعآ آگاهی یافته اند.                              حقیر فقیر سراپا تقصیر علی اصغر بشیر هروی مدیر مسؤل این نامه که چندی قبل همراه با چهار تن از روزنامه نگاران کابل ، آقایان محمد اکبر ارفاقی (رئیس مؤسسه انیس )، نور محمد رحیمی (معاون روزنامه کابل تایمز ، شاه زمان وریځ ستانکزی (صاحب امتیاز و مدیر جریده پکتیکا) و سراج الدین وهاج (عضو مسلکی مجله لمر) ، به دعوت مؤسسات مطبوعاتی مشهور کشور دوست و برادر ما ایران ( اطلاعات و کیهان ) برای مشاهده مراسم بزرگداشت دهه اول انقلاب سفید ایران و بازدید ار اماکن دیدنی و مؤسسات مطبوعاتی آنکشور ، رهسپار تهران شده و ضمنا از اصفهان و شیراز و مشهد مقدس رضوی نیز دیدن کرده بود. ازین سفر دو هفتگی یادداشتهای بی سر و تهی به ارمغان آورده است که بچه ها با مقایسه با سفر نامه ناصر خسرو ، عنوان سفرنامه ناظر خودرو را برای یادداشتهای مزبور مناسب تشخیص دادند و او نیز این عنوان را پذیرفت.                                   

اینک به شرح دیدگی ها و شنیدگیهای خویش می پردازم ، ولی قبلآ باید این نکته را به عرض برسانم که منظور از نگارش سفرنامه ، ذکر انتباهاتی است که مسافر از مسموعا ت و مشهودات خویش حاصل میکند و بیان جزئیات سفر از قبیل اینکه فلان روز فلان نوع غذا خوردم و فلان شب در فلان جا به استراحت پرداختم و امثال این مطالب درین روزگاری که همه کس جز رانندگان سرویس های شهری کابل به ارزش وقت پی برده اند ، نه بدرد کسی می خورد ونه حوصلهء نویسنده و خواننده برای نوشتن و خواندن آن اماده است !            بنابراین سعی خواهم کرد تا مطالبی را تقدیم کنم که از مطالعهء آن اگر چیزی بر معلومات خواننده افزوده نمیشود ، باری ملال آور و خسته کننده هم نباشد .          

و من الله التوفیق

بخش نخست : از کابل تا تهران

روز دوشنبه ۲ دلو امسال (۱۳۵۱ خورشیدی) توسط طیاره (هما) از میدان بین المللی کابل بسوی تهران پرواز کردیم ، ببخشید طیاره پرواز کرد !                   

هما نامی است که از مخفف کلمات هواپیمایی ، ملی ، ایران ترکیب یافته و معمولا برسم اختصار به جای نام آن مؤسسه به کار برده میشود.                                

از کابل تا تهران ، همه جا فضا پویشیده از ابر بود و ابرهای سفیدی که بین ما و زمین حائل شده بود، مثل پوششی از برف به نظر می آمد که زمین را سفید کرده باشد و بنا بر این به ندرت می توانستیم کوه یا تپه ای را بدون برف (البته برف خیالی) ببینیم. دوساعت و چند دقیقه بعد ( اینکه می گویم : چند دقیقه بعد به علت ناجوانی ساعت بنده است که به خواب رفته بود نتوانستم حساب دقیق دقیقه ها را داشته باشم ) طیاره در فرودگاه مهر آباد یعنی میدان هوایی بین المللی تهران بر زمین نشست و در ین هنگام برف خیالی به برف حقیقی تبدیل شده بود و به راستی برف می بارید و درجه حرارت به طوریکه سخنگوی طیاره اعلام کرد یک درجه زیر صفر بود.                                                                                     

بعد از استقرار طیاره در میدان ، یکایک از آن فرود آمدیم و در حالیکه برف سر و روی ما را نوازش می کرد بسوی ساختمان فرودگاه روان شدیم .                     

بعد از ختم تشریفات گمرکی و ویزای ورودی که در ساختمان فرودگاه صورت گرفت به قسمت بیرونی ساختمان رهسپار شدیم و در آنجا با نمایندهء روزنامه اطلاعات که به استقبال ما آمده بود، آشنا شدیم و سپس به اتفاق آقای خاوند گاران نمایندهء مؤسسه اطلاعات ( که خدا کند در ضبط نام شان دچار اشتباه نشده باشم چون بر حافظه اعتمادی نیست ).                                                             

به وسیلهء اتوموبیل (موتر) هایی که آماده بود پس از عبور از میدان شهیاد و خیابانهای آیزنهاور ، شاه رضا ، شیراز و کاخ به هوتل کینگز در خیابان پهلوی که برای اقامت ما تعیین شده بودت وارد شده هرکدام در اطاقی جای گرفتیم . در تمام خیابان هائیکه در مسیر راه ما واقع بود هرچند قدم شعاری در بارهء انقلاب سفید به پایه ها و دیوار ها نصب بود و نشان میداد که مردم ایران خود را برای اجرای مراسم بزرگ و با شکوهی آماده کرده اند.                                                           

روزنامه نگاران عرب

بارش برف تا هنگام عصر دوام داشت ، من آنروز در هوتل کینگز با چند تن از جملهء چندین روزنامه نگار خارجی که مانند ما مهمان مؤسسهء اطلاعات بودند و در همان هوتل اقامت داشتند ، آشنا شدم. این آشنایان جدید ، عرب و عبارت بودند از دوشیزه جمیله الناجی عضور هیئت تحریره ( البناء) مشهور ترین روزنامهء کشور المغرب ، استاد یاسر حجازی مدیر روزنامه ( المساء) عمان ، استاد علی ابو صالح مدیر آژانس خرطوم مرکز سودان ، محمد محسنی عضو هیئت تحریریه روز نامهء (الاخبار) قاهره و محمد محجوب سرمحرر روزنامهء (العمل) تونس .

در میان این پنج نفر فقط شخص اخیرالذکر در باره افغانستان چیزی نمیدانست ولی دیگران نه تنها با تاریخ و جغرافیای کشور ما آشنا بودند بلکه رجال و مشاهیر افغانستان را نیز به خوبی می شناختند و مخصوصآ علی ابو صالح از اینکه با هموطنان سید جمال الدین افغانی آشنا شده است ابراز خوشحالی می کرد . او و سه روزنامه نگاردیگر ( به جز محجوب که اطلاع نداشت ) از اینکه ملت و دولت افغانستان همواره از حقوق حقهء اعراب در برابر صهیونیست ها دفاع و حمایت کرده اند ، آگاهی داشتند و اظهار امتنان می نمودند.             

 ادامه دارد…

12 مارس
۳دیدگاه

تقدیر از سایت وزین ۲۴ ساعت

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تقدیرازسایت وزین ۲۴ ساعت

مرحبا وصد مرحبا بر شاعر فرزانه،ادیب وخدمتگار صادق وطن ما،آقای قیوم جان بشیرهروی.آفرین برهمت ،غیرت وپشتکا ر شان که نگذاشتند چراغی را که برادر بزرگوارش آقای محمد مهدی جان بشیربرافروخته  بود و بعد از چندین سال خدمت متواتر،خاموش وفراموش گردد ، قیوم جان بشیرهروی سایت وزین  ۲۴ ساعت را بسیارزیبا و پرمحتوا پیش می برند.

شخصیت های بارز فرهنگی،علمی وپژوهشگران میهن عزیزمارا قدردانی ومعرفی می دارند که همه علاقمندان را مستفید می گردانند.

ازجملهء ده ها علما شعرا وفرهنگیان یکی هم زنده یاد محمد حسین طالب قندهاری میباشد.من با مرحوم طالب قندهاری اززمانیکه درسنین کودکی در مسجد قلعهء هزاره های چنداول افتخار شاگردی مرحوم قاری جان محمد گلستانی را داشتم،با مرحوم طالب قندهاری معرفت وآشنائی داشتم.

ایشان گاه گاهی دردرسهای قرآن شریف ما می آمدند ومارا بسیارتشویق کرده ومی گفتند که در مجالس ختم ها وفاتحه گیری ها رفته وقرائت کنید.

برای ما جزوه های کوچک تجوید قرآن کریم را هدیه می دادند.ایشان برعلاوهء شاعربودن ،ادیب،کارمند مدیریت واقعات وزارت داخلهء وقت حجت الاسلام وحقوق دان هم بودند. دارالوکالهء در کابل نیز داشتند.ایشان شخص بسیار متواضع وغریب نوازبودند.

با فامیل ما خصوصاً با پدربرزگوارم مرحوم حاجی محمد حیدرخان رفاقت ودوستی زیاد داشته ودر منزل ما رفت وآمد می نمودند.

زنده یاد طالب قندهاری دراواسط دهء شصت خورشیدی درعالم غربت و دوراز وطن محبوبش درشهر مقدس قم جهان فانی را وداع گفتند.روح شان شاد وجنات النعیم منزل ومأوای شان باد.

از خداوند کریم برای قیوم جان بشیر هروی توفیقات هرچه بیشتر وبرا ی برادر بزگ شان صحت عاجل وکامل استدعا دارم.

دراخیر حلول ماه مبارک رمضان را خدمت کافّه مسلمانان جهان عموماً و خدمت هموطنان عزیزخود خصوصاٌ تبریک عرض می دارم. 

با احترام

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۱۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

سیدنی – آسترالیا

12 مارس
۱ دیدگاه

یادی از شاعر صاحب دل زنده یاد استاد گل آقا بیرنگ .

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از شاعر صاحب دل زنده یاد استاد گل آقا بیرنگ

قیوم بشیر هروی

۱۲مارچ ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

یکی از فرزانگان شیرین کلام ، صاحب دل و سخنور فرهنگسرای غنی سرزمین ما زنده استاد یاد گل آقا بیرنگ می باشد.

او در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در یک خانواده متدین در قره باغ  دیده بجهان گشود.

دوران ابتدائی را در مکتب قره باغ سپری نمود و سپس برای تحصیلات عالی به کابل آمد و شامل دارالمعلمین عالی کابل شد. پس از ختم تحصیل بعنوان آموزگار درب مکاتب  لیسه بگرامی ، مکتب متوسطه سرای غزنی ، لیسه  نادریه  و چندی نیز در ولایت پکتیا عهده دار این وظیفه مقدس گردید.

مرحوم بیرنگ مدتی را بعنوان سرمعلم در لیسه نادریه و همچنین آمر مکتب خدمت نمود.

با کوتادی ثور بتاریخ ۱۱ ثور ۱۳۵۷ دستگیر و روانه زندان شد و بمدت ۱۸ ماه را در زندان مخوف پلچرخی سپری نمود تا اینکه پس از تجاوز قشون سرخ و رهایی تعدادی از زندانیان او هم رها و بلافاصله با خانواده اش به غربت سرای پاکستان مهاجرت نمود. اما آرام نگرفت و برای خدمت به فرزندان مهاجر تلاش فراوان نمود و بحیث آمر نصاب تعلیمی برای کودکان مهاجر عهده دار این سمت شد و به طبع و چاپ کتب درسی در مهاجرت اقدام نمود.

در بازگشت به کشور دوباره بحیث آموزگار درلیسه حصه اول خیرخانه انجام وظیفه نمود  و  در سال ۱۳۷۶ خورشیدی متقاعد و خانه نشین گردید.

استاد بیرنگ را از پیروان طریقهء شیخ عتبدالقادر جیلانی میدانند ، چنانچه او یکی از اخلاصمندان زنده یاد استاد محمد انور بسمل شاعر مشروطه خواه بوده  که در سال ۱۳۳۴ دست مریدی به سویش دراز نموده بود و سالها ریاضت کشید.

گفته میشود که گل آقا بیرنگ پس از مرگ استاد محمد انور بسمل در سوم جدی ۱۳۴۰ به سرودن شعر روی آورد و نخستین سروده اش ، مرثیه ای بود که به مرگ حضرت استادش سرود که آنرا بر تخته سنگ مزار آن مرحوم نوشتند و تا حال موجود می باشد.

 از زنده یاد استاد بیرنگ آثار فراوانی بیادگار مانده است که بشرح ذیل می باشد:

۱ – نغمهء بسمل

۲ – تحفهء درویش

۳ – خضر اشیان .

۴ – بینش اسلامی.

۵ – اشعار حماسی .

۶ – اشعار منقبت خوانی .

۷ –  رسالهء راه رست

خوشبختانه اکثر این آثار به زینت چاپ آراسته شدند.

و سرانجام این استاد گرانمایه به روز چهارشنبه هفتم سرطان سال ۱۳۹۱ خورشیدی در کابل دار فانی را وداع و در حالیکه تعداد زیادی از علاقه مندان و وشخصیت های فرهنگی حضور داشتند فردا آن به روز پنجشنبه در جوار زیارت شاه دوشمشیره (ع) محترمانه بخاک سپرده شد.

روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم نمونه ای از کلام آن بزرگوار که در کتاب تحفه ، درویش به چاپ رسیده است .

ای عاشقان

ای عاشقان ، ای عاشقان من بیخود و شیداستم

هرچند  عاشق  نیستم  ،  اما   درین   سوداستم

دردی ، بدل دارم عجب ، آرد  مرا در تاب و تب

راحت رسد  بر  جانِ  من  ، تا با  شما یکجاستم

تا عهد و پیمان بسته ام ، با  شاهد  رعنای خود

از لومهء لایم  دگر ،  بی  باک  و  بی  پرواستم

شیرین  بود  گفتار من ، از  وصف آن دلدار من

محبوب خوبان گشته ام ، چون  بندهء  مولاستم

تا از خودی بیرون شدم ، با عاقلان مجنون شدم

بر درگهء لیلای خود  ،  رسوا تر  از  رسواستم

در  بیخودی  دل  باختم  ،  اصل  خودی را یافتم

« بیرنگ» شدم از رنگ ها ، از نورِ او بیناستم

گل آقا بیرنگ

 

مأخذ :

مقالهء محترم حیدر اختر ( کابل نات)

تحفهء درویش ( استاد گل آقا بیرنگ)

اشعار صوفیانه

 

11 مارس
۳دیدگاه

بادهِ شادمان

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بادهِ شادمان

شور تو بر دل  فتاده  عشق  تو از ما  نبود

گشته ام زار و پریش ات مثل ما رسوا نبود

ای خدا رحمی  بکن  بر حال زاری  ما نگر

وصل تو رویای من چون  دلبری  پیدا نبود

تا که دیدارت  بدیدم  گشته ام زار  و پریش

من شدم غرقت سراپا ، جان و دلم پیدا نبود

کی شود گشتن  جدا  ، از  تو نگار  نازنین

شادمان از باده ات کن، غیر تو صهبا نبود

در یقین  دیدم  ترا  شیدا  شدم   شیدا  شدم

ناز  چشمان   قشنگت  هیچ  در دنیا   نبود

عالیه میوند

فرانکفورت

۲۴ جون ۲۰۲۰

11 مارس
۳دیدگاه

خروشان

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خروشان

تو چون جویباری

از کوه های بلند

پر جوش و پر خروش

که در هماغوشی های گرم

تنم را با مهر می شوری

و پاکیزهگی عشق را بمن هدیه می کنی

و در تنم وسوسه زیستن را

آتش می زنی

و در دستان گرمم

شمعدان های پر نور

و با شکوه را

با عشق میکاری

تا ببوسمت عاشقانه

و بگویمت جاودانه

عزیزم!

حالا بگو

اگر آتش بودی

چه می شد؟

هما طرزی

نیویورک

 ۲۰ جنوری ۲۰۲۴

11 مارس
۱ دیدگاه

نگاهِ ساده

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نگاهِ ساده

طرز  نگاه  ساده ی   تو  انتحاری  است

حرف بیان چشم   خمارت   قراری است

از لابلای  خلق  بیش  از  صد  هزار نفر

یابم  ترا به  ثانیه ، این  زخم کاری است

در وصف آن صدای لطیفت  چه  گویمت

‎بهتر ز  مطربان و هزاران  قناری  است

صبرم به سر رسید و ندیدم نشان دوست

فریاد  و کار این دل  زار  انتظاری است

گفتی چه بوده ای  و  کجا ها  رسیده ای؟

گپ از زمان بزن که زمان، حال جاری است

پوهنمل احمد ضیأ حق شناس

۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشدی

هرات – افغانستان

11 مارس
۳دیدگاه

التماس

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

التماس

(۶)

تو  نگهبان  دو دردانهء (۱) من  باش  خدا  

خانه (۲) خالیست تو در خانهء  من باش خدا 

لأنه ام برگ درخت است و زمستان در ره

تو بهارم  شو  و در لانه ء  من  باش  خدا

وطنی  است   مرا   بام    و   درش   افتیده

تو دگر سقف  به  ویرانه ء  من   باش  خدا

روزگاریست کسی عاشق  من  نیست  دگر

تو  بیا   عاشق   دیوانه ء   من   باش  خدا

دسته کردم گل و کس نیست که   تقدیم کنم

تو  دمی  دلبر  جانانه ء   من   باش   خدا

چیده ام  نان  و پیازی به سر سفره ء خود

زینت  خوان  غریبانه ء   من   باش   خدا

خنده روی لب من خشک شد از بی ذوقی 

قصه ء   شاد   حکیمانه  ء  من  باش خدا

کوچه جاروب کنم گر  تو   بیایی   سحری

شاعر خوش خط  فرزانه ء  من باش خدا

سر خود  چند  به  زانوی  خودم  بار کنم

شانه ء   محکم  مردانه ء  من  باش  خدا

گوشه ای  نیست  که  فریاد  بلندی  بکشم

شاه د هق هق   طفلانهء   من  باش  خدا

شکیبا شمیم

۸ آگست ۲۰۱۸ .

  ۱ –   دو دردانه : دو چشم

۲ – خانه : قلب   

 

11 مارس
۳دیدگاه

گل فرصت

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

**   گـــل فــر صــت  **

 

                              می وزد باد ز دامـــان بهــار عطـر فشـا ن                            

                                     رسته از طرف دمن لاله و گل در دامان                                                                                                         

                            همچو دیباست کنون دامن کوهسار و چمن                         

                            فرحت جا ن و دل ما ست هـوا ی بســــا ن                          

 

                            از گهر ریــزی نیسان شــده خــــــرم گلزار                          

                             میکنــد زنده تــــن خـــفته گلهــــــا با را ن                           

 

                             موسم تـاز گی و عیــش و طرب را بنگـــر                           

                             بلبل از و صل گل آمدهمه در شور وفغا ن                             

 

                             راز عشاق به هــر گوش طنین انداز است                            

                            هر طــرف همهمۀ مستی و عهــد و پیما ن                            

 

                            ای خوشآنکس که در این فصل گل یکرنگی                          

                            بفشــــاند بکــــند شاد د لی هــــر انســــــان                          

  

                             میشود تـازه ( عزیزه ) دلــم از بــوی بهـار                         

                              گل  فــرصت  طلب از زنـدگی و سیـرزمـان                          

عزیزه عنایت

11 مارس
۱ دیدگاه

سوخته دل

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سوخته دل

ببین بر سوخته  دل  بر سایه  دیوار  می رقصد

اگر از بند رها گردد  دو سه صد  بار  می رقصد

ببین برسوخته دل رنگش شده مانند شب تاریک

که او از شام تاریک  تا  سحر خونبار می رقصد

ببین بر سوخته دل  دائم  به  یاد  یار  می سوزد

به یاد روی  او  بر پایه ی  این  دا ر  می رقصد

ببین  بر سوخته  دل  دائم  بود  نامش  پریشانی

به سر  دارد   خمار  نشه  گرد   خار  می رقصد

ببین بر سوخته  دل تا  دور کند  از سر هوای او

(شکیلا)هوش خود را گیر که او بیمار می رقصد

شکیلا ( نوید )

کابل – افغانستان

11 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی

قیوم بشیرهروی

ملبورن – استرالیا

۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

شخصیت بارز و فرهیخته ای دیگری که  یادش را گرامی میداریم زنده یاد  محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی میباشد .

او یکی از شاعران زیبا سرا و شناخته شده سرزمین ما بود که در سال ۱۳۳۰ خورشیدی در منطقه شکر درهء کابل دیده به جهان گشود.

مرحوم کوهدامنی تحصیلات ابتدایی را در کابل و بلخ فرا گرفت ، بعدآ قرار بود به مکتب حربی در کابل برود ، اما اتفاق جالبی در زندگی اش افتاد که سرنوشت اورا تغییر داد.میگویند در یکی از روز های گرم بهار در یکی از جاده های مزدحم کابل مادری مهربانی دستش را روی شانه کوهدامنی گذاشت از اوخواست که به مکتب حربی نرود ، بلکه در مکاتب شبانه تحصیلاتش را ادامه دهد. نامی از این بانو برد در آن ایام استاد غلام حبیب نوابی مدیر شعبه فولکلور ریاست کلتوروزارت اطلاعات  و فرهنگ بود که در پل باغ عمومی در تعمیر سابق رادیو کابل تقرر یافته بود.

مرحوم غلام حبیب نوابی  ، استاد کوهدامنی را از زمانی می شناخت که در بلخ مدیر مسئول رونامه بیدار بود و هر روزه با تشویق و راهنمایی  مرحوم کوهدامنی  در شعر و ادبیات  هر روز یکی از سروده هایش را در روزنامه بیدار نشر میکرد و هم زمان شامل مکتب شبانه گردید . موقعی که مؤفق شد معاش گیر شود خانواده اش را نیز از بلخ بکابل فرا خواند و نخست در بی بی مهرو و سپاس در خیرخانه حویلی کوچکی به کرایه گرفت.

پس از چندی از ریاست کلتور به وزارت پلان منتقل شد و  در سال ۱۳۴۹ خورشیدی مسئوولیت کتابخانه وزارت پلان را عهده دار گردید و سپس بعنوان کتابدار در کتابخانهء عامه رفت. در سال ۱۳۵۲ با یک بورس تحصیلی دولتی به ایران  رفت و برای ادامه تحصیل شامل دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۵۶ خورشیدی مؤفق به کسب درجه لیسانس از آن دانشگاه گردید.

مرحوم کوهدامنی در اواخر سال ۱۳۵۷ به افغانستان برگشت . و در سال ۱۳۶۰ در دانشکدهء زبان و ادبیات دانشگاه کابل به حیث استاد استخدام گردید و پس از مدتی برای دوسال جهت ویراستاری کتابهای درسی دانشگاه کابل که در شوروی وقت چاپ میشد به مسکو رفت و با فرهنگستان علوم تاجیکستان و اتحادثهء نویسندگان آن کشور در زمینه های ادبی همکاری داشت.

زنده یاد کوهدامنی پس از تحولات سیاسی  و نابسامانی ها در کشور ناگزیر به ترک وطن و در سال ۱۳۶۸ خورشیدی روانه کشور تاجیکستان گردید و در آنجا نشریه ای را به نام پیوند تأسیس نمود.

این نشریه به زبان فارسی به مدیر مسئوولی  مرحوم کوهدامنی در تاجیکستان منشتر میشد که تا سال ۱۳۷۳ که تاجکیستان را ترک و همراه با همسر و پنج فرزندش  به بریتانیا پناهنده شد ، ادامه داشت.

مرحوم کوهدامنی در لندن مؤفق به نشر چهار مجموعه شعری بنام های سلام بر شقایق ، طلوع سبز شگفتن ، تلخ ترین فصل خدا و من ناله می نویسم گردید.

مرحوم کوهدامی با ارسال سروده هایش به هفته نامه ترجمان ، یکی از همکاران قلمی آن محسوب میشد.

گفته شده که در اواخر عمر پربارش از دلتنگی زیاد رنج میبرد و سرانجام در شام سه شنبه ۲۰ قوس ۱۳۸۶ در لندن به عمر ۵۶ سالگی  وفات و پیکر پاکش به کابل انتقال و در زادگاهش بخاک سپرده شد، اما آنچه علاوه بر غم از دست دادن چنین شخصیتی ناراحت کننده و دردناک است ،  جو فرهنگ زدایی حاکم در وزارت اطلاعات وفرهنگ کشور بود . طوری که  خبرش بزودی در همه جا  پخش گردید و آن اینکه  برای قدردانی از زحمات یک شخصیت فرهنگی شناخته شده هیچ نماینده ای از طرف وزارت فرهنگ در مراسم تدفین او شرکت نجسته بود و هیچ پیامی هم توسط کسی به نمایندگی از دولت خوانده نشد.

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم نمونه ای از کلام آن شاعر شیوا بیان  که بمناسبت پنجاهمین سال تولد خود سروده بود:

خورجین پر ز خورشید

از آسمان ملولم ،  از نقش   و  از  نگارش
از  اختران  نحسش  ، از ابر شعله  بارش

این گل قشنگ  باشد ، با آب و رنگ  باشد
همخانه کرده یی تو، افسوس، با که خارش

نامش همیشه ماند ، آن مرد حق که هر دم
دل می کشد به اوجش، سر تا به پای دارش

آن  باغ  سبز عاشق ، ماتم  گرفته   اکنون
آتش  زند  به  جانم ، گل های  سوگوارش

گردون  همیشه  باشد  ،   آبستن   حوادث
غیر  از  ستم  نزاید ، از لیل و از نهارش

یکساله  هم  نباشم ،  آمد  اگر  چه   پنجاه
عمر سگانهء  من ، آری  چه در شمارش

هرگز  دگر  نگردد ، آن  سرو سبز قامت
آید   اگر   خزانش  ،   آید   اگر   بهارش

این باغ را چه آمد بر سر، که رخت بستند؟
مرغان نغمه خوانش، از گوشه و کنارش

زال  زمانه  هرگز  ،   مردانگی    ندارد
من  آزمون  نمودم ،  چندین  هزار بارش

بیهوده دانه ها را، پنهان  به خاک  کردی
زین خاک بر نیامد، یک  دانه از هزارش

آن تکسوار آرد ، خورجینِ پر ز خورشید
در دیده  می نماید  ، از دورها ،  غبارش

بیرنگ کوهدامنی

مؤخذ :

مجله هنری گلبرگ – چاپ ملبورن – آسترالیا

بی بی سی فارسی

 

 

11 مارس
۱ دیدگاه

آغاز ماه مبارک رمضان مبارکباد

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آغاز ماه مبارک رمضان مبارکباد

هموطنان گرامی ، همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت و همه خواننده گان عزیز را درود و مهر نثار نموده ، فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ، ماه عبادت ، ماه میهمانی خدا و ماه پر فیض و برکت را بر یکایک شما ، خانواده های معزز تان و عموم مسلمین جهان تبریک گفته آرزومندیم به برکت این ماه پرفیض جنگ و خون ریزی در جهان خاتمه پذیرد و صلح و آرامش سراسر جهان را فرا گیرد.

امیدواریم درین ماه مبارک هموطنان عزیز ما که در قید و بند گروه جاهل ضد فرهنگ طالبانی قرار دارند ، با آرامش خاطر بتوانند این ماه مبارک را سپری نمایند و امیدوارم درخلال این  ماه مبارک که بزودی شاهد آغاز سال نو و زمان شروع مکاتب خواهیم بود ، برای دختر خانم های عزیز نیز این زمینه مساعد شود تا یکبار دیگر درب های مکاتب بروی شان گشوده شود و بتوانند با آسودگی خاطر به ادامه تحصیل بپردازند.  با امید چنین روزی طاعات و عبادات تان قبول حق باد.

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

مسوول سایت ۲۴ ساعت

ملبورن – استرالیا

 

10 مارس
۳دیدگاه

شبنمِ هستی

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شبنم هستی

به یار                                                               

وقتی صدایت می زنم

بغضم می ترکد

آه که شرمنده ام

تو که بامنی

و تو که در منی

چرا فریادت می زنم؟

چرا گاهی احساس می کنم تو از من دوری…

تو که بامنی

و تو که در منی

خنده هام ازآن تست

و گریه هام

و در شبنم وجودم می درخشی

و در صدای موسیقی دلنواز باغ

می بینمت پر شکوه

که در طراوت گلها راه می روی

و باغ را از سر مهر به آغوشت پناه داده یی

تو که بامنی

و تو که در منی

چرا اینبر و آن بر به دنبالت می دوم

و در جاده ی عشق

فریادت می زنم

و از هرکه از راه می رسد

سراغت را می گیرم

مگر نمیدانم

مگر نمی دانم

که خود مسافری ام چند روزه

که در باغ عشقت باید سر کنم

و باید نفس بکشم

تا روز موعود!!!!!!

هما طرزی

نیویورک

 ۲۹ جنوری ۲۰۲۴

10 مارس
۳دیدگاه

فاصله

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فاصله

(۵)

نوبهار است و  تبسم  می کند باران ما

می دهد ما را خبر از نقطه ی پایان ما

از خموشی تا سکوت هفتاد دریا فاصله

سنگ باید بود تا  دریا  ندزدد  جان ما

ما ز ایمان رنگ دیگر در دل خود داشتیم

عشق آمد  رخنه ها  افگند  بر ایمان ما

تازه ابر آمد که لطفی کرده و باران کند

خشک شد از ریشه گل در خاطر گلدان ما

ما درون خود  خدایی  داشتیم  اما چرا

اختیار  کار  ما  افتاد  بر   شیطان  ما

شکیبا شمیم

آلمان – ۲۰۱۶ 

10 مارس
۱ دیدگاه

کاخِ جنون

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کاخِ جنون

ترامن دوست می دارم  مرا هیچ غم نیست 

چون ترا دارم  جز تو کسی را همدم نیست 

ز گلهای پرپر و رنج زمانه هردو  بیخبریم

گویا میان  جنگل و گل ها هیچ  ستم نیست 

میان ابیات غزلم رقص دارد جمله واژه‌ها 

باده می نوشم با واژه‌ها هوش و فهم نیست 

خم ابرویت شاه بیت غزل ها شده  برزبان 

پیش خم  ابرویت  خم  محراب  خم  نیست 

هرطرف پهلو زدم عطرو بویت‌  برمشامم 

عطر و بویت بعالم مثل  هیچ مرحم  نیست 

در لباس مرسل ونرگس نازت بیشتر میشود 

بااشارات نگهت این خود لطف  کم  نیست 

ازآن ساغر‌لبان  پرشود  جامم  شب تا سحر

درسپیدارتنت رقص و خمیازه شرم  نیست 

ازلطف و مهربانی هایت منکر نیم ای صنم

ندیدم هیچ عاشقی  را  چشمش  پرنم نیست 

بسر زمین دل کنم هزار هزار عیش عرفانی 

بردل خسته دل  هیچ  توبه و  وهم   نیست 

کاخ جنون زیر آسمان بی ستون نتوان  بود 

عشق او کف برهم زند ذره ی بعالم  نیست 

  اتک  – پاکستان

 خسته دل

10 مارس
۱ دیدگاه

غبار گشتم

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

غبار گشتم

من  باز  به   سراغ   یار گشتم

مدهوش  به  سوی  دار  گشتم

من   باز   سرود    زنده گانی

سر کردم   و غمگسار  گشتم

من باز به هرسو کردم  فریاد

بر چهره نگر که  زار  گشتم

من باز نهادم   پا  به  راهش

بر پشت   درش  غبار  گشتم

من  با ز برفتم   د ر خیالش

بیدارشو( شکیلا) بیمارگشتم

شکیلا نوید

کابل – افغانستان

10 مارس
۱ دیدگاه

یادی از شهید عبدلرؤف پاییز حنیفی نویسنده ، شاعر و طنز پرداز توانای کشور

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از شهید عبدلرؤف پاییز حنیفی

نویسنده ، شاعر و طنز پرداز توانای کشور

قیوم بشیرهروی

ملبورن – استرالیا

۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

 یکی دیگر از شخصیت های بارز فرهنگی شهید عبدالرؤف پاییز حنیفی میباشد ، او در سال ۱۳۱۶ خورشیدی در شهر کابل و در یک خانواده نسبتاء بی بضاعت چشم به جهان گشود.  

زنده یاد پاییز با وجود همه مشکلات وسختی های خانواده گی توانست با استقاده از مدارس شبانه دیپلوم صنف ۱۲ را بدست بیاورد ، اما مشکلات اقتصادی و تنگدستی ناشی از آن مانع ادامه تحصیل برایش در دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی بود که سخت بدان علاقه داشت.    

اما با پشت کار و علاقه ای وافری که به مطالعه و نگارش داشت از هیچگونه تلاش شبانه روزی دریغ نکرد و قلم بدست گرفت ونوشت و در ماه اسد ۱۳۴۸ به جمع همکاران و طنز نویسان منظوم جریده ترجمان پیوست و نخستین شعر طنزی او در شماره ۱۶ سال دوم نشراتی ترجمان اقبال نشر یافت.                                                                          

او را میتوان از جمله یکی از پرکار ترین نویسندگان و شاعران طنز پرداز کشور دانست که با وجود دسترسی نداشتن به امکانات ، زیبا می سرود و عالی می نوشت . او پژوهشگری بود که بیشتر عمرش را صرف نوشتن برای کودکان و ادبیات عامیانه نمود.                    

نخستین مجموعه از نوشته های طنزی پاییزی در سال ۱۳۴۷ زیر نام « لبخند» در شهر کابل به زیور چاپ آراسته شد. گفته میشود که این اثر سالها بعد در ۱۳۷۹ خورشیدی  بار دوم به اهتمام محترم دکتور اسدالله شعور در پشاور تجدید چاپ یافت .                                طنز های  پاییزی نیز هرکدام بیانگر مشکلات قاطبه مردم بودند که نقادانه به زبان طنز بیان می شد و بدون شک گاهی برایش مشکل آفرین بود.                                                    

در  قسمتی از مقاله ایکه توسط محترم استاد پرتو نادری نویسنده و پژوهشگر عزیز  نگارش یافته و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی از طریق سایت وزین خراسان زمین منتشر شده چنین می خوانیم:                                                                                                           

” در ادبیات معاصر افغانستان ، پاییز حنیفی بیشتر به نام پژوهشگر عرصهء دانشهای عامیانه شهرت دارد . به یقین می توان گفت که او در این زمینه از شمار پیش گامان است. عرصه دیگری که او در افغانستان شهرت دارد عرصهء ادبیات کودک است.                   

پاییز حنیفی نه تنها آثار قابل توجهی برای کودکان در نظم و نثر نوشته ، بلکه ترانه و افسانه هایی عامیانه را برای کودکان نیز گردآوری کرده است . یکی از برازنده گی کار زنده یاد حنیفی در این زمینه این است که او چنین آثاری را بیشتر از ساحه گرد آوری میکرد نه از کتابخانه ها . از این نقطه نظر چنین آثار او از اهمیت بزرگ پژوهشی و اصالت برخوردار است.”                                                                                                            

آثاری که از زنده یاد پاییز حنیفی به یادگار مانده است گنجینه هایست که هرکدام در جایگاه بلندی در فرهنگ معاصر افغانستان جای دارند.                                                        

این آثار عبارتند از:                                                                                           

تبسم – مجموعه ی اشعار طنزی

عجب و رجب ، مجموعه ی سروده های انتقادی و انتباهی در دو جلد

نیلوفر – مجموعه ی از چند بحر طویل.

نفحه – مجموعه ی سروده های اجتماعی.

گنجی از سخن – مجموعه ی از وجیزه ها.

فریب دوستانه – داستان .

دشلمه.

توضیحی بر ضرب المثلها.

سرود های محلی – مجموعه ی افسانه ها و آهنگ های مردم.

لبخند ( جلد دوم ) افسانه های عامیانه.

 ندا – مجموعه ی ترانه ها.

صد برگ – مجموعه ی سروده ها .

نگین الماس – مجموعه ی سروده ها.

ندای کودک – مجموعه ی ترانه های عامیانه برای کودکان.

جبران شکست – داستان.

با دریغ و درد که در زمان حیاتش مؤفق به چاپ این گنجینه های باارزش نشد .

و سرانجام زنده یاد پاییز حنیفی پس از یک عمر تلاش های خستگی ناپذیر و پدید آوردن آثار گرانبهایش پس از کودتای ننگین ثور و روی کار آمدن رژیم کمونیستی در کشور متأسفانه دستگیر و همزمان با چهل و یکمین بهار زندگی اش به شهادت رسید ، روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.                                                                           

اینهم یکی از سروده هایش که درشماره ۲۴ سال دوم نشراتی هفته نامه ترجمان مؤرخ سوم میزان ۱۳۴۸ خورشیدی بچاپ رسیده  بود:                                                               

بحث پراگنده

هیچ زن   را  دشمنی   بالاتر  از انباق  نیست

هیچ مردی خونجگر چون کاتب اوراق  نیست

وقت مطرب خوش بودبا آنکه با چنگ و رباب

مثل آن خرپولِ بی دانش دبنگ  و چاق  نیست

می خورد  در  راهرو  پیوسته   ژیگولو  تکر

چونکه چشمانش بجز درجستجوی ساق نیست

نغمهء خوش خیزد از تاری که خشکد دررباب

شور ما هم جز  نوای  روده های  قاق  نیست

در  سوار  بس   شدن  ،  چو  آدم   بی تربیت

با ادب بی رون و نوبت ، شله و شالاق نیست

از زمان با ده گز  تنبان   نشستن   پشت  میز

کمتر  از  تمثیل   عهد   چادری   دلاق  نیست

هیچ  مسئولین  نبینند   این   همه   شاریدگی

چشمشان چون روز محشر گرچه در تالاق نیست

وضع گردد هر قدر قانون در این  محنت سرا

جز  برای  خانهء  میز  و  کنار  طاق   نیست

از وجود  این  بنا  و آن  سرک  بیجا  خوشیم

پیش عمران رقیبان   شهر ما  قشلاق  نیست

هر قدر  یابیم    ما    کانِ    طلا   و   لاجورد

در خور یکماهه بردن از رهء   قاچاق  نیست

قصه های  از  نابسامانی   ما  گردد   درست

اینچو  ملک  پر فسانه  در  همه  آفاق نیست

دایهء   بیرحم    آب    انداخته   در  شیر  ما

ورنه شیر مامِ  میهن ، شیر بی قیماق نیست

کیسهء  ملت  تهی  گردد  همی   از  اختلاس

دستِ دزدان یکدمی کوته ازین  تبراق  نیست

چند  فرزندی   وطن   را  نیز   باشد  ناخلف

پس سزای  مادر آزاران  بغیر از عاق نیست

اعتلای ملک و ملت  را  چو شاعر  وا اسف

آنکه دراد قدرتی  در کار ها  مشتاق  نیست !

پاییز حنیفی

10 مارس
۱ دیدگاه

دنیای پر آشوب

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 دنیای پرآشوب

در این دنیای پرآشوب و فقر و فتنه دلتنگم

فـلـک بـر تار خـام زنـدگانـی کـرده آونگـم

ز جور ومحنت آوارگی فریاد و صد فریاد

تو گویی در فلاخان زمان افتاد چون سنگم

بدست مشتی افراطی کنندتخریب میهن را

تبرزین می خورد بن مایۀ تاریخ و فرهنگم

ترورووحشت وافراطیت ابزارِقدرت گشت

به چنگ تار شب های پرازترفند و نیرنگم

تجاوز پیشگان در خـرمن هستی زدند آتش

هلاک آتش و دود سلاح و فوج و سرهنگم

بـه رنگ تازه استعـمار و استـثمار آوردنـد

اســیـرِ بـنــدِ زنجـیـرِ گـرانِ ظـلــمِ افـرنگم

نه تنها نسل امروزین شـده قـربانی وحشت

به تاراج جهـالـت رفـتـه فـرّ تاج و اورنگم

نگـیـرد فـتـنهو جـور و سـتـم یارب پایانی

به مثل نسـل پـیـشین و کنون قـربانی جنگم

فلسـطین و فغـانـسـتان شـده پامال دژخیمان

دل دنـیـا نمی سـوزد چـرا بـر هردو سَتنگم

جهان را غرق اخبار دروغین و دغا کردند

دریـن زنـدان رنگـیـن مجـازی کاملن منگم

نوای سـاز دل ها در گلو خاموش می گردد

تعصب بشکند تنبور و نای و بربط و چنگم

گهـی چنگـیـز می آیــد زمـانـی قـهـــر آتیلا

دمی هیتلر وروزی روبه رو بـا تیمور لنگم

اتم را با سـلاح دانـش و تخـنیک بشکافـتـنـد

ولی درهیروشیما جهل قدرت کردبنگ بنگم

خــرِ مـلاصــرالـدیـن را بـالا کـنـیـد بـر بـام

که شاید عرعرخر برکشد ازچنگ خرچنگم

جهان ازعقل ودرک وفلسفه خالی می گردد

چه می داند رباط مصنوعی ازشعر وآهنگم

بسوزد آشـیـانـم بـر فـراز سـرو دیریـن سال

فـغــان بلـبـل آواره از فـرســنگ فـرســنگـم

نـشـد با ایـن دل درد آشـنایـم یک نفس همدم

انیس و مـونـسی تا کـم کـند از چهـره آژنگم

رسول پویان

۳ سپتامبر ۲۰۱۳

09 مارس
۳دیدگاه

موجِ روشن

تاریخ نشر: شنبه ۱۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

موج روشن

میان شعله ها

قلبم تابندگی دارد

موج روشن نور

انعکاس عشق را مملو میسازد

در جان و تنم

تو مغروری و مستی و شوری

جنگل ما را ببر به طعمه شعله هایت

و سر شار از امیدی

آرزو ها کنی پرنور

ترو خشک به هم آتش زنی

خاکسترش سازی

تو با خود دشمنی داری

و دوستان را صفا و روشنایی میدهی

هدیه

عالیه میوند

فرانکفورت

۸ مارچ ۲۰۲۰