۲۴ ساعت

13 فوریه
۴دیدگاه

پروانه ها

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پروانه ها

پروانه ها

برشاخه های می پرند

 و در عبور باد می رقصند

 سبک و بی صدا

 گلها در گهواره های عشق

 و برگها در فرش شاخه ها

و باغ در سکوی بیکرانش

 همه جا

همه جا

 در بلور اندیشه های رنگین

 شراب بهار را می نوشد

 و در کاسه ی پر نور برکه ی آبش

 با شماتت همیشگی

 به من می خندد

 و نگاه هاش

 پر از ستیز

 و خالی از صمیمیت هاست

 ولی من به عشق ایمان دارم

 و چون کودکان خوشدل

 به راهم ادامه میدهم

 و به پوچی طعنه هاش می خندم

 چون به عشق ایمان دارم و به خوبی هاش

هماطرزی

نیویورک

۲ می ۲۰۲۳

13 فوریه
۱ دیدگاه

پروانه

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پروانه

مرا ،

پروانه کن

بالم ببخش

بگذار در ملکوت نگاهت

دیوانه‌ای شوم که فقط

عشق ترا طواف میدارد

و در پرتو لبخند آسمانیت

رنگین کمان بوسه هایم را

روی لبان شرابی ات پهن کنم

و بر تارک قلب مهربانت

پروانه وار تا پای جان

غزل «دوستت دارم» را

هستی بخشم .

میترا وصال

۱۱ فبروری ۲۰۲۴ 

لندن 

13 فوریه
۱ دیدگاه

پرچمِ عدالت

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرچمِ عدالت

اپارتاید جنسی

 نهایت کور فکریست

 شناخت زن و مرد

 به عنوان انسان

در کنار هم

 با حقوق برابر

 نهایت روشن بینیست

بیا پرچم عدالت را

 در بلندای فهم

 و درک زبان زمان

 بکوبیم

 صامدی

ملبورن – آسترالیا

13 فوریه
۱ دیدگاه

حکایتِ خورشید

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حکایت خورشید

چـو بـال مـلۀ   صـیـاد  از  پـرِ خـام است

تـمــام پـرّش  آن  تـا  کــنــــارۀ  بـام است

مـبــاش  بـنـــد   تغــافـــل  کـبـــوتــر  آزاد

شکست بال وپر ازحرص دانۀ دام است

غـروب  قـصـۀ  پـایـان   روز  می خـوانـد

طلوع حکایت خورشید  تا دم شام است

ز کـنـــه آدم و الله  نمـی شــــویـــد  آگاه

به پای عقل وخرد تاکه بند احکام  است

به نام دین و خدا ظلم حاکمان جاریست

به حیله شمشیرکج تابکی خون آشامست

خیال و فکـر و بیان  و  عقیده آزاد است

نژاد ومذهب ورنگ و قبیله اقسام است

حـقوق ذاتی مسـاوی که جمله انسـانـیـم

کجا مگر دوهوا در فضای یک  بام است

به دوش مرد و زن عقل کل تاریخ است

حقوق هر دو منزه ز جهل و ابهام است

نگاه  تـازه  بــه  تـاریــخ ز نــدگـی  افـکـن

چه در خـزینه  ز اول  تا سـر انجام است

درون خُـم  بجوشـیـد  روز و  شـب  تـنـها

که خون دختر رز در صراحی و جام است

به دیر و مسجدو بتخانه حق چه میجویید

حـریـم خلوت دل  جـای  جلـوۀ  تام است

هــزار  ســال   عـبـات   اگــر  کـنـد  زاهــد

چو شیخ وواعظ ومفتی شهربدنام است

سـیا کند دل  و  مُلک و  خـانه  را  ویران

که در سیاست ظالم کین و اِرغام  است

مثال زنـده فلسـطین و قتل اطـفال است

زخون خلق بهر سوی  شرق  حمام  است

دیموکراسی شده ظلم و جور و  استبداد

بیا ببین بـه افغان‏ستان  چه  فـرجام است

نظام ظـلـم و سـتم تـیـغ  هـا  زده در دل

رژیـم عادل  فـیـدرال  حـامی  عـام  است

کهـن  نمـونــۀ  فـیــدرال  دورۀ   کـوروش

نظـر بـه گفتۀ  تـاریـخ  اولـیـن  گام است

پـر از  حمـاسـه  و  افـسانـۀ  کهن  تـاریـخ

ز عهد زال  و نریمان ورستم وسام است

شکـوه عهـد کهن در  لباس  نو  زیباست

که حلقه های تکامل به هم  ادغام است

کـسـی که  بـاغ  تـمــدن  را  کـنـد  ویـران

بلای ارث  پـدر  خصم و قاتل مام است

هرآن که  جامعـه  را ا ز هنر  کند  خالی

در اوج  قـدرت  خود عاقبت ناکام است

شدست دانش و عقل و هنر زنده  بگور

فقط تعصب وافراط وظلم واوهام است

گلـوی  سـاز  و  سـماع و  غـزل  ببریـدنـد

نشسته درغم وسوگِ طرب دلارام است

رسول پویان

۸ فبروری ۲۰۲۴

13 فوریه
۱ دیدگاه

کوکبِ حٌسن

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوکب حسن

نظر کن  تا نظر  بردار  گردم
اسیر  نو  گل  بی  خار  گردم

سرا پا لاله  و  نسرین هستی
میان گلرخان  بر دل نشستی

تویی  آن  چلچراغ  منزل  من
تویی آن کوکب حسن دل من

کجایی  یار  کم  پیدا   کجایی
روان  عاشق   شیدا    کجایی

بدنبال  تو  من  صحرا نشینم
غزال سرکش و شیرین  ترینم

چرا روزی  نمی پرسی ز  حالم
بدور از آشیان  بشکسته بالم

بیا  عشقم   امیدم  نو  بهارم
کجایی روشنی شب های تارم

تویی آن مونس شب زنده دارم
تویی نور  دو  چشمان  خمارم

عالیه میوند

 فرانکفورت

۲۹ اپریل ۲۰۲۲

13 فوریه
۱ دیدگاه

آتشین پر

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

این سروده ی زیبای شادروان استاد رضا مایل هروی  را که

در سال ۱۳۳۲ در شهر هرات سروده شده از مجموعهء امواج هریوا

انتخاب نموده و تقدیم شما خوانندگان محترم می نماییم.

آتشین پر

الا ای  مهوش شوخ  سمنبر

بجان  من  زدی  از  مهر آذر

بافسونی مرا از  من  گرفتی

ربودی تاب ازدل هوش ازسر

نگاه  مست  تو  خمار   پرور

لب  لعلت  فزون از آتش تر

حیاتِ من  ز  لعل ِ تو  گوارا

رماغِ  من  بزلفِ  تو  معطر

خیالت میکند اندیشه را راست

نگاه   ناز   تو    الهام   آور

دو ابروی تو  تیغ  جوهرِ ناز

دو چشمت فتنه سازو فتنه پرور

حسادت با تو میدارند خوبان

که هستی نکته فهم وبا کرکتر

منم  آن  آتشین  منقار  بلبل

توئی آن تازه  ورد  آتشین پر

توئی بالاتر از  ماهِ  فلک تاز

توئی با  مهر  زرین  پر برابر

توئی آهوی مست آتشین گام

زراه دام بر دوشاان تو مگذر

بصحرای  دلم  بخرام   از ناز

که باشد آن نشیمن گاه خوشتر

توکه اندردل من  خانه کردی

چرا هرسو روی ای  ماه انور

منم با آه وحسرت دوست جانی

منم  با  ناله هم بالین و بستر

که کاری عشق بازی درد و آهست

که گردد عاشقِ بیچاره مضطر

نمی تابی بمن رو نه  مه من

نبودم  من  بعالم  تیره  اختر

مه من دور گشتی  از  بر من

هلال آسا شدم این هفته لاغر

همه جانا  برایم   تلخ    گوئی

اگر چه ریزد  از  لعل  تو شکر

زدی آتش  تو  اندر  خانهء  دل

دلِ من گشته است صحرای محشر

شرارِ   ناله ام    گرم    افتاده

ز دست  سرد مهری های دلبر

ترا از ناله  سازد  نرم ( مایل )

که او باشد سخن ساز وسخنور

هرات

۱۳۳۲ خورشیدی

12 فوریه
۱ دیدگاه

سپیدار بلند اندیشه

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۳ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سپیدار بلند اندیشه

جغدان شب اندیش

 بوف کوران شب آواز

 برخیزید از شاخه های

سپیدار اندیشه ام

این جا ، جای عقابان است

 که با صدای شان

 نوید می دهند، پرواز را به

 اوج

 گم شوید چرک جامگان

 تاریخ نفاق و خون و خشونت

: من از جنس صبح و بیداری

 و پویایی ام

 سپیدار بلند اندیشه ام

 نمی لرزد به باد چند

 من استقامت را

من مقاومت را با زبان سبز

 سبز سبز

 در فصل بهار تفکر ، چشم

در راه ام

چشم در راه ام ، در شب

 اندیشه ی تان

 سپیدار بلند اندیشه ام

 هراس و ترس و لرزیدن را

 بباد بسپار

 و خود ایمان داشته باش :

 به بهار، که می آید از

 راه شاید اندکی دور

 اما می آید !

 می آید !

 می آید !

 صامدی

ملبورن – استرالیا

12 فوریه
۱ دیدگاه

خورشیدِ ماندگار

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۳ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قیوم بشیر هروی

۱۲ فبروری ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

اخیرآ نسخه د یجیتال مجموعهء سروده های بانو مریم سپهرتحت عنوان « خورشید ماندگار»  بدستم رسید که قبل از هر چیز از لطف این شاعربانوی گرامی اظهار سپاس و امتنان می نمایم.

این مجموعه  توسط انتشارات زرین مهر و همکاری بنیاد جهانی سخن گستران سبزمنش به تعداد ۵۰۰ نسخه  در تهران به چاپ رسیده که شامل ۱۴۰ غزل و ۱۵۴ صفحه میباشد که در آغاز با سخن ناشر ( واحد انتشاراتی بنیاد جهانی سبزمنش) آغاز می شود که در بخشی از آن چنین می خوانیم:

” واحد انتشاراتی بنیاد جهانی سبزمنش افتخار دارد که گزینه غزل های بانوی فرهیخته و پر تلاش ( ماری امیر سادات مشهور به مریم سپهر، عضو فعال بنیاد جهانی سبزمنش) را پیش کش شما عزیزان می نماید.

بانو سپهر، متولد کابل بوده و سند کارشناسی از دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی دارد، دو سال به صفت آموزگار تجوید در دارالحفاظ هرات ایفای وظیفه نموده است و اکنون در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک فعال فرهنگی مشغول طراحی لباس و سرایش شعر می باشد.”

با مطالعه این مجموعه به استعداد بانو سپهر پی برده و دریافتم که با احساس درونی و علاقه مفرطی که به شعر و ادبیات دارد قلم بدست گرفته و چکیده های ذهنش را روی کاغذ ریخته و در نهایت کتاب زیبایی را  مرقوم نموده که امروز بدست علاقمندان شعر و ادبیات قرار گرفته است.

هرچند این اثر نخستین مجموعه ی شعری خانم سپهر میباشد ، اما با پشت کار و توانمندی توانسته از هر چمن سمنی را در کنار هم قرار دهد تا مجموعه ی ماندگاری را بوجود بیاورد ، شاعر با احساس پاک شاعرانه اش از مادر ، وطن ، عشق ، محبت  ، شادی ، امید  و درد هاییکه سرزمینش تحمل نموده بسراید ، او در هر شعر توانسته در عمق آن قدم بگذارد و طوری بسراید که خواننده خودش را در آن حس کند ، گویا از زبان او سروده شده باشد.

او که خود مادر است ، در مورد مقام مادر چنین میگوید:

مادرم عشق  و  پیام  زندگی ست

مادرم  یعنی   تمام   زندگی ست

قوت وقلب و دل وجانِ من است

مادرم   والا   مقامِ   زندگی ست

شاعر که با همان روح لطیف زنانه گی شاعرانه اش درد های فراوانی را یا تجربه کرده و یا شاهد آن بوده آزادی را ستایش نموده  ودر غزلی چنین فریاد می زند:

فضای نو بـهـار  و  سبز و رنگین  است آزاد ی

چــه طعمی دارد و  بسیار شیـر ین است آزادی

غـلامی تا بـه کی ، برخیز در سنگر  عبادت کن

کـه بـر آزاد گان ایمان و  هم د ین است  آزادی

آری! او عاشقانه می سراید و عشق را آمیخته با احساس درونی اش دانسته و می گوید:

روح مـن تـا  هـمکـلام   عشق شد

 سینـه ام تسخـیــر نـام  عشق شد

 شعـرهـایـم بـا تمـام شور و شوق

 بــا حــلاوت از  مــرام  عشق شد

شاعر که بدون شک درد ها و مصیبت هاییرا که بر هموطنان دربندش وارد شده با جان و دل لمس نموده و نظاره گر بوده از ناهنجاری های حاکم بر کشورش بستوه چنین داد می زند:

سفیدی روز مـا را شام کـردند

 نسنجیدند و کـار خـام کـردند

 بــه هـرسو انفجــار و انتحاری

خیابان هـای مـا را دام کــردند

قابل تذکر است که در این اثر خواننده با دو تقریظ بر میخورد که یکی از محترم استاد فرامرز عرب عامری از استادان عرصه ادبیات در ایران  می باشد و در قسمتی ازین تقریظ چنین می خوانیم:

” ادبیات و شعر به تنهایی می تواند خواستگاه پیروزی ها و شکست ها باشد. شاعر شاید تنها ترین لشکر یک نفره ای ست که با شعر خود ذهن ها را در یک مسیر جاری و قلب ها را به حرکت می آورد و بی درنگ گران بهاترین میراثی که می توان برای آیندگان گذاشت شعر است .”

استاد عرب عامری در بخش دیگری چنین می افزاید:

 ” مجموعه ی شعری « خورشید ماندگار» که حاصل تلاش سرکار خانم مریم سپهر از شاعران هم زبان و پر تلاش افغان است ، یکی از نمونه های ارزشمندی می باشد که دریچه وسیعی برای آینده ی درخشان پیش روی شاعر این مجموعه می گشاید. “

در ادامه  تقریظی هم از  محترم پروفیسور احمد شاه رفیقی استاد دانشگاه تعلیم و تربیت کابل و نخستین رئیس دانشگاه غزنی آمده که چنین می خوانیم:

” کتاب « خورشید ماندگار« که در دست شماست ، محصول اندیشه ها ، تخیلات هنرمندانه ، صور خیال و بازتاب دهنده ه ی احوال سخنور نادر کلام « مریم سپهر» و جامعه ی زن ستیز او است.

در این اثر هنری اشعار دل نشین زنانه بازتاب یافته است که افکار و احوال و تهور سیمین بهبهانی را تداعی می کند.

مریم سپهر شاعر خداداد است که بسیاری از زنان سخن سرای از آفرینش های بدیعی و هنری دل انگیز او ، رشک می برند . مگر نمی دانند که به قول حافظ ( قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است).

گاهی در شعر با محبوب ، بی باکانه و با شجاعت منحصر به فردش ، راز دل می کند و رعایت جامعه ی زن ستیز را نمی کند و پروای افترا سازی حسودان تنگ نظر و مردان شاعر ستیز را ندارد.

من بر علاوه که این اثر شعری مریم سپهر را قابل چاپ می دانم ، نشر و اشاعه ی آنرا برای غنامندی ادب و فرهنگ و زبان فارسی فیض من می دانم. “

و اما سخن شاعردر ادامه زینت بخش این مجموعه است که بانو سپهر با صداقت و اعتماد به نفس سخنش را چنین آغاز می کند:

” بنام آنکه انسان را آفرید و در وجود او تخم عشق را کاشت که از آن شعر جوانه می زند ! حس درونی انسان با شاه کارهای زیبا و بی نظیر به وجد می آید و یکی از آن شاه کار ها شعر است و من با قلم به دستانی که شعر را روح طبیعت نامیده اند کاملا موافق ام. چون شعر در حقیقت همان ذوق و عشق است که رنگ آمیزی شده و در مقابل چشم ما گذاشته می شود ، طوری که با مروز زمان با وجود این که این سلسه بی روح نمی شود برعکس بر جلایش آن افزوده می شود. “

در قسمت دیگری چنین می خوانیم:

شعر وقتی در وجود آدمی جاری می شود توانایی های بی شماری می آفریند که آدمی را قادر می سازد اثری خلق کند که تسکین دل هر دل شکسته ای باشد، هر شعر خواندنی و هر شاعر دوست داشتنی است ، اما هر نوشته ی شعر و هر نویسنده ی شاعر نمی شود ، شاعر وقتی می تواند اثرش را به شاهکار زنده تبدیل کند که عشق را مقدس و قابل اعتماد بپندارد، وقتی به عشق و صاحب عشق پناه می برد نیروی جسمی و فکریش چند برابر می شود و اصل شعر را هم همین سادگی ها تشکیل می دهد . “

احساس این شاعر خوش کلام قابل قدر است ، سروده هایش نمایانگر عواطف انسانی اوست که  در روح  و روان   سراینده  متبلور می باشد ، به امید مؤفقیت های مزید ایشان در اخیر غزلی را از میان این مجموعه تقدیم شما عزیزان می نمایم.

قلب یتیم

 خـاکسترم، درون دلـم مشت ا خـگر است

 زان شعـله ی حـزیـن دل من مکـدر است

 آتـش گرفتـه  قـلب  مــرا دوست مهـربان

 دستش مزن که آتش آن چیز دیـگر است

 مـا خفته ی خمـ وش مگر سیـل پر غـرور

 انــگار بیـن قعـر زمیـن  شـور  اکبـر است

 یـک آسمـان غرور و شـهـامت نشـان مـا

 سمبول افتخـارو شجاعت دراین بر است

 هرکـس کـه مشت خاک مرا گیـرد و  بَرَد

 دانـد درون خـاک دلـم سوز مجـمر است

 بـگـذر تـو از کــرانـه ی  عـشاق  در بــدر

 در اختیـار نیست، تـرا هـرچه وافـر است

 چاقـوی مـا بـرنـده، ولـی قـلب مـا یتیـم

چـون تیـغ در نیام بـرای همین سر است

12 فوریه
۱ دیدگاه

رنج تنهایی

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۳ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رنج تنهایی

گرفتار  غم  و  درد   و   اسیر   دام  بیدادم

مکن عیب ار رسد شبها بگردون آه و فریادم

ز یکسو  دردِ  غربت از  دگر سو  رنج تنهایی

سرور  از  زندگانی  را  سراسر  برده  از  یادم

بودطوفان اشک ازدیده ام هرروز وشب جاری

عجب نبود که این فعل افگند از بیخ و بنیادم

مرا جز  خدمت  همنوع  و  مهر الفتِ  مردم

نداده  درس  دیگر در  دبستان  هیچ استادم

ز نیک و بد مرا در زندگی هر آنچه  پیش آید

ندارم شکوه هرگز از نصیب خویش دلشادم

بگوشم کی خوش آید زاهدا حرفت چوتکراریست

مکن با هرزه گویی ها به زعم خویش ارشادم

محمد اسحق ثنا

ونکوور – کانادا

۱۲ فبروری ۲۰۲۴

12 فوریه
۱ دیدگاه

علامه استاد عبدالحی حبیبی (۱۹۱۰- ۱۹۸۴م)

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۳ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

علامه استاد عبدالحی حبیبی (۱۹۱۰- ۱۹۸۴م)
  استاد عبدالحی حبیبی در سال (۱۹۱۰م) در یک خانوادۀ مشهور قندهار بدنیا آمد، پدرش آخوندزاده عبدالحق از اولادۀ حبیب‌الله آخوندزاده مشهور به «حبو آخوند» می‌باشد. استاد حبیبی تحصیلات ابتدائیه را در مکتب خرقۀ مبارکه در قندهار و پس از فراغت به تشویق عبدالعزیز خان مشهور به بابا که در آنوقت مدیر جریدۀ طلوع افغان بود در سال (۱۹۲۷م) در قطار کارکنان جریدۀ مذکور شامل گردید. سپس مدیر جریده در قندهار و بعداً مدیر عمومی پشتو تولنه، معاون ریاست مستقل مطبوعات، رئیس معارف قندهار و وکیل تجار در چمن ایفای وظیفه نمود. دودمان استاد عبدالحی حبیبی: همـــه قبیلۀ من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت در یک فوتو کاپی سه صفحه‌یی که دو صفحۀ کتاب در یک صفحۀ مستند کاپی شده و از صفحۀ «۳۱۴» تا «۳۱۹» در آن موجود است تحت عنوان «اوضاع فکری و اجتماعی » در بارۀ خاندان های مشهور علمی و روحانی افغانستان ذکر ها رفته است و در صفحۀ «۳۱۵» آن نسخه بدون ابتدا و انتها و نشانی که به گفته جناب استاد راشد سلجوقی غالباً مجلۀ «هرات» باشد. در بارۀ دود مان علمی استاد عبدالحی حبیبی سخنان بسیار مؤثق آورده شده است. این یک پراگراف از آن نسخه آورده شده است: «دودمان علمی ملا بابر موسی خیل از عصر هوتکیان در قندهار بود که فرزندش مولوی فیض‌الله در عصر احمد شاهی استاد خانوادۀ شاه‌ولی خان اشرف‌الوزاء مؤلف رسالۀ تدریس در منطق است و بعد از این مولوی حبیب‌الله مشهور به محقق قندهاری بن فیض الله در اواخر عصر سدوزایی در قندهار زندگانی داشت (۱۲۱۳ـ ۱۲۶۳ هـ) که مؤلف سی و سه جلد کتاب در معقول و منقول به زبان‌های عربی، دری و پشتو است و آثار بکر و تازۀ انتقادی را در ریاضی و منطق و اصول فقه و دیگر علوم مروجۀ اسلامى نوشته است. بعد از وی مولوی عبدالرحیم پسرش و مولوی عبدالروف نواسه و مولوی عبدالواسع و مولوی عبدالرب پسران مولوی عبدالروف از مشاهیر علمی دوره‌های ما بعد مذکور در ساحات معارف و ترتیب قوانین عدلیه خدمات شایانی نموده اند»، «این نسخه فوتوکاپی که از آن پاراگراف گرفته شد چاپ پخته و در افغانستان به فارسی دری افغانستان نوشته و چاپ شده است. شاید همین نسخه همان مقالۀ خود استاد دربارۀ جدش ملا حبو آخوند باشد». مولوی حبیب‌الله معروف به محقق قندهاری که از شهرت زیاد در میان علما و دانشمندان برخوردار بود با آنکه از پدرش مولوی فیض‌الله و از پدر کلانش آخوند ملا بابر و مقام علمی آنها ذکری به میان آمد، اما در حقیقت مولوی حبیب‌الله مىتواند سر سلسله خاندان آخوندزادگان قندهاری به شمار برود و چنانچه تخلص «حبیبی» هم از نام این دانشمند مأخوذ گشته است و گرنه مىتوانست بنام ابوالآبای این آخوندزادگان قندهاری یعنی ملا بابر «بابری» گذاشته شود. مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری که گاهی او را «ملاحبو» هم گفته اند صاحب تألیفات زیادی می‌باشد که در جمله یکی از کتاب‌های میرزا الوغ بیک یا خاقان تیموری را بنام «زیچ الوغ بیکی» ترجمه کرده است. و از آن دانسته می‌شود که ملا حبیب‌الله آخوند زبان ترکی می‌دانسته است. از نوشتهء میرزا الوغ بیک تیموری دانشمند دیگری که از ریاضی‌دانان معاصر الوغ بیک مى‌باشد به نام علاءالدین محمد سمرقندی معروف به قوشچی «زیچ الوغ بیکی» را تفسیر کرده است. و قوشچی که شاگرد قاضی‌زاده بود تفسیر زیچ الوغ بیکی را با قاضی زادۀ مذکور همکاری نموده است. دربارۀ فرزند مولوی حبیب‌الله از نوشته‌های پروفیسور عبدالحی حبیبی و سراج‌التواریخ چنین معلومات به دست می‌آید که مولوی عبدالرحیم شخص معروفی بود است «در آرشیف ملی یک مکتوب بسیار فصیح عربی با خط بسیار زیبای نسخ در دو صفحه به خط قاضی طلا محمد پشاوری موجود است که بهنام عبدالرحیم بن مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری نوشته شده». (ص ۱۱۹جنبش مشروطیت) استاد حبیبی در جای دیگری مولوی عبدالرحیم را چنین معرفی مى‌دارد که گویا این که فرزند مولوی عبدالرحیم همان مولوی عبدالروف مشهور است که بعد از قتل پدرش فراری و بعداً در جنبش‌های فکری سیاسی سهم فعال می‌گیرد. «این مولوی عبدالروف مؤسس انجمن، از مشاهیر علمای افغانی در اویل قرن بیستم است که در جنبش فکری عصر دست داشت. وی پسر عبدالرحیم کاکر قندهاری است «که در شوال (۱۲۹۸ ق) درون بنای خرقۀ شریفۀ قندهار به دست خود امیر عبدالرحمن خان کشته شد»، بنگرید سراج‌التواریخ ج. س. ص ۳۸۲ ۸ مشروطیت) و دانسته می‌شود که مخالفت امیر عبدالرحمن خان با مولوی عبدالرحیم از موضوع طرفداری مولوی به سردار محمد ایوب خان می‌باشد که با او علیه لشکر انگلیس و عبدالرحمن یکجا شدند. و بعد از ختم جنگ علمایی که به جهاد بر علیه انگلیس و امیر عبدالرحمن خان که با انگلیس یکی بود، فتوی داده بودند، امیر عبدالرحمن همه را اعدام نمود. استاد حبیبی به معرفی مولوی عبدالرؤف یا اخلاف مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری چنین مى‌آورد: «تولد مولوی عبدالرؤوف در شهر قندهار روز دوشنبه (پنج صفر ۱۲۶۷ ق) در خاندان مولوی حبیب‌الله معروف به محقق قندهاری‌ست که از پدرش علوم منقول و معقول فراگرفته و مدتی پس از قتل پدرش بر دست امیر از وطن در تبعید به سر برد». (ص۹ مشروطیت) استاد حبیبی علاوه مى‌دارد که: «از اول اسنادی که در خانوادۀ نویسندۀ این سطور بوده و اکنون در آرشیف ملی در دوسیۀ خاص سراج‌الاخبار محفوظ است…» (ص ۶ مشروطیت). مولوی عبدالرؤوف به دوران امیر حبیب‌الله خان به حیث رئیس انجمن دانشمندان مقرر می‌شود و نام مکمل او را چنین ذکر مى‌کردند: «ریس این انجمن مولوی عبدالرؤوف خان قندهاری متخلص به (خاکی) سر مدرس مدرسۀ شاهی و ملای حضور بود، مولوی خاکی در سه زبان عربی، فارسی، پشتو ادیب و نویسنده و شاعر بود». (ص ۹ مشروطیت) استاد دو نفر پسران عالم متبحر مولوی عبدالرؤف آخوندزادۀ قندهاری را به نام‌های مولوی عبدالواسع آخوندزاده و مولوی عبدالرب آخوندزاده معرفی می‌نماید که هر یک دارای شخصیت‌های علمی و مشهور بودند و معلوم است که مولوی عبدالواسع صاحب تألیفات مى‌باشد و دربارۀ یکی از فضلای دیگر این خانواده به نام مولوی صالح محمد و ترجمۀ او یاد دهانی شده است که غالباً آن دانشمند عالیقدر یکی از عموهای مرحوم استاد حبیبی مى‌باشد. کتاب‌ها و آثار مولوی حبیب‌الله را در فاکولتۀ ادبیات خریداری نموده بودند. که معلوم نیست چند اثر مولوی مذکور در فاکولتۀ ادبیات خریداری شده باشد. خاندان ملا حبیب‌الله را «آخوندزاده» می‌گویند که استاد حبیبی به این خاندان ارتباط دارد و خودش نسبت خود را به صراحت در کدام جایی ذکر نکرده است. گفتند روزی استاد حبیبی را کسی «عبدالحی خان» خطاب کرد، استاد حبیبی فوراً فرمودند که «خان» نیستم ولی «آخوندزاده» هستم. از این دانسته می‌شود که استاد حبیبی بر لقب آخوندزاده علاقمند بوده اند و البته این آخوندزادگی به خاطر اسم مشهور ملاحبو آخوند یا مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری مى‌باشد که آثار او در مسایل دینی، علمی، عرفانی و ریاضیات و هندسه مى‌باشد. مولوی فیض‌الله پدر آخوندزاده مولوی حبیب‌الله نیز از علمای جید روزگار بوده و رسالات زیادی را از جمله «منطق» به یادگار گذاشته است. در سراج‌التواریخ فیض محمد کاتب هزاره واقعه آخوندزاده عبدالرحیم خان کاکری را چنین مى‌آورد: «چون سردار محمد ایوب خان داخل قندهار شده، رایت تصرف بر افراخت به عزم این که مردم شهر و اطراف را روی دل جانب خود کرده، به مخالفت اعلیحظرت امیر عبدالرحمن خان، برانگیزد علمای شهر و اطراف را انجمن ساخته در باب معاونیت خویش و محاربت با امیر موصوف فتوی خواست و از جمله آخوندزاده عبدالرحیم خان کاکری که معلم شهزاده عبدالله خان ولیعهد اعلیحضرت امیر شیر علی خان مرحوم بود با چندتن دیگر از علما که در علم و فضل، زبانزد روزگار و معتمد صغار و کبار بودند فتوی دادند که یاری دادن سردار محمد ایوب خان معاونیت در دین است و پیکار و مصاف دادن با امیر عبدالرحمن خان و لشکر یانش حفظ شریعت سیدالمرسلین، زیرا که او را انگلیسان امیر خوانده و سردار محمد ایوب خان احرام جهاد بربسته…. آخرالامر اختر طالع سردار مذکور «محمد ایوب خان» مذکور را وقت زوال رسیده …. و خود اعلیحضرت والا «عبدالرحمن خان»، در ماه شوال (۱۲۹۸ هـ ق) قرین فتح و پیروزی داخل شهر قندهار شده، ملا عبدالرحیم آخوندزاده کاکری و ملاعبدالاحد فوفل‌زایی که فتوای بر تکفیر سپاه کابل داده بودند به یاسا رسانید» (ص ۳۸۲ سراج‌التواریخ) در بارۀ والدۀ محترمۀ استاد حبیبی که بکدام نسبت مستقیماً به ملا حبو آخوند می‌پیوندند، نزد نگارنده مجهول می‌باشد، همچنان دربارۀ اولادۀ استاد حبیبی معلومات کم دارد، دو فرزندشان بنام‌های خوشحال حبیبی و انجینر میرویس حبیبی می‌باشند و صبیه‌یی داشتند باسم مرغلری حبیبی در سابق استاد شعبۀ انگلیسی فاکولتۀ تعلیم و تربیه. یک شخص بسیار مشهور دیگر از همین فامیل در مطبوعات افغانستان سال‌های زیادی ظاهر شد و آن عبارت از جناب محترم داکتر محمود حبیبی می‌باشد، بقرار نوشتۀ جناب کوشانی استاد حبیبی دارای سه فرزند پسر و یک دختر می‌باشند و اسم فرزند دیگرشان بدست نیامد. نوت: نگارندۀ این سطور زمانیکه کتاب «شرح احوال و آثار استاد حبیبی» را می‌نوشتم، منظماً با محترم پوهاند میر حسین شاه در تماس بودم، باری هم در بارۀ شان در یکی از نشرات نوشته بودم «پوهاند میر حسین شاه خان»، پوهاند صاحب به مثل استاد حبیبی فرمودند که «خان» نیستند ولی «میر» هستند، پوهاند صاحب میر حسین شاه فرمودند که استاد حبیبی در زبان فارسی صاحب سبک خاص می‌باشد. و واقعاً فرمودۀ شان درست و قابل تأیید می‌باشد، زمانیکه کتاب «تاریخ مختصر افغانستان» تألیفی پوهاند حبیبی را می‌خواندم، در مقدمۀ کتاب آورده بودند که «برای قدامت دری در تلاش زبان مادری بود». (ص ۷ کتاب مذکور)، گویا اینکه زبان مادری استاد حبیبی دری بود، پوهاند صاحب میر حسین شاه موضوع را تأیید کردند و فرمودند که زبان مادر شان دری بود و ملیت شان از مردم شریف هزاره می‌باشد. بعد از تعقیب موضوع واضح شد که والدۀ مغفورۀ استاد در نسب به تورکان هزاره می‌پیوندد. ناگفته نماند که پوهاند صاحب میر حسین شاه با استاد حبیبی رابطۀ نزدیک داشتند، پس استاد حبیبی به همه ملیت‌های افغانستان نسبت دارد. 
 دکتور عنایت‌الله شهرانی
11 فوریه
۱ دیدگاه

Ontologically یا هستی شناسی

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۲ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

Ontologically

یا هستی شناسی

در سیاست افغانستان چگونست؟

هستی و مبداء هستی٬ جریان هستی و مقصد هستی که نتیجه مطلوب آن٬

جز تکامل هستی در مبانی توسعه سیاسی می باشد…..!

  • نیهیلیست و قدرت کشور:‌ اینکه دین از سیاست جدا نیست و دین هم مجری قدرت نیست. پس جایگاه دین در تصویب و منشاء قوانین بوده که مجری آن قوانین در قدرت٬ انسان و سرشت قدرت در فساد آوری در سرشت های ذاتی انسانی می باشد.و انسان جایز الخطا و ممکن الخطاست و فقدان نظارت بر قوه مجریه جایز الخطا بودن انسان را به واجب الخطا می تواند ارتقا دهد. زیرا هتلر به زعم خودش٬ جنایتکار و فاشیست نبود…
  • سقوط دولت در ۲۰۲۱: سقوط حمایت مردمی را مقدم داشت. زیرا در کودتای نافرجام ۲۰۱۶ ترکیه٬ سیل مردمی در حمایت دولت رجب طیب اردوغان بود که کودتا را ناکام ساخت.
  • مردم و افغانستان: در توده بودن جامعه و عوامل آن چون: فهم نادرست از دین و قوم گرایی کسی شک ندارد٬ ولی تجویز آن و انسجام مردمی را٬ رهبری از مبانی عقلانیت سیاسی لازم٬ که در جریانات سیاسی ما شعار بی عمل یا تُهی معنی بسیار است.
  • نتایج ناکام: چون با دید پوزیتیویستی وارد عمل سیاسی شدن٬ و توجه کردن البته غالب بودن نفع خصوصی گروهی بالای نفع عمومی جهل بوده که نمی توان جز تنزل و سیر نزولی جامعه و کشور چیزی دیگر حاصل داشت.
  • فردا نامعلوم: یعنی پدیداری اکثریت جاهل و بی برنامه و پایداری دیکتاتوری…
  • تجزیه و بدترین حالت:‌ تجربه خواهد بود که هیچ دوره سیاه کشور به آن مانند نیست٬ زیرا واحد تجزیه شده را ملت سازی لازم و اگر در هر واحد٬ ملت سازی نشود چند تجزیه دیگر کرد؟ و یا کسی مدعی شود که در واحد تجزیه شده X یا Yتوانایی ملت سازی را داریم٬ که اثبات آن گاندی و اتحاد چندین صد دین و فرهنگ متنوع در هندوستان می باشد – پس مشکل بنیادی ما در عدم ملت شدن: غالب بودن نفع خصوصی گروهی بر نفع عمومی می باشد.
  • تساهل و تسامح: یعنی یکدیگر را آسان گرفتن٬ زمانی این روحیه برای تغییر انرژی درون سازی تولید می کند٬ که انگیزه اولویت بخشی نفع عمومی و از خود بیرون رفتگی آن٬ در وجود اکثریت اعضاء جامعه٬هستی موجود شود – و این هستی را٬ کیمیا و طلسم توسعه کشوری گفت– و ربط معرف شناختی موضوع در این لینک ذیل:http://disq.us/t/4mjctzk

محمدآصف فقیری

 

11 فوریه
۴دیدگاه

نخلِ تمنا

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۲ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نخلِ تمنا !

دخـت افغـانـم  و تـاریک  بـؤد خانـۀ من

شمع  تحصیــل ربودنــد ز  کـاشـانـۀ من

من که از مدرسه ومکتب ودانش دورم

آه واشک است  بسـاط دل دیــوانــۀ من

غــنـچـۀ نخــل تمنـا  بــه  بــرم  خشکـیـده

نشــود سبـــزبــه  بــاغ  آرزو  دانــۀ  مــن

همچــو بسمل به قفس زار وپریشان نالم

کیست دیگر که بخواند یاد وافسانـۀ من

از چه رو معــرفت و علم ز من بگــرفتند

نیست کافی که اسارت شده زولانۀ من؟

توکه بستی دردانشگــه و مکـتــب بر من

سیل گــردد به رهت  گــریــۀ  شبانۀ من

نیمـۀ پیکــر از جــامعـه هستـم تـو بــدان

به خــدا می رسد این عرض عاجزنۀ من

تا ” عزیزه ” زغم دخــت وطن رنجـورم

پــرزسوز است چودل ، خامه و ترانۀ من

عزیزه عنایت

۹ فبروری ۲۰۲۴

11 فوریه
۱ دیدگاه

هرات

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۲ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

 اینبار سروده اییرا برای شما برگزیدیم از زنده یاد استاد عبدالحسین توفیق هروی

که در ماه  قوس ۱۳۶۹ خورشیدی در شماره اول فصلنامهء هری به چاپ رسیده بود.

هرات

مصوری که  نکو  نقش  کاینا ت  کشید

چوخواست ثانی جنت کشد هرات کشید

غروبگه :  به  گل  شعله  آسمان  اندود

سحر: به اطلس  نیلی سر ادقات کشید

چهارسوی به هر هفت جلوه پیرا ساخت

چهار  فصل  به  آیین ما  شطات کشید

به کوه و دامنه زر  بفت ارغوان گسترد

که رنگ و  رایحه  تا دامن  فلات  کشید

پریر خان محل  را به  صد  قلم  آراست

سهیقدان چمن را به صد صفات کشید

به باغ خاطره  هفتاد و چند قسم انگور

به تار تاک ،  گره زد گهر ،  نبات کشید

به نام  خربزه ء هفت هشت  گونهء او

حدیث   قند  ز  جوبار  تا  قنات  کشید

دهات پستهء خوشبو ،  به زنجبیل آلود

صدای مرغ خوش آوا به طیبات کشید

سپید کوه ز کافو ز  شمع ها  افروخت

هریرورد ، سر از  زمزم  و فرات  کشید

به نام  طرح  خیابان  و  جنت  و انهار

کشود   گلشن   و آیاتِ  بینات  کشید

*****

به مردمش هنر علم و ذوق داد چنانک

رواق و منظر و  ایوان  و آبدات  کشید

زمانه بر هنرش دید ، دست او  بوسید

اگر به تیشه  گرایید  ، اگر دوات کشید

اگر منتره و  محراب ،  شامخات  فزود

اگر عمارت و  تهداب  را  سیات کشید

دقیقه، سفت وهنر، بخیه زد مقرنس بست

مربعات   کشود و  مسدسات  کشید

*****

هرات  آن  که  حدیث  نکوییش  جهان

برون  دایره ، تا  دیر و مومنات  کشید

نوای شهرت آحاد خود، به هفت اقلیم

به پنج نوبت همی تا به شش جهات کشید

بتا که مکتب بهزاد، جلوه خانهء تست!

همانکه خواست حیاطت کشد حیات کشید

به عفت تو بنازم که دست مریم بست

به عصمت تو که پادرخط ثبات کشید

گپ شکر  بر  لعل  تو ، ترهات  افتاد

خط خطا، به سرمشک ، طره هات کشید

زپشت پای توخورشید پشت دست گزید

به گوشوارتو چرخ از پرن ، زکات کشید

مباد ! از نظرت  دور عشق  پاک وطن

مباد ! غیر وطن  رنج  بی ثبات  کشید

برآر  دست تو هم ز آستین علم و هنر

مباد! سرمه  به  میل تصادفات  کشید

نکو به دست تو دادند ، تو نکو بسپار!

امانتی که به طومار و  منشأت کشید

رسالتی که پدر فرض داشت  بر گردن

نکردد ترک و وفا کرد و تا وفات کشید

برای خاطر تو دست و پا و باز وخست

پی  سعادت  تو بار  مشکلات  کشید

قلم به کلک چوحاجت بگیرومشک بریز!

که زحمت وطن  ابکار و ثیبات کشید

به هرحساب چه مرد وچه زن که باروطن

چه محسنین به تمنا ، چه محسنات کشید

اول وطن پس ازآن عشق، این دومهرابدیست

چنان که   گردن  آبا  و امهات  کشید

نرفتی ازدل (توفیق) ازدلش چه بری ؟

نه اشک اوکه سرازدجله وفرات کشید ؟!

دعای کوی تو و عشق تو مدامش باد !

چه باده یی که تعوان تا دم ممات کشید

اقتباس از فصلنامه هری

11 فوریه
۱ دیدگاه

دخت زیبای افغان

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۲ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

دُختِ زیبای افغان

 نازِ چشمانِ سیاهت  می پرستم می کند

 آن نگاهت چون شرابِ کهنه مستم می کند

 می دهد گرمی  به جانم لعلِ رنگینِ لبت

خنده هایت  فارغ  از  روزِ اَلَستم می کند

 برقِ مینای صدف در خنده ات شکر فشان

تا که دیدم جذبه اش شکر پرستم می کند

 شام گیسویت کشیده ماهِ نو در بر،عجب

 نورِ رخسار قشنگت نیست و هستم می کند

 طاقِ ابرویت فکنده آتشی بر عقل و دین

 گه بسوی قبله، گه ساغر بدستم می کند

 لشکرِ   مژگانِ  بیرحمِ  تو   چون  تیرِ بلا

 شهرِ دل ویرانه و قصدِ شکستم می کند

 سجده گاهِ من شده سرتا به پایت ای صنم

 عشوه و نازِ تو  آخر بُت پرستم می کند

مریم نوروز زاده هروی

 سوم سرطان ۱۴۰۲ خورشیدی

 بیست و چهارم جون ۲۰۲۳ میلادی

 از مجموعهُ”میهنِ عشق”

 هلند.

10 فوریه
۱ دیدگاه

بوسهِ پنهانی

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیابوسهِ پنهانی

من به قربان  سرت  ای  گل  یکدانه بیا
حال دل را تو بپرس نیمه شبان خانه بیا
در گلستان دلم نخل تو پرورده به عشق
لحظ ی بر  درِ  این  عاشق  دیوانه  بیا
تا ببینم   رخ   زیبا   لب   گلگون   ترا
بهر  تسکین  دلم  ،  دلبر   جانانه   بیا
بسکه رسوای  جهانم  ز فراقت گل من
کرده  تسخیر دلم  یک  دمی رندانه بیا
همه دیوان دلم نقش غزل های تو شد
جلوه کم کرده خرامان شده مستانه بیا
سرخی لعل لبت گشته مرا دشمن جان
ده  مرا  بوسه  پنهانی  ز   میخانه  بیا
 عالیه میوند
فرانکفورت

۱۹ می ۲۰۲۱

10 فوریه
۱ دیدگاه

صبحانهِ عشق

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

صبحانهء عشق

یک پیاله بوسه داغ

یک بشقاب بزرگ عشق بی پیرایه

یک قابلمه آغوش

یک کف دست نان صداقت

از عسل لبانت هم کمی بریز

راستی یک چاینک لبخند یادت نرود!

این صبحانه“عشق”است

باتو خوردن صفا دارد

میدانی ؟

میترا وصال

۹ فبروری ۲۰۲۴

لندن

10 فوریه
۳دیدگاه

تبسم خورشید

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تبسم خورشید

                  به یار 

 من در تبسم خورشید شریکم

 وبه خواب ماه می خندم

 و در تاریکی شب راه می روم

و با ستاره ها عشق بازی می کنم

وقتی در بستر می روم

 خورشید با منست

 و خوشه خوشه ستاره ها را

زیر بالشتم می گذارم

و دانه دانه نور ماه را

 در زیر پستان هایم پنهان می کنم

 وقتی سحر میدمد

 درخشان و نورانی

 از خواب بر می خیزم

و ترا می سرایم

و ترا می سرایم

و میدانم که تا آن لحظه زنده ام

من همیشه در بهاران تو زنده ام

پاییز و زمستان از آن خاکیان است

 و من که در آسمان هایت در پروازم

 همیشه بهاری ام

و همیشه زنده

 تا آخرین روزها

و تا آخرین لحظه ها ستایشت می کنم

هما طرزی

نیویورک

 ۲ اکتوبر ۲۰۲۳

10 فوریه
۱ دیدگاه

لبخند بزن

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

لبخند بزن

تسلیم درد نشو

 لبخند بزن : ژکوندم

 در چهره،مونا لیزا

 بگذار داونچی خود

 حیران این لبخند بماند

 دردت بجانم

صامدی

ملبورن – استرالیا

10 فوریه
۱ دیدگاه

دلِ صاف

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دلِ صاف

قلم برگیر ! نویس ! برصفحه لوح 

توخواهی آنچه هست درقالب روح

بیرون   از  آن   نبینی  ذره  چیزی

بدون   اذن   او  از  جای   نخیزی

ترا عقل  و شرف  از بهر آن است

علیه   نفس   شیطانی    ستیزی

در این  عالم  تو می بینی  لذایذ

تراست  در  برسی  از آن  غرایض

تحمل  با  تعمق   باد  در  توانت

یگانه  تیر عدل  باد   در   کمانت

مشو مغرور که  تو افسرده حالی

اگر چه  هر زمان  پر قیل  و قالی

سخن  پاکیزه  گو   از   بهر  اِعزاز

که   تا  باشد  تمنای  تو  دمساز

به  پشت جاه  و اموال تو نگردی

یقین می دان که درعالم تو مَردی

دماغت  از  رذالت  دور  میساز !

که  تا  با مٌجرمان نگردی تو  انباز

بزی (خشنود) تودر این دیر پراِسرار

دل صاف  تو  بِالحق   دارد  اِقرار

عبدالکریم خشنود هروی کهدستانی

مقیم شهر کییف اوکراین.

ـ
09 فوریه
۵دیدگاه

بیچاره گک

تاریخ نشر: جمعه ۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بیچاره گک

صــدقه میشم قامت  و رفتـــارته 

غمـــــــزه و ناز و  شیرین گفتارته

بـــا حریفــــــانم نکن لطف نظـــر

بسکلان  این رشتــــــه ی  ناکارته

بی مــروت بودنت مطلوب نیست

میکشی بیچــــــاره گک  دلـــــدارته  

نیست انصافی چنین با من نکن

مختفی  ســــازی  چـــرا رخسارته 

انتظاری  بــــرده  کـــارآیی  ز من 

ده تو  پایـــان این  همـــــه آزارته

از پریشــــان حالی  و درمانـدگی

بوســــه می گیرم  جـــغِ دیـوارته

باز بر یاد همـــان روز های  دور

بر تنــت کن جامـــــه ی  گلدارته

می کنم تشمیـــم عطر پیــــکرت  

روی چشــم من  بمــــان  پیــزارته 

تا رویـــم هر دو به گلگشت چمن

زهــــره کف بینـــم  جمع  اغیارته

در تن من جای زخـم تازه نیست

مرهمــــی ده محمــــودِ اوگـــارته

بامداد سه شنبه ۲۱ دلو ۱۳۹۹ خورشیدی

که برابر میشود به ۰۹ فبروری ۲۰۲۱ ترسایی

سرودم 

احمد_محمود_امپراطور

09 فوریه
۳دیدگاه

مخمس بر غزل استاد شهریار شاعر شهیر ایران

تاریخ نشر: جمعه ۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 مخمس بر غزل استاد شهریار

شاعر شهیر ایران

به عمرم جستجو کردم  که یابم کامرانى  را
ندیدم غیر  اندوه من نشاط و شادمانى  را
برانداخت  چرخ گردون صد بلای ناگهانى را
جوانى شمع ره کردم که جویم زندگانى  را
نجستم  زندگانى را و گم  کردم  جوانى  را

دریغا رفت جوانی ام  به پیری دربدر گردم
کجایی ای جوانی تو، که با تو همسفر گردم
به هرکاری نهم من رو به آن کارش ظفرگردم
کنون  با  بار  پیرى  آرزومندم  که بر گردم
به  دنبال   جوانى  کوره  راهٌ  زندگانى  را

میان بستم به بزم یار غلام و برده را مانم
به عشق او وفا دارم نمک  پرورده را مانم
مرا دام هوس پژمرد و دل افسرده را مانم
بیاد یار  دیرین  کاروان گم  کرده  را مانم
که شب درخواب ببیند همرهانِ کاروانى را

انیس و غمگسار و مونس و اى مهربان دل
به کس کى میتوان گفتن ز اسرارِ نهانِ دل
حدیثِ شور و شیدایى و فریاد و فغانِ دل
سخن با من نمی گویى الا ای همزبانِ دل
خدایا با کى گویم شکوهٌ  بى همزبانى را

لقاى  ناب  جانان کو که یار مهربان دیده
بگو آن عیش دوران کو،که آن شیرین زبان دیده
کجا دیدید عاشق را که از عشقش امان دیده
نسیم زلف جانان کو، که چون برگ خزان دیده
به پاى سرو خوددارم هواى جانفشانى را

خردهرجا که لافد بهره دارد ازصفاى جان
صفاى دل اگر خواهى بنگر در حیاى جان
تن آدم شریف گراست باشد در بقاى جان
به چشم آسمانى گردشى دارى بلاى جان
خدا را بر مگردان  این   بلاى  آسمانى را

مرا یار وحبیب و یاور این همزبان  گفتن
کجا مانند شعر شهریار شعرى توان  گفتن
جلال شعر نکویش را به اوج آسمان  گفتن
نمیرى شهریار ازشعر شیرین و روان گفتن
که  از آب  بقا جویند  عمر جاودانى  را

سید جلال على یار

۸ فبروری ۲۰۲۴

 ملبورن آسترالیا

09 فوریه
۱ دیدگاه

خون عشق و محبت

تاریخ نشر: جمعه ۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خون عشق و محبت

بیا که دامن صحرا سبز  و رنگین است

بهــار نـاز طـبـیـعـت  غـرق آ ذیـن است

به هر طرف نگری مرغکان می خوانند

چو نغمه های خوش دلبران شیرین است

در ایـن غـریب دیار بـه چـنگ اقیانوس

هوای سنبله چون حوت وفروردین است

بـه روی مـاسـۀ دریـا قــدم زدن بـا یـار

پـر از تـرنّــم امـواج چین در چین است

بـه خلـوتی  که رهـا میکـنـیم دل ها را

شـمیـم رازدل وگفـتـمان دیـریـن است

به باغ و راغ و چمن تاکنیم سیروسفر

چو یادمکتب بهـزاد بـس نگارین است

دل از رفاقت دل مست و شاد می گردد

که خون عشق ومحبت در شرایین است

کهـن سـرو دل آراسـت سـنـبـل وحـدت

که عـمق ریـشۀ ما در نهاد پیشین است

به پـیـش هـرقـدم ات بـاغ گل بیفـشـانم

چرا که دامن دل پرگلاب ونسرین است

حـریـم خلـوت دل را کـنیـم حجـلۀ شـاد

به گونه یی که شایان رسـم و آیین است

بیا که چهــرۀ گـردون را کـنـیـم مقـبـول

به خامه یی که زنیزارحال وپیشین است

زیادمان نـرودعشق و دوسـتی هرگز

زیار غمـزه و ناز و زدل تمکین است

اگـرچه میهن آتـش گـرفـته ویـران است

دلم به تابش  خورشید خلق خوشبین است

زنــد بـه قـلـعـۀ بـرفـیـن ظـالـمـان آتـش

که آه سـیـنـۀ ســوزیــدگان آمـیــن است

شب سـیاه سـتم می شـود سـحـر روزی

خدای مهروخرد همنوای مسکین است

جهان بـه شـکل نوینی اگـرشـود تنظیم

رهـایی ازقلل و بـنـد نـیـز تأمیـن است

رسول پویان

۱۸ آگست ۲۰۲۳

08 فوریه
۳دیدگاه

ناتوانی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

نا توانی

 شـدم هشتاد وشش در دهـرفـانی

نـکــردم  کــار  نیـکــو  در  جـوانـی

جــوانـی   و  زمــان   تـنـدرســتــی

گـذشـت  بیهـوده ، حـالا نـاتـوانـی

خـدا یا !لطف کـرده یاری ام  کـن

وگـرنـه  بیحاصل ، ایـن  زندگـانـی

کـریمـا!  بنـدهء عــاصی  مـنـم من

اگـر بـخـشـی  مــرا  از  مهــربـانـی

الـهـی! از کــرم ، عــفــو گـنــا هـام

نمائـی چـونکه هـستم، زار وفـانی

به عرش وفرش وکرسیت خـدایا!

بـری ام بی گنـاه زیـن دهـر فـانی

هـمیـشـه “حیدری“چـشـم امیـدش

بـه لـطـفـت بـوده و، بهـتـرتودانی

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲۳ جنوری ۲۰۲۴

سدنی

08 فوریه
۳دیدگاه

نیلوفر وحشی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

نیلوفر وحشی

در برکه عشق –

نیلوفران وحشی

و گیسوان باغ –

در شکوه و مستی

و من لختی شاته هایم را

با گلهای نیلوفر می پوشانم …

هنوز دهانم بوی مستی دیرینه دارد

اگر وجب وجبم را می شناختی

با من چنین بیگانه نبودی

و بیزاری من از تو

بیقراری عشق است

در ستون های محکم زندگی

هر بار بتو می اندیشم

فرار از حقیقت هاست …

غربت را دوست دارم تا در بغلش شنا کنم

و در عبور از کوچه های بیقرار

سبد بیقراری هایم را رها کنم

و خود را عاشقانه

از سرزمینم جدا کنم

تو در گلوی عشق گیر کردی

و من در لب های عشق جاودانه ام

لبخند من به زندگی

دهن کجی ی عشق است به روزگار

و در طراوت یک صبح بهاری

هنوز عاشقم و بیقرار

و هنوز در نفس هام میدوی

و تیک تاک قلبم

همنوا با قدم های عاشقانه ات است …

هما طرزی

…. نیویورک

 ۱۴ می ۲۰۲۳

از مجموعهِ رقص شگوفه ها

 

08 فوریه
۳دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء  جاوید بنمای

« جامی »

فصل دوم

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء بشیر هروی

بخش ششم :

ص ۲۰ س ۱۴ – و آیهء نفس :  مدرسه ای ساخته اند : این مدرسه تا این زمان در شهر هرات باقی است و در محلهء برج خاکستر  ( ناحیه ۴ هرات ) در کوچه ای که اکنون بنام گذر مرغ فروشی شهرت دارد واقع است  و بنام مسجد مخدومی و مدرسه مخدومی معرف است . مساحت آن در حدود ۳۰۰ متر مربع است و تا چند سال پیش ویرانه بود ، زیرا در اطراف و نواحی آن منزل و خانه یهودیان بود و آنان از بیم اینکه مورد تعرض آیندگان و روندگان مسجد واقع نشوند ببهانه های مختلف موانعی در راه تعمیر وترمیم آن ایجاد میکردند تا اینکه در حوالی ۱۳۲۹ شمسی مردی خیر از اهل قندهار یکی از خانه های یهودیان را که در مجاورت مدرسهء مزبور واقع است خرید و سپس بآبادی مردسه همت گماشت و سرو صورتی بآن داد و چاه آبی را که از آغاز تعمیر مدرسه در آن واقع بود و خشک شده بود پاک و منقح کرد و در سمت شمال آن شبستان بنا نهاد و در طرف جنوبی رواقی بدون درب و پنجره ساخت.                              

عبادت خانه ( یا بقول مشهور چله خانه ) مولانا در سمت جنوب مدرسه واقع است و متأسفانه وضع ظاهری مدرسه ( مسجد) مذکور بسیار غریبانه و نشانه ای از تذلل و انکسار عارفانهء بانی بزرگوار آنست ، گرچه برای بیننده بهمین صورت موجد مالی می شود.     

ص ۲۰ س ۱۴ – مدرسه و خانقاهی : غیاث الدین خاوند میر در خاتمهء خلاصه الاخبار  ضمن شرح ابنیه بیرون شهر هرات نوشته : « مدرسه حضرت مخدومی حقایق پناهی نورالله مرقده بصفت صفا و لطافت هوا موصوف و معروف است و در سنگ عمرات مقرب الحضره السطانی انتظام دارد» (الف ).

شاید بعد از وفات مولانا ، امیر علیشیر با احترام آن مرد بزرگ مدرسهء اورا تجدید عمارت کرده باشد. ولی اکنون ظاهرا اثری از آن باقی نمانده است.      

ص ۲۰ س ۱۶ – در جوار حضرت ایشان : ازین عبارت بر می آید که خانه ومحل بود و باش مولانا در خیابان (ب ) بوده است ولی از رساله مزارات هرات معلوم می شود  که مولانا در محلی که اکنون دولتخانه نامیده میشود ساکن بوده است ، ( ک : حواشی ص ۷۳).

ص ۲۱ س ۱۵ – جامی غم دوست …: (رک : لوایح ص ۲۹ ).                              

ص ۲۲ س ۱۳ – ابو یزید البسطامی : طیغور بن عیسی بن سروشان بسطامی ملقب بسلطان العارفین از بزرگترین مشایخ عرفاو شاید مشهور ترین ایشانست .

ولادتش (۱۸۸) ووفاتش(۲۶۱) وشرح حالش تقریبآ در تمامکتب تذکرهء عرفا مسطوراست .

ص ۲۲ س ۲۰ – قال سهل : مقصود : سهل بن عبدالله بن یونس شوشتری است از بزرگان مشایخ صوفیه در قرن سوم و مؤسس مکتب طریقتی سهلیه که اساس آن بر مجاهده و ریاضت نهاده شده است . وفاتش در سال (۲۸۳) یا (۲۷۲) اتفاق افتاده و روایت اول مشهور تر است ( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به نفحات الانس ص ۶۶ – ۶۸) کشف المحجوب ص ۱۷۵ – ۱۷۷ ) .                                                                     

ص ۲۳ س ۶ – جرمی که رخت ما … (رک : دیوان جامی ص ۳۵۰ ).

ص ۲۳ س ۱۳ – خواجه ناصر الدین عبیدالله : معروف بخواجه عبیدالله احرار از بزرگترین مشایخ نقشبندیه است و مولانا جامی را نسبت بوی ارادت و اخلاص بسیار بوده ودر آثار خود از آن مرد عارف باحترام نام برده است . 

فخرالدین علی بن حسین کاشفی کتاب رشحات عین الحیوه را و  مولانا محمد قاضی  کتاب سلسله العارفین و تذکرهه الصدیقین را در مناقب و شرح احوال خواجه احرار نوشته اند.   

خواجهء احرار در مباحث عرفان  تصانیف بسیار  داشته  از آنجمله  تحفه الاحرار و والدیه و حورائیه بسیار معروف است . 

وفات خواجهء احرار در شب شنبه سلخ ربیع الاول ۸۹۵ اتفاق افتاده است (۱).

ص ۲۵ س ۲ – این بیت را می خواند: در نفحات الانس در ضمن شرح حال شیخ بهاءالدین عمر جغارگی ، عبارت ذیل دیده می شود:                                                         

این فقیر را این بیت از وی به خاطر است ، در وقتی که بعضی فقیر آنرا بدوام توجه اقبال بر مطلوب حقیقی ترغیب میکرد ، میخواند ، بیت : 

دلارامی   که   د اری   دل  در او بند

دگر چشم از همه عالم فرو بند (۲).

ص ۲۵ س ۴ – مولانا سعد الدین فرح : از اعیان زمان شاهرخ و از اصحاب شیخ بهاءالدین عمر جغارگی بوده که در سال ۸۴۴ در ملازمت شیخ بسفر حج رفته است (۳).  

ص ۲۵ س ۹ – حلاج : ابو مغیث حسین بن منصور بیضاوی از شاگردان سهل بن عبدالله تستری بوده و در زمان مقتدر بالله عباسی بفتوی بعضی از فقها در روز سه شنبه ۲۴ ذیعقده سال ۳۰۹ محبوس و مضروب و مصلوب گردید.                        ص ۲۵ س ۱۶ – خواجه عبدالله انصاری : شیخ الاسلام شیخ الشیوخ زین العلماء ابو اسمعیل عبدالله بن ابی منصور محمد بن ابی معاذ علی ابن محمد بن احمد بن علی ابن جعفر بن منصور بن مت الخزرجی الانصاری معروف به خواجه انصار خواجهء انصاریان و پیر هرات و پیر هری و پیر هروی و پیر انصاری و پورانصار و پور انصاری ، از بزرگترین علما و عرفای خراسان در قرن پنجم هجری و شاید معروفترین علام دینی در قرن مذکور است که در سال ۳۹۶ در مصرخ هرات متولد شده و بسال (۴۸۱) در همین شهر وفات یافته و در موضع معروف به کازرگاه مدفون گردیده و مزارش هم اکنون زیارتگاه علاقه مندان تصوف عرفان است.

از مهمترین آثار پیر هرات ، یکی کتاب طبقات الصوفیه است که شامل شرح حال و بحث در پیرامون اخلاق و عادات و سخنان  عرفاء سلف می باشد و دیگر منازل السائرین که از طرف بسیاری از علما مورد شرح و تفسیر واقع شده و نیز صد میدان و کنزالسالکین و مناجات نامه است . تفسیری نیز برقرآن کریم نوشته بوده که آنرا یکی از شاگردانش ( رشید الدین میبدی در سال ۵۲۰ هجری) بسطه داده و تفسیرمعروف کشف الاسرار را ترتیب داده استم. ( برای اطلاع بر شرح حال مفصل پیر هرات رجوع شود برسالهءـ سرزدوبور گوی و مقدمهء طبقات الصوفیه بقلم شاغلی عبدالحی حبیبی و سلسلهء معقالات راقم این سطور در مجلهء ژوندون سال ۱۳۳۲ – ۱۳۳۳ تحت عنوان زندگانی و مکتب پیر هرات ).            

ادامه دارد …

پاورقی ها :

(الف) خلاصه الاخبار خطی نسخهء متعلق باستاد فکر سلجوقی .

(ب) برای اطلاع بر تاریخ و جغرافیای خیابان رجوع شود برسالهء نفیس خیابان اثر استاد فکری سلجوقی .

۱ – رشحات ص ۳۶۰ .

۲ – نفحات ص ۴۵۶ .

۳ – حبیب السیرج ۴ ص ۵۸ .