۲۴ ساعت

27 ژانویه
۱ دیدگاه

چشم در راه

تاریخ نشر: شنبه ۷ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

چشم در راه 

میدانی که میدانم ،

نیمه شبان

وقتی فکر میکنی خوابیده ام

میایی

و من به حرمت آمدنت

خویش را به خواب میزنم

تا تو دلخوشی هایت را

در زلفکان پیچ در پیچ من

که با سر انگشتانت

عشق را نفس میکشند ، ببافی

و لبانم را با لبان مستت ببویی

و با چشمان دلواپست

غزل های تنم را بسرایی

اینرا گفتم که بفهمی

آمدنت را هر شب

چشم در راه ام.

میترا وصال

۲۷ جنوری ۲۰۲۴

لندن

27 ژانویه
۴دیدگاه

از کجا آورده ای ؟

تاریخ نشر: شنبه ۷ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

سروده ای از شاد روان استاد علی اصغر بشیر«هروی» را انتخاب نموده ایم که بتاریخ هفتم دلو

۱۳۵۰ خورشیدی برابر با بیست و هفتم جنوری ۱۹۷۲ میلادی دقیقا ۵۲ سال قبل

در شمارهء ۱۹۱ جریدهء ترجمان با نام مستعار ب – عامی بنشر رسیده بود.

 از کجا آورده ای؟

ای فقیر ، این قرص  نانرا  از  کجا  آورده ای؟

گر  خریدی   پول   آنرا   از   کجا  آورده ای ؟

برف می بارد تو هستی  همچنان  جویای کار

اینقدر  تاب  و  توان  را   از  کجا  آورده ای ؟

بوت  پایت  کی  دهد از عهد  دقیانوس  یاد

یاد گارِ   باستان   را    از    کجا   آورده ای ؟

رنگ تو گه  کاهی و  گه  زعفرانی  می شود

رنگ  کاه  و   زعفران را  از  کجا  آورده ای ؟

آرزوی  گوشت   داری  اشتهای   میوه   هم

اشتهای  آنچنان    را    از   کجا   آورده ای ؟

آهِ  جانسوزت  شرر  بر  خرمن   دل  ها  زند

جانِ  من  آتشفشان  را  از  کجا  آورده ای ؟

دامن صد  پاره ات  از گوهر اشک  است پر

دیدهِ  گوهر  فشان   را  از  کجا  آورده ای ؟

دک دک از سرما  تنت چون بید میلرزد ، بگو

لرزه های  بی  امان  را  از  کجا  آورده ای ؟

از تپشهای دلت  پیداست که  داری  مریض

این دل حسرت  نشان را  از کجا  آورده ای ؟

ساعتت  با  رنج  ها  تیر است  در  ایام عید

رنج   های  بیکران   را   از  کجا  آورده ای ؟

شهد و  حنظل را بهم آمیختی در شعر خود

« عامی »این سحرِ بیانرا از کجا آورده ای ؟

 

27 ژانویه
۳دیدگاه

هبوطِ عشق

تاریخ نشر: شنبه ۷ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

هبوط عشق

                                     به یار

میشنومت

در سرزمین صدا ها

که هبوط عشق

مرا از من ربود

و صدای تو

مرا از من جدا کرد

و به دریاچه ی عشق ها سپرد 

دیگر منی نیست

تا در خود شنا کنم 

هما طرزی

 ۹ جنوری ۲۰۱۴

  نیو یورک 

 

27 ژانویه
۱ دیدگاه

عالم امکان

تاریخ نشر: شنبه ۷ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

عالم امکان

خیال  آباد  این   عالم   ندارد   فرصتی  دودی

فرای  این  خیالات ،  فکر  ها   دارند  معدودی

 تمام تار و پود ما شکست آماده ی درد است

نفس ها می‌کشیم اما‌ ندیدیم‌ مایه و  سودی

به رنگ شعله داغ از سرکشی ها می‌کشیم آخر

فنا  را  کی   کند   باور  گمان  و  فکر  نمرودی

تبسم  ها   تاثر   ها  بکارد    در    زمینِ   یاس

جهان  را  ترک  گویی  تا  بیابی  نیک  مولودی

حباب   فرصت   هستی  دوام  را  بر  نمی تابد

 سراب آباد موج است این نیابی آبِ مقصودی

 سراغ  عافیت   کو  اصل  آن  زیر  زمین  باشد

سر این خاک زیستن نیست جزیک فکر مردودی

سمن پویان، سیمین پوشان، قبایی ازفنا پوشند

 شگفتن، خنده  کردن  از برای  عیش مفقودی

 نفس گر میرود سوی کجا آباد افسوس است

بدستت گر نگیری  شعر  ناب  و  بربط  و رودی

شکنج گیسوانش در شکنجه سخت استاد است

به ( تنهای ) غمین  دلبر  ندارد  الفت  و جُودی

عبدالخالق تنها کاشفی

27 ژانویه
۱ دیدگاه

نادان را از هر طرف که نوشت نادان ست!

تاریخ نشر: شنبه ۷ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

نادان را از هر طرف که نوشت نادان ست!

اولین گام بسوی دانایی ، شناسایی جهل موجودست….!

شرح مطلب:

جوهر عقل و سیر تفکر در دین این اجازه را برای ما نمی دهد. که فقط با یک ترجمه تحت الفظی٬ حکم از متن مقدس صادر کنیم٬ زیرا سبب نزول٬ مکی و مدنی٬ تفسیر آیه بل آیه و احادیث در تفسیر آیه و مفسرین و حتی برداشت های حکماء و دانشمندان غیر مسلمان هم در مورد که مارا عمیق سازد. و به این معجز الهی که اگر مفسر زمان نباشد معجزه نیست. البته چند ایه مشخص که حکم آن توسط آیه دیگر و یا حدیث معتبر منسوخ شده نیز می باشد که فقط مربوط همان زمان می شد که نازل شده است.

که اگر با ترجمه تحت الفظی از آیه ۳۳ سوره احزاب تعبیر و توجه زن ستیزی و محرومیت از حقوق تحصیل خانم ها کنیم٬ باید خاطر نشان کرد: که در حادثه افک بی بی صاحب عایشه مادر معنوی ما٬ در خانه خود نبود یعنی بالاتر از ده آیه برای تصدیق پاکدامنی مادر ما نازل شد. سوال اینجاست که در آیه ۳۳ سوره احزاب گفته شده به زن ها: که در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت در میان مردم ظاهر نشوید…. که مادر ما بی بی صاحب در خانه نبود در افک؟ یعنی قرار گرفتن و آرامش در خانه دل است که آنجا قلب مدروک عقل و عقلانیت را مکتب و دانشگاه٬ که در بیرون شدن همچون دوران جاهلیت با مکتب رفتن و دانشگاه رفتن و وظیفه و رزق حلال پیدا کردن فرق های ژرف دارد. اینکه علم دنیایی بالای زن و مرد به حسب ضرورت فرض کفایی می باشد٬ این شما و تمامی مراکز فتوای جهان٬ اما زن در برابر زن خود محرم است در امور اجتماعی٬ و تخصص این امور اجتماعی دانشگاه٬ و در درون انسان٬ شیطان هم جنسیت ندارد یعنی عقل و جوهر که نار و روشنی است که این دشمن نامریی را می سوزاند. و از اینجاست که خواب عالم را خداوند عبادت حساب می کند.

حالا برای دانستن اسلام سیاسی یا دین وسیله برای قدرت رسیدن٬ بایستی اینطور سنجش کرد: افغانستان در ۱۹۹۷ و ۲۰۲۱ توسط طالبان به اسلام مبدل نشده و پاکستان ۱۹۴۷ به بعد٬ و قدرت های استخباراتی جهان در منطقه از بن لادن گرفته تا حمله نظامی و اکنون که پول هفته وار و غیره…٬ همچون حلقه است که تمام این عناصر را باهم ربط می دهد و هیچ چیزی تصادفی نیست. و خوشبختانه که در عصر انترنت و رسانه٬ جعل تاریخ ناممکن شده است.

که تمامی مشکلات و نقض های حقوق بنیادین مردم را یک نقطه پایان است و آغاز سعادت عدالت اجتماعی که مردم و الخصوص جوانان بخاطر سرنوشت شان متحد شوند.

پیشنهاد می کنم: لینک های ذیل را نیز مطالعه کنید:

http://www.arianafghanistan.com/UploadCenter/111_Faqiri_A_Marzgozari.pdf

https://jameghor.com/article/تقدیر-نویس-نامرئی-سیاسی-افغانستان-با-ک/#disqus_thread

محمدآصف فقیری

26 ژانویه
۱ دیدگاه

آرزو

تاریخ نشر: جمعه ۶ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

                  آرزو         
براى این دل تنگم دگر  صفایى  نیست
شفاى این دل پردرد را  دوایى  نیست
ببین که جار زده ام در جهان  بخاطر تو
اگر که می شنوى، پس چرا  صدایى نیست
به یاد قامت و قدّت  سرود  می خوانم
که جز تو  حضور  رقیب   جائی نیست
اگر   به    در  بزنم  و  تو   عیان  نشوی 
همان که قسمتِ من چون تو دلربائی نیست
پوهنمل احمد ضیأ حق شناس
هرات – افغانستان
26 ژانویه
۱ دیدگاه

قسم

تاریخ نشر: جمعه ۶ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

قسم
مرا قسم به  زمانی  که رفت  از دستم
مرا به چالش هر لحظه درحساب قسم
بدون  تو  چه‌  قدر  در  بساط   غم  دارم
شبیه   کالبدم   بی‌  تو   روح   کم   دارم
به شام‌ های  پر از  اضطراب  و  تنهایی
به  قرص‌  خوابِ   بدون   صدای   لالایی
مرا نه  برف  زمستان ، ( بهار ) می‌بلعد
 بدون     تو      مرا     روزگار     می بلعد 
ز ریشه‌ های خودم دورم و فرارم نیست
مرا   نه  واژه‌ی   غربت  ،  دیار  می‌بلعد
ترا به کابل و قندهار  و  چشم یار قسم 
و  بر سیاهی   یک  لحظه  انتظار  قسم
به جنگ  غزنه و  هلمند بلخ و فیض آباد
به   بی   ثباتی   اوضاع   قندهار   قسم
مرا بدون   تو   در  ایستگاه یی    تنهایی 
گلوی  سبز  مرا  ، بی تو ، دار   می‌بلعد
مرا   به  ساده گی  کودکِ  درونِ  خودم
مرا به هر چه یقین است و اعتبار قسم
اگر   به  دفتر  و  دیوان  من  ورق  بزنی
 ترا  همچون  هوای  شهر   (پنجشیرم) 
از   کابل  تا  به  قندهار   دوست   دارم 
به  اوج  می‌رسم ، اما ، شبیه اعدامی
مرا   نه  واژه‌ی   غربت  ،  دیار  می‌بلعد
داکتر بهار قریشی 
نیویورک – امریکا 
بلعیدن = از بین بردن 
کودک درون = خوی کودکانه 
بی ثباتی =نا آرامی
26 ژانویه
۳دیدگاه

شمع های بی شمار

تاریخ نشر: جمعه ۶ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

شمع های بی شمار
یک نفس باقی‌ست به دیدارتو
به یادت تا سحر بیدار
با دلواپسی ها ستاره می‌چینم
تو درآسمان دلم
با‌کبوتران شعر سرایدن
میان اندوه
عبور از سرزمین عشق
سفری به سیاره غم ها
پیام از قفس
غچی های بی‌ پرو بال
افسرده با‌ناله های شبگیر
بابال های سوخته
بادیدگان خیره‌ی ابرها
اما ایستادگی می‌کنم
هر روز شمع های بی‌شمار
سینه‌ی پردردم
برایم اشک می‌ریزد
عشق‌ات را در شب های
تارم روشنی می‌بخشد. عالیه میوند 

۹ نوامبر ۲۰۲۳
فرانکفورت – جرمنی
26 ژانویه
۳دیدگاه

حدیث روزگار !

تاریخ نشر: جمعه ۶ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

حدیث روزگار !

هــزاران   قصۀ  نــاگـفـته  دارم

ز کــاخ دل نـهــان  و  آشــکــارم

حکایت هاست زین چـرخ زمـانه

نهـفــتــه  در  کـتــاب  روزگــارم

گـهـی افـــتــاده وگــه دربـلـنـدا

در ایــن  وادی  تپیدن بــود کارم

بسی  اسرار دارد  چرخ  گردون

کــه گم شد ازکـفـم لیل ونهــارم

ولی شکـرا که درهستی دوران

چــراغ  راه ست  لطف  کردگارم

چه نعمت هاعطا کرده  به عالـم

سرسجـده به شکــرش میگذارم

چـو بــوی گل  بـیا بگــذر از اینجا

که بــاتـو  چون  گلاب   نوبهــارم

عزیزه”  رمز دل را  بــا  تو گوید

بـیـا بشنو حــدیــث پــرشــرارم

عزیزه عنایت

جنوری ۲۰۲۴

26 ژانویه
۱ دیدگاه

زنجیر جهل

تاریخ نشر : جمعه ۶ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

زنجیر جهل 

کاش می شد در  مسیرِ  زندکی

 آنچه  را  گم   کرده ام   پیدا کنم

 نیمه شب ها  عاشقانه  خلوتی

 با خدای  پاک و  بی  همتا   کنم

 بازگویم در حضورش راز خویش

 سردهم من نغمه و آوازِ خویش

 مرغکی پر بسته ام در این قفس

 باز خواهم سوی تو پروازِ خویش

 ای خدای  خوب  ای  یکتای  من

 بسته اند زنجیرِ جهل در پای من

 ساقهُ   پربارِ   علم    آتش   زدند

 تا بسوزد  دین  و هم  دنیای من

 کاش می شد پرده بردارم کنون

 راز  های   خفته  را  افشا   کنم

 زاهدِ    کورِ     عبا   بر  دوش  را

 شیشه در  زیرِ  بغل  رسوا  کنم

 گویمش ای بی خبر ازعقل و دین

 تا بکی درخوابِ غفلت‌ این چنین

 همچو ابلیس رانده از درگاهِ حق

 وز شرارت  مُهر  داری  بر  جبین

خود مپنداری که بر اندامِ خویش

 جامهُ سبزِ  بهشت   را   دوختی

 ایکه   آتش  در  چمن  افروختی

هیزمِ    دوزخ    بخود    اندوختی

 مریم نوروززاده هروی

 ششم اسد ۱۴۰۲ خورشیدی

 بیست و هشتم جولای ۲۰۲۳ میلادی

 “از مجموعهُ”میهن عشق

هالند

26 ژانویه
۳دیدگاه

ای عاشقان

تاریخ نشر: پنجشنبه ۵ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

میلاد معطر مولود کعبه حضرت علی (ع) را تبریک و تهنیت عرض نموده، سروده اییرا که چند سال قبل سروده شده خدمت خواننده گان محترم پیشکش می نمایم:

قیوم بشیر هروی

به اجازه ای حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی « رح»

ای عاشقان

” ای عاشقان ای عاشقان “، پیرو جوان درکوی او

شور و  نوا  دارند  همه  ،  هر یک  روانند  سوی او

عمری اگر حیران شوند ، نالان و  سرگردان شوند

در جاده  های  بی کسی  همدم  شود  بازوی  او

دل ها ز دست  رفته  چنان ، با  ناله  های  بیکران

از  بلخ  بامی  تا   نجف  ،    دیوانه ی   جادوی   او

عشق  علی  غوغا کند  ، بس  عالمی  شیدا  کند

آشفته  گردد  هر دلی  ،  گر  بر  نگردد   سوی او

یارب دلِ  شیدای  من  ، افتاده  است  در پای من

فریاد  ها   دارد  بلند  ،   دلبسته ای  گیسوی   او

عالم دگرگون می شود، بیچاره افسون می شود

بیند  اگر یک   لحطه ای   آنصورت    ماهروی    او

دلها رود از دست شان ، لطف خدا کرد هستِ شان

یکباره بی خود  می شوند ،  هر آن ببینند روی او

بنگر   رخ   زردِ    مرا   ،    غمناله    و    دردِ     مرا

گردد  مداوا   ای « بشیر »  گیرم  اگر  داروی  او

قیوم بشیر « هروی »

ملبورن – استرالیا

بیست و یک نوامبر ۲۰۱۷ 

 

26 ژانویه
۱ دیدگاه

کتاب بسته را مانم

تاریخ نشر : پنجشنبه ۵ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ چنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

محترم امان صحرائی

 

کتاب بسته را مانم

بر و باری  ندارم شاخهء  بشکسته  را  مانم

به مقصد نارسیده  رهنورد  خسته   را مانم

نگیرد هیچکس از متن و فصل و باب من فیضی

ز چشم افتاده  در تاقی کتاب بسته را مانم

نیابد  هیچگاه  پایم  صفای  ریگ  ساحل   را

به کل در فهر دریا کشتیی بنشسته را مانم

ز گقت و گوی با ارباب دانش فیض  میجویم

اگر جاهل به حرف آید دهان  بسته  را مانم

نبردارد درحت دوستی از سوی من زخمی

به دست ناتوانی تیشه ای بیدسته را مانم

نیم من واعظ و آخوند وشیخ و زاهد و مفتی

ریاکاری  ندانم  صوفیی  وارسته   را   مانم

به روی صفحهء  ذاتم  چکیده  رنگ  استغنا

ز  دام  ذلت  و  خفت  عقاب رسته را  مانم

مقابل گر شوم با  دشمنان  خانه  و  خاکم

همیشه از کمان  قهر ،  تیر جسته را مانم

اگرچه   بته ای   پژمرده   و   پیر  گلستانم

هوای عشق اگر  آید گل نو رسته را  مانم

امان صحرائی 

جرمنی

25 ژانویه
۵دیدگاه

ملک بی همتای من

تاریخ نشر: پنجشنبه ۵ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

ملک بی همتای من

ای ملک بی همتای من ، بخشم که ترکت کرده ام

وی دین من  دنیای  من ، بخشم که ترکت کرده ام

هستی تو عشقم  در  جهان  ،  امید  من  در  آخرت 

حالا که  من  آواره ام ، بخشم  که  ترکت  کرده ام

ای مادر  زیبای  من  ، دیدم  ترا  یک  شب  یخواب

باشی همه درمان من ، بخشم که ترکت کرده ام

آنشب چه زود خواتم گذشت ، با عقده هابیدار شدم

ایکاش  دو باره بینمت ، بخشم که ترکت کرده ام

ای.    کابل  زیبای  من   ،   ای   مدفن  آبای   من

ای خارچشم دشمنان ،بخشم که ترکت کرده ام

آخر شود  روزی  که  باز  ، چشمم به دیدار تو باز

خاکت کنم سرمه به چشم ، بخشم که ترکت کرده ام

ترکت  نبودست خواهشم ، معذور من دار مادرم

ازدست نوکرهای روس ، بخشم که ترکت کرده ام

مادر  فدایت  جان من  ،  ای جان  من  جانان من

از دوریت جانم بلب ،  بخشم که  ترکت  کرده ام

شد حیدری  مجنون  تو  ،   دیوانه و  محزون  تو

گیرش تو آخر در بغل، بخشم که ترکت کرده ام

پوهنوال داکتر اسعدالله حیدری

سدنی – آسترالیا

جنوری ۲۰۲۴

22 ژانویه
۱ دیدگاه

سرزمین عشق

تاریخ نشر : دوشنبه ۲ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سرزمین عشق

فرموده  بود ی  غم  نخور ، باشد اجابت  میکنم

 حالا که فرمان میدهی، ای عشق اطاعت میکنم

 هر خواهشی داری بگو ، حالا که تسلیمت شدم

 یا هر چه میخواهی بکن ، فوقش شکایت میکنم

جانا   ببخشایم   اگر  ،  بی پرده    حرفی   میزنم

یا  لا  به  لای  واژه ها ، گاهی  جسارت  میکنم

 شاید که من عاشقم  وقتی که  میرنجد دلم ….

 منطق  نمی فهمم اگر ، گاهی حماقت  میکنم

وقتی کسی  با هرزگی ،  جانم  نگاهت  میکند

 وحشی تر از سگ میشوم، آری  اهانت میکنم

 با اینکه  خاموش   ولی ،  اینگونه  آرامم  نبین

 یک تار مویت کم شود ، عشقم  قیامت  میکنم

 وقتی خرامان میروی، از کوچه های رو به رو

 حتی به خاک کوچه هم، بازهم حسادت میکنم

 شاید  خیالاتی  شدم ! شاید جنون دارم ولی

 هر جا  که میگردم  تو  را ، آنجا  زیارت  میکنم

 کافر تر از من دیده ای؟!عشقم نمیدانی بدان

 حتی خدا را محض  تو ،  دارم  عبادت  میکنم

 با  اینکه  دلتنگم ولی  ،  جانم  تحمل   میکنم

 هی میروی هی میروی ، هی استقامت میکنم

 هی مینویسم روزو شب! این زخم پیر و کهنه را…

 با تیغ تیز واژه ها ، هر  شب  صحبت  میکنم

 دارم ر وانی  میشوم ! آیا  نجاتم  میدهی؟!

از لشکر کفری که من، هر شب هدایت میکنم؟!

 حتی اگر احساس من، یک اشتباه ساده بود

 این اشتباه  ساده را ،  تا بی نهایت  میکنم

عشقم به فکر من نباش، هر جا که میخواهی برو

 دارم به  این تنهاییِ ،  دیرینه  عادت میکنم

 اینجا  کنار  یاد  تو  ، با  خاطرات  خوب  تو

 در سرزمین عشق تو، دارم اقامت میکنم

 دست خدا ای جان من، هر جا که باشی خوب من

 با این (بهار)، با آن غزل، عرض ارادت میکنم

 داکتر راضیه بهار قریشی

۱۱ می ۲۰۱۹

نیویورک

20 ژانویه
۴دیدگاه

شهر رؤیایی من

تاریخ نشر: شنبه ۳۰ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شهر رؤیایی من
زندگی گاه گاهی دست
با بی رحمی ها با زانوی غم
دوری و جدایی می آفریند
بی خبر از دردو غم عندلیب های
بی پنهاه
سقف آسمان با ابرهای سیاه
به رقصیدن شروع تا
از زیر آوار دیوار های زخمی
صدای زنده جان مرده برآرد
منم زنده جانم هنوز
از خرمن آوار سر می کشم
تا صدایم به عرش تو
ای مهربان مهربان ترین ها
چه شد ؟
مادر ! کجاست پدر
بکش دستم از زیر خاک
برادر
من کودکم
مگر جهان کور شده ؟
اشک فانوس از آواز سنگ ها
بلند زمزمه کنان عاطفه و مهر می جوید
مگر همه کوچیده
کجا روم
با کی گویم
کیست دستم را گیرد
بغلم کند
شهررویایی من
شهر هریوا من
شعر مولای من
دردمندست میان خاطره ها
قلبم می گرید سخت
سرد و طاقت فرساستعالیه میوند
فرانکفورت
۱۱ اکتوبر ۲۰۲۳ 
20 ژانویه
۲دیدگاه

انقلاب در اذهان

تاریخ نشر: شنبه ۳۰ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

انقلاب در اذهان

ز ریشه خانـۀ  ظلم و سـتم خراب شود

بـرای حـق و عـدالت  اگـر  شتاب شود

ز  خـواب  غفلت  اگر  مردمان   برخیزند

برون ز محبس شـب نسـل آفتاب شود

در آسـمان سـتم کرگـسـان  کنند پرواز

خوشـا دمی که فضـا لانۀ  عـقاب شود

میان آتـش  و خـون  طفلکان  زنند  پرپر

بیا بـبـین که دل سـنگ هـم کباب شود

زمین سوخته و نسل کُشیها جاریست

نه همتی که ازین وحشت اجتناب شود

به چنگ دیو و دد افتاده  مـردم  مظلوم

درون  جنگل شب کشته و  عـذاب شود

ترور و  وحشت و افراطیت شده  تنظیم

به نفع سلطه گـران جمله انتخاب شود

دیموکراسی ، حـقوق بشـر شـده ترفـند

برای نسل نوین این سخن خطاب شود

فـغـان  و  نـالۀ خـون  پـردۀ  ریـا  بـدریـد

رسـانه هم نتوان بـر یقین حجاب شود

به جـای دانـۀ غلات  در  میادیـن  جنگ

تــن و روان و دل آدم آســـــیـاب  شود

خـیـال و عـشــق دل و  آرزوی آدم هـا

به پیش چشم جهان نقش روی آب شود

دروغ تشنه لبان  را به دشت  داغ آورد

زلال آب ، کــجـا ، دامن  ســـراب  شود

پلاس تیره نگـردد بـه شستـشو سـیمین

سـیاه صخـره مگـر پـرتـو  شهاب شود

مجـو  راحـت  و  آرامـش  از   تجـاوزگـر

درین معامله دل عرق  اضطراب  شود

فـریـب حـیـلۀ ظالـم  را مخـور مظلـوم

که زخـم تـیـغ  بـلا  پـر ز التـهـاب  شود

تـو را بـه محبس افـراطیت کند تسـلیم

بروی شادخوری بند فصل و باب شود

تمـام عـلــم و تـمــدن م ی رود بـربــاد

هجوم بشهردل وعقل شیخ وشاب شود

عـروسکان ریایی به  صحنه  می آرنـد

سـیابـازی بـه دالـر و  پـونـد بـاب شود

بـیـان درد و غـم و  رنـج خـامـه  نتواند

بهر طرف نگری  خارج  از حساب شود

جـهان معـرکۀ قلـدری و سـفّاکی است

زخون خلق دودست ستم خضاب شود

وفـا و عـشق و محبت اگـر دهند تعلیم

بجای جنگ وتفنگ جانشین کتاب شود

صـدای نعــرۀ مظلـوم  در جـهان پیچید

عـلـیــه ظلــم در اذهـان انـقــلاب شود

رسول پویان

۱۴ جنوری ۲۰۲۴

20 ژانویه
۵دیدگاه

باهمی !

تاریخ نشر: شنبه ۳۰ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

باهمی !

یــاد  آنــروز کــه  در   کـابـل  زیـبـا  بــودیم

فارغ از جـنگ و نـفـاق و غـم  دنـیـا بودیـم

جمع ما جمع، بـه هر خانۀ پـرمهـر  و صفا

شـــاد ازبــاهمـی وقــوت دلـهــا بــودیـم

گاه چون  مشعـل  روشن به ره یکدیگری

گـاه ازهمــدلـی خویـش چــودریــا بودیم

متـحـد تـاجـیـک وپشتـون وهــزاره  باهم

بهــرآبـــادی آن کشــورو مـــاوا بــودیــم

بین ما هیچ نبـود  تعصب  قـومی و زبان

دور ازتــفــرقـــه وفــتــنــۀ دنـیـا بودیــم

سـالـهـا شــد که گــرفتنـد زما راحـت ما

ما، درخواب گران، غافــل از اینها  بودیم

وقــت آنــست کـه دست بـدهیـم بهروطن

بـازســازیــم کـه عمـری بـه تمـنـا بـودیم

تا”عزیزه” نشویم یک دل ویک رنگ بهم

آنچنان است که درجنگ وبه غوغا بودیم

عزیزه عنایت

۵ جنوری ۲۰۲۴

 

20 ژانویه
۶دیدگاه

حدیث شکوه

تاریخ نشر: شنبه ۳۰ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حدیث شکوه
من نگویم که  دیگر سیرم از  وصالی کسی
چه کنم روز و شبم می شود خیالی کسی
جمالِ   هر  که   بدیدم  ،  مگر   جمالِ   نگار
نظر نه شد که  مرا  غیر  او  جمالی  کسی
اگر چه روز ازل عشق برون ز پرده ی  غیب
حرام کسی نتوان کرد که شد حلالی کسی
آهوی چشم سیاه  مست  اگر  به دام افتد
مرا فگنده به یاد  ، آن  نیکو خصالی کسی
بخاک پای  تو  سوگند  که  تا  به  خاطرِ دل
به سینه می تپد یعنی بهر  وصالی  کسی
غمی کس  بر  دل  من  پر نزند  جز  غم یار
مگر ملال  من خواهد  بود  از ملالی کسی
حدیث   شکوه    چه  گویم  و  بر زبان   آرم
که شرح حال کسی را نداند  حالی کسی
اگر   احوال  مرا   گه  گهی  پرسان   نکنی 
نگر که می طلبم هر نفس احوالی  کسی
سیدجلال علی یار
ملبورن – استرالیا
بیستم جنوری ۲۰۲۴
19 ژانویه
۲دیدگاه

وسوسه

تاریخ نشر: جمعه ۲۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی- ملبورن – استرالیا

وسوسه

زمانی   وسوسه ای  بر  دلم   پدید  آمد

چه گویمت چه  کسی وز کجا شنید آمد

چنان به تیر نگهش  نشانه رفت دل من

چو دل شکاری به یک حمله  شدید آمد

به یک  نظر دل  من شد اسیر   دلبرکی

چنان  که  تیر نگاه  بر   دلم    خلید   آمد

مقابله   نتوانست     دلِ   شکستهِ  من

چه گویمت که چسان  سینه ام   درید  آمد

به فکر  آن  که   نمایم   مهار   حمله  او

ولی دریغ  که  دمار از  دلم  کشید   آمد

و دل  به دام  دل  انگیزِ    دل  ربا  ا فتاد

در  آن  زمانه  غم   بی  دوا   رسید آمد

بصد بهانه و صد حیله اش  اسیرم  کرد

و خونِ دل ز پر  و   بال  من   چکید  آمد

« بشیر» حکایت دل  خوابنمای بیش نبود

چنان که مرغ دل از دامِ  خود  پرید آمد

۱۹ جنوری ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

19 ژانویه
۱ دیدگاه

رمزِ نگاه

تاریخ نشر : جمعه ۲۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رمز نگاه  

 چو  از  رمز نگاه   شوخ   او  ا فسانه  میریزد

دل افسون گشته پیش پای آن جانانه میریزد

   گهر  آرد  بدخشانِ   دهانش  در  سخن گفتن  

ز  هر  حرفِ  کلامش  دامنی  دُردانه   میریزد

برای  بستن  دلها  به  مویش ، گیسوانش را

مثال  خرمن  سنبل  به  روی  شانه  میریزد

برایم حلقه های زلف او  دامیست گسترده

ز خال  کنج  لب   بهر  شکارم  دانه  میریزد

به دین عاشقان رکن اول بگذشتن از جان است

چو شمع روشن شود خاکستر پروانه میریزد

ندارد گرچه باک از کشتن کس تیغ ابرویش

چنان من پیش او هیچم که خونم را نمی ریزد

چو بلبل در قفس هرگز نیم  مدیون صیادم

وی ازمن نغمه میخواهد که آب ودانه میریرد

سپردند   آشنایانم  به   اغیار   اختیارم  را

از آنرو   طرح   قتلم   خنجر بیگانه  میریزد

صراحی و سبوو می در این میخانه حاجت نیست

شراب از چشم مست ساقیی این خانه میریزد

می لعل لبش کرده ز صحرائی دریغ امشب

از آنرو اشک حسرت بیحد و پیمانه میریزد

امان صحرائی

جرمنی

19 ژانویه
۳دیدگاه

عمری وصال

تاریخ نشر : جمعه ۲۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

استقبال ازشعرمرحوم صوفی عشقری با مطلع:

عمرخیال بستم یار آشنائیت را

عمری وصال

عـمـری وصال بستـم،میهـن جدائیـت را

شایـد بخـاک  بردن ، این رنج دوریـت را

دور از برت بگشتم ، من خواروزارِغربت

وی مـام مـهـربـانـم،لـطـفـی فـدائـیـت را

گـشتـم اسیـر مهـرت،ازروز پـا نـهــادن

در دامـن عـزیزت ، و  آن مهـر ورزیت را

کوه ها ودره هـایت،باغ ها و راغ هایت

دورجـهـان نـدیــدم،ایـن دلـربـائـیــت را

مهتـاب چهره گان را،بسیار دیدم به دنیـا

لیکن ندیدم هرگزگلچهـره، افغانیـت را

ای ملک بهـتـرینـم،هستی تو دراسـارت

خـواهـم زقــادرحی،بـیـنـم رهـائـیـت را

دورازبـرت  نمودی،بیچـاره “حیدری“را

بهـرخدا به آخـر،وصل این جدائـیـت را

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۲۵ جون ۲۰۲۳

سدنی

 

18 ژانویه
۱ دیدگاه

خشمِ طوفان

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۸ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی- ملبورن – استرالیا

خشمِ طوفان

ما دچار شادی امواج شدیم
 صخره ها بر قایق نیمه جان
 ما شلیک کردند
چه بی رحمانه!
 هوای غصه بر تن ما بارید
 مثل طعمه بلعیدن ما را
 ای دریای بی مهر
 تاثیر هوای دلگیر نفس هایت را 
با خشم طوفان نشان دادی
 باران از چشمان ما می بارد
 بر دل ما رعد و برق زدی
 آخر!
صبر شیشه هم حد دارد 
 عاقله قریشی
ملبورن – آسترالیا
18 ژانویه
۱ دیدگاه

شمع خاموش

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۸ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

شمعِ خاموش

 تک درختی خشک ام و از برگ و بار افتاده ام

 غنچهُ   پژمرده ام    از    شاخسار   افتاده ام

 نو  گلی    بودم      میانِ    بوستانِ    زندگی

 ای  دریغا   خسته  بر   دامانِ  خار  افتاده ام

 شمعی خاموش ام  نسوزانم  پرِ  پروانه یی

 قطرهُ  اشک ام  ز  چشمِ   روزگار   افتاده ام

 چون کتابی کهنه ام بی همدم  و  بی همنشین

 گوشه یی تنها و  پر  گرد  و  غبار  افتاده ام

 زورقی بشکسته ام سرگشته  و بی بادبان

 در   میانِ   موجِ  غم   بی  اختیار  افتاده ام

مرغکی بی سرپناه و  آشیا ن گم   کرده ام

هم  اسیرِ  غربت  و  دور  از  دیار   افتاده ام

مریم نوروز زاده هروی

شانزدهم دلو ۱۴۰۱ خورشیدی

پنجم فبروری ۲۰۲۳ میلادی

از مجموعهُ “میهن عشق”

هلند

18 ژانویه
۳دیدگاه

آرمانِ دل

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۸ جدی ۱۴۳۰۲ خورشیدی – ۱۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آرمان دل

تا نگاه  کردم  عزیزم  من  ترا  از  جان  دل
سوختم یک سر چنان در آتش سوزان دل

می برد غوغای عشقت این دل  دیوانه را
جان سپارم  از  برایت تا  شود درمان  دل

درد  عشقت  بی قرار  و زار و حیرانم کند
مرد  راهش  باش تا  آباد  گردد  جان  دل

روز و شب صحرا نشین درگه عشقت شدم
عشق  لیلا  بر  دلت   انداختم  آرمان  دل

لحظ لحظ در حریم این  دلم  در  می زنی
در گشودم  تا شو د آباد  این  بستان  دل

عالیه میوند 

فرانکفورت 

۲۹ مارچ ۲۰۲۳ میلادی

18 ژانویه
۴دیدگاه

رفیقِ لحظه های من

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۸ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رفیق لحظه های من

دست به قلم که می شوم
به دادِ شعرم میرسی
نوشته زیبا می شود
مثل گلهای اطلسی

واژه به واژه خط به خط
صف میکشند برای تو
نظمی شبیه یک سپاه
تنظیم بر هجای تو

شاه بیتِ شعرم بعد ازین
طرحِ دو چشمت می شود
نبضِ ترانه های من
شادی بزمت می شود

پناهِ دلتنگی من
شیبِ دو شانه های توست
نوای لحظه های من
فقط بهانه های توست

دست به قلم که می شوم
به دادِ شعرم میرسی
رفیق لحظه های من
درین شبهای بی کسی

پروانه شیرین سخن

۲۷ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی

۱۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی