۲۴ ساعت

15 نوامبر
۲دیدگاه

شاعر ما درگذشت

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۴ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳ – ملبورن – آسترالیا

 

عمرشاعر بیچاره در غم و اندوه می‌گذرد در زندگی کسی به دادش نمی‌رسد وقتی که از جهان رحلت کرد اشعار و غزلهایش را خواندند و غم‌های او را که حس کردند باز تأسف میکنند که شاعر خوبی بود افسوس که در گذشت این مطلب در ذهنم گذشت و به صورت غزل به وجود آمد که می‌خوانید:

دعا گوی تان شیخ مولوی خنجری

شاعر ما درگذشت

یک نفس راحت  نگشتیم  عمر  بی باور گذشت

نیمی در غربت گذشت و نیمی در اخگر گذشت

هیچ  کس  ما را  به  وقت  گریه  دلجوئی  نکرد

زندگی  در وقت  پیری  خیلی  درد آور   گذشت

دیدم   از   یاران    شیرین    بیوفائی  ها  عجب

هر کدام از  دور ما  با  سرعت  صرصر  گذشت

ناله   کردم   گریه   کردم   از   فراق     گلرخان

زندگی چون شبنمی آن هم  به  چشم تر  گذشت

پیر ما  هم  درگهی  میخانه  را  بر   ما   ببست

بزم ما  بی شاهد و  بی باده و  ساغر گذشت

تنگ  شد  بر  ما  در  اینجا  چار  دیواری  قفس

هَستِیَم پر حسرت و  پر آه  و  درد سر گذشت

رفتی زین  وحشت سرا ای خنجری با درد دل

فاتحه  خوانند  گویند :   شاعر   ما   درگذشت

13 نوامبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهءمولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۲ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء  جاوید  بنمای

« جامی »

فصل دوم: 

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش سوم :

۱ – اینکه نویسندهء تکمله ننوشته است که آن مسئله چه بوده ، وقوع سوال و جواب مذکور را منتفی نمیسازده ، زیرا گذشته از اینکه « نمیدانم» غیر از (نیست است وعدم وجدان برعدم وجود دلالت نمیکند لازم نیست که برای اثبات یک مسئله را که جزئیات آن بیان نشده باشد ، مورد تردید قرار دهیم ، اکنون می بایست نیمی از کتب رجال و تاریخ را بدور می انداختیم زیرا اغلب این قبیل کتب فاقد توضیح جزئیات است مثلآ در شرح حال یکی از دانشمندان میخوانیم که پنجاه مجلد کتاب نوشته است.

آیا بدلیل اینکه چون نویسندهء شرح حال او نام کتابها را بتفصیل ننوشته است می توانیم بکلی منکر تصانیف او بشویم ویا اگر نام کتابها را نوشته باشد بدلیل اینکه موضوع آنها را ذکر نکرده است در وجود خارجی کتاب مذکور تردید نمائیم؟ واضح است که خود خوانندهء محترم میداند که استدلال شاغلی مدرس جز بر همین اساس نبوده است !

۲ – در بارهء اینکه شاغلی مدرس صحت ادعای نویسنده تکمله را بتواتر موکول نموده باید یادآوری شود که قضیه مذکور اگر بحد تواتر نرسیده باشد باری از جملهء اخبار آحاد خارج شده و در صف قضیه های مسلمه وارد گردیده است زیرا غیر از لاری نویسندهء تکمله دیگری فخرالدین علی صفی نیز این حکایت را بصورت واضحتر نقل کرده است و اگر گفته شود که فخرالدین علی از شاگردان ویا از جملهء دوستان لاری بوده واین حکایت را از او روایت کرده است ازاینکه فخر الدین علی از یکطرف نام فاضل قوشجی را یاد کرده واز طرفی دیگر طرز ورود او را نزد جامی بهیئت و رسم ترکان و مطایبه جامی را با او که ( مولانا در جمتای شما ازین چیزی بهتر نبود در کتاب خود آورده و این مطالب در تکمله نیست ، واضح میشود که مأخذ صاحب رشحات غیر از تکمله بوده!

۳ – اتفاقآ در خصوص احاطه و تبحر مولانا جامی در علوم ریاضی غیر از شخص عبدالغفور لاری و فخرالدین علی عده ای از معاصرین وی مطالبی گفته اند که مندرجات تکمله را تأیید مینماید و ما مطالب مذکور را در سطور آینده بمناسبت موضوعات متن نقل خواهیم نمود و بنابر آن در صحت قضیهء پرسش قوشجی (۱) (هرچه بوده است) شکی باقی نمیماند.

ص ۱۰ س ۱۴ – نفس قدسی : اصطلاحی است فلسفی که از آن قوهء دریافت مطالب مشکله را در کمترین مدت بدون کمک و دستیاری فکر اراده کنند و بهترین توصیف و تشبیهی که برای آن در آثار قدما توان یافت شاید نوشتهء ابن سینا در کتاب  « الاشارات و التنبیهات » باشد بدینقرار :

« و من قواها مالها بحسب حاجتها الی تکمیل جوهر ها عقلا بالفعل فاولها قوه استعدادیه لها نحوالمعقولات و فدیسمیها قوم عقلا هیولانیا و هی المشکاه» و تتلو ها قوه اخری تحصل لها عند حصول المعقولات الاول لها فنتیهیا بها الاکنساب الثوانی اما بالفره وهی (اشجره الزیتونه) ان کانت ضعفی او بالحدس فهی (زیت) ایضأ ان کانت اقوی من ذلک فتسمی عقلا بالملکهه وهی ( الزجاجه). والشریفه البالغه منها قوه قدسیه (یکاد زیتها یضیئی) ثم یحصل لها بعد ذکلک وقوه و کمال ، اما الکمال فان تحصل لها المعقولات بالفعل مشاهئه  متمثله  فی الذهن و هو (نورعلی نور) و اما القوه فان یکون لها ان تحصل المعقول المکتسب المفروغ منه کالمشاهد متی شائت من غیر افتقار الی اکتساب و هو ( المصباح ) و هذا الکمال یسمی عقلا متفادا و هذا القوه تسمی عقلا بالفعل و الذی یخرج من الملکه الی الفعل التهام و من الهیولانی ایضآ الی الملکه  فهوالعقل الفعال  و هو (النار) (۲) .

ص ۱۰ س ۱۶ – طریق خواجگان : اصطلاحی است از روش عرفانی صوفیان نقشبندی (پیروان مکتب تصوف خواجه بهاءالدین نقشبند قدس سره ) که اساس تعلیمات ایشان بر روی این هشت اصل قرار دارد :

۱ – هوش دردم ، یعنی انتقال از نفس بنفس دیگر باید از روی آگاهی باشد .

۲ – نظر بر قدم ، یعنی تمرکز همت و جلوگیری از تشتت و پراکندگی نظر .

۳ – سفر در وطن ، یعنی خود را از منزل صفات زمیمه بمقام صفات حمیده رسانیدن .

۴ – خلوت در انجمن ،ۀ یعنی بظاهر با خلق و بباطن باحق بودن.

۵ – یاد کرد ، یعنی ذدکر لسانی یا قلبی .

۶ – بازگشت ، یعنی اخلاص در ذکر و عبادت .

۷ – نگاهداشت ، یعنی مراقبت خاطر از توجه بغیر حق .

۸ – یادداشت یعنی دوام آگاهی بحق .

تعبیر اصول هشتگانهء مذکور از خواجه عبدالخالق غجدوانی است واین طریقه را بدانسبب طریق خواجگان نامیده اند که بنیان گذار نخستین مکتب عرفانی آن خواجه یوسف همدانی بوده و خلافای او نیز تا خواجه عبیدالله احرار غالبآ بنام وعنوان خواجه یاد میشده اند. ( برای اطلاع بر جزئیات تعالیم خصائص طریق خواجگان نفحات الانس جامی و شرح رباعیات ایضآ از عارف مذکور و رشحات از فخرالدین علی و متن تکمله یعنی کتاب حاضر دیده شود.)

ص ۱۱ س ۸ – اتقوا فراسه المؤمن … : حدیث نبوی (ص) است که در جامع صغیر (ج ۱ ص ۸) تمام آن بدینقرار روایت شده است :

اتقوافراسه المؤمن فانه ینظر بنورالله عزوجل ( و نیز رجوع شود به نفحات ص ۸۱ و ۳۷۸ ) ص ۱۱ س ۱۱ – العلم نقطه کثرها الجاهلون : برای اطلاع بر شرح و تفسیر دقیق عبارت فوق بهترین وسیله نوشته ها و منظومات مولانا جامی قدس سره بخصوص مثنوی نفیس سلسله الذهب وبالاخص دفتر اول آن مثنوی است .

ص ۱۱ س ۱۷ – پیش پدر خود گذرانیده بودند : مدرس گیلانی در مقدمه هفت اورنگ نوشته است : « لاری در شرح حال جامی راجع بتحصیلات وی گفته :

روزی سخن از استادان و معلمان ایشان در میان آمده بوده است ایشان فرموده اند که ما پیش هیچکدام از استادان چنان سبقی نگذرانیده ایم که ایشانرا بر ما غلبه و استیلائی بوده باشد ، بلکه همیشه بر هریکی در بحث غالب بودیم ، احیانآ بما سر بسری میکردند ، هیچیک را در ذمهء ما حق استادی ثابت نیست و ما بحقیقت شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم چنین معلوم شده است که  ۳ » برخلاف تصور و ادعای ناشر هفت اورنگ ، عبارات مذکور در فوق از لاری نیست واز فخرالدین علی در رشحات می باشد (رک: رشحات ص ۱۳۵ – ۱۳۶).

ص ۱۱ س ۲۰ – مولانا جید : از شرح حال مولانا جنید با وصف اینکه از استادان مدرسه معروف نظامیهء هرات بوده است ، متأسفانه اطلاع زیادی بدست نیست جز انیکه فخرالدین علی صفی در رشحات ویرا بلقب اصولی خوانده واز مهارت و شهرت او در علوم عربیت یاد نموده واز اینکه مولانا جامی درس خود را نزد مولانا جنید در نظامیه میخوانده است سخن گفته (۴) و همه تذکره نویسان احوال جامی این مطالب را از رشحات گرفته و در ضمن احوال وی نقل نموده اند.

ص ۱۱ س ۲۲ – مختصر تلخیص : شرحی است که علامهء تفتازانی (سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله التفتازانی متوفی بسال  ۷۹۷ هجری ) در سال (۷۵۶) در شهر عجدوان بر تلخیص المفتاح خطیب قزوینی نوشته و آنرامختصرالمعانی نام نهاده است .

ص ۱۱ س ۲۳ – شرح مفتاح : شاید شرح قسم ثالث از مفتاح العلوم سکاکی باشد که علامهء تفتازانی در سمرقند بسال ۷۸۷ نوشته است .

ص ۱۱ س ۲۳ – مطول : شرحی است که علامهء تفتازانی بر تلخیص المفتاح سابق الذکر در سال (۷۴۸) هنگامی که در شهر هرات بوده نوشته است وآنرا بنام سلطان معزالدین کرت (۷۳۲ – ۷۷۱) مصدر ساخته است .

ص ۱۱ س ۲۴ – حاشیه : گویا مقصود از حاشیه تعلیقات دقیقی است که میرسید شریف الدین علی بن محمد حسینی جرجانی معروف به میر سید شریف بر مطول نوشته و بحاشیهء میر معروف است (ایضآ رجوع شود بسطور آینده).

ص ۱۱ س ۲۴ – خواجه علی سمرقندی : از شاگردان میر جرجانی و مورد احترام علما و فضلای هرات بوده و بروایت رشحات از مولانا جامی «اکثر مستعدان و افاضل هرات پیاده در رکاب … و مولانا خواجه علی سمرقندی میرفتند » (۵) سال وفاتش معلوم نیست .

ص ۱۱ س ۲۵ – سید شریف جرجانی سید شریف الدین علی بن محمد جرجانی از معروفترین علماء قرن هشتم و معاصر علامهء نفتازانی و مصنف کتابهای مفید و مهم مانند شرح مواقف و تعریفات و صرف میر و نحو میر و کبری در منطق و رساله مراتب وجود و حاشیه بر مطول و غیره . در جرجان متولد شده و پس از تحصیل علوم متداوله درسال (۷۵۹ – ۷۸۶ش) بود . به شاه شجاع معرفی شد ، وبعدآ بمسرقند رفته با علامه نفتازانی مباحثات علمی بسیار نموده سپاس بشیر از برگشته و همانجا تا زمان مرگ اقامت اختیار کرده است و الادتش در سال (۷۴۰) و وفاتش بسال ۸۱۶ اتفاق افتاده و سی و یک مجلد کتاب باو نسبت داده اند.(۶)

ادامه دارد …

 

پاورقی ها :

 ۱ – مولانا علاءالدین علی بن محمد بقول مؤلف حبیب السیر اعلم علماء زمان بود و در صغر سن منظور نظر میرزا الغ بیک (۸۱۰ – ۸۵۳ شده بیمن تربیت آن پادشاه در علم بدرجات عالیه تصاعد نمود ومیرزا الغ بیک او را فرزند میخواند (حبیب السیر ج ۴ ص ۳۸) و از فرط محبت گاهی در شکار گاه قوش خاصه بدست وی میداد و باین سبب ظرفا او را بملاعلی قوشجی مشتهر ساختند بهمته کمل ذیح الغ  بیک و کتب رساله  فتحیه فی الهیئه توفی سنه ۸۷۹

(هدیه الاحباب ص ۲۲۱ – ۲۲۲).

۲ – الاشارات و التنبیهات ص ۱۲۶ – ۱۲۷ .

۳ – مقدمهء هفت اورانگ ص ۸.

۴ – رشحات ص ۱۳۴ .

۵ – رشحات ص ۱۳۶ .

۶ – هدیه الاحباب ص ۱۶۱ ، از سعدی تا جامی ص ۳۷۶ – ۳۷۸ .                                                                                                                                                                                                     

 

09 نوامبر
۳دیدگاه

سماع

تاریخ نشر : ۱۸ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سماع

 

نه من بیهوده گِیرد  حضرتِ  انسان  می چرخم

طواف عشق دارم  در پی  ،  رحمان  می چرخم

به هنگامِ سماع  بر حق  ، تجلی می کند مطلق

بصد جلو ه ببینم  در سماع ، حیران  می چرخم

دو دستی با  دعا دارم ، به   یزدان   التجا  دارم

بشور و وجدِ احساس دوُر این، دامان میچرخم

از این چرخیدن و  ، رقصیدنم  عرشِ  خد ا لرزد

کند تمکین ملائک ، نذر این آسمان می چرخم

بیا با ما  به  خانقه ، سماع  کن  نیست  فَسَقّهَ

به گِردِ عارضش آئینه وار ، رقصان   می چرخم

بخود چرخیدنم معنی دهد این، خود  شناسی را

اگر خود را شناسم بر خدا، یکسان می چرخم

خدا از سیرت خود، صورتی داد بر جمعی  آدم

ملائک گفت بسجده در پی، فرمان  می چرخم

بگفت شیطان برای حضرتِ حق، عرضِ شیطانی

هر آن بنده بتو شد کافر و  بر ، آن  می چرخم

بِچرخ زرغون شنو یک بار، صدایِ عاشقانِ حق

بگوشِ هوش سروشِ ناله و ، افغان می چرخم

۵ نومبر ۲۰۲۳

ناروی

03 نوامبر
۲دیدگاه

قشونِ فِتنه

تاریخ نشر : جمعه ۱۲ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

قشونِ فِتنه

نگر به  غزه  چه  کاشانه  ها خراب شده

ز حیله ها وستم غصه بی  حساب شده

صدای   غرش    تانک   و    جنایت   پیهم

ز جورِ لشکر وحشت چه  اضطراب شده

دو جرعه  آب  نبینی   برای   تشنه   لبان

بهر طرف که نظرمی کنی سراب  شده

چه طفلکان  نشسته  میان غصه و  غم

چه مادرانی که با ناله  هم  رکاب  شده

خبر رسید  که   طفلی   بیادِ   مادرِ خود

نشسته  با دل خونین  و در عذاب شده

و یا به  گوشه  دیگر  پدر  چه   نالانست

بیاد همسر و طفلان  که  لاجواب  شده

به سازمان  ملل  بعد ازین  یقین  نکنیم

که  از جفای  همه  ملتی   کباب  شده

خوش آندمی که بشارت دهد«بشیر»بما

قشون فتنه گران  غرق  منجلاب  شده

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

سوم نوامبر ۲۰۲۳

01 نوامبر
۱ دیدگاه

رنگِ اندوه

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۰ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رنگِ اندوه 

رنگ  اندوهی  گرفته  آب   در   مرداب ها

هر شبی این رنگ ها آید مرا در خواب ها

با نگاهت عالمی درخاک وخون غلطیده است

باز هم با جلوه افزایی به خود بی تاب ها

جلوه ات  از تابش  مهتاب  روشن  تر  بود

از فروغ  روی   تو  گردد  خجل  مهتاب ها

گر خرامی سوی دریا بهر گل‌گشت ای صنم

بر تماشایت  کشد سر ماهیان  از  آب ها

حسرتا جز غم نصیب ما نشد در زنده گی

بر دل ما بی قراری بیخت چون سیماب ها

از دیار ما نمی آید سرود  خوش به گوش

تار ها شد کنده و بشکست هم مضراب ها

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۳۱ اکتوبر ۲۰۲۳

31 اکتبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی برتکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : سه شنبه ۹ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۱ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء  جاوید  بنمای

« جامی »

فصل دوم: 

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش دوم  :

دیوان شعری از وی باقی مانده است که راوی آن ابوبکر والبی بوده و بنام دیوان قیس بنی عامر یا دیوان مجنون شهرت داردو شنیده ام که یکی از فضلأ معاصر آنرا بنام ترانه های مجنون ترجمه کرده است .                                             

سرگذشت مجنون موضوع چندین منظومهء شیوای دری واقع شده که ازآنجمله لیلی مجنون نظامی ، لیلی مجنون امیرخسرو دهلوی ، لیلی مجنون مکتبی ولیلی مجنون مولانا جامی است .                                                                         

ص ۸ س ۸ – هذا یدالله : برای تفسیر و شرح این حدیث بفص حکمه مهیمیته فی کلمه ابراهیمیه از کتاب نقدالنصوص مولانا مراجعه شود.                                            

ص ۵ س ۱۷ – دل فارغ ز درد عشق …. از منظومه های سبعه « هفت اورنگ است بیت » مذکور و ابیات بعد از آن در هفت اورنگ چاپ مدرس گیلانی بصفحه ۵۹۳ درج است .

ص ۶ س ۲ – بحمدالله که تا بودم …. این بیت و ابیات بعد از آن نیز از منظومهء یوسف و زلیخا است ( رک : هفت اورنگ چاپ مذکور ص ۵۹۴) .                                      

ص ۶ س ۸ – لذت عشق …. مطلع غزلی عارفانه از مولانا جامی است که در صفحه (۷۱۰) دیوان وی ثبت آمده است.     ص – ۶ س ۱۵ – رفت آنکه …. ( رک : دیوان ص ۸۲۵ و لوایح ص ۶ ).

ص – ۶ س ۱۷ – رفت سحر …. ( رک : لوایح جامی ص ۵) .

ص – ۶ س ۲۳ – جنید : سیدالطائفه ابوالقاسم جنید بن محمد زجاج معروف به جنید و قواریری و خراز از بزرگان صوفیه ومؤسس فرقه جنیدیه بوده که یکی از مهمترین فرق صوفیه است . وی مورد احترام تمام مشایخ ، عرفاء و اصلا از مردم بهاوند بوده ولی مولد و مشاوی بغداد بود . بسیاری از سلاسل تصوف ، نسبت خود را باو میرسانند. او شاگرد سری سقطی بوده و در تذکره های احوال عرف ، سخنان و کراماتی از او نقل شده است .

مرحوم محمد قزوینی در حواشی شدالازار ( ص ۴۳ ) این نکته را در بارهء جنید یاد آوری نموده که « در جمیع مأخذ مذکوره ( حلیه الاولیا ج ۱۰ ص ۲۵۵ – ۲۸۷ ، و تاریخ بغداد ۷ ص ۲۴۱ – ۲۴۹ و فشیری ص ۱۸ – ۱۹ و ابن خکان در حرف جیم و نفحات ص ۸۹ – ۹۲ )وغیر مذکوره از سایر کتب رجال و تواریخ نام و نسبت جنید را بهمان نحو که ما در فوق مرقوم داشتیم ( جنید بن محمد بن جنید) ضبط کرده اند فقط صاحب قاموس برخلاف عموم مأخذ دیگر گفته که نام او سعید بن عبید است و جنید لقب او بوده و ماهیچ ندانستیم که وی این مطلب عجیب را از کجا نقل کرده است».                        وفات جنید بروایت جامی از طبقات و قشیریه درسال (۲۹۷) و از تاریخ یافتی در سنه (۲۹۸ – ۲۹۹) اتفاق افتاده است ( نفحات چاپ تهران ص ۸۰).                              

ص – ۶ س ۲۳ شبلی : ابوبکر جعفر بن یونس یا جعفر بن جحدر یا دلف بن جحدر معروف بشبلی از بزرگان مشایخ صوفیه و در طریقت شاگرد جنید و در فقه بمذهب مالکی بوده و کتاب موطارا از برداشته است و از او نیز کرامات و حکایات و سخنان بسیاری در باره مباحث عرفانی نقل شده است . وفاتش در بغداد بسن (۸۷) سالگی در سال (۳۳۴ یا ۳۳۵) واقع شده ( برای اطلاع بیشتر در بارهء شرح حال واقوال او رجوع شود به نفحات الانس ص ۱۸۰ – ۱۸۳ و دهخدا ص ۳۷۹ و معجم البلدان ج ۳ ص ۲۵۶ و تذکره الاولیا ج ۲ ص ۳۸ ).                                                                           

ص ۷ س ۶ – رفتم بتماشای گل… . ( رک: لوایح ص ۶).

ص ۷ س ۸ – از لطف قد …. (رک : لوایح ص ۶ ، دیوان ص ۸۳۶ ) .

ص ۷ س ۱۱ – المجاز قنطره الحقیقته : بهترین شرح وتفسیر این عبارت بوسیلهء مولانا درمثنوی زیبای یوسف و زلیخا ضمن داستان بازغهء عادیانی آمده است.                    

ما خوانندهءمحترم را بمطالعهء منظومهء مذکور توصیه میکنیم و ضمنآ این ابیات را بطور نمونه از آنجا نقل مینمائیم:                                                                        

جمالش  پاک بو د از  تهمت  عیب

نهفته    در   حجاب    پردهء   غیب

ز  ذرات  جهان  آئینه   ها  ساخت

زروی خود بهریک عکسی انداخت

بچشم تیز بینت  هر چه  نیکوست

چو نیکو بنگری  عکس  رخ  اوست

چودیدی عکس سوی اصل بشتاب

که  پیش  اصل  نبود عکس  را تاب

معاذ الله   ز  اصل   ار   دور   مانی

چون عکس آخر شود بی نور مانی

نباشد   عکس   را   چند   ا نبقائی

ندارد   رنگ   گل    چندان   رفائی

بقا   خواهی    بروی   اصل   بنگر

وفا  جویی   بسوی    اصل   بگذر

نشیمن  بر تر از کوی  و مکان گیر

فراز  کاخ  معنی  آشیان گیر.  (۱)

ص ۷ س ۱۵ – بنظم یوسف و زلیخا بطوریکه ناظم قدس سره در اواخر مثنوی مذکور یاد کرده است سال (۸۸۸) بوده و عین گفتهء مولانا چنین است :                                                                                                                

قلم  نساجی  این جنس   فاخر

رسانید      آخر    سالی    بآخر

که  باشد  بعد از آن سال مجدد

نهم سال ازنهم عشرازنهم صد.

وواضح است : سالی که بعد از آن سال نهم از عشر نهم از قرن نهم باشد سال (۸۸۸) است یعنی ده سال قبل از وفات مولانا.                                                                  

ص ۸ س ۱۲ – از خدنگ خود …. بیتی است کاز غزل شیوائی که مطلع آن در صفحه (۷۹) نقل شد و اصل غزل در صفحه (۴۰۹ – ۴۶۰ ) دیوان جامی طبع تهران ثبت شده است .                                                                                    ص ۸ س ۲۱ – خواهم از حسنش … : از غزلی است بمطلع ذیل :

هر شبی کز ماه مهر افروز خود یاد آورم

از فغان  و  ناله  شهری  را   بفریاد  آورم

 و تمام آن در صفحه (۵۳۸) دیوان موجود است .

ص ۸ س ۲۵ – باز گوید غایرت … : مقطع غزل فوق است .

ص ۹ س ۲۱ – بکتابت نفحات الانس مشغول بودند: مصنف رحمهالله در حواشی نفحات الانس _( که کتاب حاضر تکلمه آنست ) مطالب متن را با اندکی تغییر آورده از انجمله گفته است : روزی فقیر بخدمت ایشان قدس سره در آمدم وایشان بتألیف این کتاب مشغول بودند و از صحبت خلق شکایت کردم فرمودند که خلق خدای تعالی را از عالم بیرون نمیتوان کرد …(حواشی نفحات الانس نسخه خطی موزیم هرات).                                          

ص ۱۰ س ۹ – یکی از دانشمندان ماوراءالنهر : شاغلی مدرس گیلانی ناشر هفت اورنگ در مقدمه ای که بر کتاب مذکر (چاپ تهران) افزوده است نوشته که « گویا سائل در این مسأله هیوی همان علاء الدین علی قوشجی مؤلف شرح تجریدجد است که از راصدان مرصد سمرقند بسال ۸۴۱ است ۲».                                                             

شاغلی مدرس گیلانی بر مطلب فوق ، این مطلب را نیز افزوده که : « هرچند صحت این سوال و جواب بآن کیفیت که لاری یاد کرده معلوم نیست زیرا که اولا ننوشته که آن مسئله چه بوده دیگر آنکه هرگاه این امر صحت میداشت تحقیقآ شهرت پیدا میکرد و ناگزیر دیگران نیز می نوشتند و اگر نیز نوشتند باید ملاحظه کرد ناقلین خود دیده و شنیده بودند یا از همین لاری شاگرد جامی نقل کرده اند (۳).                                                    

شاغلی مدرس در ضمن این چند سطر که اتفاقا یگانه قسمت تحقیقی و انتقادی مقدمهء هفت اورنگ بشمار میرود ، دو مطلب را گنجانیده است : نخست وقوع سولا و جواب بین مولانا جامی و دانشمند ماوراءالنهری آنهم بدلیل اینکه لاری ننوشته ست که آن سوال وجواب چه بوده و یا بدلیل اینکه دیگران غیر از لاری از آن یاد نکرده اند.                             

برای اینکه اشتباه و تردید شاغلی مدرس بکلی برطرف شود و جویندگان شرح حال عارف جامی بصحت واقعهء مذکور ( مذاکرهء قوشجی و جامی) اطمینان حاصل نمایند، میگوئیم : اگر چه شاغلی مدرس مدرک استنباط خود را در بارهء اینکه پرسنده آن مسئله فاضشل قوشجی بوده است ، بدست نداده اند ولی حقیقتآ شخص مذکور فاضشل قوشجی بوده بدلیل اینکه در رشحات عین الحیات کیفیت این پرسش و پاسخ بشرح ذیل آمده است :              

« روزی در هرات مولانا قوشجی بهیات و رسم ترکان جمتای عجیب بر میان بسته بمجلس شریف ایشان در آمده است و بتقریب شبههء چند بغایت مشکل از دقائق فن هیأت القا نموده ، ایشان بدیهتآ هریکی را جوابی شافی گفته اند چنانچه مولانا علی ساکت شده متحیر بمانده وایشان برسبیل مطائبه فرموده که مولانا در جمتای شما بهتر ازین چیزی نبود؟ مولانا علی بعد ازان بشاگردان خود میگفته است از آن روز باز مرا معلوم شد که نفس قدسی درین عالم موجود بوده است !(۴).       

و از گفتهء مولانا علی قوشجی راجع به وجود نفس قدسی که در تکمله نیز از زبان دانشمند ماوراء النهری نقل شده است ، واضح میشود فاضل قوشجی باشد در صحت نوشته صاحب تکلمه اظهار تردید کرده است . نکات آینده قابل توجه خواهد بود:         

ادامه دارد …

پاورقی ها :

۱ – یوسف زلیخای جامی ( هفت اورنگ) ص ۶۵۲ – ۶۵۴ .

۲ – مقدمه هفت اورنگ : ص ۶.

۳ – ایضأ ص ۶ .

۴ – رشحات : ص ۱۳۵ .

 

 

30 اکتبر
۳دیدگاه

داغ جگر

تاریخ نشر : دوشنبه ۸ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ اکتوبر ۲۰۲۳ – ملبورن – آسترالیا

داغ جگر

محرم رازی که چون شمس قمر باشد مرا

شکر لله  هر  دمی  از  وی  خبر  باشد مرا

بسکه سودای حضورش را بدل پرورده ام

فکر او چون دامنی  لعل  و  گهر باشد مرا

شوق  دیدارش  مرا  باشد  جهان  دیگری

چون نفس درمعدن دل مشت زر باشد مرا

صورت  زیبای  او  گردیده  محراب  سجود

در  زمین  و  آسمان   مد  نظر  باشد  مرا

چشم بی تابم به بستر از غمش پهلو نزد

نسخه ئ  از   دفتر   داغ  جگر  باشد  مرا

غربت صحرای وصلش در  بدن  گل میکند

همچو داغ لاله هر شام و سحر باشد مرا

در خیابان وصالم یک چمن گل کرد و رفت

هر خرام او به  دل  شور  دیگر  باشد مرا

گر چه شهنازم  مرا  پیوسته دلداری دهد

رنج دوری از فراقش صد  شرر  باشد مرا

بر نوازش های  آن آرام جان خو  کرده ام

ذوق هر ناز و ادایش  بال و  پر باشد  مرا

گر چه میسوزم بظاهر شعله موجود نیست

آخر از این آتش و دود یک  اثر  باشد  مرا

گریه ها  کردم چو « واعظ » از دل زارم مپرس

اشک چشمم روی بالین زیر سر باشد مرا

ملا عبدالواحد واعظی

هرات – ۶ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی

25 اکتبر
بدون دیدگاه

گریستم

تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

گریستم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۳ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی

دیشب  ز  ناله  ها   چو نوشتی  گریستم

از رنج   و  غصه  ها  چو نوشتی  گریستم

ازخاک من ، هرات  من ، ا ز سرزمین من

از   ماتم   و   عزا   چو نوشتی   گریستم

از  حادثات   غمزده    و    تلخ   آن   دیار

از  آن  همه   بلا   چو نوشتی    گریستم

ویرانه   گشت    خانه ِ    امیدِ    مردمان

از   دردِ    بی   دوا  چو نوشتی  گریستم

از ناله های روز و شب سرزمین  قدس

از  قوم   بی   حیا   چو نوشتی  گریستم

از چند  هزار شهید  بخون   خفته  زمان

از قدس  و  ماوراء  چو نوشتی  گریستم

یکسو  صدای   ضجه   طفلان   بی  نوا

یکسو    ز آن  جفا  چو نوشتی   گریستم

نفرین بر آنکه طالب جنگ است روز و شب

از   آهِ     بی نوا   چو نوشتی    گریستم

بازا« بشیر» به رنج دل  مظلومان  نگر

از   ظلم    ناروا   چو  نوشتی   گریستم

 

23 اکتبر
بدون دیدگاه

سر باختن

تاریخ نشر : ۱ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سر باختن

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۱ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی

خدایا این چه طوفان وچه کُشتن کُشتن است امروز

ز  جورِ  پیر  استعمار جهان  در سوختن  است امروز

چه سالها میشود  کاین سرزمین قدس اشغال است

و حُکام   مسلمان  هر کدام  در خُفتن  است  امروز

 الهی  در بگیرد  (۱)   منبع   توپ   و  تفنگ   هر جا

ز بیداد جمع نادان  چه  بمب  انداختن  است  امروز

نظر  کن   بر  فلسطین  و  ببین   درد  و غم  مردم

بروی   طفلکان  حتی  شرر  افروختن  است  امروز

هزاران   قتل   و    ویرانی   به   زیر   چتر  استبداد

ولی این  مادرِ  وحشت  هنوز  آبستن  است امروز

ز  شیطان    بزرگ   و   پیروانِ   بی  سر  و  پایش

نباشد انتظار  وقتی  جهان در سوختن است امروز

تمامِ   درد  ما   یاران ،  ز   حُکام   مسلمان   است

که هریک گوشه ای عزلت بفکر  زیستن است امروز

«بشیرا» غصه ها تا  چند و  رنج  و ناله  ها تا کی

به دنیایی که  پایانش چنان سرباختن است امروز

اول عقرب ۱۴۰۲

ملبورن – آسترالیا

۱در بگیرد = آتش بگیرد ، بسوزد .

19 اکتبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی برتکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۷ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء  جاوید  بنمای

« جامی »

فصل دوم: 

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش نخست  :

ص ۱ س ۲ – تسوید این اوراق :

اشاره به حواشی نفحات الانس است که مولینا عبدالغفور لاری ، آنرا بخواهش ضیاءالدین یوسف فرزند عارف جامی قدس سره شروعت نمود و کتاب حاضر را بعنوان تکملهء حواشی مذکور نگاشت بتفصیلی که در مقدمه گفته آمد.                                           

ص ۱ س ۵ – حضرت مخدوم :

در این کتاب از دوتن از بزرگان عرفا بعبارت حضرت مخدوم یا « مخدومی» و تظائر آن تعبیر شده است : نخست مولانا سعدالدین کاشغری و دیگر مولانا جامی است ولی غالبأ از جامی بعبارت « حضرت ایشان تعبیر شد» چنانچه کمتر صفحه ایست که ازین تعبیر اخیر خالی باشد. اما بطوریکه از دقت در آثار معاصرین جامی بر میآید در آن عصر کلمهء « مخدوم» یا « مخدومی»  برای عارف موصوف علم بوده چنانچه فخرالدین علی ( صفی) در رشحات عین الحیات (ص ۱۳۳ – ۱۶۳ همه جا عنوان حضرت مخدوم یا حضرت مخدومی آورده و اسفزاری در روضات الجنات (چمن دوم از روضهء بیست و چهارم ) آنجا که حکایت توجه عارف جام را به مجلس سلطان حسین میرزا و اطلاع از عشرت اندیشی حضار آن مجلس و انصراف از آنجا و تقدیم معذرت از طرف مولانا را ذکر نموده است گفته.                                                                                            

لحضره المخدوم مولانا عبدالرحمن الجامی نورلله مرقده

که زهد آمد مرا مانع زبزم عشرت اندیشان غم خود دور میدارم زبزم عشرت ایشان بجایی که اطلس شاهان نشاید فرش ره حاشا که راه قرب یا بد دلق گرد آلود درویشان و امیر علیشیر نوائی نیز مکرر همین تعبیر را در مورد دانای جامی بکار برد و از آنجمله در عنوان مرثیهء گیرا و شیئائی که تمام آن در همین تعلیقات خواهد آمد و امیر موصوف سروده است عبارت « مرثیه مخدوم نورالله مرقده » دیده میشود ونیز ( چنانچه ( در جای خود بیاید مسجدی که جامی در شهر هرات بنا نهاده بوده و هم اکنون باقی و برجاس هنوز بنام مسجد مخدومی یاد میشود.                                                                     

واما منظور از کلمهء مخدوم بخصوص در صفحهء اول کتاب حاضر که باعث بر نگارش این تعلیقه شده است ، نیز خود عارف جامی قدس سره بوده و در جایهائی که این کلمه بمولانا سعدالدین کاشغری اطلاق شده است ، توضیح ویاد آوری خواهد شد.                  

ص ۱ س ۲۴ – التصوف انما هو تلبیس و کتمان :

این عبارت که در بعضی از نسخ بدین صورت التصوف انماهو تلبیس و کتمان ، ضبط شده از ابو محمد عبدالله بن محمد حیری نشاپوری معروف به مرتعش از بزرگان مشایخ متصوفهء عراق و صاحب نکت معروف است که در سال ۳۲۸ و بقولی ۳۲۳ در بغداد وفات یافته است  و بعارت مذکور در نفحات بدین شکل آمده است که « از وی پرسیدند که تصوف چیست گفت اشکال و تلبیس و کتمان ( نفحات چاپ تهران ص ۲۰۷ ).                        

ص ۲ س ۲ – هزار قافله …..:

این بیت از غزلی بمطلع ذیل است :

ببزم زنده  دلان ذکر وی فراوانیست

صفای وقت جز از باده مصفا نیست

( رک : دیوان جامی چاپ تهران ص ۲۵۴ ) .

ص ۲ س ۷ – اولیائی …. حدیث نبویست (رگ : احیأ علوم الدین ج ۴ ص ۲۵۶ ) .

ص ۲ س ۸ – وطائفهء علیه بهائیه : مراد از بهائیه پیروان طریقهء نقشبندیه از جمله، سلاسل تصوف است که چون مؤسس یا مصلح طریقهء مذکور خواجه بزرگ بهاء الدین  نقشبند قدس سره بوده این طریقه را بهائیه نیز خوانده اند.                                        

و بطریقهء خواحگان هم شهرت دارد. ( برای اطلاع بر احوال خواجهء نقشبند بحواشی صفحه و بروی آگاهی از اصول اساسی مکتب تصوف نقشبندی بکتاب رشحالت عین الحیات و نیز بسطور آیندهء همین تعلیقات رجوع شود) .                                       

ص ۲ س ۱۳ – ز دیده در دلش …. از غزلی بمطلع ذیل است :

من بیدل چو خواهم داد جان نادیه دیدارش

مدد کن ای اجل تا زار میرم  زیر دیوارش

( رک : جامی ص ۴۵۳ ) و ظاهرآ « زدیده دردلش جا دادم » فصیح تر است .

ص ۲ س ۲۱ – الدین اذارآو ذکرالله . این حدیث در تفسیر کشف الاسرار وعده الابرار تألیف رشیدالدین ابوالفضل میبذی بدین صورت روایت شده است :                            

عن سعد بن جبیر قال سئل رسول الله (ص) : من اولیاءالله ؟ قال . « هم اللذین اذارآ و ذکر الله» . (کشف الاسرار ج ۴ ص ۳۰۹).                                                          

و در حاشیهء صفحه ای از کتاب نفحات الانس که در ملک شاغلی علی اصغر حکمت از فضلای معاصر ( در ایران) است بخط مولانا جامی اشاره بخطبهء نفحات ، این کلمات دیده می شود:                                                                                              

« اشاره الی ماروی انه قیل یا رسول الله من اولیاءالله عزوجل قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : الذین اذارأ واذکرالله (۱) .                                                                  

ص ۲ س ۲۴ – هر لحظه جمال خود …. این دوبیت از غزل شیوا و شور انگیزیست که در دیوان جامی (ص ۷۳۸ – ۷۳۹) ضبط شده و تمام آن بدینقرار است :              

هر  لحظه   جمال  خود   نوع  دگر آرائی

شور دگر  انگیزی ، شوقی دگر  افزائی

عقل از تو چه در یابد تا وصف تو اندیشد

در عقل  نمی گنجی  در  وصف  نمیآئی

پنهانی   تو   پیدا  ،  پیدایی    تو    پنهان

هم در همه پنهانی همه برهمه پیدائی

زان  سایه که افگندی بر خاک گه جلوه

دارند   همه    خوبان    سرمایه  زیبایی

بی  پردهء  آب  و گل  ما را  نمائی روی

خورشید درخشان را تاکی بگل  اندایی

ای گشته عیان هرجا، هرجا که  شوی پیدا

گردد ز غمت شیدا ، صد عاشق  هر جایی

جامی ز دویی بگسل  یکروی شو و یکدل

باشد  که   کنی منزل  در عالم یکتائی

ص ۳ س ۵- خوشتر ز کتاب … شاید ایرج میرزا جلال الممالک شاعر معروف معاصر، از همین رباعی الهام گرتفه باشد آنجا که گفته است :                                            

کتاب ارهست  کمتر خور غم دوست

که از هر دوستی  غمخوار تر اوست

نه غمازی نه نمامی شناسد

نه او از کس نه کس از او هراسد … (۲)

ص – ۶ س ۸ – لذت عشق …. مطلع غزلی عارفانه از مولانا جامی است که مطلغ غزلی عارفانه از مولانا جامی است که مطلعه آن اینست :                                              

هردم آیم بر درت با دیدهء  خونبار خویش

تا  طفیل  دیگران   نمائیم   دیدار خویش

(رک » دیوان جامی ص ۴۵۹ – ۴۶۰ ) .

ص ۳ س ۲۸ غرض از عشق …. مطلع یکی از غزلهای جامی است که مصراع اول آن در ( دیوان چاپ تهران ص ۲۰۰ ) چنین  طبع شده است :                                      

« غرض از چاشنی عشق توآم درد و غم است » و صورت متن صحیح تر بنظر می رسد.

ص ۴ س ۲۳ – جان عاشق …. مطلع غزلی است از جامی که در صفحه (۴۸۸) دیوان چاپ تهران ثبت آمده است .                                                                        

ص ۵ س ۳ – مجنون عامر :

قیس بن ملوح بن مزاحم یا معاذ بن مزاحم عامری عاشق لیل دختر سعد عامری است که از خرد سالی به لیلی دل باخته بود و چون بزرگ شد شیفتگی وی از حد گذشت و بیشتر اوقات در بیابانها بسر میبرد و بادوام انس گرفته بود و باید لیلی شعر می سرود.                 

ادامه دارد …

پاورقی ها :

۱ – از سعدی تا جامی : ص ۵۶۴ .

۲ – دیوان ایراج : ص

15 اکتبر
۱ دیدگاه

سیروز کبد Cirrhosis

تاریخ نشر: ۲۳ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۵ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سیروز کبد Cirrhosis

سیروز عبارت از یک‌ نوع التهاب شدید می‌باشد که از باعث ایجاد یک بافت اسکار و سخت‌ شدۀ سلولهای کبد از باعث نکروز به‎‌ وجود می‌آید. این مرض زیادتر در ممالک مترقی جهان واقعاتش بیشتر به‌ملاحظه می‌رسد؛ اما درکشور های عقب‌ مانده اکثراً واقعاتش را هیپاتیت‌ ها نوع B و C تشکیل می‌دهند.

دراین مرض پارانشیم کبدیک نوع ضایعۀ مزمن و غیرقابل برگشت را نزدمریضان مصاب به آن به‌وجود می‌آورد.

قراریک احصاییۀ دقیق که درسال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ میلادی به‌دست آمده بود تنها واقعات در ایالات متحدۀ امریکا اضافه از نهصدهزار نفر تخمین شده بود که علت اصلی همۀ آن‌ ها را مصرف بیش ازحد الکول واقعات هیپاتیت‌‌ های نوع B و C، التهابات مزمن کبدی ، امراض ارثی فیبروکستیک، کمبود انزایم الفا انتی تریپسین، امراض ذخیره‌ وی گلی‌ کوژن ، مرض ویلسون به‌علت تجمع مس و هموکروباتوز به‌ دلیل ذخیره آهن و بالاخره کبد شحمی‌ که درجمله سیروزهای ناشناخته به‌شمار می‌رود؛ همه را میتوان یادآور شویم. بنااً برای اینکه در بارۀ این مرض یک اندازه بیش‌تر معلومات حاصل نماییم، لازم است وظایفی‌که کبد در حال نورمال اجرا می‌نماید بدانیم.

کبد یک عضو بزرگ داخلی وجود انسان بوده که در قسمت راست بدن در زیرقبرغه‌ها وحجاب عاجزقرار دارد ویک عضو سم‌زدا است که عیناً مانندیک فابریکۀ بزرگ شیمیایی باحکمت خداوند توانا درحدود ۵۰۰ وظیفۀ مهم حیاتی را دایماً بدون وقفه اجرا می‌نماید که مهم‌ ترین آن‌ ها عبارت از تصفیۀ خون ، تولید یک نوع مایع به‌ نام صفرا و تولید یک نوع  قند به‌ نام گلی‌ گوژن می‌ باشد. ضمناً کبد یک سلسله انزایم‌ های مخصوص و پروتیین‌ های مهم حیاتی را نیز از خود افراز می‌کند.

برعلاوه، کبد تنظیم‌کنندۀ یک سلسله اسید امینوهای مهم در داخل سیستم دوران خون است؛ دایماً امونیاک را به بوره تبدیل و از طریق کلیه‌ ها به خارج اطراح می‌کند. بلیروبین را از داخل دوران خون دفع می‌کند، باعث لخته‌ شدن خون در واقعات خون‌ ریزی‌ها می‌گردد، آهن و ویتامین B12 را در خون ذخیره می‌نماید. ضمناً کبد دارای یک قدرت مهم بازسازی است که حتی اگر ۷۰% سلول‌ هایش خراب شده باشد آن‌ها را ترمیم می‌نماید.

نکتۀ مهم اینکه کبد در حال نورمال، خون را توسط ورید پورتال گرفته و آن‌را به قسمت مرکزی کبد می‌رساند، بعداً کیسۀ صفرا از طریق مجرای صفراوی بالای آن صفرا افراز می‌کند که این صفرا برای خرد کردن، تجزیه‌ نمودن و هضم‌ نمودن مواد چربی‌ های غذایی کمک خوبی می‌نماید؛ بعد از آنکه وظیفۀ آن تمام شد دوباره از طریق همان مجرای صفراوی به کیسۀ اصلی خود رجعت می‌کند. حالا کبد، خون شریانی را که حاوی مقدار اوکسیجن تازه می‌باشد از قلب گرفته و آن‌ را به قسمت مرکزی کبد می‌رساند. در قسمت مرکزی کبد یک سلسله شریان‌های کوچک وجود دارند به‌نام سلول‌های کوبفریا می‌گردندکه درحقیقت سلول‌های سفید خون می‌باشدکه دارای خاصیت مایکروفاژ می‌باشند و توسط این سلول‌ها تمام مواد مضره و توکسیک همه از ین برده می‌شوند وخون کاملاً تصفیه و توسط شراین کبدی به تمام عضویت رسانیده می‌شود.

نوت: تمام این سلسله وظایف مهم کبدکه به‌صورت مختصر ازآن یادآوری شد،درحالی می‌باشد که کبد در حالت نورمال خود باشد لیکن؛ در مرض سیروز متأسفانه کبد نمی‌ تواند وظایف نورمال خود را اجرا نماید. در نتیجه یک اندازه سموم و مواد مضرۀ باکتریایی که در داخل دوران می‌باشند در خون باقی می‌ماند که نتیجتاً باعث به‌وجود آوردن مرض سیروز کبد نزد مریض می‌گردد.

اعراض و علایم سریری مرض سیروز کبد

اعراض سریری اگرچه کبد قبل از آنکه سیروز به‌ وجود آمده باشد یک اندازه قابل  تداوی می‌باشد. اعراض و علایم عمومی سیروز کبدعبارت‌ اند از خستگی دایمی، ضعیفی ، بی‌اشتهایی، لاغری ، کاهش وزن، خواب‌ آلودگی، سرگیچی ، خارش سراسری و وجود بزرگی شکم که از باعث تجمع مایع اسیت می‌باشد. تورم پاها، افزایش البومین و سودیم، بلندبودن فشار خون، داشتن رنگ زرد در چشم‌ها، داشتن مواد غایطۀ سفیدرنگ، تلخی زبان، عرق بدبوی، درد در ناحیۀ راست شکم، داشتن یک اندازه خون‌ریزی‌های مقعدی و خون‌ریزی از مری نسبت موجودیت واریس در آن که خون دهنده بوده و گاهی مریضان خون استفراغ می‌نماید و حتی مرگ‌آور است. لذا؛ همه در جملۀ اعراض عمومی سیروز کبدی وخیم شامل می‌باشد.

تشخیص مرض سیروز

در تشخیص مرض سیروز علاوه  از علایم سریری از سونو گرافی، سی‌ تی‌ اسکن  و X-RAY کارگرفته می‌شود لیکن؛در مراحل ابتدایی درسونوگرافی نتیجۀ درست گرفته نمی‌شود. امادرمعاینات لابراتواری اکثراً بلندبودن قندخون، کولسترول و تری‌کلیسرایت به‌صورت واقع به‌ملاحظه می‌رسد.

تداوی مرض سیروز

در تداوی این مرض امروز از مواد کورتیزونی کم‌تر استفاده می‌گردد. نکات مهم اینکه مهم بوده باید که فوراً قطع الکول، قطع مواد مخدر، سگرت و پرهیز از نمک، غذاهای فست‌فود، خوردن گوشت قرمز و تخم مرغ می‌باشد. گوشت قرمز دارای مقدار زیاد سودیم می‌باشد که باعث مرگ سلول‌های کبدی می‌گردد. مریضان غذاهای قیبردار زیاد بگیرند و کوشش شود قبضیت نداشته باشند و اقلاً در روز دو مرتبه رفع حاجت نمایند تا مواد مضره و توکسیک اطراح گردد. در غذاهای یومیه از میوه‌های تازه، عصارۀ آب انگور، انار، لیمو، لیموترش، سیب، ناک، تربوز، خربوزه، آلوبالو، گیلاس، توت، شاه‌توت، کیوی، مواد فایبردار، سبزیجات تازه، آواکادو، گوشت مرغ بدون پوست، ماهی‌های چرب، سالمون که دارای مقدار زیاد اُمیگا‌ تری می‌باشند.

لبلبو، روزانه چهار عدد چهارمغز، بادام، روغن زیتون، سیر و چای سبز زیاد استعمال و استفاده نمایند.

نوت: مریضان هیچ‌گاه ادویه‌های ضد درد نگیرند. برعلاوه از تطبیق کامبرس‌های آب گرم و سرد به‌قسم متناوب و بالای ناحیۀ کبدی خود کار بگیرند.

گاهی مریضان از باعث ازدیاد مایع اسیت که در بطن موجود می‌باشد یک اندازه عسرت تنفس احاس می‌نماید که توسط طبیب معالج از بطن مریض یک اندازه مایع توسط سرنج کشده می‌شود و مریض احساس بهبودی می‌کند.

در اخیر یگانه راه تداوی اساسی در صورت امکان؛ پیوند کبد می‌باشد. البته؛ تداوی دوایی مفید که از طرف داکتران معارج داده می‌شود نیز در قسمت تداوی مریضان می‌باشد.

با احترام

داکتر علیشاه جوانشیر

14 اکتبر
۱ دیدگاه

شیونِ حزین

تاریخ نشر : شنبه ۲۲ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۴ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

شیوَن حزین

گفتی فغان   و  ناله  سرودم  گریستم

گفتی   میان    غصه  غنودم  گریستم

گفتی    میان    دفتر    انباشته   قطور

گشتم به خویش راه  گشودم گریستم

دیدی نشان زخم و سیاهی به چهره ام

گفتی چرا   خراب   و   کبودم  گریستم

چشمم نخفت در همه شب درخیال تو

تا صبح‌ دم  به  یاد   تو   بودم  گریستم

در شهرجانم از همه سو تیر  می‌رسید

من شیوَن   حزین    شنیدم   گریستم

آتش  گرفت   مزرعه‌ای  سبز من (ثنا)

آنرا به دست خود  نه  درودم  گریستم

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۱۳ اکتوبر ۲۰۲۳

11 اکتبر
۲دیدگاه

شیونِ طفلان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۹ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ اکتوبر  ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شیونِ طفلان

هرات  ز جور طبیعت  اسیر بیداد است

به کوی و برزن آن ناله هاو فریاد است

صدای شیون طفلان می رسد بر گوش

به زیر توده ی  آوار جسم   افراد  است

مگو که  زلزله  شد یا   کرانه  ها  لرزید

بلای   دیو ِ  طبیعت  مثال  شیاد  است

به زنده جان و کُرخ خانه ها فرو غلطید

دو چشم مردم بیچاره  سوی امداد است

جهانیان همه درخواب خرگوشی  رفتند

خدای من مددی کن که مُلک برباد است

گرفته این دلِ زارم «بشیر» بیاد وطن

دعا کنید که خرابی ز بیخ و بنیاد است

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

یازدهم اکتوبر ۲۰۲۳

 

11 اکتبر
۱ دیدگاه

بلای زلزله

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۹ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – یازدهم اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بلای زلزله

هری  ز خنجر خشـم طبیعت  افگار است

دل فـسـردۀ اهـل هـرات خـونـبــار  است

خمـوشـی از دل فـوشـنج می زنـد فـریاد

که پاره های  جگر  زیر خاک و  آوار  است

جهان بـه نـالـۀ مظـلـوم گـوش نمی دارد

وطن به چنگ ستم پیشگان گرفتار است

ز صلح  و  عاطفه  و مهر کس نمی گـوید

بشر اسـیر طلسمات خـون و پیکار است

بلای زلـزلـه  از  یک  طـرف   کـنـد  بـیـداد

زسـویی ظلـم و  سـتمگـستری غدّار است

تکانـه هـای شـدیـدی که  پـی بـه پی آمـد

تـوگـویی بر سـر مـردم  پتک  جبّار  است

ز تـرس و  دلهره خلق  هـرات  می لـرزند

در این زلزله های خشن چه اسرار است

مگـر بهـار  خـوشـی  را  ز  بـاغ  دزدیـدنـد

که محو جور خزان  رنگ و بوی گلزارست

شمار کشته وزخمی درست معلوم نیست

که چند مـرتـبه بـیش از  بـیـان آمار است

کجاست رحـم وعـواطف کجا حقوق بشر

که خلق بی کس و تنها خسته وزار است

بـه خاک و معـدن و  آب وطن  همه مایـل

ولی  بروز  ضرورت  نه  پول و  ابزار است

سران، خاک جهـان را ز نـو کنند  تقـسیم

رسانه هاهمه سرگرم جنگ و کشتاراست

چـرا بـه محـو جــهـان بـشــر تـلاش کنند

خــدا و خـلـق ز جـنـگ اتـم  بـیـزار  است

به قعـر قلزم خون گـرزمین شـود معدوم

دگرنه گرمی خورشید و ماه و انواراست

هـرات چـشـم امیدش بـه مـردم دنـیا است

خدا به مردم بی کس یار وغمخوار است

بـیــان درد و  غــم و رنـج و مـاتــم مـردم

نـه در توان قـلم نـه به نقـل و گفتار است

رسول پویان

۱۰ اکتوبر ۲۰۲۳

10 اکتبر
۲دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی ، شاعر آزاد اندیش ، نویسندهء توانا و طنزپرداز وارسته.

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۸ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – دهم اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بخش دوم :

بیاد جاودانه یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی شاعر آزاد اندیش ،  وارسته 

و فروتن  که با طبع ظریفانه اش همیشه می درخشید.

 در آن وقت استاد ارجمند داکتر لطیف ناظمی دروزارت رییس بودند و بر اثر پیشنهاد ایشان بنده بحیث عضو دایره المعارف و  بعدآ به حیث مدیر ارتباط در آن  وزارت خانه تعیین شدم  و البته که یگانه  منزل و ماوایم خانه حضرت استاد بشیر بود. 

 جناب استاد چند روزی به هرات رفتند و همسر و دو  فرزندم را با خود ه کابل آوردند ودر آن سالهای بگیر و ببند و نگرانی های سرسام آور، چهار نفر مهمان داشتند.

 جناب استاد روزها در آرشیو ملی کار میکردند و شبها مصروف تصحیح نفحات الانس تألیف حضرت مولانا جامی بودند وروی همرفته شب نامه هم علیه دولت می نوشتند و باکمک قیوم بشیر پسر خوردخویش دراطراف خیرخانه و غیره اماکن توزیع میکردند.       

از خاطره های دیگری که از آن ایام دارم عضویت اجباری جناب استاد بشیر مرحوم در زمرهء هیئت کتاب شناسانی بود که برخلاف میل باطنی شان ازسوی دولت کمونیستی مؤظف شده بودندتا بخانهء مرحوم استادخلیل الله خلیلی رفته وکتب و رسالات موجود درکتابخانهء شخصی استاد راجمع آوری وضبط نمایند،اما استاد بشیرکه نمیخواست برای این کار اشایست بخانهء استاد خلیلی و یا کس دیگری برود ، خود را به مریضی زده و هرگز درآن شرکت نجست .  

 بنده در زمستان سال ۱۳۵۸ عازم ایران شدم ودیری نگذشت که حضرت استاد نیز به ایران هجرت فرمودند . نخست حضرت استاد بشیر در دفترجناب آقای آیت الله محسنی رهبرحرکت اسلامی افغانستان در قم بودند و سپس در تهران در کوچه حیات شاهی خیابان  ناصر خسرو  مقیم گردیدند و  در آن  ایام  بود که بنده  بیشتر استاد  را  دیده می توانستم و چند کتابی نیز مرا درس دادند که از آنجمله  از تاریخ بی بدیل بیهقی میتوان نام برد. جناب استاد هرماه مجله استقامت را چاپ میکردند و هرهفته جریده فجرامیدرا درروزهای یکشنبه منتشرمی ساختند و آبرومندانه کارشان را انجام میدادند. قرار بود روز اول آذر ماه یا قوس افتخار همراهی جناب استادرا داشته باشم و همراه ایشان به مشهد عازم شویم چون ایشان درمشهد زندگی می کردند،اما اول صبح آقای قاری مجیب مرا خبر کردندکه جناب استاد بعدازنماز صبح درگذشتند. بنده گریان و سرگردان خود را به دفتر رساندم و فهمیدم که استاد رفت که رفت .                    درست بخاطر دارم که در آخرین ملاقاتی که با شادروان استاد بشیر « هروی»  چند ساعت قبل ازوفات ایشان داشتم  دورباعی را نوشته بودند که میتواند پیامی باشد برای مردم  افغانستان که بنده در اینجا می نویسم:                                       ای     ملت      آزاده ی        افغانستان

ای شسته برای حفظ دین دست از جان

پروا مکن  از  دشمن  گمراه  چو  هست

یار    تو     خدا     و     رهنمایت     قرآن

=====

گردوست به دشمنم فروشد غم نیست

ور خصم به  کشتنم  بکوشد غم نیست

من بچه ی   انقلابم  ار چشمه ی  خون

از  هر  رگِ  گردنم  بجوشد   غم  نیست

بلی ! با دریغ و درد استاد دیگر در میان ما نیست ولی جایش تا ابد خالی خواهد بود

روحش شاد و فردوس برین جایش باد

عبدالکریم تمنا

۱۸ می ۲۰۱۳

تهران

 

در ادامه می خواهم اضافه نمایم که دوستی مرحوم استاد تمنا و مرحوم استاد بشیر هروی که ازسال ۱۳۴۵در کتابخانه عامه هرات آغاز یافته بودتا زمان مرگ استاد بشیر یعنی اول قوس ۱۳۶۰خورشیدی با همان گرمی همیشگی ادامه داشت، اما ارتباطات  فامیلی همچنان پس از درگذشت استاد بشیر پا برجا ماند و حتی بنسبت مهاجرت  ها کماکان تماس ها ادامه یافت. 

قابل ذکر است که دوستی این دو استاد فقید بحدی صمیمی بود که مرحوم استاد تمنا در اولین صفحه نخستین مجموعه شعری شان (پیوند عمر) چنین نوشته اند:

با یاد آموزگار فرزانه ام زنده یاد استاد علی اصغر بشیرهروی

روح هردو بزرگوار شاد باد.

     از آنجاییکه من از دوران کودکی بیاد دارم رفت و آمد های فامیلی میان فامیلهای تمنا و بشیر جریان داشته و از آن وقت هرگاه ایشان بکابل می آمدند و یا ما به هرات میرفتیم دیدار ها تازه میشد . اما خاطرات شیرینی که من دارم از دوران مهاجرت ما در غربت سرای ایران است و آن  خوش سعادتی بود که من مدتی را نیز با شادروان استاد تمنا و فرزند ارشد شان عبدالحکیم جان تمنا که حالا از داکتران مجرب کشور میباشند در تهران هم اتاقی بودیم و از رهنمایی ها و نصایح استاد مرحوم مستفید شده و استفاده میبردم. درآن زمان همسر و سایر فرزندان استادتمنا هنوز درهرات بودند .  

در مورد سروده های استاد طی سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ باید بگویم که بخشی از اشعار انتقادی ، اجتماعی و طنزی مرحوم استاد تمنا که در خلال دوران نشراتی جریده ملی ترجمان بچاپ رسیده بود در حال حاضر در نزد من موجود میباشد که  از لابلای کلکسیون های سال های  اول تا چهارم نشراتی ترجمان بیرون نویسی شده است و امیدوارم روزی بتوانم به کمک فرزندان استاد آنها را به صورت یک مجموعه  چاپ نماییم.

درین بخش چند قطعه از آن سروده ها را تقدیم شما خوبان می نمایم:

آهسته آهسته

مقرر گر شوم بر  راس کار آهسته  آهسته

کنم  بد جنسیم را  آشکار  آهسته  آهسته

دوسه  ماه  از برای مصلحت راه  صفا پویم

کنم  آنگه  خیانت  را شعار آهسته آهسته

پی کسب رضای ساده لوحان هرگه و بیگه

نمایم   چاپلوسی  اختیار آهسته   آهسته

ستانم  پول مردم را به نام  تحفه  و  هدیه

شوم میلیونر و سرمایه دار آهسته آهسته

شکاری وار گیرم پشت میز خویشتن سنگر

که تا مخلوق را سازم شکارآهسته آهسته

برای اینکه  ترفیعم  نسوزد  می کنم  کاری

که ترفیعم شود سالی سه بارآهسته آهسته

اگر چه عمر ها  پای  پیاده   راه  می رفتم

شوم بر موتر  دولت  سوار آهسته آهسته

رفیق و آشنا و قوم وخویشانرا همه یکسر

برأس کار سازم   بر  قرار   آهسته آهسته

کسی بامن اگرگوید که پشت چشم تو ابروست

دهم حلق وگلویش را فشار آهسته آهسته

اگر شد  موترم   اندر  کنار    قریه ی  پنجر

نمایم  اهل آن  ده  را فرار آهسته آهسته

اگر از زیر دستانم کسی سر تابد از حرفم

به خشم آمرش سازم دچار آهسته آهسته

مرا بد  آید  از چال  و تقلب های   تقلیدی

کنم  چال و تقلب  ابتکار  آهسته  آهسته

اگرجانم برآید  جز کجی راهی  نمی پویم

به«بزدل» گوکه دست ازمن بدار آهسته آهسته

(ت ، بزدل )

از شماره ۳۳ سال اول هفته نامه ترجمان

۷ قوس ۱۳۴۷ خورشیدی

همه گپ است

درکشورما جنبش وحرکت همه گپ است

با قوم وطن رحم و مروت   همه گپ است

ما هیچ   ز  شورای    وطن   خیر   ندیدیم

زین پس به خدا شغل  وکالت همه گپ است

هرکس  به  پی منفعت خویش روان است

غمخواری  افراد  جماعت  همه  گپ است

داکتر  نشاسد   کسی   از   مردم  اطراف

تبلیغ   تداوی  و طبابت  همه   گپ  است

در  عصر  اتم    سوزن   و   گوگرد   نداریم

پیشرفت و ترقی  صناعت همه گپ است

آلات زراعت همه چون دورهء  سنگ است

گویند که  پیش رفته  زراعت  همه  گپ است

مرد است  کسی  کو  به  وطن  کار نماید

باز دید و خطابه و هدایت همه  گپ است

ظلم  و ستم و جور و جفا  هست  هویدا

آرامی و انصاف و  عدالت همه گپ است

چندانکه  بود  دزدی   و   قاچاق   فراوان

پیکار و مبارزه  برشوت  همه   گپ است

چسپیده بچوکی بودهرکس پی سودش

برهموطنان نیکی و خدمت همه  گپ است

فرهنگ  وطن  ناقص  و  فرسوده  و  ابتر

بر اهل وطن درس سعادت  همه گپ است

پیوسته    بنالایق    دون     کار   سپارند

توصیف درستی و لیاقت همه گپ است

عادت  شده  بر مردم   دیگر عمل  و  کار

مارا عمل  و کار و فتوت همه  گپ است

تنها  نبود  ورد    ( تمنا)   سخن   مفت

کارنامه ی شورا و حکومت همه  گپ است

(عبدالکریم تمنا)

از شماره ۴۴ سال اول هفته نامه ترجمان

۲۴ دلو ۱۳۴۷ خورشیدی

از قول مفتخور

ز  پول   بینوایان    کامرانی    میکنم   کاکا

به هرطرزی که خواهم زندگانی میکنم کاکا

برای  بابه جانم  مرکب  لنگی  نبود  ،  اما

کنون در هرطرف موتر  دوانی  میکنم  کاکا

جدا کردن نمی دانم جو و کاه دو  مرکب را

ولیکن   ادعای   کار   دانی   میکنم   کاکا

بدم می آید ازاشخاص میهن خواه  با وجدان

پی  آزردن   ایشانرا  نشانی  میکنم  کاکا

اگر سهوا به نفع  قوم  اول کرده ام  کاری

به میل خویش اصلاحش به ثانی میکنم کاکا

ز پول اختلاص  و هدیه باشد   ثروتم  وافر

مذ مت گرچه از  رشوت ستانی میکنم کاکا

به کار خویشتن  هرگز مرا دلبستگی نبود

حقیقت را بخواهی، دم چلانی میکنم کاکا

تمام  امتیازاتی  که  با  کارم  بود  مربوط

همه را وقف آنهایی که دانی میکنم کاکا

حیا وشرم و انصاف و مروت را مجو  از من

که بی شرمانه با تو کج  عنانی میکنم کاکا

مگو طنز وکنایه بعد ازین  در ترجمان خود

وگر نه شکوه  زینسان  ترجمانی میکنم کاکا

تمنا گگ که با اهل خیانت می کندپیکار

بوالله   گر  بمیرد  شادمانی  میکنم کاکا

«عبدالکریم تمنا»

شماره ۱۳ سال دوم هفته نامه ترجمان

۱۹ سرطان ۱۳۴۸ خورشیدی

و اما در زمانی  که با دوست و همکار عزیزم زنده یاد جلال نورانی طنز نویس چیره دست کشور در شهر ملبورن کشور آسترالیا مسئولیت چاپ مجله هنری گلبرگ را داشتیم ،نامه منظومی از زنده یاد استاد تمنای عزیز عنوانی  زنده یاد جلال نورانی و اینجانب قیوم بشیر هروی  برای ما رسید به شرح ذیل :

نامه منظوم

سلامی به پاکی  چو  آب   زلال

زما   بر بشیر  و  به  آقا جلال

به  یاران   فرزانه ی   ارجمند

قلم باره گان   حقیقت   پسند

بیاد  مهین   اوستادم    بشیر

سر سروران فاضلِ  بی نظیر

چو آید  از  آن   نامور  یادِ  من

رسد بر فلک  آه  و  فریادِ  من

عزیزان    خدا   باد   یار  شما

ز رونق    مماناد    کار   شما

شمارا به یزدان  قسم  میدهم

قسم هابه لوح و قلم میدهم

که درگوشه ی غربتِ جان گزا

گهی  یاد آرید   این  بنده  را

اجازت دهیدم   ایا  دوستان

که سازم بگلبرگ مطلب روان

مرا زین نمد هم کلاهی بود

قلم بر  کفم  گاه گاهی  بود

نویسم برای شما مو به مو

ز  نرخ  پیاز  و  خیار   و  کدو

ز تکذیب و محکوم قتل وجدل

ز گفتار بی حاصل  و بی عمل

ز خیل  وزیران مسند  گزین

که آ سوده حالند و  بالا نشین

بجز پنج شش تن ازآن بیست و پنج

چو مارند خوابیده بالای گنج

ز  حمق  نمایندهء بی  سواد

که   داد  آبروی  وکالت ببا د

نباشد  ورا   از  وکالت  مرام

بجزکسب نان و هیاهوی نام

ز والی خودخواه و خبث رئیس

ز بیداد   قاضی و جورِ پلیس

ز رشوت ستانان گردن کلفت

که هریک گرانند بر هیچ و به مفت

ز   فاضل  نمایان  نا راستکار

ز مردم فریبان بی ننگ و عار

ز آدم     فروشان   نا پاک زاد

ز   عابد   مثالان    ام الفساد

ز دالر نصیبان  پر حرص و آز

که دارند  بر  خود  درِ   آز  باز

ز هدیه پذیران سالوس و دزد

که دزدند پیوسته ازبار و مزد

ازین ها که گفتم اگر کم  بود

بگویم که حرفم دیگر هم  ود

بگویم     ز   احوال    آموزگار

که چون تیره باشد ورا روزگار

ز   مامور کم   رتبه ی   بینوا

که هردم  فغانش رسد بر هوا

زاطفال مکتب روی   بی کتاب

که سوزند  از تابش   آفتاب

ز مستخدم نا توان  و  فقیر

که باشد به چنگال محنت اسیر

ز طفلی که اورا پدر شد شهید

ز حجاج طبعان  گسسته  امید

ز بانوی مسلولِ  بی  سر  پناه

که چیزی ندارد بجز اشک و آه

شمارا ازین پس نمایم خبر

به گلبرگ سازید اگرمنتشر

وگرنه  خدا  یاور  و  یار  تان

بما ناد  پر جوش   بازارِ  تان

 و اینهم پاسخ اینجانب  به نامه ی منظوم شاعر چیره دست و توانا شادروان استاد عبدالکریم تمنا

سلامی     بر     استاد      دانای   ما

بر   آزاده       مردی      توانای       ما

بر آنکس که شعرش نشاط آور است

کلامش لطیف  است   و نام آور است

بر آنکس  که  اوصاف   خوبش   مدام

بدل ها  قرین  است  و هم  مستدام

کلامش    بدشمن  زیان     آور  است

نکرد مدح   شانرا  چو رنج  آور  است

سلامی    ز     قیوم     و    آقا   جلال

بر آن  مرد  دانا  به  فضل   و   کما ل

سلامی    به    شعر    نواز  شگرش

به روح  بزرگ   و   سخن   گسترش

رسیده   به   ما   نامه ای    از  قضا

به  لطف و  محبت ، به  مهر  و  وفا

به هر سطر آن بود  هزاران  سخن

سخن  از  غریبی   و    رنج  و  محن

سخن    از   مسلمان   مسلم   نما

که   چور    و   چپاول   نموده    روا

سخن  از  شرارت   دزد     و   دغل

ز   قضات    رشوتخور    بی   عمل

ز جور  وکیلی  که هست  بی   سواد

چو   داد   آبروی    وکالت   به   باد

زشهردارخودخواه و بی چشم و روی

ز   میهن    فروشان    بی   آبروی

ز آنان  که  بر  دوش  ملت   سوار

به تزویر  و  نیرنگ    بقصد  شکار

ز آنان  که امروز به مجلس شدند

به   قصد خیانت   مخلص  شدند

ز  آنان  که  رشوت ستانی  کنند

برِ  چند  صبا   خر  دوانی    کنند

ز   جمع    وزیران    قدرت  طلب

که  هستند   اسیر  ریا  و  جلب

ز    طفل    یتیم    و   زن   بینوا

که   داد و  فغانش  رود بر هوا

ز بیداد طالب که ویرانگر است

شهر و مسکن  ما بخاک  یکسر است 

ز  آنان که دانش  ستیزی کنند

بسوزند و مکتب، گریزی  کنند

*    *   *

درود  بر   شما   ای   تمنای ما

دلیرِ    سخنور     ز    ماوای  ما

نویس ای سخندانِ  پر شور نویس

ز عصیان  دزدان  و جور  پلیس

نویس زانکه یاران  چرا  غافلند

ز  بیداد  ظالم به  خاک  و  گلند

نویس زانکه خوبان میهن  چه شد

ادیبان  و یاران گلشن  چه شد

نویس زانکه کابل چرا  شد خراب

و مردم به رنج و غم و  اضطراب

نویس زانکه کرزی  به فکر چی شد

نویس زانکه  مجلس  بدست  کی شد

نویس زانکه طوفان ظلم و بلا

چرا   بر  کند  خانه   ها  از  بنا

نویس قوم طالب مگر از کجاست

که بر جانِ مردم  بمثل بلاست

نویس رنج و  بیداد  چرا  شد فزون

مگرتخت ظلمت  نشد  واژگون

مگر  درد  مردم     نگردید  دوا

مگر مکر و  بیداد  نشد بر ملاء

نویس زانکه  سازمان ملل، چرا

ندارد   به    درد   غریبی دوا

نویس دردِ و آهی دلیران ما

ز  نام   آوران   و   عزیزان  ما

ز هر سوی میهن  سخن ها بگو

ز باغ  و  چمنزار  و گلها  بگو

نویس از جفاها  ما مو به مو

ز  نرخ   و  نوای   پیاز و  کدو

ز نان و ز گوشت  و  ز آب و هوا

ز جور و  جفای  جمعی نا روا

خداوند    دانا     بود  یار تان

بحق     محمد   نگهدار  تان

« قیوم بشیرهروی»

 و اما دیداری که حسرتش برای ابد بر دلم ماند ، آخرین دیداری بود که متأسفانه برایم میسر نشد و آن حدود ده روز قبل از وفات ایشان بود که من چند روزی را در مشهد اقامت داشتم ، از طریق دخترکاکای عزیزم بانو سیندخت تمنا اطلاع یافته بودم که استاد از تهران به مشهد نقل مکان کردند و زندگی می کنند ، نسبت اختلال در سیستم تیلفون و انترنت در ایران  متأسفانه نتوانستم پاسخ پیامی را که تقاضای آدرس استاد را نموده بودم بگیرم  و از تعدادی دوستانی که در آنجا مقیم بودند نیز جویا شدم ، اما کسی نمیدانست که استاد به مشهد آمدند، وقتی از ایران خارج شده و به اروپا رسیدم پیامی برایم رسید  بدین مضمون که :  پسر کاکا جان شما کجایید که کاکا تمنای تان به دیار حق شتافت ، با خواندن این پیام سخت متآثر شدم ، هر قدر تلاش کردم تا تماس بگیرم ، بدبختانه که ارتباط برقرار نشد. حال که بخانه برگشتم وظیفه خود میدانم تا چند سطری را که  تحریر یافته خدمت شما دوستان و فامیل بزرگ تمنا تقدیم  نمایم و یکبار دیگر مراتب تسلیت  و همدردی خود ، خانواده و همه فامیل بشیر را خدمت فرزندان آنمرحوم و باقی وابستگان شان تقدیم نمایم .  در اخیر یکبار دیگر ضمن آرزوی شادی روح آن استاد فرزانه و جاودان یاد برای همه صبر و شکیبایی  آرزو دارم.  

روح شان شاد ، یادشان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

نهم  اکتوبر ۲۰۲۳

پایان 

09 اکتبر
۲دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی ، شاعر آزاد اندیش ، نویسندهء توانا و طنز پرداز زیبا کلام

تاریخ نشر : دو شنبه ۱۷ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – نهم اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بخش اول – 

بیاد جاودانه یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی شاعر آزاد اندیش ،  وارسته 

و فروتن  که با طبع ظریفانه اش همیشه می درخشید.

 

 قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

نهم اکتوبر ۲۰۲۳

طبع ظریفانه

صد فغان دارم بدل کان  مرد فرزانه برفت

همصدای شعرغربت  شد صبورانه برفت

طنزهایش را به نظم آورد و فریادش بلند

با  ندای  دلنشین و  بانگ  مستانه  برفت

از  زبان   ترجمان   فریاد   زد  بر  حاکمان

لرزه بر اندام شان  افگند  ، دلیرانه  برفت

از تمنا هرچه آموختیم صفا بود ، همدلی

همدل  یک  کشور نالان  و  ویرانه  برفت

با دریغ  و  درد  سوزان  از جفای  روزگار

همنوای   مردمِ   دربند  و   زولانه  برفت

سال ها  او رنج غربت را کشید و ناله زد

با شکیبایی سرود ، با عزم مردانه برفت

سر نکرد خم نزد بیدادِ زمان و سیم و زر

از حقایق بار ها  بنوشت ، دلیرانه برفت

وای «بشیرا» حسرت  دیدار  آخر ماند بدل

شادباد روحش که با طبع ظریفانه برفت

 با دریغ و درد بازهم ستاره ای درخشان دیگری از آسمان فرهنگ و ادب کشور ما افول نمود و جامعه فرهنگی و فامیل محترمش را بسوگ نشاند.

 

آری ! این ستاره درخشان استاد عبدالکریم تمنا هروی  شاعر ، نویسنده و طنز پرداز چیره دست کشور بود که دو ماه قبل در روز جمعه بیستم اسد سال روان بسن ۸۳ سالگی درغربت سرای ایران دارفانی را وداع و رخ در نقاب خاک کشید و پیکر پاکش در جوار حضرت خواجه عبدالله انصاری رح بخاک سپرده شد.

زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی در سال ۱۳۱۹ خورشیدی در روستای سروستان ولسوالی انجیل شهرهرات دیده به جهان گشود. در آوان کودکی پدر و مادرش را از دست داد و سرپرستی اش را مادرکلان و اقوام مادری اش بدوش گرفتند.

ازهمان آوان کودکی آموختن دروس ابتدایی رادرمسجد محل و دیوان حافظ را  نزد بانویی بنام قریش فرا گرفت .

در سنین نوجوانی بکار های میرزایی  و دکانداری پرداخت و  همزمان برای آموختن مقدمات علوم  و خواندن  کتاب های عربی را به رسم آن روزگاران از محضر علمای محل چون حاج آخوند محمد افضل سروستانی  فرا گرفت و  نسبت علاقه ایکه به کتاب داشت تا توانست مطالعه کرد و تا توان داشت نوشت . سروده ها ونوشته هایش در روزنامه اتفاق اسلام وقت بچاپ می رسید.

و از سال ۱۳۴۵ خورشیدی بحیث کتابدار در کتابخانه عامه هرات مشغول بکار گردید.

پس ازدرگذشت این شاعر وارسته و توانا مطالب زیادی توسط دوستان ، آشنایان و درکل فرهنگیان عزیزنوشته و منتشر شدکه درآن ازشخصیت مرحوم تمنا و کارکرد های شان طی دوره های مختلف یادآوری صورت گرفت ، اما تاحدی می توان این مطالب راناقص خواند زیرا بخش مهمی اززندگی ادبی ایشان متآسفانه ازقلم افتاده وآن آشنایی آنمرحوم با شادروان استاد علی اصغر بشیرهروی وچاپ اشعار انتقادی ، اجتماعی و طنزی ایشان در هفته نامه ترجمان می باشد که با آغاز نشر ترجمان در۱۳۴۷ خورشیدی تا کودتای مرحوم داود خان درسال ۱۳۵۲ ادامه داشت ، بخصوص هیچ کدام نویسنده گان محترم به طنز های استاد اشاره نکردند ، در حالیکه طنز های منظوم مرحوم استاد تمنا در لابلای هفته نامه ترجمان می درخشید . جا دارد درین قسمت  توجه دوستان را به مطلبی جلب نمایم که توسط خود مرحوم استاد تمنا تحریریافته و تحت عنوان شمه ی ازخاطرات استاد عبدالکریم تمنا درهمان سال از طریق سایت وزین ۲۴ ساعت به نشر رسیده بود.

آری ! در ماه می ۲۰۱۳ میلادی یعنی ده سال و اندی قبل از امروز طی سفری که اینجانب درایران داشتم خدمت مرحوم استاد تمنا رسیدم تا ضمن اینکه جویای احوال شان باشم از صحبتهای شیرین وخاطرات دلنشین ایشان نیزاستفاده برده فیض ببرم. آرزو داشتم ازچگونگی آشنایی ایشان بامرحوم پدرم زنده یاد استاد علی اصغربشیر «هروی» قدری بدانم .

جناب استاد تمنا با خوشرویی و پیشانی باز به این خواسته ام جواب مثبت داده ولی برایم قول دادند که طی یک دو روز آینده شمه ای ازخاطراتم را نوشته و ذریعهء ایمیل برایت می فرستم. چنانچه بتاریخ بیستم ماه می ۲۰۱۳ ایمیل شان بدستم رسید که چنین نوشته بودند :

در زمستان سال ۱۳۴۵ بود که بر اثر توجه زنده یاد محمد علم غواص بحیث کتابدار در کتابخانهء عامه هرات تعیین شده بودم و کتاب های موجود در کتابخانه را از مرحوم عبدالواحد بهره تحویل گرفتم، اما دچار سردرگمی شده بودم که چگونه آنها را جابجا نمایم تا هنگام توزیع باعث زحمت زیاد نشده و مراجعه کننده گان کتابخانه نیز گرفتار دردسر و مشکلات نگردند.

خوب بیاد دارم که بنده کتاب طبقات ناصری تألیف منهاج جوزجانی را که می بایست درکنار کتابهای تاریخی می گذاشتم ، درکنار کتاب های نثر فارسی و زبان شناسی قرار داده بودم و همچنان در حالیکه به فکر جابجایی سایر کتب بودم عزیزی به فریادم رسید که تازه از کابل آمده بودند و ایشان کسی نبود جزء زنده یاد حضرت استاد علی اصغر بشیر « هروی ». جناب استاد دوسه روزی را همرای من کمک کردند تا کتابها را درست چیده وجابجا نمایم.  و این همکاری آغازی بود برای  دوستی و یا بعبارتی آغاز روابط شاگردی و استادی میان بنده و جناب استاد بشیر.

روزی در کتابخانه عامه هرات کسی ازمن کتابی خواست که درآن شرح حال ارسطو نوشته شده باشد و من گفتم چنین کتابی نداریم. فورآ جناب استاد بشیر دایره المعارف را از طاق برداشت و برای جوان محصل داد و گفت در این کتاب شرح حال ارسطو را می توان یافت و بعدآ در امور کتابداری مرا رهنمایی ها فرمود.

همچنین روزی فرزندم عبدالحکیم که در آن تاریخ به صنف ششم یا هفتم بود از جناب استاد سؤالی کرد که منظورش روشنایی خورشید بود و غیره امور نجومی و جناب استاد توضیحاتی داد، ولی بچه متوجه نشد که نشد. فردای آن روز جناب استاد دو صفحه نوشته برایم داد که برای فرزندم بدهم تا بلکه قانع  و راضی شود. آن فرزندم اکنون پزشک است و صاحب و دم و دستگاه.

خاطره ای دیگری که از ایشان دارم اینست که باری بنده شعری نوشته بودم در بارهء حضرت خواجه عبدالله انصاری هروی. درآن شعر وانمود کرده بودم که هفت حصاریکی از رساله های انصاری است، جناب استاد چند کتاب برایم معرفی کردند و فرمودند که تحقیق نمایم که آیا هفت حصار از آن شیخ الاسلام انصاری هست یا نه! بعد معلوم شد که استاد می دانستند که کتاب مذکور از خواجه نیست ولی خواستند تا خودم در این باره تحقیق نمایم.

خلاصه دیری نپائیدکه جریده وزین و بی رقیب ترجمان به صاحب امتیازی مرحوم دکتر عبدالرحیم نوین و سردبیری شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی آغاز به نشر کردو بنده نیز اشعاری به نام های مستعار( بزدل وغیره) می نوشتم و حضرت استاد هم پس از اصلاح آنرا چاپ می نمودند.

این روال همچنان ادامه داشت تا اینکه آقای محمدمهدی بشیر یکی ازفرزاندان استاد که درحال حاضر مدیر سایت وزین ۲۴ ساعت در کشور هالند می باشد تعهد نمود که جریدهء  ترجمان را پخش و توزیع  نماید. درآن زمان بنده مسئولیت حساب وکتاب جریده را که جناب استاد از کابل می فرستادند بر عهده داشتم.

هنوز کودتای سال ۱۳۵۲ توسط مرحوم محمد داؤدخان به وقوع نپیوسته بود که روزی حضرت استاد بشیر قصد سفر به هرات را کردند و وعده دادند که در تاریخ معینی به هرات می آیند و دوستان را از نزدیک خواهند دید، اما نظر به معاذیری جناب ایشان نتوانستند برحسب وعده عمل کنند و دیرتر به هرات آمدند.

روزی درباغ زاغان هرات و درمنزل مرحوم حاج امیرمحمد پسر عمه ام درحالیکه مرحوم داکتر غلام رسول حقیقی نیز حضور داشتند استاد در بارهء باغ زاغان توضیحات مفصل دادند

و اینجانب نیز شعر زیر را  که در غیبت ایشان سروده بودم به محضر شان خواندم .

تقدیم به حضور جناب حضرت استاد علی اصغر بشیر « هروی »

حمل ۱۳۵۱ 

عبدالکریم « تمنا »

هرات

گفته بودی به هری زود بیایی استاد

ز انتظار  تو   بجانم   بکجایی  استاد

پدر کس  نتوان گفت که  نبود پسرت

پدر مهدی  و  قیوم  و  رضایی  استاد

به رفیقان همه گفتم  که بیاید استاد

چه بگویم  به رفیقان چو نیایی استاد

درد ِ جانسوز جدایی بخدا  کشت مرا

تو بیا  تا  برود ،  دردِ   جدایی  استاد

نیست درخاطر پر مهر تو نیرنگ و  ریا

عاری ازنخوت ون یرنگ و ریایی استاد

دردلت نیست که موری زتوآزرده شود

مظهر عاطفه  و جود و  صفایی استاد

نکته ای راکه گشودن نتوانست کسی

آزمودم  که تو آن نکته  گشایی استاد

طنز تو در  ادب  ما  اثر  نیک  گذاشت

ورنه  نابود شدی طنز  سرایی استاد

هم  میان  شعرا  بی  بدل و ممتازی

هم  سر  افراز  میان   ادبایی  استاد

نیست درملک سخن چون توخداوند سخن

تو در اقلیم سخن حکم روایی استاد

هیچگه حرف  منم سر نزند از قلمت

فارغی ازمن و مشتاق به مایی استاد

گر نویسی  همه  زیبا و برازنده  بود

ور سرایی همه بی عیب سرایی استاد

باغ دانش زتو سرسبز و برومند شود

دهرِدون گر بگذارد که بپیمایی استاد

چشم گیتی چو تو فرزند گرانمایه ندید

اسوهِ  معرفت  و روحِ  بقایی استاد

تا درِ طنز شد از خانه ی  طناز تو باز

گشت مسدود،درِ هرزه درایی استاد

گرچه مدحم به جنابت نفزاید هرگز

تو مرا فخر و  مباهات  فزایی استاد

منم  آن ذره ی نا چیزِ زمین  افتاده

توچوخورشید فروزان به فضایی استاد

جناب  استاد تمنا به ادامه چنین فرمودند:

بنده همیشه در هرات و کابل از محضر استاد بهره مند می شدم و در کتابخانهء عامه مشغول کار بودم که ناگهان کودتا شد و  مرحوم داوود خان قدرت را بر دست گرفته  و جراید آزاد منجمله ترجمان نیز ازچاپ ایستاد و آقای داکترنوین به سمت وزیر اطلاعات و فرهنگ تعیین شدند وحضرت استاد بشیرنیزبه روزنامهء جمهوریت استخدام گردید. جناب آقای غلام علی آیین، والی هرات شد و نسبت حسن نیتی که به بنده داشتند بتاریخ اول جدی سال ۱۳۵۶ اطلاع یافتم که  بنده را بحیث  فرماندار  زنده جان  مقرر  نمودند. من که از  وضع بی سر و سامان ولسوالی آگاهی یافتم و بارکش اداری آن شده بودم بسیار برایم سخت می گذ شت و ناچار شدم که قصیدهء ذیل را بسرایم و از جناب استاد بشیر در خواست نمایم تا از وزیر اطلاعات بخواهد که مرا دوباره به کار های فرهنگی بگمارد و از ولسوال بودن که بیزار و متنفر بودم رهایی یابم.

قصیده

در  زنده  جان  فتاده   به  زندان  محنتم

همسایهِ     بلا    و     قرین    مصیبتم

قاضی چو رشوه خواروستمکاروبی حیاست

از  دیگران   برای  چه   باشد   شکایتم

عمرم  به  کار  های  عبث می رود بباد

هرگز به   کار های عبث  نیست  رغبتم

یاد آن زمان که حضرت استاد  من بشیر

دادی  ز  کار  های   سترگش   بشارتم

بردی گهی به ملک سنایی مرا به سیر

زاندیشه های خواجه  گهی  داشت راحتم

گه  دامی  ز  گلشن  نفحات  نفحه ای

گه  می کشید سوی  مقامات   اقامتم

یارب  چه  جرم  رفت که دکتر  نوین ما

فرمود   از    وزارت    فرهنگ    رخصتم

ای  اوستاد  نامور  ای  حضرتِ   بشیر

می گوی بر  وزیر  ز   اندوه   و  محنتم

تا  زین  بلا  شوم   رهایی    رهد  مرا

برهاند  از  جفا  و  عذاب   و   مصیبتم

آرد  مرا  دو باره   به   بزم    کتاب  ها

تا   در   کتابخانه   فزاید   به   خدمتم

زنده یاد استاد بشیر شعرم را به جناب وزیر تقدیم کرده بود و وی نیز در پاسخ گفته بود چون از طرف وزارت داخله نامه ای  برایم رسیده وناچار موافقت کردم ، ناگزیر دوسه ماهی باید بگذرد تا  ایشان را پس به کتابخانهِ عامه مقرر کنم. اما با تأسف به یکباره گی تمام کاسه و کوزه ها شکست و با کودتای کمونیستی همه چیز به هم ریخت و از آن زمان بنده بیکار شدم و رهسپار کابل گشتم.

ادامه دارد …

 

 

08 اکتبر
بدون دیدگاه

وطن

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۶ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

وطن

وطن ای خاک من  دردت  به جانم

ز رنج  مردمت  سوخت  استخوانم

پریشان  است دل غم  دیده ای تو

که می سوزد  از  آن روح  و  روانم

قیوم بشیر هروی

هشتم اکتوبر ۲۰۲۳

 

08 اکتبر
۲دیدگاه

بیش از ۲۰۰۰ تن بر اثر وقوع زلزله شدید در شهر باستانی هرات کشته و افزون به ۹۰۰۰ تن دیگر مجروح شدند!

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۶ میران ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بادریغ و دردبر اثر وقوع زلزله شدیدی که دیروز درشهر باستانی هرات رخ داد بیش از ۲۰۰۰ تن از هموطنان ما جانهای شیرین شانرا از دست دادند و بیشتر از ۹۰۰۰ تن دیگرنیز مجروح شدند ، سایت ۲۴ ساعت ضمن عرض تسلیت به عموم هموطنان بخصوص خانواده های قربانیان از خداوند متعال برای شان صبر و شکیبایی طلبیده و روح قربانیان را شاد و خشنود میخواهد و درین غم بزرگ خود را شریک میداند.  همچنین صحتمندی هرچه عاجل  مجروحین این حادثه ناگوار را تمنا نموده و امیدوار است عزیزانی که هنوز در زیر آوار بسر میبرند توسط تیم های امداد و سایر هموطنان ما نجات یابند. 

گفته شده که شدت این زمین لرزه ۶.۳ مقیاس ریشتر بوده و پس لرزه های نیز به شدت ۵.۵ ریشتر مناطقی را درین ولایت لرزاند و طبق گزارشات  بر اثر این زمین لرزه  ۱۲ روستا بطور کامل ویران شده است .

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

سرپرست سایت ۲۴ ساعت

ملبورن – آسترالیا

 

06 اکتبر
۱ دیدگاه

عشق در فرگشت شدن

تاریخ نشر: جمعه ۱۴ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی

عشق در فرگشت شدن

عـشـق با راز بقـا آهـنگ  دل  را  سر کند

مردوزن را تابه فرگشت شدن همسرکند

جـذبۀ عشق و صداقت  را  رفاقت  پرورد

نـطــفـۀ  مهـــر پـدر  را  کـودکِ  مادر  کند

بی خلـوص عـشق  پیونـد محبـت می کَند

حلقۀ عـشق و محـبـت  را وفـا  زیـور کند

عشق  نیروی  بـزرگی را بـه جنبش آورد

انـقــلاب بی کــرانـی  در دل  پـیـکـر  کند

جنگ قومی  و نژادی را کند  صلح و صفا

وصل  و دی اِن ای، اقوام  را  بـرابـر  کند

زیرنام مکتب و دین  مسلخ انسان کُشیست

عـشـق نـور هـمـدلی را جـنّـت دلـبر کند

تا که از اخبار  در گـوش  بشر آیـد  دروغ

عالـم دل راستی و اخلاص را بیشتر کند

سازهستی را ز شوروشوق مستی پرکنید

تا که دل در بزم انسان شعر تر از بر کند

عشق ومستی وطرب دل راانرژی میدهد

خاطـر آشفـته حالان را بـدان خوشتر  کند

رخت ماتـم در تن انسانیت پـوسیده  گشت

جامۀ نـو بـه که شـوق زنـدگی در بر کند

رقـص امـواج  طبـیعت  بـر لـب  دریا  نگر

دردل پاک صدف بس جلوه ها  گوهر کند

زنـدگی در وحدت  ذرّات  گـردد  جلوه گـر

اصل بـودن را  گهر افشان بحـر و  بـر کند

چشم سـوم را فـروغ  حـس ششم گـر کنید

عـقـل زرّیـن گـوهـر شبتاب  را  رهبر کند

بندها را بگسلاند، هفت خـوان را  بگـذرد

مهرومه را در سیه چال شبان  افسر کند

هست وبودم دردل هستی  تکامل می کند

دانش از قـعـر عـدم بـنـیـاد نیسـتی برکند

قصـر هـسـتی را کنید گـر خـانـۀ انسایت

چـشم وجـدان از ثـریا سیل بر منظر کند

اتّحـاد و هـمـدلی هـا گـر به آزادی رسـد

بی مهابا سربرون  خورشید  از خاور کند

تـیغ خـون آلـودۀ افـراطـیـت  را بشکـنـیـد

تا قلم صلـح و صـفا را شـامـل دفـتر کند

محتسب در زیـر نام دیـن شلاق می زند

حرص قـدرت را  به  جای  گفتۀ  داور کند

غمـزۀ مـژگان و شـوق بادۀ چـشـم خمار

زاهـد خلـوت نشین را  مایـل  سـاغـر کند

ناوک دلدوز مژگان  گـر شکافـد  سینه را

شیخ و  واعظ  را هوایی بر سر  منبر کند

ترس و تردید از درون عاشقان زایل شود

عقل اگرعشق وصفای دل  را  محور کند

دل اگر شوق تماس و گفتگو دارد به دل

حـلـقـۀ پـیــونــد  دل  هـا را  زنگ  در کند

مهر و احساس دل شیدا  را حس می کند

دل اگر از راستی بر عشق  دل  باور کند

رسول پویان

۲۷ سپتامبر ۲۰۲۳

 

04 اکتبر
۳دیدگاه

سیدجمال الدین افغان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۲ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی 

سید جمال ‌الدین افغان

سید جمال‌ الدین فرزند سید صفدرخان در سال ۱۸۳۷ میلادی، در یکی از روستاهای ولایت کنر کشور عزیز ما افغانستان  چشم  به‌ جهان گشود و تا سن ۵ سالگی با پدر خود در ولایت کنر بود. بعد از آنجا به ولایت کابل آمد. در این دوره علاوه از اینکه از نزد پدر دانشمند خود علم می‌آموخت؛ از نزد عده‌ای از علمای مشهور همان دوره کسب علم و تحصیل می‌کرد.

سید جمال‌ الدین توانسته بود در سن ده سالگی تمام قرآن عظیم‌الشأن را حفظ نماید، بعداً برای کسب تحصیلات بیشتر با پدر مهربان  خود عازم کشور ایران گردید و یک مدت را در شهر قزوین اقامت‌گزین گردید و شروع به کسب تحصیلات عالی نمود. ضمناً در این ایام یک علاقۀ خاص به علم ستاره‌ شناسی و کالبد شگافی مردگان داشت. بعد ازگذشتاندن یکی دو سال به همرایی پدرخود از شهر قزوین به شهر نجف اشرف رفت و مدت ۴ سال کامل را در آن شهر به فراگیری علوم منطق، فلسفه، طب، کالبد شگافی، ستاره‌ شناسی و علم نجوم  پرداخت و از نزد استاد مهربان  خود محترم شیخ مرتضی انصاری که یکی از مشهورترین علمای  همان عصر شناخته شده  بود به  ادامۀ تحصیلات عالی خود ادامه داد. در ضمن مضامین منطق ، فلسفه ، ستاره‌ شناسی ، علم تفسیر و حدیث را به وجه‌ احسن آموخت و سرآمد تمامی شاگردان و همکلاس‌ های خود گردید. چون؛ استادش در وجود سید جمال‌ الدین یک نبوع و شهامت اخلاقی را درک کرده بود؛ فوراً برایش حکم اجتهاد را داد و سید جمال‌الدین را روانۀ کشور هندوستان برای اصلاح وضع نابسامان مسلمانان آن کشور نمود. سید جمال‌الدین در کشور هند و چند شهر آن از نزدیک وضع مسلمانان را  عمیقاً بررسی نمود و دانست که کشور  بریتانیا چطور بر سر مردم  مظلوم مسلمان  ظلم روا داشته حتی بر جان، مال و ناموس آن‌ها مسلط می‌باشد و کاملاً به استعمار و استثمار آن سرزمین می‌پردازد.

سید جمال‌الدین در طول اقامت خود دایماً با عده‌ی زیادی از علمای مسلمان و طبقۀ جوانان و روشنفکران در تماس‌های پی در پی بود و همۀ آن‌ها را از اهداف شوم دولت بریتانیا آگاهی عمیق می‌داد، بعداً با دل و خاطر آزرده از آنجا عازم کعبۀ شریف شد؛ در آن شهر هم از اوضاع مسلمانان مدینۀ منوره، اردن، دمشق و بغداد یک سلسله معلومات به‌ دست آورد.

سید در طول اقامت خود در عراق دایماً از زیارتگاه‌های آن کشور بازدیدهای پی در پی داشت و کاملاً تحت افکار فیلسوفان و روحانیون آن وقت قرار گرفت زیرا؛ سید جمال‌ الدین در جد سی‌ام خود به حضرت امام حسین بن حضرت علی(ع)، امام سوم شیعیان می‌رسید از همین سبب عدۀ زیاد محققان، روحانیون و عالمان دینی کشور ایران، سید را ایرانی می‌دانند و عقیده دارند که سید جمال اصلاً در شهر اسدآباد همدان متولد شده و ایرانی می‌باشد. اما خود سید جمال‌ الدین در این باره گفته که اوقعاً یک تعداد از اقارب پدری‌ام در شهر قزوین اقامت داشتند و پدرم سید صفدر با آنها تماس‌ ها و دید و بازدید های دایمی داشت اما؛ سید جمال‌ خودش در تمام نوشته‌ها و آثار قلمی خود به‌ صورت واضح خود را افغان معرفی نموده و در تمام آثار و اسناد دست‌ نوشتۀ خود سید جمال پسوند هویتی سید جمال‌الدین حسینی افغانی را به‌کار برده و هیچ‌ گاه اندیشۀ خود را در یک کشور یا قوم خاص محدود نکرده است که این وسعت نظر؛ عقلانیت، شجاعت و ایثارگری سید جمال، درس بزرگی برای دعوت‌ گران مکتب او می‌باشد زیرا؛ او در این مسیر پرخطر و سفر از ازدواج و تشکیل خانواده هم صرف‌ نظر نموده بود و خاص خود را وقف دین و دانش نموده بود.

کشورهای عراق، ترکیه، سوریه و یک عدۀ دیگر از کشورهای عربی و نیم‌ قارۀ کشور هندوستان همه سید جمال‌الدین را از کشور عزیز ما افغانستا ن می‌دانند.

نوت: از اینکه سید در یک عده کشورها خود را از اهل تسنن (سنی) معرفی کرده است؛ علت آن اینست که سید جمال‌ می‌خواست به اهداف خود برسد و آن هم به‌خاطری بود که در آن دوره دولت ایران یک سلسله مقررات و قوانین خاص را برای اتباعش در خارج از کشور خود تعیین کرده بود.

علامه اقبال لاهوری در وصف و ستایش سید جمال چنین گفته:

سید السادات    مولانا   جمال

زنده از گفتار او سنگ و سفال

اعلیحضرت امیر دوست محمد خان زمانیکه ازشهرت جهان‌ شمول سیدجمال آگاهی حاصل نمود، فوراً  از  سید جمال‌ درخواست آمدنش  را به کابل نمود و  سید جمال  با کمال  خورسندی  عازم  زادگاهش شده، وارد کابل شد و  از طرف امیر دوست محمد خان و سایر علما و روشنفکران مورد استقبال خوبی قرار گرفت و آهسته، آهسته سید حتی شریک اسرار خاص امیر دوست محمد خان گردید و در بعضی جنگ‌هاییکه در بین امیران افغانی رخ داد به صفت وزیر دفاع اجرای وظیفه می‌کرد.

سید جمال یک سلسله پیشنهادات و اصلاحات را در مدت کم در آن دوره روی‌ کار آورد مانند؛ تشکیل کابیۀ وزرا، ایجاد مکاتب لشکری و کشوری، تنظیم سپاه منظم، انتشار روزنامۀ شمس‌الانهار، تألیف و نشر یک سلسله کتاب ‌های مفید و عام‌المنفعه، ایجاد پُسته‌ خانه‌ ها، ایجاد کاروان‌ سراها و مسافرخانه‌ها.

نوت: در کشمکش‌های که در بین امیران کشور رخ داد، سید جمال به‌ طرفداری امیر محمد اعظم‌ خان فعالیت می‌ کرد و یک سلسله آموزش‌ های نظامی و جنگی را برای عسکرش تدریس می‌کرد.

امیر دوست محمد خان نسبت کبر سن و مریضی دایمی ‌که داشت بالاخره در شهر هرات وفات کرد اما سلسله جنگ‌ های داخلی باز هم در بین محمد اعظم‌ خان و امیر شیرعلی ‌خان ادامه داشت؛ بالاخره امیر محمد اعظم‌ خان تاب مقاومت را از دست داده و از میدان جنگ فرار و به کشور ایران پناهنده شد. سید جمال‌ الدین یک مدت کم با امیر شیر علی‌خان همکاری نمود بالاخره نظر به تنگ‌ نظری درباریان شیر علی ‌خان مجبور شد که کابل را به‌ قصد کشور هند ترک نماید. در مرتبۀ دوم در هند به مبارزۀ علنی خود با همکاری دوستان و علمای قدیمی خود و طبقات روشنفکر در هند شروع نمود ولی متأسفانه که دولت بریتانیا فوراً جلو فعالیت‌ های سیاسی سید جمال را گرفت و او را ذریعۀ کشتی از هند خارج نمود و به انگلستان فرستاد.

سید جمال‌ الدین مدت ۴ ماه را در انگلستان و از آن ‌جا وارد روسیۀ تزاری شد و در مدت کمی که در روسیه بود، مرم مسلمان آن ‌را از نیرنگ‌ های کشور انگلیس آگاهی کامل داده، بعداً عازم فرانسه شد و در فرانسه سید جمال به یک سلسله تحقیقات شروع نمود و توانست در مدت کم؛ زبان فرانسوی را بیاموزد و بعداً سید جمال وارد کشور مصر شد. در آنکشور از طرف علمای مشهور و روحانیون آنجا مورد استقبال خوبی قرار گرفت و فوراً سید جمال را در مدرسۀ جامع الازهر به صفت استاد مضامین منطق و فلسفه مقرر نمودند و به تدریس شروع نمود.

سید جمال‌الدین در مصر هم به کسب تحصیل پرداخت و بعد از مدتی دوباره عازم کشور ایران شد؛ در ایران از طرف تمام طبقات عوام و خواص روحانیون و اقشار روشنفکر استقبال شایانی گردید.

ناصرالدین ‌شان زمانیکه از محبوبیت جمال آگاهی حاصل کرد، احساس ترس کرد که مبادا باعث تزلزل حکومت وی گردد؛ فوراً در صدد آزار و اذیت سید جمال برآمد و دایماً سید جمال را توهین و تحقیر می‌کرد که از این باعث تمام طبقات روحانی و قشر روشنفکر از نصرالدین ‌شاه متنفر شده بودند و بالاخره همین موضوع حتی باعث قتل عمدی نصرالدین گردید.

سید بعد از مدت کم ایران را ترک و به اثر خواهش پادشاه عثمانی وارد آن کشور شد و فوراً سید جمال‌الدین را بصفت عضو اعلی معارف آن کشور مقرر نمودند. بالاخره سید جمال‌الدین به عمر ۶۰ سالگی در آن کشور وفات و در عمارت سلطنی آن‌جا به خاک سپرده شد.

نوت: در زمان سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهرشاه و دورۀ صدارت سردار شاه محمود  شاه در سنبلۀ ۱۳۱۱ بقایای پیکر پاک سیدجمال‌الدین از ترکیه به کابل انتقال و درجوار  پوهنتون کابل بخاک سپرده شد. بعداً یک مقبره ومناره یادگاری درسال ۱۳۴۲ از سنگ مرمرسیاه درمحوطۀ دانشگاه کابل ساخته شد که این منارۀ یادگاری ابتدا بنام دارالفنون  یاد می‌شد و بعداً همان منطقه بنام جمال‌ مینه نام‌گذاری شد.

نوت: یونسکو، سال ۲۰۰۸ را سال تجلیل از مبارزات سید جمال افغانی نامگذاری کرده‌اند؛ دولت عزیز ما افغانستان نیز به کمک سازمان علمی و فرهنگی ملل ‌متحد و یونسکو از ۱۵۰ سالگی آغاز مبارزۀ سید جمال‌ الدین افغانی در یک سیمینار دو روزه شخصیت والای سید جمال‌الدین افغانی را ارج نهادند.

 

با احترام

داکتر علیشاه جوانشیر

سیدنی _ استرالیا

03 اکتبر
۲دیدگاه

شمس رحمت

تاریخ نشر : ۱۱ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی  – هفدهم ربیع الاول ۱۴۴۵ هجری قمری –

۳ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خجسته میلاد با سعادت حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص )  پیامبر بزرگ اسلام مبارکباد      

بدین مناسبت پارچه شعر زیبایی را که پدر بزرگوار ما شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی ۷۰ سال قبل از امروز در سال ۱۳۳۲ خورشیدی در شهر کابل سروده بودند تقدیم شما عزیزان می نماییم و این میلاد با سعادت را به همه هموطنان عزیز و تمام مسلمین جهان تبریک و تهنیت عرض نموده ، روح پدر عزیز ما را شاد و خشنود طلبیده و یادشان را گرامی میداریم.                     

با عرض حرمت

قیوم بشیر هروی

 

سروده از : شاد روان استاد علی اصغر بشیر هروی

     کابل – ۲۷ / ۸ /۱۳۳۲

 شمس رحمت

چارده قرن پیش از این که بشر

دشمن دانش و فضیلت بود

کاروان زمانه سرگردان

در بیابان جاهلیت بود

علم اگر بود بهر صاحب خویش

  هم بلا بود هم مصیبت بود

مادر روزگار را فرزند

جهل و ظلم و نفاق و شهوت بود

  کشتی آدمیت و اخلاق

غرق در ورطه ضلالت بود

  شاهد دلربای آزادی

  مستتر در حجاب وحشت بود

  ظلم سرمایه تفاخر بود

عدل تحت الشعاع قدرت بود

  رحم و انصاف و نیکمردی را

  جای در محبس نحوست بود

از نگاه عموم خونریزی

  برترین پایه شجاعت بود

خسروان را ز در اشک یتیم

  تخت و دیهیم غرق زینت بود

  تار پود لباس میر و وزیر

  از نخ پشم کبر و نخوت بود

  خون بیچارگان به ساغر و جام

  اقویا را بجای شربت بود

هر که میزد دم از حقوق بشر

  مال وی غارت و سرش چت بود

  مایه امتیاز نیک از بد

  علم و تقوی نبود ثروت بود

  راد مردان پاک طنیت را

  خانه در کوچه مذ لت بود

  سفله طبعان سست عنصر را

  فخر بر جاه و مال و مکنت بود

  بشریت به حالت اغماء

  مانده وز غفلتش چپرکت بود

یعنی از دست ظلم و نادانی

  بر سر مرد و زن قیامت بود

هر که را حس و درد بود آنروز

   مرگ از بهر او سعادت بود

********

  در چنان روزگار قوم عرب

  مست از باده جهالت بود

عربستان محیط فتنه و شر

  بلکه سر چشمه فضیحت بود

  ویژه خاک حجاز کاندروی

  آنچه معنی نداشت حکمت بود

    بالاخص شهر مکه کاند ر آن

  بت پرستی شعار ملت بود

  اطلاع از نژاد اسب و شتر

  مایه احترام و عزت بود

  در لغتنامه عرب خالی

  جای الفاظ رحم و شفقت بود

  زنده در گور کردن دختر

  معنی واژه حمیت بود

  آری آنروز نام دختر و زن

  مترادف بلفظ نکبت بود

  فالگیری و جنبل و جادو

  جانشین علوم مثبت بود

  قصه کوتاه که سزرمین عرب

  اندران عصر مهد ظلمت بود

  *********

  ناگهان گشت اختری طالع

  اختری نه که شمس رحمت بود

  یعنی آمد کسی که طلعت او

  شاهکار بدیع خلقت بود

  متولد شد آنکه بر در او

  خلق را دیده شفاعت بود

   احمد مرسل آنکه یزدانرا

  مظهر رحمت و عدالت بود

  آنکه حق را غرض ز بعثت او

محض تکمیل آدمیت بود

آنکه زاد مقدسش همه وقت

  بهترین مظهر شرافت بود

  آنکه همواره پیش دشمن و دوست

  توامش نام با امانت بود

  آنکه در گیتی مجاز پسند

  روز و شب حامی حقیقت بود

  آنکه قانون او هین (۱ ) قانون

بهر اصلاح حال امت بود

  آنکه دارالفنون ایمان را

  اوستاد ستوده سیرت بود

   آنکه آسیب دیدگان ستم

  را مبشر بعدل و رافت بود

  آنکه دنیای فتنه پرور را

  موجد امن و استراحت بود

    آنکه لب تشنگان عاطفه را

  خلق او منبع محبت بود

   آنکه سرگشتگان حیرت را

  رهبر جاده اخوت بود 

   آنکه اندر جهان تفرقه زای

  رهنمای طریق وحدت بود

   آنکه اندر محیط جهل و فساد

  بانی کاخ علم وعفت بود

   آنکه بر مژده ولادت او

طاق کسرا گواه و حجت بود

   آنکه بر فرقش افسر توحید

  بر تنش خلعت نبوت بود

   آنکه از قوم هر چه سردی دید

  باز سرگرم کار دعوت بود

   قهرمان فضیلت و تقوی

  خسرو کشور هدایت بود

   منجی خلق بود و بنده حق

  دین او دین عقل و فطرت بود

   دین او را بجان و دل پذیرفت

  هرکرا دیده بصیرت بود

  *****

    قلم اینجا رسید و در فضلش

  گشت حیران که بی نهایت بود

   کاشکی طبع نا توان مرا

  اندکی بهره از فصاحت بود

   کاشکی این زبان الکن من

   کمتر از این دچار لکنت بود

   تا بمدح وجود ذیجودش

  که مبرا ز نقص و علت بود

  آنچنان چامه کردمی انشاد

   که ورا در خور لیاقت بود

  گرچه اوصاف ذات پاکش را

  متضمن کتاب و آیت بود

  یعنی او را ستوده است خدای

  به مدیح منش نه حاجت بود

  ****

  خرم آنکس که در طریق کمال 

+  پیرو مصطفی وعترت بود

  ونداران راه متکی چو « بشیر »

  به یدالله مع الجماعت بود

  کابل – ۲۷ / ۸ / ۱۳۳۲

 شاد روان استاد بشیر هروی

02 اکتبر
۲دیدگاه

شور و باور

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۰ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

شور و باور

شکسته  بال  و پرم  بهرِ  من  پری بدهید

بشام  تیره ی   من    نورِ   اختری  بدهید

گرفته این دل  تنگم  ز  غصه  های  فراق

ز شوروحال وصال جام و  ساغری بدهید

به  کودکانِ   ستمدیده ای  پریشان  حا ل

هوای  مهر  و  محبت  چو   مادری  بدهید

شما که در دل  تان  است  آرزوی وصا ل

چه میشود به من از عشق شهپری بدهید

دگر  ز  روی   تعصب   نظر   بکس   نکنید

برای  دفع  نفاق   دستِ    یاوری   بدهید

خوش آنکسی  که بدست آورد دلی زاری

بگو«بشیر» که چنان شور و باوری بدهید

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳

01 اکتبر
بدون دیدگاه

باران و باور

تاریخ نشر : یکشنبه ۹ میزان خورشیدی – ۱ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

باران و باور

اسیر  کنج  قفس مانده ام  پری  بدهید

رها ز دام  شوم  بال  و شهپری  بدهید

به مرغکان نوا  خوان  در  عطش  مانده

نوید   بارش   باران   و    باوری   بدهید

به کوچه ها که زبیداد غرقه درخون شد

دهید  دست  بهم  رنگ  دیگری  بدهید

از آن  میی  که  ز  پا  افگند   خراب کند

به رغم  زاهد  بی درد  ساغری  بدهید

به  حرف  تلخ  دل  خسته‌گان  میازارید

به کام شان زسخن شهد و شکری بدهید

چه  می شود  بنوازید  اگر مشام«ثنا»

ز زلف یار  ورا  مشک و  عنبری  بدهید

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳

30 سپتامبر
۲دیدگاه

تکملهء حواشی نفحات الانس

تاریخ نشر: شنبه ۸ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳ میلادی

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

بخش دوازدهم  :

سلاطین زمان ۷۸۶ که طریق ملازمت و اسلوب خدمت بجای می آوردند و بشرف صحبت ۷۸۷ ایشان مشرف میگشتند ، حضرت ایشان متصدی جذب خاطر ایشان نمی شدند و خود را به ایشان نمی نمودند و ازین معنی بالکلیه خالی بودند.

اما این طایفه را بی اختیار کشش دل و جذب خاطر بحضرت ایشان بسیار بوده و زبان نصیحت برین ۷۸۸ طایفه نمیگشادند و میفرمودند که کردنی و ناکردنی میدانند کسی که از صحبت فقیری متأثر نمی شود ۷۸۹ .

روزی در مجلس شریف حضرت ایشان میگذشت که یکی از سلاطین بملازمت یکی از درویشان زمان خود رفت و باوی گفت که هر آرزوئی که در دل داری بگوی ، آن درویش گفته است که آرزوی مرا بر نمیآری ، باز گفته است :

که ۷۹۰ بگوی ، درویش ۷۹۱ گفته است که آرزو دارم که دیگر بر می نیایی .

حضرت ایشان علیه الرحمه والرضوان فرمودند که اگر آن درویش « بر » خود را از خود دور میکرد ، هرگز این نمیگفت .

حضرت ایشان ( علیه الرحمه و الرضوان) بتصنیف هر کتاب و ترکیب هر رساله که شغل میفرمودند ، باندک فرصتی با تمام می رساندیند.

تفصیل مصنفات حضرت ایشان علیه الرحمه والرضوان ۷۹۲ :

تفسیر ، تا آیت و ایای فارهبون ، * شواهدالنبوه *، نفحات الانس * ، نقد النصوص * ، رساله طریقه خواجگان * ، اشعه اللمعات * شرح فصوص الحک ۷۹۳ * لوامع * ، شرح بعضی ابیات تائیه فارضیه * ، « شرح قصیدهء حمزیهء میمیه فارضیه » ۷۹۴ * ، شرح رباعیات * ، لوایح * ، شرح بیتین مثنوی * ، شرح بیت خسرو دهلوی * ، شرح حدیث ابی ذر بن عقیل  * ، شرح سخنان خواجهء پارسا (۷۹۵) * ، ترجمهء اربعین حدیث * ، رساله تحقیق مذهب صوفی و متکلم وحکیم * ، رساله فی الوجود * ، رساله جواب سوال ۷۹۶ هندوستان *، رساله لااله الاالله *، رساله مناسک حج *،هفت اورنگ مشتمل بر هفت کتاب :

کتاب اول : سلسله الذهب * .

کتاب ثانی : سلامان وابسال * .

کتاب ثالث : تحفه الاحرار ۷۹۷ * .

کتاب رابع : سبحه الابرار ۷۹۸ * .

کتاب خامس : یوسف و زلیخا * .

کتاب سادس : لیلی و مجنون * .

کتاب سابع : خردنامه « اسکندری » ۷۹۹ * .

دیوان اول ، * دیوان ثانی ، * دیوان ثالث ، * بهارستان ، * رساله کبیر در معما ، * رسالهء متوسط ، * رسالهء صغیر ، * رسالهء منظومهء اصغر ، * رسالهء عروض ،* رسالهء قافیه ۸۰۰ ، * رسالهء موسیقی ، *  رسالهء منشئآت ، * فواید ضیائیه فی شرح الکافیه ، * شرح بعضی از مفتاح الغیب * که با بیاض نرفته ، صرف فارسی منظوم و منشور، * ( وحضرت ایشان در مناسک حج دو رسالهء نوشته اند : یکی صغیر که مشهور است و یکی کیبیر که بر چهار مذهب نوشته اند در راه مکه و آن در عرفات گم شده ازین جهت مشهور نیست، از برای آنکه مسوده اصل نبوده ) 

ولادت حضرت ایشان در خرجردجام * بوده است وقت العشاء الثالث و العشرین من شعبان المعظم سنه سبع عشر و ثمانمائه .

لقب اصلی ایشان عمادالدین است و لقب مشهور نورالدین واسم مبارک ایشان ۸۰۱ عبدالرحمن .

در بیان تخلص (خود) فرموده اند:

نظم

مولدم  جام    و    رشحهء    قلمم

جرعهء جام شیخ الاسلامی است

« لاجرم     در     جریدهء      اشعار

بدو معنی تخلصم جامی است ۸۰۲. * »

والد حضرت ایشان احمد بن محمد الدشتی * است ۸۰۳ که از دشت اصفهان است که محله ایست از وی ، و خدمت مولانا محمد : جد ایشان ۸۰۴ ، یکی از فرزندان امام محمد شیبانی را ( رحمه الله علیه ) در عقد نکاح در آورده بوده اند و مولانا احمد که والد حشرت ایشانست ، ازوی است . ومدت حضرت ایشان بهشتاد ۸۰۵ و یک که عدد حروف کاس است رسیده بود که ساقی دور در در هژدهم محرم الحرام ۸۰۶ سنه ثمان و تسعین وثمانمائه ارخمخانهء اناالله والناالیه راجعون ۸۰۷ (۱) جام زلال لقای ۸۰۸ حضرت ذولجلال ( والافضال) برکف گرفت و معاشر عشرت سرای (عشق ومحبت ۸۰۹) را مژدهء رستگاری از تنگنای غربت کرامت کرده شاهباز اوج احدی را شتهء تعلق جسدی مانع پرواز ۸۱۰ بود (چون صفیر).

یاایتهاالنفس المطمئنه ارجعی (۱) شنید ، رشهء تعلق گسسته (گشت) وبوکر ۸۱۱ ج اصلی باز گشت .

از حضرت ایشان (علیه الرحمه والرضوان ۸۱۲)(در) سال آخر آثار اطلاع برظهور واقعهء انقطاع ظاهر میشد و سخنان منبئی از (زمان هجر و مفارقت ۸۱۳ سربر میزد و توطین نفوس بمفارقت میفرمودند واین دو بیت بکرار بر زبان مبارک (حضرت) ایشان (علیه الرحمه والرضوان ) می گذشت :

دریغا  که   بی   ما  بسی   روزگار

بروید    گل    و     بشکفد    نونهار

بسی  تیر   و  دیماه  و  اردیبهشت

بیاید ۸۱۴ که ماخاک باشیم و خشت .*

وچند روز پیش از ظهور مرض از مسکن مألوف به بعضی نواحی ( دیگر از حوالی (۸۱۵) شهر عزیمت سیر کردند و در قریه ای که تعلق بحضرت ایشان * میداشت فرصتی بر خلاف عادت توقف فرمودند ۸۱۶ ، و چون توقیف حضرت ایشان در قریهء مذکوره ۸۱۷ از طریقهء معهوده ۸۱۸ در گذشت . اصحاب و احباب مضطرب حال شدند واز حضرت ایشان التماس مراجعت کردند ۸۱۹ .

حضرت ایشان فرمودند که دل از یکدیگر می باید کند – و چون مراجعتن نمودند بایکی از فقیران خطارب فرمودند ۸۲۰ پیش از عروض مرض (۸۲۱) بسه روز که گواه باش (۸۲۲) که ما را با هیچکس بهیچ وجه ۸۲۳ وابستگی نمانده است ، (بعد از آنکه بمنزل شریف معاودت نمودند ( ۸۲۴) مرض (۸۲۵) پیدا شد و در ضباح جمعه که ششم عتروض مض بود وهژدهم شهر محرم الحرام (حرکت نبض حضرت ایشان ساقط شد و چاشتگاه آثار ارتحال بدارالقرار ظاهر گشت .

در اثنای این حال چشم مبارک حضرت ۸۲۶ ایشان بطاق خانه افتاد و فرمودند که منزل ما روشن ۸۲۷ شد.

میفرمودند: پیش ۸۲۸ از فوت بدوسال که خود را در حالت نزع دیدیم ودر آن ۸۲۹ حال ۸۳۰ مجلسی بود بس ۸۳۱ عظیم و شایبهءکدورتی در حوالی ۸۳۲ خود مشاهده کردیم بتلاوت آیه الکرسی مشغول گشتیم از نوانیت ۸۳۳ آیت آن کدورت ۸۳۵ محو ۸۳۶ شد.

فقیر را درین زمان آن ۸۳۷ سخن (بیادآمد و۸۳۸) در خاطر گذشت ۸۳۹ که همانا نورانیت آیه الکرسی ظاهر گشته است زیرا که تلاوت این آیت ورد حضرت ایشان بود که بعد ۸۴۰ از صلوه فرضه چنانچه مشهور ۸۴۱ است میخواندند ۸۴۲ فی الحال بتلاوت آیه الکرسی مشغول شدم وبعضی از مخادیم بقرائت مسوره (۳) پس ۸۴۳ مشغول گشتند.

چون لحظه ای بر آمد ، ناگاه حضرت ایشان فرمودند که همچنین – بر وجهی که گویا کسی ایشانرا ۸۴۴ از چیزی خبر داد – این لفظ فرمودند وفی الحال احرام نماز بر بستند ۸۴۵ و دستها بر سینه نهادند.

ابتدا بدکعا انی ۸۴۶ و جهت وجهی للذی فطرالسموات والارض حنیفآ وما انامن ۸۴۷ العشرکین (۴) ان صلواتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لاشریک له و بذلک امرت وانا ۸۴۸ اول المسلمین (۵) ، بر سبیل جهر چنانچه طریقهء حضرت ایشان می بود ، بی ۸۴۹ تفاوت میان این حال وحال صحت ، دو رکعت نماز گزاردند ، در رکعت اول (فاتحه ۸۵۰) و قل یاایهاالکافرون (۶) (خواندند و در رکعت ۸۵۱ دوم فاتحه وقل هو الله احد (۷) خواندند، ۸۵۲ چون سلام دادند باز مشغول گشتند ۸۵۳ و دو رکعت (نماز) دیگر گزاردند. اما تلاوت درین (دو) رکعت شکسته میشد و بعد سه نوبت فرمودند : الهم اغفرلی ذنوبی ودعای دیگر نیز خواندند وبعد از آن باین ذکر مشغول گشتند ( که یاالله یا واحد یا احد یا صمد و تشخیص این بتأمل دست میداد و این ذکر را مرتبه مرتبه تخفیف میکردند تا الله ماند ۸۵۴ ) و درین اثنا دست این فقیر را گرفتند و انگشت مسبحه (فقیر) را مسواک ساختند (۸) چنانچه مسواک مستحب است در حال نزع و بحکم کماتعیشون تموتون ، * نسبت ، ایشانرا بطریق زمان صحت باز می یافت بی تفاوت ۸۵۵ ) و هیچ نوع اضطرابی با ایشان راه نیافت و مضمون المؤمنون ینتقلون ۸۵۶ من دار الی دار * در حق ایشان مشاهده می افتاد.

روزی میفرمودند که اگر کسی را در حالت نزع مرض متوجه دماغ باشد ، غاللب آنست که چون نسبت حال این طایفه ملکهء وی شده باشد و درذات ۸۵۷ وی متجوهر گشته بعروض این عوارض ۸۵۸ زایل نشود و متغیر نگردد و بعد از مفارقت روح ۸۵۹ از بدن حکم وی ظاهر شود چه تغییر و تشویش عارض مزاج دماغ است، نه عاض حقیقت شخصی ، تحصیل این ملکه در چنین روزی نفع رساند.

(حال برین منوال بود تا وقتی که ۸۶۰ ) بانک (سنت) نماز جمعه دادند « مردم جهت گزاردن مشغول شدند » حضرت ایشان علیه الرحمه والرضوان از مقام فنابدار بقا رحلت فرمودند و هر ذره از ذرات کون از سمک تا سماک ، زبان مقال و السان حال به مضمون این ابیات گشادند:

دردا که پاکباز  جهان  از  جهان برفت

پاک آنچنان که آمده بود آنچنان برفت

جانش که  شاهباز معارف شکار بود

آواز طبل  شاه شنید  و  دوان  برفت

غم شد محیط  مرکز عالم زهر طرف

کان مرکز محیط  کرم از  میان  برفت

دلها ببر غمین  که  امین  زمین نماند

جانها  ز تن  رمان که امان زمان برفت

از وی نشان چگونه دهد کس که ساخت محو

در بی نشان  نشان  خود  و  بی  نشان برفت

چون مردمان دیده شدم غرق ۸۶۱ سیل اشک

از بسکه آبم  از مزه  خونفشان برفت

گفتم  برم  بشرح  غمش زندگی بسر

غم زور کرد و قوت نطق از زبان برفت

صباح شنبه ، خلق از هرطرف ، از شهر و ولایات ۸۶۲ متوجه آن منزل شدند سلطان وقت ، افتخار ارباب تاج و تخت ، شاه روشن دل صافی ضمیر که از مقام فقر قدم همت بر سریر سلطنت نهاد و بر مسند شاهی دادعدل و دادگستری داد ۸۶۳ « قدم از مقام همت فروتر ننهاد ۸۶۴» و بمقتضای علوالهَه من الایمان چشم اعتبار بر منصب تاج و تخت نگشاد – مدحت وی از مافقیران نیاید و بشاید ، حضرت ایشان علیه الرحمه والرضوان در جمیع اشعار خود چه قصیده ( چه) غزل و چه معما و ( چه ) رباعی و قطعه و مثنوی از محض مبحت و خلوص اعتقاد طریق مدح و نثای وی سپرده اند ۸۶۵ و دعای بقای دولت و دولت بقای وی کرده « مدحت وی ۸۶۶» ایشانرا شاید ، از فقیران جز دعاگوئی نیاید – اعنی قطب فلک مرحمت واحسان ومرکز دایرهء امن و امان ، ابوالغازی سلطان حسین بهادرخان ، اطال الله عمره وادام دولته وابد سلطانه و خلد ملکه ، در آن روز جهانسوز و ساعت جانگداز ، قدم اهتمام از مقام صدق و ارادت ، نه از طریق رسم وعادت ، باوجود مریضی و ضعف بغایت برداشته بحوالی منزل و مقام (حضرت) ایشان (علیه الرحمه والرضوان) شتافت و بتهیهء تکفین و تجهیز آن حضرت پرداخت ۸۶۷ با دل بریان و چشم گریان .

شاهزادگان عالیمقدار و امراء و وزرای نامدار و بزرگان روزگار و صفار و کبار ، در آن تیره روز محنت اندوز ، جنازهء حضرت ایشان را ۸۶۸ بدوش ادب برگرفتند و چون به دشت عیدگاه رسید ، خلق از هر طرف هجوم کردند که خود را بجنازهء (حضرت) ایشان برسانند ، اما از غایت کنت و شدت ازدحام گنجایش این معنی نبود غوغای عظیم و شورش قوی برخاست ، یعنی از امرای عظیم سوار شدن و چوبها کشیده به صعوبت تمام جنازهء حضرت ایشانرا بجوار حضرت (۸۶۹) مخد.م قدس الله تعالی سره آوردند ، زمین صدف وار لب بخنده بگشاد ۸۷۰ و آن در گرانمایه را در سینه جای داد.

حضرت پادشاه را بسبب دردپای ، آرزوی شرف پایه ۸۷۱ جنازهء (حضرت) ایشان (علیه الرحمه والرضوان) دردل بماند ۸۷۲ و این را بزبان میآوردند وتحسروتآسف ۸۷۴ میبردند. ۸۷۵

شعرای عصر، از امراء و فقراء مرثیه وتاریخ گفتن آغاز کردند و حضرت امیرکبیر ، آن روشن ضمیر معارف پذیر که بر خاطر خطیر و ضمیر ( منیر) حضرت ایشان علی الرحمه الرضوان بدین عنوان شرف عبور یافته که محب و معتقد درویشان بلکه محبوب و معتقد ایشان .

بیت

آن تافته دی بر دل او زردنه دیر

راز فردا چه جای دی بلکه پریر

علیه الرحمه والرضوان بدین عنوان شرف عبور یافته که محب و معتقد ۸۷۶ درویشان نظام المله والدین علیشیر ، الزی هو مستفن باسمه العالی عن المبالغه فی الالقاب فنتعرض ۸۷۷ بالشتغال بالدعا عن مزاوله الاطناب و فقه الله لمایحب و برضاء وجعل آخر ته خیر امن اولاء (آن) مرائی وتواریخ را اصفا فرمودند وهریک را از شعرا بشرف التفات و انعام و اکرام مشرف ساختند و خود نیز مرثیه فرمودند و در بیستم وفات حضرت ایشان صلای عام در دادند و خلق را بعیدگاه دعوت کردند.

حضرت پادشماه و جمیع اکابر و اهالی و مشایخ و موالی و (جمیع) خواص و عوام حاضر گشتند و ۸۷۸ در آن روز مرثیه ای که حضرت امیر فرموده بوند ، واعظ بر (سر) منبر خواند و چون چهل روز بگذشت ، حضرت پادشاه برهمین منوال صالی عام دردادند وخلق را بعیدگاه خواندند و کثرت و ازدحام تمام شد و بعد از آن حضرت امیر عمارت عالی بر قبلهء مقبرهء حضرت ایشان علیه الرحمه والرضوان بنیاد نهادند و جمعی از حفاظ تعیین فرموندند.

پایان فصل اول

پاورقی ها :

۱ – قرآن کریم ۲ / ۱۵۶ .

۲ – قرآن کریم ۸۹/۲۷ – ۲۸ .

۳ – وکر : آشیانهء مرغ ، وکرالطائر : اتی وکره . وکروانتکرالطائر . اتخذوکرآ (المنجد) .

۴ – قرآن کریم ۶ ر ۷۹، .

۵ – قرآن کریم ۶ر۱۶۲ – ۱۶۳ .

۶ – قرآن کریم : ۱۰۹ ر و در اینجا تمام سوره مقصود است .

۷ – قرآن کریم ۱۱۲ /۱ – در اینجا مردا تمام سوره است .

۸ – در اینجا نسخه « ب» تمام شده است یعنی بقیهء اوراق آن تا آخر کتاب ساقط شده.

نسخه بدلها و اختلاف قرائت

۷۸۶ – ب : ندارد .

۷۸۷ – ب : ملازمت .

۷۸۸ – ب : بدین .

۷۸۹ – ب ، ف : نمیگردد.

۷۹۰ – ب : ندارد .

۷۹۱ – ب : آن درویش .

۷۹۲ – ب ، ف : قدس سره .

۷۹۳ – ب : شرح فصوص .

۷۹۴ – ب : بین «   » را ندارد .

۷۹۵ – ب : ندارد.

۷۹۶ – ب : سوال و جواب .

۷۹۷ – اصل : تحفه الابرار .

۷۹۸ – اصل : سبحه الابرار .

۷۹۹ – ب : بین «    » را ندارد.

۸۰۰ – ب : بین  «    » را ندارد.

۸۰۱ – ب : ندارد.

۸۰۲ – ب : این بیت را ندارد.

۸۰۳ – ب : ندارد.

۸۰۴ – ب : ندارد.

۸۰۵ – اصل : که بهشتاد.

۸۰۶ – اصل : محرم الحرام است .

۸۰۷ – در نسخهء ب بجای این کلمات تنها مفظ (وحدت) آمده .

۸۰۸ – اصل ، ب : بقای  و از اینجا تا آخر کتاب با قسمتی از مقدمهء دیوان جامی که از یک نسخه خطی تکلمه که بشماره (۹۱۴) کتابخانه مجلس شورای ملی ایران محفوظ است و در ص ۱۵۰ – ۱۵۶ مقدمهء دیوان نقل شده است ، مقابله میشود.

۸۰۹ – اصل : وحدت .

۸۱۰ – ض : ندارد.

۸۱۱ – ض بمبدأ .

۸۱۲ – ض ندارد.

۸۱۳ – ب ، ض ندارد.

۸۱۴ – اصل ، ض : برآید.

۸۱۵ – ب : ندارد.

۸۱۶ – در نسخهء اصل : عبارت است بعد از کلمهء (فرموندند) ذیل که تکرار عبارات متن آمده است : و در آن ایام اطلاع بر ظهور واقعه از حضرت ایشان اهر میشده و سخنان مبنی از ساعت هجرت و وداع از آنحضرت سر بر میزده .

۸۱۷ – ض : مذکور .

۸۱۸ – ض معهود .

۸۱۹ – ب : نمودند.

۸۲۰ اصل : گتفند ، ض : کردند.

۸۲۱ – اصل : مروض .

۸۲۲ – ض : باشد.

۸۲۳ – ب : بهیچ وجه و هیچکس .

۸۲۴ – ب : بین  «    » را ندارد.

۸۲۵ – ب : چون مرض .

۸۲۶ – ب : ض : ندارد.

۸۲۷ – در اصل (روشن) محو شده.

۸۲۸ – ب : که پیش .

۸۲۹ – ب : ندارد.

۸۳۰ – ض : حالت .

۸۳۱ – ض : ندارد.

۸۳۲ – ب : منزل ، ض : احوال .

۸۳۳ – ب : نزد.

۸۳۴ – ض : آن .

۸۳۵ – ض : ندارد.

۸۳۶ – ض : رفع .

۸۳۷ – اصل : این .

۸۳۸ – ض : ندارد.

۸۳۹ – ض : آمد.

۸۴۰ – ض : وبعد .

۸۴۱ – ب : مستحب .

۸۴۲ – ض : میخوند چنانچه مشهور است .

۸۴۳ – اصل : بس .

۸۴۴ – ض : ایشانرا کسی .

۸۴۵ – ب ، ض : بستند.

۸۴۶ – ض : ندارد.

۸۴۷ – ض : ندارد.

۸۴۷ – ض : ان المشرکین .

۸۴۸ – ض : آن اول .

۸۴۹ – ض : دو رکعت نماز گزاردند بی تفاوت میان حال مرض و حال صحت .

۸۵۰ – ض : بین   «    » را ندارد.

۸۵۱ – ض : ندارد.

۸۵۲ – ب : ندارد.

۸۵۳ – اصل : شدند .

۸۵۴ – ب : بین (   ) را ندارد.

۸۵۵ – سطور بین دوعلامت «    » در نسخه ض و بعبارت دیگر در مقدمهء دیوان جامی که از نسخه مذکور نقل شده ، نیست .

۸۵۶ – ض : نیقلبون .

۸۵۷ – ب ، ض : ذرات .

۸۵۸ – اصل : مرض .

۸۵۹ – ض : نفس .

۸۶۰ – کلمات بین دو قلاب (   ) در نسخه اصل نیست و بجای آن تنها لفظ (چون) آمده است .

۸۶۱ اصل : غیر . ( از روی دیوان تصحیح شد ).

۸۶۲ – ض : ولایت .

۸۶۳ – ض : عدالت و مرحمت بداد.

۸۶۴ – ض : بین  «    » را ندارد.

۸۶۵ – ض : سروده اند.

۸۶۶ – ض : ندارد.

۸۶۷ – ض بین   «    » را ندارد.

۸۶۸ – ض : ندارد.

۸۶۹ – ض : ندارد.

۸۷۰ – اصل : گشاد.

۸۷۱ – ض : ندارد.

۸۷۲ – ض : ماند.

۸۷۳ – اصل : می آورد.

۸۷۴ – ض : تإسف و تحسر .

۸۷۵ – اصل : میبرد.

۸۷۶ – ض : محبت معتقد.

۸۷۷ – اصل : فتعرض .

۸۷۸ – ض : ندارد.

۸۷۹ – ض : ندارد.

(انسجام)

 

28 سپتامبر
۴دیدگاه

دل بیقرار – از مجموعه شکوفه های احساس

تاریخ نشر جمعه ۷ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

دل بیقرا ر

شبی  ز روی کرم  در  کنارِ  من   باشی

دوای  دردِ غم   و   روزگارِ  من    باشی

درون سینه دلِ   دردمند  من   تنهاست

بیا    قرار   دل     بیقرار    من     باشی

چه میشود که بیایی به کلبه ام  روزی

گذر ز  ناز  کنی  غمگسار    من   باشی

قبول   سینه   کنم   تیر  غمزه ات  جانا

اگر  طبیب    دلِ    داغدارِ    من   باشی

منم  که  شام  غم   تو   نموده   دلگیرم

خوشم که روشنی شام  تارِ من باشی

«ثنا» به سایه سرو قد تو  دلبند   است

نهال   گلشن   باغ   و  بهار  من   باشی

محمد اسحاق ثنا

ریچموند – کانادا

۲۰۰۷

 

  استقبالیه 

دل بیقرار

خوش  آندمی  که  بیایی  نگارِ من   باشی

انیس ومونس  شب  های  تارِ  من  باشی

به  چهار فصل   طبیعت   نظر   چه  اندازم

اگر  تو  ای   گلِ  من   نو  بهارِ  من  باشی

ز عشوه  هایی   که   داری   بناز  دلبرِ من

چه  می شود   صنما  گلعذارِ  من   باشی

اگر  به  تیر   نگاهت   زنی  به   سینه ِ من

چه باصفاست که توآن دل شکارِمن باشی

شبی که تیره  و تار است  روشنی خواهد

خوش آن شبی که زنورت شرارِمن باشی

« بشیر» به شور ونوا ا نتظار دیدار  است

اگر  تو     یارِ     دلِ     بیقرارِ    من   باشی

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

هفتم اپریل ۲۰۲۲