۲۴ ساعت

10 می
۳دیدگاه

آب و ابر

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آب و ابر

جنسیت من از آب دریاست

و جنسیت تو از ابری که از تفت تنم ساخته شدی

اگر دریایی نباشد

ابری نیست

و اگرابری نباشد

دریایی نیست

و خورشید

همان عشقیست

که ما را بهم پیوند می زند

هما طرزی

۲۲ دسامبر ۲۰۲۳

نیویورک

09 می
۳دیدگاه

چشم هات

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی –۹ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

چشم هات

چشم هات دو پرنده ای عاشق

در دستانم می چرخند

زنده و گویا

وپیام های عشق را

دانه دانه

بر دهانم می ریزند

پر از شور

و پر از خواسته

و من دانه دانه می سرایم ترا

وچشم هات

آن دو پرنده ای عاشق

زبان عشق را خوب میدانند

و خوب می سرایند

در سر زمینی که نامش

بیصداست

و در آغوشی که بسترش

گرمتر از آغوش (هما)ست

می سرایند عشق را

و زنده بودن را

و عاشق شدن را

در سرزمینی که نامش

 بیصداست

بیصداست

بیصداست

 و من به چشمانت عادت دیرینه دارم

به آن دو پرنده ای عاشق!

که هر روز دانه دانه عشقت را در دهانم

می ریزند پر صدا

 و می سرایمت بیصدا

هما طرزی

۱ فبروری ۲۰۲۴

نیویورک

08 می
۳دیدگاه

شبِ عشق

اریخ نشر: چهارشنبه ۱۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

                 

شب عشق

 شب را در بستر عشق سحر کردم

امیدوار

تو در خواب بودی و من ستاره میشمردم

حرفی نبود

شاید عشق در خواب بود

لبان شب بر گیسوانم بوسه میزد

ولحاف تنهایی مرا به آغوشش می‌فشرد

صدای اذان را شنیدم

بیدار بودم ، بیدار

کبوتران قصه شب را زمزمه میکردند

و دنیا از خواب برخاسته بود

و شب عشق به پایان رسیده بود …

 هما طرزی

۱۸ جدی ۱۳۵۳ 

کابل

06 می
۳دیدگاه

پیانو

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۷ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۶ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا .

پیانو

چو پیانویی می نوازی مرا

آرام ، آرام

و در دستان جادویی ات

نت ها می رقصند

با شکوه

در چرخش های ملکوتی

دوست دارم تا جاودانه ها

با دستان تو نواخته شوم

پردوام و لذت بخش

در ملودی های تشنه و پر صدا

عزیز!

نت های عشق را

از لبانم آغاز کن

و در تما می تنم بنواز

آهسته ،آهسته

وقتی بر گردنم می نوازی

سرت را روی شانه ام بگذاردمی

تا نفسی تازه کنی

و وقتی می لغزی در تندیس عریانی ام

قصه زندگی را بنواز

که چه زیباست و بزرگ

و در عبورت از فراز و فرود هام

عجول مباش

آرام بنوازو زیبا بنواز

بگذار با عطر وجودم آشنا ترین باشی

و نواختنت در ذرات بدنم نقاشی شوند

ماندگار و پر دوام

و بچسپند بر بدنم

چون زیر پوش حریری از ابریشم عشق

گرم و دلنشین

در جاودانه ها

در جاودانه ها

هما طرزی

۵ می ۲۰۲۴

نیویورک

 

 

03 می
۳دیدگاه

برگ برگِ زندگی

تاریخ نشر : جمعه ۱۴ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

برگ برگ زندگی

به همسرم

چه آهسته و سبکبال

بسان کبوتری پرواز کردی

و درخت زندگی ام

برگ برگ

از تو خالی شد

چشمانم پروازت را تماشا کرد

و دلم سخت گریست

و با لبخندی تلخ

اشک ریختم

به وسعت یک جوی خروشان

آغوشم هنوز

از یادهات پر است

و خانه ام هنوز ترا می سراید

و من آن ( هما )ی آشفته حال

به چشمان به در دوخته ام می گویم:

روزی بدیدنم خواهی آمد

که شاید روز پرواز من باشد!

هما طرزی

۲۰ اپریل ۲۰۲۴

نیویورک

 

02 می
۳دیدگاه

ستاره

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن -آسترالیا .

ستاره

        به خودم

من تا ستاره ها فکر می‌کنم

و تا آسمان های سرسبز از عشق

درختان احساس جوانه زده ا‌ند

شکوفه ها پنها

در زیر پوست درخت

نفس میکشند …

زمین مرطوب

زمین در طراوت یک جنگل سبز –

  به خواب رفته

فصل ها بهم آمیخته ا‌ند

و رسولان عشق

 آیات هستی را تکرار میکنند

گرما با سرما عشق بازی میکند

و من ستاره میشمارم

زهره با زحل آشتی کرده

مشتری و مریخ هنوز باهم قهرند  

در اوج عبادت هام نفس میکشم

و تن فکرم تکراریست از-

فصل های با شکوه و پر نور

در پیچ و خم کوچه صداقت

هر روز کتاب می‌ نویسم 

هر روز شعر می‌ سرایم

و هر روز ترا تکرار می‌کنم

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

29 آوریل
۳دیدگاه

درخشیدن

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۰ حمل ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

درخشیدن

درخشیدن خورشید

در چشمان شبگونت

ستاره ی بامدادیست

در کوچه های تیره رنگ زندگی

و من همان پیامبر امید هام

که با مرغان سحر هم آوازم

و در نخستین صدای بامدادان

ترا می سرایم عاشقانه

و دوست دارمت صادقانه

و می خواهمت صمیمانه

و دورت می خواهم

ازتمامی اندوه های شبانه

و غم های پر بهانه

هما طرزی

۲۴ مارچ ۲۰۲۴

نیویورک

28 آوریل
۳دیدگاه

میعادگاه

تاریخ نشر : یکشنبه ۹ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

 

میعادگاه

          به دوست

بوسه ی شب بر لبان روز

در گذرگاه نور و تیرگی

آشفته دلی بود و پریشانی

شب ما را ترک گفت

و ترا صدا زدم

در آرامش درون

ترا با عشق صدا زدم

ترا با ایمان صدا زدم

خانه ی دل شسته

هجا ها باهم پیوسته

و نامت در تکرار

رکوع من بر عشق تست

و سجده ام بر سرزمین دل

سجاده ی ظاهر به چه کار آید ؟

چون توهمیشه مهمان منی

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

27 آوریل
۳دیدگاه

دستانِ گرم

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

دستان گرم

            به پدرم

دلم هنوز می‌ تپد

برای دستان گرمت 

و قلم هایت 

دلم هنوز می‌ تپد

برای خوب  بودن هایت 

مهر در چشمانت ساکن بود

و خانه ی قلبت به وسعت یک آسمان

و شهرت پر از سخاوت های خدایی

به فراخی دشت های پر برکت

و محبتت ،

محبتت ،

محبتت –

به همه کس

و به همه چیز

امروز شهر قبرستانیست

با در های باز

خانه ها بی‌ دیوار

و خیابان ها پر صدا

ولی خانه

همان قلب تست که دیواره های استوار دارد

و سرسبز

چون باغچه خانه مان …

هما طرزی

 ۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

26 آوریل
۳دیدگاه

عکس تنهایی

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

عکس تنهایی

                     به پغمان

عکس تنهایی خود را

در چشمان منتظرت دیدم

عکس من در چشمه بود

و آب هنوزجاری  

تقصیر درختان عاشق نبود

جدایی سوسو زنان میوزید

خورشید عشق

لابلای ابر های غم …

و دلتنگی ها ما را بدرقه میکرد

اگر چشم نبود، 

اگر انتظار نبود ،

روزنه ی محبت و دست گرم ؟

دری باز میشد

و ما را صدا میزد

ماهیان در کنار چشمه خشکیده –

   در تنهایی به خواب رفته ا‌ند

عشق عجب خواب سنگینی دارد …

حوض ها خالی‌

شر شر جویباران نیست

مگر مرگ درختان گیلاس

تو اگر در تپش درختان سبز

مرا دیده بودی

امروز هر دو سبز بودیم

و هردو زنده …

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

24 آوریل
۳دیدگاه

شکوه

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شکوه

              به میهنم

شکوه ام از دوریست

و از تنهاییست

شکوه ام از باغیست که در ندارد

خورشید در زیر خاک پنهان

سا یه ها پر غوغا

ماه از همه گریزان

ستاره ای در آسمان نمی بینم

صدای رعد و غرش توفان

جنگ تا کی‌ ؟

و مرگ تا کجا ؟

هما طرزی

۳ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

22 آوریل
۳دیدگاه

بهارِ زیر برف

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بهار زیر برف

به زمستان  های سرد کابل

به بهاران می‌ اندیشم

و به روییدن  خوشه های امید

در شاخه های خشکیده ی درخت زندگی‌

در دشت های دور دست حسرت ها

که در زیر برف های پیری ،

با قامت خمیده ،

ترا صدا می‌ زنند

و با چشمان خواب آلود

هنوز در بدرقه ی روز های از دست رفته-

نشسته ا‌ند تا شاید ؟

انتظارشان را پایانی باشد …

در انتهای امید های کاشته شده –

در پهنای خیال …

هما طرزی

۷ فبروری ۲۰۱۱

نیویورک

20 آوریل
۳دیدگاه

چشمهِ نور

تاریخ نشر: شنبه ۱ ثور(اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

چشمهِ نور

  به زمستان غربت

تمام شب به سقف تاریک خیره بودم

و دلم گرفته بود

به حجم سنگین یک کوه سرد

سقف بیشتر از من غم داشت

و اندوه تمامی زمین را بر دوش می‌ کشید

ستاره یی نمی دیدم ،

نوری پیدا نبود تا با من حرف بزند

و به درد دلم  گوش دهد

انگار تمام هستی‌ در خواب مرگ فرورفته  بود

خورشید را گلوله باران کرده بودند

و دلم برای یک ستاره می‌ تپید

برای یک دیدار پر نور ،

و یک لحظه امید ،

سرما مرا به آغوشش می‌ فشرد

و تنها نوری که از پشت پنجره اتاق پیدا بود

رنگ برف بود

که خشونت دوری را پیام آور بود

و من هنوز منتظر یک ستاره بودم

و یک چشمه نور که در آسمانم بدرخشد

هما طرزی 

نیویورک

۱ فبروری ۲۰۱۱

19 آوریل
۳دیدگاه

زمستان

تاریخ نشر : ۳۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

زمستان

    به استاد عبد السلام شایق « فراز »  

  در باغچه زمستانم نیلوفرهای بهاری را می‌ بینم

که سر از آب های شفاف عمرم در آورده ا‌ند

و با تعجب به من نگاه می‌ کنند …

نیلوفرهای معصوم، 

پاک و ساده  دل  و دور از باتلاق های پلید اجتماع ،

خارج شده از قید های بیجا، 

و هجوم خرافات و باور های دروغین

عجبم از بهاریست که در زمستان به سراغم آمده

شاید خیال باشد ؟

شاید امید ؟

وخنده نیلوفرها مرا به سوی شیشه های پر نور

و خالی‌ شده از تاریکی ها می‌ برند

و در دشت  خشکیده ی غم  هایم تخم امید می‌ کارند

پرتو خورشید را می‌ بینم که در زمستانم – 

با ساز نیلوفرهاهم نوا شده

وگرمای وجود را در رگ رگم تزریق می‌ کند

و با حرارت ایمان های صادق و عشق های چندین ساله 

به نیایش او می‌ پردازم که تنها یگانه ی منست

بهار را ملاقات کردم و در دریاچه نیلوفرها شناور شدم

و بودنم را جشن گرفتم و تا مرزهای ابدیت جلو رفتم

خورشید را به آغوش کشیدم و در رقص نیلوفر ها زیستم

ستاره های شب رااز آسمان ها دزدیدم و به نیلوفر ها دادم …

زندگی‌ من :

دور از مرداب سرد و یخ زده ای نا امیدی ها

فارغ از لحظه های تاریک و سرگردانی های بی‌ معنی‌ است

در سرزمین های جاودان و پر شده از هستی‌ ها

و گم شده در بهاران خوب و ابدی …

نیلوفرهای من در زمستان گل کرده ا‌ند

و در یخبندان بهم عشق می‌ ورزند

و با ترنم تازه یی بهار را به خانه ام آورده ا‌ند

و خانه ام با رنگ نیلوفرها رنگین شده  و هزاران سال-

از مرداب بی‌ برکت و پر زوال خشم ها به دوراست …

امید هایم :

 در آغاز زیستن ها-

با نیلوفرهای بهاری به دنیا آمدند

و در زمستان ها بهار را مهمان ا‌ند

و گل می‌ دهند تا همیشه زنده بودن را تجلیل کنند

و دردریاچه های نیلی و نقره یی رنگ ،

میزبان نیلوفرهایم هستند

با دستانم نیلوفر ها را کاشته ام

با دستانم نیلوفر ها را چیده ام

و با دستانم با نیلوفرها راز و نیاز کرده ام

و به آنها عشق ورزیده ام

و در سرزمین شان با امید زیسته ام و از غربت ها به دور

دروصلت های ابدی –

در پای خدای محبت ها به خواب رفته ام

و صبحگاهان به آفتاب می‌ خندم

و به جهش زنده  بودن نیلوفرها خوش آمد می‌ گویم

و در اوج سوگوار ی زمستان های ابدی

جشن بهاران را برگزار می‌ کنم

چون نیلوفرهای زمستانم

پر بهار تراز هزاران بهار شده

و در باغچه عمربه من پیوسته ا‌ند …

هما طرزی

 ۲۴  جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

16 آوریل
۳دیدگاه

تمام

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۸ حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آست 

                                               تمام            

                   به میهنم  

سمفونی نا تمام زندگی‌ را در سرزمین نا آشنا سرودم

در بیراهه ها به تو پیوستم ،

و وقتی روزگاران هول انگیز

غربت عطر غم ‌ پاشید –

هنوز آغوشم به پهنای جهان باز بود

و پذیرای زنده بودن …

تردید ها را شکستم و به ایمان ها پیوستم ،

و ترا در بازارچه خیال چون سال های خوب پیش –

زنده کردم

تراوش زنده ی نگاه هایم با سکوت کوچه ها در آمیخت

و حقیقت ترا –

در مرگ کوچه ها پیدا کردم …

اشک در چشمانم دوید ورطوبت ،  چشمانم را آیینه شد

و تصویر خمیده ات نمایان گردید

تو در آغوش پر مرگت  عشق های مرده را نوشته بودی

و در دامان پر گلت خون پاشیده بودی

عطر سبزه هایت مرده بود

و شیره ی گل ها را تانک های دشمن ربوده بود

و ترا دیدم که درفرسودگی هنوز  نفس می‌ کشی …

دلم گرفت …

دلم به وسعت یک دشت خشک پژمرد

و در درونش ترا فریاد کرد

شاید  روزی ؟

به جای مرگ ،

به جای خون ،

به جای ظلمت ،

نامت زنده بودن را به من هدیه کند و

تا اوج ها باهم پرواز کنیم

و آذرخش محبت در آسمانت دوباره بدرخشد

و درهوای آزادت به دور از سموم های امروزی نفس بکشیم

و با تلاش مان زندگی‌ به پا خیزد

و استوار تر قدم بر داریم …

هما طرزی

۸  جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

15 آوریل
۳دیدگاه

دستِ سرد

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

 دست سرد

               به دوستان خوبم

جدایی طنین انداز است

و فریاد مان در اقلیم گمراه کننده نا پیدا، 

نگاهی از دوستی –

نوازشی است خدایی در نفرین زمان …

و هیاهوی هیچ بودن را تکرار کرده ایم

روزهای بی‌ خورشید و شب های بی‌ ستاره را پیموده ایم تنها

در ها را از پشت سر مان بسته ایم

راه برگشت نیست

دیوار ها فرو ریخته

دلهره امروز و اضطراب فردا

آرامش خیال را ربوده است

دراین سرد زمان

هرگز کسی‌ دری نگشود  و سلامی به ما نکرد

تا چهره ی آشنا را شناسایی کنیم 

به کدامین انتها نگاه کنیم درین شهر غربت؟ 

ستون های مرمرین  دوستی را آسمان خشم بلعیده

و کسی‌ به پایان عمر جوانه های نورسته نمی اندیشد

و به فکر دستان سرد تنهایی نیست

 چلچله های عاشق  تا ابد خاموش

و آهوان با پا های فلج

در باغ در تلاش دویدن

و کبوتران با بال های شکسته

به پرواز می‌ اندیشند

  و محبت که تابان تر از خورشید بود-

 و بی‌ توقف

 ستاره های رنگی ‌را  در زیر دامنش پنهان می‌ کرد

 چون تف سبکبال-

به آغوش ابرهای تاریک پناه  برده

 هما طرزی

نیویورک

  ۲۰  جنوری ۲۰۱۱

14 آوریل
۳دیدگاه

طراوتِ گل

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۶ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

طراوت بهار

                                به دوست وفادار گل محمد جان                              

گل های یخ را

در شیشه ی پنجره ها

 کاشته بودیم بی‌ رنگ …

جای پایمان روی برف های سفید پیدا

و چلچله های زمستان ما را به نام صدا می‌ زدند

و روییدن مان در باغچه امید ها

در بهاری بود که زمستانی در پی‌ نداشت

و برف هایش پر از گرمای عشق ها

و زمین هایش لاله های قرمز را-

در زیرلحاف برف پنهان کرده بود

و طراوت بهار را دزدیده بود پنهانی …

و ایمان مان درین فصل ،

به خوب بودن بود

و انسان زیستن و وفاداری

هما طرزی

  ۲۰ جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

12 آوریل
۳دیدگاه

بغض

تاریخ نشر: جمعه ۲۴ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

                بغض           

             تقدیم به پدرم

ترا در آرامش موج ها ستودم

و در آسمان های صاف و بی‌ ابر

و روز های آفتابی و پر نور

در خانه یی مالامال از  خوبی ها و عشق ها

و روزیکه تندر بی‌ رحمی غریو کرد

تو از من سال ها فاصله داشتی

و خانه ام خالی‌ از بودنت بود

تو رها شده بودی –

از قید زندان جسم و دنیای خاکی

ولی‌  هنوز از گوشه چشمت

خیره خیره به من پیوسته بودی

و خاموش …

 

بغض آسمان ترکید

و به وسعت دلم اشک ریخت

تا کوچه های دلگیر با وزش باد وشرشر باران –

به ما سلام کنند

و دست هایم را فشار دهند تا احساس تنهایی نکنم

دلم می‌ تپید

دلم می‌ لرزید

و دلم از تنهایی داشت می‌ ترکید

و بغض گلویم را فشار می‌ داد

چون تو نبودی

تا مرا در بغل پر مهرت جا دهی

خودم را از تنهای در بغل گرفته بودم

و می‌ فشردم ،

و هنوز ترا می‌ ستودم .

هما طرزی

 ۱۲ جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

10 آوریل
۳دیدگاه

عید من

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

عید من

                   به همسرم

عید من همان آغوش تو بود

که با بوسه های پر از مهر

روزه ام را افطار می کردم

و به عید ایمان داشتم

و رمضان من همان دوری از تست

که دنیایم همیشه بی افطار شده

بیا سری به من بزن

و به رمضانم پایان بده

و باعید آغوشت

و بوسه های داغت

بگذار افطار کنم

و عیدم را جشن بگیرم

ای عزیز ترینم!

هما طرزی

 ۱۰ اپریل ۲۰۲۴

نیویورک

09 آوریل
۳دیدگاه

همیشه رمضان

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۹ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  همیشه رمضان

                                           به زن افغان

در سرزمین مردان

نوری نیست

تاچشمانت با عید آشتی کند

ای بانوی من!

دنیای تو همیشه رمضان است

دنیای تو بی نور،

بی صدا،

سرد ،

پر درد،

و بی ستاره است

دنیای تو دنیای نا مردان است

دنیای تو بی عشق،

بی مهر،

بی لبخند،

وبی آرزوست

چون همیشه در چنگ جاهلان و ظالمان است

دنیای تو همیشه رمضان است

همیشه رمضان است

همیشه رمضان است

هما طرزی

۷ اپریل ۲۰۲۴

نیویورک

07 آوریل
۱ دیدگاه

لب می سایم

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

لب می سایم

                    به یار

لبانم را بر خاک راهت می سایم صمیمانه

عطر وجودت به آغوشم می گیرد

گرم و گوارا و عاشقانه

و مستانه و پر شور به دنبالت می روم

و سرم می رود تا بوسه زند بر درت

که دستان پر مهرت

چه گرمایی بر موهایم میدمند

و آنگه ، در شهری که ساکنی ندارد

مگر فرشته های ایمان

و دنیای پر از پاکی و شیدایی

و قصه های راستین عاشقان

و صدایی نیست

مگرصدای چلچله های عاشق

و بهم خوردن بال های سپید فرشتگان

و زمزمه ای دلنواز راز و نیاز عارفان

و در نورت شناورم

و می لغزم و می چرخم

و بتو خیره می شوم

و جز تو اندیشه ای ندارم

و آنجا کسی نیست

و آنجا فقط نور است

و آنجا فقط تویی تویی تویی

و هستی راستین

و منم و نیستی و نیستی و نیستی

و التجا و التماس راستین…

هما طرزی

نیویورک

 ۳۱ مارچ ۲۰۲۴

05 آوریل
۳دیدگاه

هندوکش

تاریخ نشر : جمعه ۱۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

هندوکش

عظمت تو شاید ؟

در با شکوه ترین صبح های آفتابی است

که خورشید را

در میان بازوان استوارت

چون عاشقی که معشوقش را

به آغوش کشیده –

آرام آرام

در سینه می‌ فشاری.

یا شاید ؟

در رنگین ترین غروب های

اندوه گین است

که خورشید پر عشق را

به خانه اش باز می‌ گردانی

و به بستر خواب می‌ فرستی

دنیایت در تاریکی فرو می‌ رود

ترس و سیاهی

و صدای زوزه باد

در بدن پیرت می‌ پیچد

ومرگ سالار بر دنیاست …

و یا شاید ؟

شکوه تو در زیبائی دامانت است

که در بهاران-

فرش سبزش –

لاله های وحشی

و شقایق های عاشق را

به عشق بازی و رقص

دعوت می‌ کند

و به پهنای تمامی هستی‌

ترا با عشق هایت آشتی می‌ دهد .

یا شاید ؟

وقتی زمستان فرا می‌ رسد

و چادر سفید برف

ترا عروس می‌ شود

قلب و احساست را –

در زیر برف ها پنهان می‌ کنی

دنیای  تو

در خاموشی فرو می‌ رود

و سکوت بر تو حکومت می‌ کند .

و یا شاید ؟

شکوه تو دراشک  زلال چشمانت است

که از چشمه ساران پر برکتت –

 در هستی‌ مان سرا زیر شده

و هزاران تشنه لب را –

مایه جان است .

 اشک های که به پاس

مقاومت هایت –

در برابر نیرو های

زور گو و ظالم :

چه خود ،

چه بیگانه ،

بر دامانت ریخته ای

 فریاد دلهای داغدار را شنیده یی 

و هنوز با افتخار

ایستاده یی

و شاید ؟

عظمت تو

در وجود پر مهرت است

که چون ستون اصلی‌

بدن رنجور وطن را

هنوز استوار نگهداشته

و تمامی تاریخ

باشکوه ؟

و یا ننگین ؟

آن دیار را در قامتت حکاکی کرده یی

تا ثبت ابدی گردد

و چون یاد ها فراموش نگردد …

هما طرزی

۱۱ دسامبر ۲۰۱۰ میلادی

نیویورک

03 آوریل
۳دیدگاه

دوستی جاودان

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

دوستی جاودان

به دوستان خوب وجاودانم   

دوستی عطر اصالت هاست

که ترا به اندیشه ی وجودت پیوند زده

و در هسته مهر

به تو پیوسته

و دستی‌ است که

ترا سال ها با خود

در کوچه های پر پیچ و خم زندگی

همراهی کرده

وبسان دل خدا

به تو بزرگی‌ بخشیده است

دوستی پیام راستین من و توست

که بار ها ترا  زنده نگهداشته

و جوانی ات را تا ابد بدرقه کرده

در خونت بامحبت شناورگشته

و از همه به تونزدیکتر شده

ترا در آغوش گرمش جا داده

و سردی زندگی‌ را

با آتش محبت هایش گرم کرده

درعطسه های  ناگوار و دلخراش زندگی‌

به تونفس تازه دمیده

و دستانش را

در تیمار تو کاشته

و قلبش را

در دستان تو جا داده است

دوستی بوی نمناک کوچه های دور است

و خانه های پر نور

و پر صدا

و  باغچه های با صفا

که هنوز در یاد هایمان جاودان ا‌ند

 و همیشه در حال رقص…

و صفای زندگی‌ های پر جنب و جوش

غذای رنگین و خوش مزه ی مادر

اتاق  پر کتاب پدر

و قلم های خشک نشده از رنگ هستی‌…

یابوی خوش تکه نان گرم از نانوایی سر کوچه

یا کباب داغ که هنوز از بویش مستیم

یا دشت های سبز 

پر از شقایق های هستی‌

دختران و پسران جوان

غرق در عشق و مستی

دوستی  قصه همیشگی من و توست

که اشگ ها و لبخند هایمان را با هم وصله زده

و به وجود مان تصویر ابدی بخشیده

غم ها را در خوشی

و خوشی ها را در غم هایمان جا یگزین کرده است

ویا دیدن چهره ی دوست است

 در آیینه دل…

و صفای جوانی را در پیری حس کردن

همیشه زیستن

همیشه بودن

و همیشه درسرای عشق

جاودان ماندن

به من اندیشیدن

و به تو اندیشیدن

و در صحنه وجود باهمه پیوستن

دوستی شانه‌ ی استواری است برای گریستن

و گوشی برای شنیدن

و دلی‌ به پهنای آسمان برای دوست داشتن

و صدای پر محبتی که  ترا نوید خوشی است 

‌در لحظه های پرغم

ترا  در تنهایی مونس شدن

و با صدایت بیگانه نبودن

و به پای غم هایت اشک ریختن

دوستی  تصویرمن و توست

در دیوارهای رنگین زندگی‌

وخانه های رها شده از هرچه دلتنگی‌

پر از صفا های ابدی

و شبنم لطیف بهاری ،

 که راز بقای گل است

در صبح های پر امید جوانی

و شب های نیمه تاریک پیری

که غروب هایش

به رنگ عشق های دور

ترا صدا می‌ زنند

دوستی پدیده یی است

 بارورشده ازنیستی‌

که بوی صداقت هایش

عطروجود مان شده

در زیر پوست هستی‌

وما را تا مرز های ابدیت همسفراست 

در دیدار های  راستین

و  صحبت های مهر آفرین

دوستی صدای من است،

 و صدای تو

که چون شهنایی *ملکوتی

با سیتار* پیوسته

وبا سیم های جادویی اش 

قصه های با شکوه مانرا 

در صفحه ی تاریخ زندگی

با‌ طبل مکرر از رازهستی‌   

در معبد خدایان آرزو 

به زیبایی شکوفه های بهاری 

آرام  آرام

می‌ نوازد

تا زنده بودن

در یاد های مان

چون دوستی مان

جاودان باشد…

هما طرزی

۲۷ نوامبر ۲۰۱۰

نیویورک – امریکا

01 آوریل
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

  خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

 

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 

خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها

 

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 

خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 

و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 

قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

 

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

 

هما طرزی

۱۸ نوامبر ۲۰۱۰

نیوجرسی – امریکا

30 مارس
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم 

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها …

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت…

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

هما طرزی

نیو جرسی

۱۸ نوامبر ۲۰۱۰