۲۴ ساعت

23 می
۳دیدگاه

پرتوِ عشق

تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرتوعشق

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما خدایان هم آغوشی های پرصدا

و ما بازماندگان صمیمیت های دلپذیر

در کدامین سرزمین پیدایت کنم؟

ای واژه زنده تر از ایمان!

ترا باوری نیست مگر مرگ عشق

در دشت های سبز و بیکران!!!!!!!!!!

من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

من در بلوغ زندگی به تو وابسته ام

و من در بلوغ آغوشم گلی کاشته ام

با برگ های( سبز و آبی و کبود- زرد و نیلی و بنفش)

و من در بلوغ ادراکم به هیچ پیوسته ام

و هیچ من پر از قصه های گرم و جاودانه است

و هیچ من پر از شعله های عاشقانه است

صدای پیری بگوشم زمزمه میکند

آهنگ دلخراشش با الهه موزیک(ایوترپیه) بیگانه است

و در سرزمین خشونت ها جاودانه است

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و به موزیک دلنواز دلم گوش میدهم

که هنوز سیتارش با ویولن هم نواست

و پیانو ترا بخواب می برد

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و ترا حس می کنم با تمام وجود

و خوب می بینمت

و خوب می بینمت

که به آغوش هم پناه می بریم

و تو آن پرتو عشقی که از دور ها می تابی

و برای هم قصه های (هزار و یک شب) را تکرار می کنیم

و نغمه های ما هنوز عاشقانه است

و چون اسطوره های کهن صادقانه است

و هنوز دلنشین تر از تمامی قصه های کودکانه است

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما بازماندگان روز های رخشنده

 خوب می دانیم

خوب می دانیم

که فرصت کم است

و زمان زیادی به آخر راه نمانده

و من هنوز می سرایم

و تند تند می سرایم

آخرین گفته ها را باید گفت

آخرین پیام ها را باید زنده کرد

و آخرین قصه ها را….

و میدانم که فرصت زیادی نمانده

تا بتو گویم محبت را

تا در سفره ات بچینم عشق را

با زبان سادگی هام

با زبان دلبستگی هام

و با زبان پاکی هام

و میدانم که فرصت کم است

و من در حادثه ی دلنشین یک زایش

از انسان عبور کردم

از آسمان گذشتم

و آنگه در چشمان عشق نوری دیدم

درخشانتر از خورشید

و گویا تر از قصه های من

که تو در هر گوشه اش می نوازی-

عشق را و زیستن را

و هم آغوشی را در باور های راستین

آری عزیز!

و آنگه در چشمان تو نوری دیدم

انگارکه سالهاست در دلم می نوازی

آرام آرام

ای غریبه ی آشناترینم!

و من ژرفتر به سراغت می روم

تا در قهوه ی چشمانت

الماس زندگی را پیدا کنم

هما طرزی

۱ اکتوبر ۲۰۲۳

نیویورک

 

21 می
۳دیدگاه

امید بهاری

تاریخ نشر: سه شنبه اول جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

امید بهاری

به همسرم

هنوزامید بهاران را

در آغوشم می فشارم

و هنوز با ابر های سپید و پربار

سر آشتی دارم

و هنوز بوی زیستن ها و روییدن ها

مستم می کنند

و هنوز ترا در تقویم سالم می بینم

که با لبخندی از سر مهر

به من سلام میکنی

و می گویی:

هما جونم عید نوروزت مبارک!

هما طرزی

۱۲ مارچ ۲۰۲۴

نیویورک

19 می
۱ دیدگاه

اگر روزی

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

اگر روزی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

چنان در آغوشت گیرم

که تمام هستی ات عشق گردد

و دنیایت پر از شور

و خانه ات پر از نور

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

در لبانت چنان آتشی بکارم

که شبت روز گردد

و تا پایان هستی

در عطش قطره آبی از لبانم بسوزی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

در باغ آغوشم چنان گهواره ی مهر بنا سازم

که تا ابدیت به خواب روی

و هیچگاه آرزوی بیداری را در دل نپرورانی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

نغمه ی عشق را چنان در گوشت زمزمه کنم

تا صدای( سافو) را از یاد بری

و فقط عاشقانه به صدای من گوش دهی

و در نفس هات تنها نام مرا تکرار کنی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

دنیایت را چنان بنفشه باران سازم

تا در دنیای رنگین آغوشم مهمانم گردی

و ستاره های آسمانت را از یاد بری

و چون( بیلیتس) مرا به آغوشت جاودان سازی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

دستانم را بر گردنت چنان بیاویزم

تا سرا پایت خواسته گردد

و عطش آرزو های داغ را بخاطر بسپاری

و مرا چون خدا خوانی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

چنان جام دلت را پر از شراب عشق سازم

تا از دنیای شراب انگور بیزار گردی

و تنها هستی  سکر آور خوشه های وجودم را باور کنی

واز هستی من مست گردی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

ترا با خود به قله های بلندی ببرم

که پرواز عقاب ها را نا ممکن سازم

و تو در آسمان های من همبال (هما) ی بلند پرواز گردی

هما طرزی

 ۶ سپتامبر ۲۰۲۳

نیویورک

18 می
۳دیدگاه

تو میروی

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

تو میروی

           به همسرم           

تو میروی و با رفتنت

بهار می رود

و آفتاب می رود

و شهر مهر و عاشقی

میان دست های خشم

بسوی خانه های سرد آرزو

چو یک سراب می رود

و خاطرات سبز و پر خروش

به جویبار خشک زندگی

بسان آب میرود

 و پر شتاب میرود

تو میروی و با رفتنت

دلم از کوچه ات عبور نمی کند

کسی دگر در این شهر

مرا به خاطرت مرور نمی کند

تو میروی و با رفتنت

آفتاب شهر من

بیاد تو به خواب میرود

و بلبلان قصه گو

زکوچه های فکر من

به آسمان فکر تو

چنان شهاب میرود

و دلم برای دیدنت

پر از تپش پر از صدا

به پیچ و تاب می رود

تو میروی و آفتاب می رود

تو میروی و آفتاب می رود

هما طرزی

۱۷ اپریل ۲۰۲۴

نیویورک

16 می
۳دیدگاه

آخرین روز ها

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

آخرین روز ها

من در غروب خورشید چشمانت

که سیاهی شب را گواه است

آهسته قدم بر میدارم

و آهسته نفس می کشم

نکند بیدار شوی

و بیگانه ای را در کنارت ببینی

بیگانه ای را که آشناترین است

آری آهسته قدم برمیدارم

و آهسته نفس می کشم

تا بدن عریانم در لحاف شرم نهان گردد

و در گوشه ی بالشت

عطر موهایم بیدارت نکند

و آهسته خواهم گفت:

بر خیز و دوستم بدار

چون آخرین روز های زندگیست…

هما طرزی

۱۸ می ۲۰۲۳

نیویورک

15 می
۳دیدگاه

آبی ترین

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۶  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۵ می ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

آبی ترین

به آلن دلان هنر پیشه فرانسوی

و چشمان آبی ات

نگاه هام را دزدیده

و چون لبخند آسمان

با آغوش گرمش صدایم می زند

وقتی به آغوشت پناه می برم

دستانم چون ماری بر گردنت می پیچد

و زمزمه زنده بودن را

در حافظه بدنم احساس می کنم

وقتی لبانت چون مخمل نرمی

با گرمای گوارایی

در بدنم می لغزند

و عرق عشق را احساس می کنم

ابر های سپید وجودت

مرا باخود در آنسوی قله های هستی می برد

و میدانم که در پرواز عشق

زمانی باهم همسفر بودیم!!!!!!!

هما طرزی

۶ اکتوبر ۲۰۲۳

نیویورک

12 می
۳دیدگاه

جاده

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

جاده

در امتداد جاده ی عشق

به باغی رسیدم که امیدوار بود

و لب بر خنده گشوده بود

و ترا خوش آمدید می گفت

با صدای عشق

تاک انگور

به عشق بازی ناژو برخاسته بود

و در خت سیب در زیر دیوار اطاق خواب

مرا به عشق می خواند

و درخت عکاسیبر مو هایم عطر می پاشید

آغوشم باز بود

و قلبم با تیک تاکش به من مژده ی عشق میداد

و بازوانم گشوده

و لبانم هنوز رنگش قرمز بود

و لبان ترا حس می کرد

و گرمای دستانت

بر شانه هایم نور می پاشید

و من در عریانی بدنم

پیچک تاکی بدورم پیچیده بودم

و از شرم

به آغوش برگها پناهنده بودم

و پستان هام

آشیانه قناری های عاشق

و کبو تران سرگردان به دنبالم می دویدند

درخت نسترن

همان عروس باغ

به من چشمک میزد

و من در سبزه ها غلطان

در انتظار تو

نفس هات را حس میکردم

و گرمای بدنترا

که سبزه ها را آتش باران می نمود

و من در چرخش خودم

صدایت میزدم

و به سبزه ها عطر می پاشیدم

و سبزه ها به عشق بازی ام برخاسته بودند

آه که چشمانت

یکباره در آبی بزرگ بمن خیره شد

و عشقت بر بدنم ریخت

و آن تو بودی

که در تمامی هستی ام

سرازیر شدی

سرازیر شدی

 سرازیر شدی…

هما طرزی

۲۱ فبروری ۲۰۲۴

نیویورک

10 می
۳دیدگاه

آب و ابر

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آب و ابر

جنسیت من از آب دریاست

و جنسیت تو از ابری که از تفت تنم ساخته شدی

اگر دریایی نباشد

ابری نیست

و اگرابری نباشد

دریایی نیست

و خورشید

همان عشقیست

که ما را بهم پیوند می زند

هما طرزی

۲۲ دسامبر ۲۰۲۳

نیویورک

09 می
۳دیدگاه

چشم هات

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی –۹ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

چشم هات

چشم هات دو پرنده ای عاشق

در دستانم می چرخند

زنده و گویا

وپیام های عشق را

دانه دانه

بر دهانم می ریزند

پر از شور

و پر از خواسته

و من دانه دانه می سرایم ترا

وچشم هات

آن دو پرنده ای عاشق

زبان عشق را خوب میدانند

و خوب می سرایند

در سر زمینی که نامش

بیصداست

و در آغوشی که بسترش

گرمتر از آغوش (هما)ست

می سرایند عشق را

و زنده بودن را

و عاشق شدن را

در سرزمینی که نامش

 بیصداست

بیصداست

بیصداست

 و من به چشمانت عادت دیرینه دارم

به آن دو پرنده ای عاشق!

که هر روز دانه دانه عشقت را در دهانم

می ریزند پر صدا

 و می سرایمت بیصدا

هما طرزی

۱ فبروری ۲۰۲۴

نیویورک

08 می
۳دیدگاه

شبِ عشق

اریخ نشر: چهارشنبه ۱۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

                 

شب عشق

 شب را در بستر عشق سحر کردم

امیدوار

تو در خواب بودی و من ستاره میشمردم

حرفی نبود

شاید عشق در خواب بود

لبان شب بر گیسوانم بوسه میزد

ولحاف تنهایی مرا به آغوشش می‌فشرد

صدای اذان را شنیدم

بیدار بودم ، بیدار

کبوتران قصه شب را زمزمه میکردند

و دنیا از خواب برخاسته بود

و شب عشق به پایان رسیده بود …

 هما طرزی

۱۸ جدی ۱۳۵۳ 

کابل

06 می
۳دیدگاه

پیانو

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۷ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۶ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا .

پیانو

چو پیانویی می نوازی مرا

آرام ، آرام

و در دستان جادویی ات

نت ها می رقصند

با شکوه

در چرخش های ملکوتی

دوست دارم تا جاودانه ها

با دستان تو نواخته شوم

پردوام و لذت بخش

در ملودی های تشنه و پر صدا

عزیز!

نت های عشق را

از لبانم آغاز کن

و در تما می تنم بنواز

آهسته ،آهسته

وقتی بر گردنم می نوازی

سرت را روی شانه ام بگذاردمی

تا نفسی تازه کنی

و وقتی می لغزی در تندیس عریانی ام

قصه زندگی را بنواز

که چه زیباست و بزرگ

و در عبورت از فراز و فرود هام

عجول مباش

آرام بنوازو زیبا بنواز

بگذار با عطر وجودم آشنا ترین باشی

و نواختنت در ذرات بدنم نقاشی شوند

ماندگار و پر دوام

و بچسپند بر بدنم

چون زیر پوش حریری از ابریشم عشق

گرم و دلنشین

در جاودانه ها

در جاودانه ها

هما طرزی

۵ می ۲۰۲۴

نیویورک

 

 

03 می
۳دیدگاه

برگ برگِ زندگی

تاریخ نشر : جمعه ۱۴ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

برگ برگ زندگی

به همسرم

چه آهسته و سبکبال

بسان کبوتری پرواز کردی

و درخت زندگی ام

برگ برگ

از تو خالی شد

چشمانم پروازت را تماشا کرد

و دلم سخت گریست

و با لبخندی تلخ

اشک ریختم

به وسعت یک جوی خروشان

آغوشم هنوز

از یادهات پر است

و خانه ام هنوز ترا می سراید

و من آن ( هما )ی آشفته حال

به چشمان به در دوخته ام می گویم:

روزی بدیدنم خواهی آمد

که شاید روز پرواز من باشد!

هما طرزی

۲۰ اپریل ۲۰۲۴

نیویورک

 

02 می
۳دیدگاه

ستاره

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن -آسترالیا .

ستاره

        به خودم

من تا ستاره ها فکر می‌کنم

و تا آسمان های سرسبز از عشق

درختان احساس جوانه زده ا‌ند

شکوفه ها پنها

در زیر پوست درخت

نفس میکشند …

زمین مرطوب

زمین در طراوت یک جنگل سبز –

  به خواب رفته

فصل ها بهم آمیخته ا‌ند

و رسولان عشق

 آیات هستی را تکرار میکنند

گرما با سرما عشق بازی میکند

و من ستاره میشمارم

زهره با زحل آشتی کرده

مشتری و مریخ هنوز باهم قهرند  

در اوج عبادت هام نفس میکشم

و تن فکرم تکراریست از-

فصل های با شکوه و پر نور

در پیچ و خم کوچه صداقت

هر روز کتاب می‌ نویسم 

هر روز شعر می‌ سرایم

و هر روز ترا تکرار می‌کنم

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

29 آوریل
۳دیدگاه

درخشیدن

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۰ حمل ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

درخشیدن

درخشیدن خورشید

در چشمان شبگونت

ستاره ی بامدادیست

در کوچه های تیره رنگ زندگی

و من همان پیامبر امید هام

که با مرغان سحر هم آوازم

و در نخستین صدای بامدادان

ترا می سرایم عاشقانه

و دوست دارمت صادقانه

و می خواهمت صمیمانه

و دورت می خواهم

ازتمامی اندوه های شبانه

و غم های پر بهانه

هما طرزی

۲۴ مارچ ۲۰۲۴

نیویورک

28 آوریل
۳دیدگاه

میعادگاه

تاریخ نشر : یکشنبه ۹ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

 

میعادگاه

          به دوست

بوسه ی شب بر لبان روز

در گذرگاه نور و تیرگی

آشفته دلی بود و پریشانی

شب ما را ترک گفت

و ترا صدا زدم

در آرامش درون

ترا با عشق صدا زدم

ترا با ایمان صدا زدم

خانه ی دل شسته

هجا ها باهم پیوسته

و نامت در تکرار

رکوع من بر عشق تست

و سجده ام بر سرزمین دل

سجاده ی ظاهر به چه کار آید ؟

چون توهمیشه مهمان منی

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

27 آوریل
۳دیدگاه

دستانِ گرم

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

دستان گرم

            به پدرم

دلم هنوز می‌ تپد

برای دستان گرمت 

و قلم هایت 

دلم هنوز می‌ تپد

برای خوب  بودن هایت 

مهر در چشمانت ساکن بود

و خانه ی قلبت به وسعت یک آسمان

و شهرت پر از سخاوت های خدایی

به فراخی دشت های پر برکت

و محبتت ،

محبتت ،

محبتت –

به همه کس

و به همه چیز

امروز شهر قبرستانیست

با در های باز

خانه ها بی‌ دیوار

و خیابان ها پر صدا

ولی خانه

همان قلب تست که دیواره های استوار دارد

و سرسبز

چون باغچه خانه مان …

هما طرزی

 ۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

26 آوریل
۳دیدگاه

عکس تنهایی

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

عکس تنهایی

                     به پغمان

عکس تنهایی خود را

در چشمان منتظرت دیدم

عکس من در چشمه بود

و آب هنوزجاری  

تقصیر درختان عاشق نبود

جدایی سوسو زنان میوزید

خورشید عشق

لابلای ابر های غم …

و دلتنگی ها ما را بدرقه میکرد

اگر چشم نبود، 

اگر انتظار نبود ،

روزنه ی محبت و دست گرم ؟

دری باز میشد

و ما را صدا میزد

ماهیان در کنار چشمه خشکیده –

   در تنهایی به خواب رفته ا‌ند

عشق عجب خواب سنگینی دارد …

حوض ها خالی‌

شر شر جویباران نیست

مگر مرگ درختان گیلاس

تو اگر در تپش درختان سبز

مرا دیده بودی

امروز هر دو سبز بودیم

و هردو زنده …

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

24 آوریل
۳دیدگاه

شکوه

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شکوه

              به میهنم

شکوه ام از دوریست

و از تنهاییست

شکوه ام از باغیست که در ندارد

خورشید در زیر خاک پنهان

سا یه ها پر غوغا

ماه از همه گریزان

ستاره ای در آسمان نمی بینم

صدای رعد و غرش توفان

جنگ تا کی‌ ؟

و مرگ تا کجا ؟

هما طرزی

۳ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

22 آوریل
۳دیدگاه

بهارِ زیر برف

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بهار زیر برف

به زمستان  های سرد کابل

به بهاران می‌ اندیشم

و به روییدن  خوشه های امید

در شاخه های خشکیده ی درخت زندگی‌

در دشت های دور دست حسرت ها

که در زیر برف های پیری ،

با قامت خمیده ،

ترا صدا می‌ زنند

و با چشمان خواب آلود

هنوز در بدرقه ی روز های از دست رفته-

نشسته ا‌ند تا شاید ؟

انتظارشان را پایانی باشد …

در انتهای امید های کاشته شده –

در پهنای خیال …

هما طرزی

۷ فبروری ۲۰۱۱

نیویورک

20 آوریل
۳دیدگاه

چشمهِ نور

تاریخ نشر: شنبه ۱ ثور(اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

چشمهِ نور

  به زمستان غربت

تمام شب به سقف تاریک خیره بودم

و دلم گرفته بود

به حجم سنگین یک کوه سرد

سقف بیشتر از من غم داشت

و اندوه تمامی زمین را بر دوش می‌ کشید

ستاره یی نمی دیدم ،

نوری پیدا نبود تا با من حرف بزند

و به درد دلم  گوش دهد

انگار تمام هستی‌ در خواب مرگ فرورفته  بود

خورشید را گلوله باران کرده بودند

و دلم برای یک ستاره می‌ تپید

برای یک دیدار پر نور ،

و یک لحظه امید ،

سرما مرا به آغوشش می‌ فشرد

و تنها نوری که از پشت پنجره اتاق پیدا بود

رنگ برف بود

که خشونت دوری را پیام آور بود

و من هنوز منتظر یک ستاره بودم

و یک چشمه نور که در آسمانم بدرخشد

هما طرزی 

نیویورک

۱ فبروری ۲۰۱۱

19 آوریل
۳دیدگاه

زمستان

تاریخ نشر : ۳۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

زمستان

    به استاد عبد السلام شایق « فراز »  

  در باغچه زمستانم نیلوفرهای بهاری را می‌ بینم

که سر از آب های شفاف عمرم در آورده ا‌ند

و با تعجب به من نگاه می‌ کنند …

نیلوفرهای معصوم، 

پاک و ساده  دل  و دور از باتلاق های پلید اجتماع ،

خارج شده از قید های بیجا، 

و هجوم خرافات و باور های دروغین

عجبم از بهاریست که در زمستان به سراغم آمده

شاید خیال باشد ؟

شاید امید ؟

وخنده نیلوفرها مرا به سوی شیشه های پر نور

و خالی‌ شده از تاریکی ها می‌ برند

و در دشت  خشکیده ی غم  هایم تخم امید می‌ کارند

پرتو خورشید را می‌ بینم که در زمستانم – 

با ساز نیلوفرهاهم نوا شده

وگرمای وجود را در رگ رگم تزریق می‌ کند

و با حرارت ایمان های صادق و عشق های چندین ساله 

به نیایش او می‌ پردازم که تنها یگانه ی منست

بهار را ملاقات کردم و در دریاچه نیلوفرها شناور شدم

و بودنم را جشن گرفتم و تا مرزهای ابدیت جلو رفتم

خورشید را به آغوش کشیدم و در رقص نیلوفر ها زیستم

ستاره های شب رااز آسمان ها دزدیدم و به نیلوفر ها دادم …

زندگی‌ من :

دور از مرداب سرد و یخ زده ای نا امیدی ها

فارغ از لحظه های تاریک و سرگردانی های بی‌ معنی‌ است

در سرزمین های جاودان و پر شده از هستی‌ ها

و گم شده در بهاران خوب و ابدی …

نیلوفرهای من در زمستان گل کرده ا‌ند

و در یخبندان بهم عشق می‌ ورزند

و با ترنم تازه یی بهار را به خانه ام آورده ا‌ند

و خانه ام با رنگ نیلوفرها رنگین شده  و هزاران سال-

از مرداب بی‌ برکت و پر زوال خشم ها به دوراست …

امید هایم :

 در آغاز زیستن ها-

با نیلوفرهای بهاری به دنیا آمدند

و در زمستان ها بهار را مهمان ا‌ند

و گل می‌ دهند تا همیشه زنده بودن را تجلیل کنند

و دردریاچه های نیلی و نقره یی رنگ ،

میزبان نیلوفرهایم هستند

با دستانم نیلوفر ها را کاشته ام

با دستانم نیلوفر ها را چیده ام

و با دستانم با نیلوفرها راز و نیاز کرده ام

و به آنها عشق ورزیده ام

و در سرزمین شان با امید زیسته ام و از غربت ها به دور

دروصلت های ابدی –

در پای خدای محبت ها به خواب رفته ام

و صبحگاهان به آفتاب می‌ خندم

و به جهش زنده  بودن نیلوفرها خوش آمد می‌ گویم

و در اوج سوگوار ی زمستان های ابدی

جشن بهاران را برگزار می‌ کنم

چون نیلوفرهای زمستانم

پر بهار تراز هزاران بهار شده

و در باغچه عمربه من پیوسته ا‌ند …

هما طرزی

 ۲۴  جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

16 آوریل
۳دیدگاه

تمام

تاریخ نشر: سه شنبه ۲۸ حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آست 

                                               تمام            

                   به میهنم  

سمفونی نا تمام زندگی‌ را در سرزمین نا آشنا سرودم

در بیراهه ها به تو پیوستم ،

و وقتی روزگاران هول انگیز

غربت عطر غم ‌ پاشید –

هنوز آغوشم به پهنای جهان باز بود

و پذیرای زنده بودن …

تردید ها را شکستم و به ایمان ها پیوستم ،

و ترا در بازارچه خیال چون سال های خوب پیش –

زنده کردم

تراوش زنده ی نگاه هایم با سکوت کوچه ها در آمیخت

و حقیقت ترا –

در مرگ کوچه ها پیدا کردم …

اشک در چشمانم دوید ورطوبت ،  چشمانم را آیینه شد

و تصویر خمیده ات نمایان گردید

تو در آغوش پر مرگت  عشق های مرده را نوشته بودی

و در دامان پر گلت خون پاشیده بودی

عطر سبزه هایت مرده بود

و شیره ی گل ها را تانک های دشمن ربوده بود

و ترا دیدم که درفرسودگی هنوز  نفس می‌ کشی …

دلم گرفت …

دلم به وسعت یک دشت خشک پژمرد

و در درونش ترا فریاد کرد

شاید  روزی ؟

به جای مرگ ،

به جای خون ،

به جای ظلمت ،

نامت زنده بودن را به من هدیه کند و

تا اوج ها باهم پرواز کنیم

و آذرخش محبت در آسمانت دوباره بدرخشد

و درهوای آزادت به دور از سموم های امروزی نفس بکشیم

و با تلاش مان زندگی‌ به پا خیزد

و استوار تر قدم بر داریم …

هما طرزی

۸  جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

15 آوریل
۳دیدگاه

دستِ سرد

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

 دست سرد

               به دوستان خوبم

جدایی طنین انداز است

و فریاد مان در اقلیم گمراه کننده نا پیدا، 

نگاهی از دوستی –

نوازشی است خدایی در نفرین زمان …

و هیاهوی هیچ بودن را تکرار کرده ایم

روزهای بی‌ خورشید و شب های بی‌ ستاره را پیموده ایم تنها

در ها را از پشت سر مان بسته ایم

راه برگشت نیست

دیوار ها فرو ریخته

دلهره امروز و اضطراب فردا

آرامش خیال را ربوده است

دراین سرد زمان

هرگز کسی‌ دری نگشود  و سلامی به ما نکرد

تا چهره ی آشنا را شناسایی کنیم 

به کدامین انتها نگاه کنیم درین شهر غربت؟ 

ستون های مرمرین  دوستی را آسمان خشم بلعیده

و کسی‌ به پایان عمر جوانه های نورسته نمی اندیشد

و به فکر دستان سرد تنهایی نیست

 چلچله های عاشق  تا ابد خاموش

و آهوان با پا های فلج

در باغ در تلاش دویدن

و کبوتران با بال های شکسته

به پرواز می‌ اندیشند

  و محبت که تابان تر از خورشید بود-

 و بی‌ توقف

 ستاره های رنگی ‌را  در زیر دامنش پنهان می‌ کرد

 چون تف سبکبال-

به آغوش ابرهای تاریک پناه  برده

 هما طرزی

نیویورک

  ۲۰  جنوری ۲۰۱۱

14 آوریل
۳دیدگاه

طراوتِ گل

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۶ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

طراوت بهار

                                به دوست وفادار گل محمد جان                              

گل های یخ را

در شیشه ی پنجره ها

 کاشته بودیم بی‌ رنگ …

جای پایمان روی برف های سفید پیدا

و چلچله های زمستان ما را به نام صدا می‌ زدند

و روییدن مان در باغچه امید ها

در بهاری بود که زمستانی در پی‌ نداشت

و برف هایش پر از گرمای عشق ها

و زمین هایش لاله های قرمز را-

در زیرلحاف برف پنهان کرده بود

و طراوت بهار را دزدیده بود پنهانی …

و ایمان مان درین فصل ،

به خوب بودن بود

و انسان زیستن و وفاداری

هما طرزی

  ۲۰ جنوری ۲۰۱۱

نیویورک

12 آوریل
۳دیدگاه

بغض

تاریخ نشر: جمعه ۲۴ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

                بغض           

             تقدیم به پدرم

ترا در آرامش موج ها ستودم

و در آسمان های صاف و بی‌ ابر

و روز های آفتابی و پر نور

در خانه یی مالامال از  خوبی ها و عشق ها

و روزیکه تندر بی‌ رحمی غریو کرد

تو از من سال ها فاصله داشتی

و خانه ام خالی‌ از بودنت بود

تو رها شده بودی –

از قید زندان جسم و دنیای خاکی

ولی‌  هنوز از گوشه چشمت

خیره خیره به من پیوسته بودی

و خاموش …

 

بغض آسمان ترکید

و به وسعت دلم اشک ریخت

تا کوچه های دلگیر با وزش باد وشرشر باران –

به ما سلام کنند

و دست هایم را فشار دهند تا احساس تنهایی نکنم

دلم می‌ تپید

دلم می‌ لرزید

و دلم از تنهایی داشت می‌ ترکید

و بغض گلویم را فشار می‌ داد

چون تو نبودی

تا مرا در بغل پر مهرت جا دهی

خودم را از تنهای در بغل گرفته بودم

و می‌ فشردم ،

و هنوز ترا می‌ ستودم .

هما طرزی

 ۱۲ جنوری ۲۰۱۱

نیویورک