از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
غم نا امیدی من مگر آن نفس بدانی
که برون روی ز باغی و گلی نچیده باشی
« فغانی »
خانهء وصال
تاریخ نشر یکشنبه ۱۷ ثور ۱۳۹۱ – ششم می ۲۰۱۲
یکی از اعیان قرن سیزدهم هجری کنیزکی حبشی برای وصال شیرازی ( میرزا شفیع مشهور بمیرزا کوچک و متخلص بوصال شاعر معروف قرن گذشته که در سال ۱۲۶۲هجری قمری در گذشته است ) بخشیده بود وصال قطعهء دلپذیری در توصیف سیمای کنیزک مذکور سروده و در ضمن آن به سفرهء بی نان و نان خوار فراوان خود اشاره کرده است که اگر چه عکس العمل کنیز در برابر شعر او معلوم نیست ولی خود این قطعه به آن می ارزد که خواننده گان محترم آنرا بجای یک حکایت قبول کنند.قطعه یاد شده اینست:
دوش چون گشت جهان از سپه زنگ سیاه
از درم آن بت زنگی بدر آمد ناگاه
با رخی غیرت مه ، لیک بهنگام خسوف !
خنده بر لب چو درخشی که جهد ز ابر سیاه